تصویری آرمانگرایانه ازهنر متعالی
[ ]
گزارش مصورگلدن کلوپ 2015
نظرات

گزارش تصویری مراسم گلدن گلوب ۲۰۱۵

+

گزین‌گویه‌های برندگان جوایز

منبع:خبرگزاری آنا

****************************************************************************************************************************

فیلم‌های «پسربچگی»، «مرد پرنده»، «نظریه همه‌چیز» و «هتل بزرگ بوداپست» و سریال‌های تلویزیونی «ماجرای عاشقانه»، «فارگو» و «شفاف» بیشترین جوایز هفتاد‌و‌دومین دوره مراسم اهدای جوایز گلدن‌گلوب را به‌خود اختصاص دادند.

 در مراسم هفتاد‌و‌دومین دوره اهدای جوایز انجمن مطبوعات خارجی هالیوود موسوم به گلدن‌گلوب که دومین جایزه مهم صنعت سینمای آمریکا پس از اسکار به شمار می‌آید، مایکل کیتون، جی. کی. سیمونز و ادی ردمِین، کوین اسپیسی، مت بومر، بیلی باب تورنتن و جفری تامبور بازیگران مرد برنده جوایز رشته‌های مختلف سینمایی و تلویزیونی و  جولین مور، ایمی آدامز، پاتریشیا آرکت، مگی جیلنهال، جوان فروگات، جینا رودریگز و روث ویلسن بازیگران زن برنده این جوایز بودند و ریچارد لینکلیتر برنده جایزه کارگردانی (برای «پسربچگی») و آلخاندرو گونزالس اینیاریتو و گروه همکاران فیلم‌نامه‌نویس او برنده جایزه بهترین فیلم‌نامه شدند.

جورج کلونی بازیگر، کارگردان و تهیه‌کننده محبوب هالیوود نیز جایزه افتخاری موسوم به دومیل را دریافت کرد و این جایزه را از دست دان چیدل  و جولینان مارگلیس بازیگران همکارش دریافت کرد.

طبق معمول، نطق این چهره‌ها در هنگام دریافت جوایز طنزآمیز و در مواردی احساساتی و توأم با تأثرات شخصی و  اغلب آمیخته با تشکر از افراد مختلف تأثیرگذار در زندگی حرفه‌ای برندگان جوایز بود. تصاویری از این مراسم که یکشنبه شب به‌وقت غرب آمریکا (صبح دوشنبه به‌وقت تهران) در هتل بِوِرلی‌هیلتن در بِوِرلی‌هیلز کالیفرنیا برگزار شد و گزیده‌ای از صحبت‌های چهره‌های بر صحنه رفته را در ادامه می‌توانید ببینید.

آلخاندرو گونزالز اینیاریتو، نیکولاس جیاکوبونه، الکساندر دینه‌لاریس، آرماندو بو نویسندگان فیلم‌نامه «مرد پرنده»

مایکل کیتون بازیگر «مرد پرنده» 

ایتن هاوک، الار کولترین و ریچارد لینکلیتر بازیگران و کارگردان «پسربچگی»

ریچارد لینکلیتر کارگردان «پسربچگی»

ریچارد لینکلیتر پیش از بردن جایزه، در حاشیه مراسم  درباره تجربه ساختن یک فیلم در دوره‌ای دوازده ساله گفت: «درباره همه‌چیز در زندگی خود فکر کنید. هر چه بیشتر فکر کنید، سرمایه بیشتری به‌دست خواهید آورد... برای همه ما این یک پروژه شگفت‌انگیز عمری بود. این فیلم کاملاً ساختارمند و به‌شدت طرح‌ریزی شده بود، با این حال جا را برای همکاری باز گذاشته بودیم. در بیشتر فیلم‌ها  همه‌چیز کنترل شده است، ولی ما در مورد این فیلم امکانش را نداشتیم- نمی‌دانستیم چه چیزی در پیش است.»

پاتریشیا آرکت و الار کولترین (در خردسالی) در نمایی از «پسربچگی»

ادی ردمِین بازیگر «نظریه همه‌چیز»

جولین مور بازیگر «همچنان آلیس» گفت: «نویسنده کتابی که این فیلم بر اساسش ساخته شد، به من گفت هیچکس این فیلم را نمی‌سازد، چون هیچکس دلش نمی‌خواهد فیلمی درباره یک زن میان‌سال ببیند.»

جفری تامبور، بازیگر سریال تلویزیونی «شفاف»

جورج کلونی در هنگام دریافت جایزه افتخاری گلدن گلوب  از راه‌پیمایی روز یکشنبه در پاریس به یادبود روزنامه‌نگاران کشته شده یاد کرد و گفت: «آن افراد برای پشتیبانی از این ایده راه‌پیمایی کردند که ما نباید با ترس‌و‌ لرز قدم برداریم.»

جی. کی. سیمونز بازیگر «شلاق»

 

 

کوین اسپیسی بازیگر «خانه پوشالی»: «این تازه شروع انتقام من است... هشتمین باری است که من نامزد (گلدن‌گلوب) شده‌ام. من نمی‌توانم این واقعیت لعنتی را باور کنم که برنده شده‌ام.»

مت بومر بازیگر «قلب معمولی»

جان لجند (چپ) و کامُن (راست) خواننده و ترانه‌سرای قطعه «افتخار» (Glory)  برای فیلم «سِلما»

کامُن، خواننده رپ در هنگام دریافت جایزه: «وقتی که سعی کردم افراد درگیر در جنبش حقوق مدنی را بشناسم، متوجه شدم که من همان زن سیاه‌پوست آرزو به‌دلی هستم که حق رأی از او دریغ شده است. من همان سفیدپوست فهمیده پشتیبان جنبش هستم که در خط مقدم آزادی به‌قتل رسید. من پسربچه سیاه‌پوست بی‌دفاعی هستم که به دست یاری نیاز داشت اما گلوله نصیبش شد. من دو افسر پلیس بر زمین افتاده‌ای هستم که در راه انجام وظیفه جانشان را از دست دادند.»

وس اندرسن گارگردان «هتل بزرگ بوداپست»  و گروه بازیگران و عوامل فیلم

آندری زِویاگینتسف (راست) کارگردان روس فیلم «لِویاتان» برنده جایزه بهترین فیلم غیر‌انگلیسی‌زبان و تهیه‌کننده فیلم

سه ناکام جوایز بازیگری گلدن‌گلوب 2015 از راست به چپ: متیو مک‌کاناهی، کایرا نایتلی و بندیکت کامبربچ

نمایی از «بازی تقلید»، ناکام بزرگ هفتاد‌و‌دومین دوره مراسم اهدای جوایز «گلدن گلوب»

 

                                                                              گزارش از: ساسان گلفر

تعداد بازدید از این مطلب: 3450
موضوعات مرتبط: سینمای غرب , ,
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2

پنج شنبه 25 دی 1393 ساعت : 8:57 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
پخش قریب الوقوع (سریع و خشن 7)
نظرات
گردآوری و تدوین:مهرداد میخبر
 
 fast8paul-walker
 
 
پخش قریب الوقوع (سریع و خشن7)
 
***************************
Fast & Furious 7 یا سریع و خشن ۷، هفتمین قسمت از سری فیلمهای سریع و خشمگیناست. این فیلم پس از فیلم سریع و خشمگین ۶ از این مجموعه که فروش جهانی بالایی در کل این سری داشت، تولید شده و آماده اکران است.
پس از مرگ ناگهانی پل واکر یکی از بازیگران نقش اصلی فیلم در ۳۰ نوامبر ۲۰۱۳، کمپانی یونیورسال پیکچرز اعلام کرد که فیلم‌نامه بازنویسی خواهد شد و پس از مدت کوتاهی، تهیه فیلم ادامه خواهد یافت. گفته می‌شود نیمی از صحنه‌های کلیدی که پل واکر در آن‌ها حضور دارد فیلمبرداری شده است و صحنه‌های مربوط به او حذف نخواهند شد.همچنین برای بازسازی چهره پل واکر برای ادامه فیلم‌برداری علاوه بر استفاده از برادرکوچک پل واکراز جلوه‌های ویژه و بدل نیزاستفاده شده است. اکران فیلم نیز از تاریخ ۱۱ ژوئیه ۲۰۱۴ به ۳ آوریل ۲۰۱۵ { جمعه، ۱۴ فروردین ۱۳۹۴ } تعویق افتاد.

  ورایتی اعلام کرد وین دیزیل دیروزچندی قبل با انتشار یک عکس از خودش در کنار پل واکر، در صفحه فیس بوکش اعلام کرد ه است که فیلم "سریع و خشن 7" سوم آوریل 2015 راهی سینماها می شود. دیزل در صفحه فیس بوکش نوشته است:

آخرین صحنه فیلمبرداری ما در کنار هم...

حس کمال خاصی وجود داشت، حسی از غروری که با هم سهیم بودیم ... در فیلمی که با هم داشتیم کاملش می کردیم... جادویی که وجود داشت... و ، تا کجاها پیش رفته بودیم...

"سریع و خشن 7" به نمایش در می آید...

دهم آوریل 2015!

پی نوشت: می خواست شما اول همه بدانید...

هفته پیش پس از بررسی های فراوان از سوی مسئولان ساخت این فیلم اعلام شد برادر کوچکتر پل واکر که 15 سال از او کوچکتر است جایگزین وی برای ساخت صحنه های باقی مانده از فیلم خواهد شد. بر مبنای این برنامه ریزی جدید، او در صحنه های لانگ شات جایگزین برادر فقیدش می شود و در صحنه های کلوزآپ از تصاویر قبلی و امکانات ویژه برای ساخت این فیلم بهره گرفته می شود.

در حالی که فیلمبردای فیلم "سریع و خشن 7" در حال انجام بود، پل واکر در وقفه ای که به دلیل تعطیلات شکرگزاری در فیلمبرداری افتاد، راهی سفری به کالیفرنیا شد که دچار این سانحه شد و بر اثر آن جان باخت. او 40 سال داشت. 

           Fast Furious 7 2015 دانلود فیلم سریع و خشن Fast & Furious 7 2015

مشخصات این فیلم:

کارگردان جیمز ون
تهیه‌کننده ون دیزل
نیل اچ. موریتز
نویسنده

کریس مورگان
گری اسکات تامسون (کاراکتر)

موسیقی برایان تیلور
تدوین
کریستین وگنر
توزیع‌کننده یونیورسال پیکچرز
تاریخ‌های انتشار ۳ آوریل ۲۰۱۵
جمعه، ۱۴ فروردین ۱۳۹۴
کشور ایالات متحده آمریکا
زبان انگلیسی

داستان این فیلم  بعد از وقایع "سریع و خشمگین 6" جریان دارد:

بعد از شکست دادن "اون شاو" و گروهش و کشتن "اون"، دومینیک تورتو (ون دیزل)، برایان اوکانر (پاول واکر) و بقیه ی گروه قادر هستند به آمریکا بازگردند و دوباره همان طور که می خواستند یک زندگی معمولی را تجربه کنند؛ اما برادر بزرگتر "اون"، یان شاو (جیسون استاتهام)، به دنبال دومینیک است، او به دنبال انتقام گرفتن برای مرگ برادرش، باری دیگر تمام گروه را در خطری بزرگ قرار می دهد. بعد از اینکه گروه متوجه مرگ هان (سانگ کانگ) می شود، آنها باری دیگر جمع می شوند تا فردی را که یکی از اعضای آنها را به قتل رسانده پیدا کنند، قبل از اینکه او آنها را پیدا کند.

 

       ستارگان فیلم و نقش هایشان : 

      ون دیزل در نقش (دومنیک تورتو): مسابقه دهنده خیابانی.

                                                                                منبع:www.mehrnews.com.ویکیپدیا

تعداد بازدید از این مطلب: 6949
موضوعات مرتبط: سینمای غرب , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

جمعه 19 دی 1393 ساعت : 9:18 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
تریلر چهار فیلم جدید هالیوود(دانلود)
نظرات

 (برای شروع دانلود، روی کلمه "تریلر" کلیک کنید)

تعداد بازدید از این مطلب: 6219
موضوعات مرتبط: سینمای غرب , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

چهار شنبه 17 دی 1393 ساعت : 11:20 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
آیا من فتوژنیک هستم؟
نظرات

آیامن فتوژنیک هستم؟

اگر نمیدانید یا مطمئن نیستید حتما" مروری بر این نوشتار داشته باشید

گردآوری و تدوین :مهرداد میخبر

***********************************************************************************

درفرهنگ لغت عمید معنای فتوزنیک اینگونه تعریف شده است:

[fotoženik] چهره‌ای که دارای قابلیت‌های ویژه در عکاسی یا سینما باشد.

>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>

در عکاسی به سوژه‌های خوش عکس فتوژنیک گفته می‌شود، هر عکاسی بعد از زمانی کوتاه به این نتیجه می‌رسد که بعضی از سوژه‌های فتوژنیک و برخی دیگر فتوژنیک نیستند، سوژه‌های فتوژنیک دارای ویژگی‌هایی هستند که در این مبحث به آنها پرداخته ایم.


همواره احتمال گرفتن عکس خوب از سوژه‌های جاندار و یا غیرمعمولی بیشتر از سوژه‌های بیجان و سوژه‌هایی است که بارها از آنها عکاسی شده است. سوژه‌هایی که می‌توان از آنها به صورت کلوزآپ (نمای نزدیک) عکس گرفت، از سوژه‌های درهم و مغشوش فتوژنیک‌ترند. به طور کلی می‌توان گفت: سادگی، نظم و وضوح از ویژگی‌های اصلی سوژه‌های فتوژنیک است. بنابراین چنانچه سوژه‌ای فوق‌العاده پیچیده باشد، باید ابتدا تمامی آن را در یک عکس و سپس بخش‌های مختلف و یا جزییات آن را به وسیله چند کلوزآپ  نشان داد.

درصورتی که امکان گرفتن عکس‌های متعدد وجود نداشته بایدعصاره سوژه را با عکاسی از بخشی از آن به نمایش گذاشت. به عنوان مثال به جای گرفتن عکسی تمام‌نما از یک نمایشگاه اتومبیل، با گرفتن یک کلوزآپ از جلوی یک اتومبیل زیبا و ناواضح نشان دادن بقیه نمایشگاه در زمینه عکس، حالت و گویایی عکس را حفظ کرد.

وجود خطوط مشخص و متمایز فرم عکس را تقویت می‌کند و نمایش جزییات در عکس به عکاس امکان می‌دهد تا یکی از باارزش‌ترین خصوصیات عکاسی یعنی دقت را که برتر از سایر تکنیک‌های گرافیکی است به کار گیرد. همچنین بافت سوژه می‌تواند ویژگی‌های سوژه و جنس آن را «چوب، سنگ، چرم، پوست و...» را نشان دهد، به خاطر داشته باشید سطحی که بافت آن مشخص نیست، روح ندارد.
استفاده ریتمیک از یک فرم یا تکرار فرم‌های مشابه در ساخت و ساز عکس و یکپارچگی طرح آن تأثیر فراوان دارد و با استفاده از این موضوع می‌توانید بر گیرایی عکس‌هایتان بیفزایید.
در عکاسی از موضوع‌های فتوژنیک، لنزهای تله فتو نسبت به لنزهای نرمال و واید برتری دارند، زیرا عکاس را وادار می‌کند تا از سوژه فاصله بیشتری بگیرد و سبب شود که تناسب ابعاد حقیقی سوژه تا حد زیادی حفظ شود. اصولاً کلوزآپ‌ها  از عکس‌های تمام‌نما جالب‌ترند، چون سوژه را دقیق‌تر و در مقیاس بزرگ‌تر نشان می‌دهند. درخصوص نورپردازی در سوژه‌های فتوژنیک نور پشت دراماتیک‌ترین شکل نورپردازی بوده و هم از لحاظ زیبایی و هم از حیث قدرت بر نور جلو یا پهلو برتری دارد.

آیا تو فتوژنیکی؟!!

 شاید این جمله را بسیار شنیده باشید : «من همیشه بدعکسم!» اگر شما نیز جزو کسانی هستید که مرتب این جمله را تکرار می کنند این مطلب برای شماست. البته هیچ کس نیست که بگوید دوست ندارد عکس ها و فیلم هایش زیبا شود و همه به دنبال راهی هستند که همیشه عکس و فیلمی زیبا داشته باشند. شاید این سوال برای خیلی از ما پیش آمده است که چرا چهره مان در عکسی که در آتلیه عکاسی گرفته ایم خیلی زیباتر از عکسی می شود که خودمان با دوربین موبایل یا خانگی مان گرفته ایم، هر دو عکس که از یک چهره گرفته شده است. شاید یکی از اصلی ترین تفاوت های بین یک عکس زیبا و یک عکس بد، رنگ و تن پوست است.

چرا بعضی ها خوش عکس اند؟

***********************

فقط نورپردازی و زاویه دوربین نیست که روی خوش عکس بودن شما تاثیر دارد، شاید خودتان هم تجربه کرده باشید که بعضی اوقات وقتی بعضی از لباس های خاص را می پوشید در عکس ها خیلی زیباتر می افتید یا بعضی از رنگ ها روی چهره تان اثری ویژه دارند و وقتی آن رنگ را می پوشید همه اطرافیان زیباترشدن تان را یادآور می شوند و این جمله را زیاد می شنوید که : «امروز چه زیبا شده ای» اما بعضی از رنگ ها هم هستند که چهره را بی حال نشان می دهند و وقتی لباسی با آن رنگ را می پوشید انگار رنگ تان گرفته می شود به خصوص اگر رنگ آرایش تان نیز مناسب نباشد. به طور کلی رنگ و تن چهره در زیبایی ظاهر شما تاثیر بسیاری دارد و شما می توانید به راحتی با کمی تغییر در رنگ لباس یا رنگ آرایش تان زیبایی چهره تان را بیشتر کنید. اگر رنگ پوست تان یکنواخت نباشد به خوبی در عکس یا فیلم مشخص می شود و زیبایی چهره شما را کاملا خراب می کند.

نور سفید صورت را سبز می کند

***********************

شاید تا به حال متوجه شده باشید که نور مهتابی و فلورسنت کمی رنگ پوست را سبز نشان می دهد، اگر رنگ پوست شما گرم باشد زیر نور سفید یعنی مهتابی و فلورسنت سبز به نظر خواهد رسید. به هیچ وجه برای پوشاندن لک ها و جوش های قرمز از مقدار زیادی آرایش استفاده نکنید. بسیاری از کرم پودرها و پوشاننده های پوست میزانی رنگ سبز دارند، چون رنگ سبز می تواند رنگ قرمز جوش ها و لک ها را به خوبی بپوشاند بنابراین اگر قرار است فیلم شما زیر نور سفید باشد، کرم پودرهای روی صورت می توانند کاملا یکنواختی رنگ پوست را از بین ببرند و صورت شما سبزتر هم به نظر برسد.

رنگ پوست تان گرم است یا سرد؟

**************************

اول از همه باید تعیین کنید که رنگ پوست شما گرم است یا سرد؛ برای فهمیدن این موضوع باید به رگ های زیر پوستی روی ساعدتان نگاه کنید، اگر این رگ ها آبی باشند رنگ پوست شما سرد است و اگر این رگ ها سبز باشند رنگ پوست شما گرم است، شما باید براساس تن و رنگ پوست خود رنگ لباس تان را انتخاب کنید، رنگ های انتخابی شما می توانند در کامل کردن چهره شما نقش بسزایی داشته باشند. افرادی که رنگ پوست شان سرد است یعنی در رنگ پوست آنها تن آبی وجود دارد و بهتر است به دنبال زیورآلاتی باشند که درخشان و براقند درحالی که افرادی که رنگ پوست شان گرم است یعنی در رنگ پوست آنها تن زرد وجود دارد. بهتر است به دنبال جواهراتی مات و زرد باشند، همچنین رنگ قرمز و سبز نیز می تواند رنگ چهره شما را زیباتر نشان دهد.

بهترین رنگ ها برای افراد با رنگ پوست گرم  و

بهترین رنگ ها برای افراد با رنگ پوست سرد

**********************************

افراد مختلف معمولا برای عکس گرفتن آرایش بیشتری می کنند، این کار اشکال ندارد ولی باید حواس تان باشد که مبادا آرایش، صورت تان را از حالت طبیعی دور کند چون یک صورت مصنوعی در عکس هم زیبا نخواهد بود.

رنگ آرایش را چگونه انتخاب کنید

***************************

رنگ آرایش تاثیر زیادی در خوب افتادن شما در فیلم و عکس دارد و شما باید براساس رنگ نوری که قرار است در فیلم یا عکس گرفته شود، رنگ آرایش را انتخاب کنید اگر برای تان امکان دارد قبل از فیلم و عکس زیر همان نور بروید و آرایش خود را کنترل کنید تا بفهمید دقیقا در فیلم چگونه می افتید و درصورت لزوم رنگ آرایش را عوض یا اصلاح کنید. در نور طبیعی، نباید از کرم پودر زیاد استفاده کنید اما اگر قرار است زیر نور پرژکتورها فیلم و عکس بگیرید کرم پودر صورت، پوست شما را یکنواخت تر نشان می دهد البته باید رژگونه و رژ لب شما نیز نسبتا پررنگ باشند.

اگر نمی دانید در چه نوری فیلم می گیرند

*******************************

اگر نمی دانید با چه نوری قرار است از شما فیلم و عکس گرفته شود نگران نشوید، در این حالت نیز می توانید خود را آماده کنید، کافی است بدانید صورت شما نباید براق به نظر برسد. به همین دلیل اول از همه صورت تان را به خوبی بشویید و تمیز کنید و بعد برای این که منافذ پوستی کوچک تر به نظر برسند یک کرم سفت کننده (لیفتینگ) به پوست بزنید، می توانید به جای کرم سفت کننده از سفیده تخم مرغ استفاده کنید و بعد از کرم پودری استفاده کنید که دقیقا رنگ پوست طبیعی خودتان است و روی آن یک پنکک هم رنگ بزنید. پوست هایی که به طور طبیعی چرب هستند معمولا در فیلم و عکس چرب تر از حد واقعی به نظر می رسند، به همین دلیل این افراد باید از میزان بیشتری پنکک برای پوشاندن چربی ها و براقی های روی صورت استفاده کنند.

فلانی خیلی فتوژنیک است!/رازهای زیباتر شدن در عکس

هر زمان آماده باشید

*****************

این روزها که همه موبایل دارند ممکن است هر جایی از شما عکس بگیرند پس شما باید همیشه آماده باشید. اول از همه این که باید بدانید اصلا مهم نیست پوست شما چه تن و رنگی دارد بلکه مهم این است که کاری کنید پوست تان براق به نظر نرسد به همین علت نباید آرایش های براق و درخشان داشته باشید. افراد مختلف معمولا برای عکس گرفتن آرایش بیشتری می کنند، این کار اشکال ندارد ولی باید حواس تان باشد که مبادا آرایش، صورت تان را از حالت طبیعی دور کند چون یک صورت مصنوعی در عکس هم زیبا نخواهد بود. علاوه بر این ها چشم ها و لب ها نیز نقش بسزایی در زیبا افتادن عکس شما دارند اما آرایش این ۲ باید برعکس باشد یعنی یکی کم رنگ و دیگری پررنگ.

 

بهترین لبخندتان را بشناسید

*********************

با این که همه لبخندها در یک محل (دهان) ایجاد می شود اما بعضی از لبخندها موجی روی صورت تان ایجاد می کند که باعث می شود چشمان تان هم احساس تان را ابراز کند. اگر حال و حوصله ندارید و دلیلی هم برای خندیدن یا لبخند زدن نمی بینید، وقتی کسی لنز دوربین را به سمت تان می گیرد، یک لبخند مصنوعی تحویل عکاس می دهید. اگر بقیه آدم های توی عکس، واقعی لبخند زده اند یا می خندند، مطمئن باشید که این لبخند مصنوعی و یخ زده تان حتما عکس تان را نازیبا می کند.

پس برای این که در عکس خوب بیفتید، به عکس های قبلی خودتان نگاهی بیندازید و ببینید که کدام لبخند به صورت تان بیشتر می آید. حتما موقعیت را درنظر داشته باشید و یاد بگیرید که آن لبخند را تقلید کنید تا هر موقع دوربین هویدا شد بتوانید دقیقا همان لبخند را روی صورت تان بنشانید.

راههائی برای فتوژنیک شدن

کسی خوش عکس است یعنی می داند چگونه خود را در مقابل دوربین بیاراید که زیباتر از همیشه جلوه کند و می داند چه حالتی به چهره اش دهد و چه رنگی بپوشد و چطور آرایش کند تا عکس هایش خوب شود. بله درست متوجه شدید، برای خوش عکس تر شدن می توان کارهای زیادی انجام داد مثلا سراغ رنگ های خاصی رفت و به روش خاصی آرایش کرد.

رژگونه براق ممنوع

*****************
برای گونه ها به هیچ عنوان سراغ پودرهای براق کننده نروید، بهتر است به جای آن از رژگونه ای مات استفاده کنید؛ اگر دوست داشته باشید، می توانید برای پلک چشم ها از سایه ای درخشنده استفاده کنید البته نه آنقدر درخشنده که طبیعی بودن چهره را تحت تاثیر قرار دهد.

این یک بار به spf احتیاجی ندارید

**************************
اگر می خواهید عکس های زیبایی داشته باشید کرم گریم و کرم پودر شما نباید حاوی spf باشد چراکه فرمول هایی که حاوی مواد ضدآفتاب و spf هستند هنگام فلاش زدن دوربین نور را انعکاس می دهند و در نتیجه حالت چهره را شبیه روح می کنند. می توان گفت تنها جایی که نیازی به ضدآفتاب ندارید هنگام عکس گرفتن است.

اهمیت خط چشم

***************
وقتی برای عکس گرفتن خط چشم می کشید کار را از وسط پلک آغاز کنید و تا گوشه خارجی چشم ادامه دهید. لازم نیست روی پلک بالا یک خط چشم سراسری بکشید چراکه باعث می شود چشم های شما در عکس کوچک تر جلوه کنند. برای پلک پایین هم سراغ خط چشم نروید، توصیه می کنیم با سایه ای تیره رنگ (نه مشکی) روی خط پلک پایین را با برس مخصوص تیره کنید. یادتان باشد که سیاه کردن داخل چشم هم باعث کوچک تر به نظر رسیدن آنها می شود.

 کرم گریم را فراموش نکنید

********************


کرم های گریم یا به اصطلاح پرایمرها برای حفظ آرایش ضروری هستند؛ این مواد همانند لایه ای پایه ای هستند که در مانیکور روی ناخن ها می زنند. اگر می خواهید در عکس ها پوست تان صاف و یکنواخت به نظر برسد حتما قبل از آرایش کردن پرایمر را فراموش نکنید، وقتی آرایش روی این مواد قرار می گیرد به راحتی دست خورده نمی شود و شکل اولیه خود را حفظ می کند. البته یادتان نرود که نوع پرایمر در سلامت پوست تاثیر زیادی دارد، به همین دلیل توجه کنید که بدون چربی(oil free) باشد و مواد درون آن نیز حساسیت زا نباشند.

 باید مخلوط کنید

*************


اگر می خواهید از کانسیلر استفاده کنید یا از چند رنگ سایه به کار ببرید یا با چند رنگ پودر گونه ها را برجسته تر نشان دهید، باید حواس تان بیشتر به مرز میان رنگ ها باشد چراکه نور دوربین کاری می کند که کوچک ترین اختلاف رنگی روی پوست چندین برابر جلوه کند؛ بنابراین اگر از چند رنگ استفاده می کنید تا جایی که می توانید مرز میان رنگ ها را حسابی با هم مخلوط کنید تا اصلا تفاوت آنها به چشم نیاید. از طرف دیگر یادتان باشد که اگر کانسیلر را به خوبی روی پوست پخش نکرده باشید چروک های ریز پوستی در عکس بیشتر خود را نشان خواهند داد.

رنگ مهم ترین نکته است

*******************

فقط نورپردازی و زاویه دوربین نیست که روی خوش عکس بودن شما تاثیر دارد، شاید خودتان تجربه هم کرده باشید که بعضی اوقات وقتی بعضی لباس های خاص را می پوشید در عکس ها خیلی زیباتر می افتید یا بعضی از رنگ ها روی چهره تان اثری ویژه دارند و وقتی آن رنگ را می پوشید همه اطرافیان زیباترشدن تان را یادآور می شوند و این جمله را زیاد می شنوید که «امروز چه زیبا شده ای. » اما بعضی رنگ ها هم هستند که چهره را بی حال نشان می دهند و وقتی می پوشید انگار رنگ تان گرفته می شود، به خصوص اگر رنگ آرایش تان نیز مناسب نباشد. به طور کلی رنگ و تن چهره در زیبایی ظاهر شما تاثیر بسیاری دارد و شما می توانید به راحتی با کمی تغییر در رنگ لباس یا رنگ آرایش تان زیبایی چهره تان را بیشتر کنید. اگر رنگ پوست تان یکنواخت نباشد به خوبی در عکس یا فیلم مشخص می شود و زیبایی چهره شما را کاملا خراب می کند.

  رنگ ها را برجسته تر کنید

**********************
نور فلاش دوربین تمام رنگ ها را از روی صورت پاک می کند یعنی باعث می شود که رنگ های آرایش شما در عکس کمتر از واقعیت جلوه داشته باشند، بنابراین می توانید برخی رنگ ها را پررنگ تر از همیشه به کار ببرید؛ مثلا رژی پررنگ تر از همیشه بزنید یا گونه ها را بیشتر رنگ دهید، اگر دیدید آرایش تان بیشتر از همیشه شد، نگران نشوید چون در عکس ها اینطور نشان نخواهد داد.

 اول امتحان کنید، بعد...

******************

رنگ آرایش تاثیر زیادی در خوب افتادن شما در فیلم و عکس دارد و شما باید براساس رنگ نوری که قرار است در فیلم یا عکس گرفته شود، رنگ آرایش را انتخاب کنید. اگر برای تان امکان دارد قبل از فیلم و عکس زیر همان نور بروید و آرایش خود را کنترل کنید تا بفهمید دقیقا در فیلم چگونه می افتید و در صورت لزوم رنگ آرایش را عوض یا اصلاح کنید. در نورطبیعی، نباید از کرم پودر زیاد استفاده کنید اما اگر قرار است در زیر نور پروژکتور فیلم و عکس بگیرید کرم پودر صورت، پوست شما را یکنواخت تر نشان می دهد، البته باید رژگونه و رژ لب شما نیز نسبتا پررنگ باشند.

  رنگ پوست تان گرم است یا سرد؟

*************************

اول از همه باید تعیین کنید که رنگ پوست شما گرم است یا سرد؛ برای فهمیدن این موضوع باید به رگ های زیر پوستی روی ساعدتان نگاه کنید، اگر این رگ ها آبی باشند رنگ پوست شما سرد است و اگر این رگ ها سبز باشند رنگ پوست شما گرم است. شما باید براساس تن و رنگ پوست خود رنگ لباس تان را انتخاب کنید، رنگ های انتخابی شما می توانند در کامل کردن چهره شما نقش بسزایی داشته باشند.

افرادی که رنگ پوستی سرد دارند، بهتر است به دنبال زیورآلاتی باشند که درخشان و براق اند در حالی که افرادی که رنگ پوست شان گرم است، بهتر است به دنبال جواهرآلاتی مات و زرد باشند. همچنین رنگ قرمز و سبز نیز می تواند رنگ چهره شما را زیباتر نشان دهد.

 روشن باشید

************

 سراغ کرم پودرهای خیلی تیره نروید چون می توانند به راحتی عکس های شما را خراب کنند؛ توصیه می کنیم از کرم پودری استفاده کنید که بیشترین نزدیکی را با رنگ طبیعی پوست شما دارد؛ به خصوص رنگی که پوست تان زیر نور طبیعی خورشید به خود می گیرد.

  در نور طبیعی آرایش کنید

*******************

اگر می خواهید ببینید که آرایش تان چه جلوه ای روی صورت تان دارد حتما در نوری طبیعی آرایش کنید؛ به خصوص وقتی که می خواهید آرایش تمام شده را چک کنید؛ مثلا می توانید کنار پنجره بروید تا نور روی صورت تان بیفتد و ببینید ایرادها در کجاست؛ این روش بهترین راه است برای اینکه بفهمید که در عکس های آینده صورت شما چطور جلوه خواهد کرد.

 زردها به شما کمک می کند

**********************

اگر می خواهید در عکس ها صورت تان زنده تر به نظر برسد به جای اینکه از پنکیک مات برای صورت استفاده کنید پودری با پایه زردی ملایم استفاده کنید. پنکیک مات دقیقا مانند spf در عکس عمل می کند، یعنی نور فلاش را انعکاس می دهد و موجب می شود که در عکس ها نوری سفید روی صورت خودنمایی کند و نتیجه جالبی به دست نیاید.

 بی حوصلگی بهانه خوبی نیست

*************************


عکس های شما قرار است برای همیشه باقی بماند، بنابراین خستگی دلیل خوبی نیست که دقت و توجه کافی به خرج ندهید و خیلی سرسری برای عکس گرفتن آرایش کنید؛ فارغ از اینکه می خواهید چه زمانی برای عکس گرفتن آماده شوید، کمی حوصله به خرج دهید و با صبر بهتر از همیشه چهره تان را در عکس ها ماندگار کنید.وخلاصه اینکه فتوژنیک بودن صرفا" معنای خوشگل بودن را نمیدهد .برای بیشتر ایمان پیدا کردن به این گزاره نگاهی دوباره داشته باشید به تصویر چهره بسیاری از بازیگران سینما که دررده ی افراد خوشگل قرارنمیگیرند ولی بهر حال آدم دوست دارد همیشه به صورتشان نگاه کند .نمونه هایئ از این چهره ها میتواند(داستین هافمن) یا(جودی فاستر )باشد.

                                                                منبع:    www.persianpersia.com  .www.tamin.ir   .www.momtaznews.com   .www.pardad.ir

 

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 22117
برچسب‌ها: فتوژنیک , عکس , فیلم ,
موضوعات مرتبط: سینمای غرب , سینمای شرق , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

چهار شنبه 17 دی 1393 ساعت : 8:37 قبل از ظهر | نویسنده : م.م
تام کروز :افسانه هالیوود
نظرات

تام کروز:افسانه هالیوود

گردآوری و تدوین:مهردادمیخبر

******************

مقدمه 

تام کروز داراي حضور گسترده در عرصه تهيه کنندگي و بازيگري در سينما بود و تاکنون 3 بار نامزد دريافت جايزه اسکار شده و توانسته 3 بار نیزجايزه گلدن گلوب را از آن خود کند.
وي علاوه بر موفقيت هاي بسياري که در زمينه سينماي هنري کسب کرده، توانسته با سري فيلم هاي "ماموريت غير ممکن" ثروت چشمگيري را کسب کرده و لقب مرد افسانه ای سینما را از آن خودسازد.

تام کروز در آغاز 

(توماس کروزماپوتر چهارم)که اختصار ا" به(تام کروز) موسوم است در منطقه سيراکيوز نيويورک در خانواده اي غير سينمايي در سال 1962 ميلادي متولد شد.پدر وي، (توماس کروز ماپوتر سوم) مهندس برق بود که در سال 1984 ميلادي، درگذشت و مادرش (ماري لي) است که به عنوان معلم آموزشي در آمريکا اشتغال داشته است.
 
 
 
تام داراي سه خواهر با نام هاي لي آن، ماريان و کاس است و فاميلي خاص و عجيبش به دليل مهاجر بودن پدربزرگش است که در زمان هاي قديم از ولز به ايالات متحده مهاجرت کرده است.
اصالت کروز تلفيقي از نژادهاي ولزي، آلماني، ايرلندي و انگليسي است، ولي با وجود اصالت کروز، وي در ابتداي نزدگي اش وضع مالي چندان خوبي نداشت، زيرا از طبق متوسط و رو به پايين آن زمان آمريکا محسوب مي شد.
کروز به صورت تصادفي تحصيلات در مدرسه ابتدايي کارلتون را در بخش درام آغاز کرد و سپس به مدرسه راهنمايي هنري مونرو رفت و در همين زمان بود که تام پدرش را به علت بيماري سرطان از دست داد.
 
 
 
 
 
علايق تام در اين دوران به دو چيز معطوف شده بود، يکي تبديل شدن به قهرمان هاکي روي چمن و ديگري خدمت به کليساي کاتوليک و تبديل شدن به کشيش يک کليسا که البته هيچ کدام از روياهاي کودکي وي تحقق نيافت.
 
شروع بازيگري

حضور تام در عرصه سينما با نقش بسيار کوتاه وي در فيلم "عشق بي انتها" در سال 1981 ميلادي آغاز شد که اين حضور در ادامه با پذيرفتن نقش يک دانش آموز در فيلم "شيپور خاموشي" در همان سال تکميل شد.
پس از دو فيلم فوق، از تام به خاطر چهره خاصش و همچنين بازي جالب توجه براي حضور در پروژه هاي ديگر سينمايي دعوت شد و وي در سال 1983 ميلادي در فيلم هاي "بيگانگان"، "تمام اقدامات درست" و "تجارت پرخطر" به بازي پرداخت.
حضور کروز در "تجارت پرخطر" موقعيت مطلوبي را براي تام به عمل آورد تا اين بازيگر بتواند چهره اش را به عنوان بازيگري آينده دار در  عرصه سينما مطرح کند.


 
ستاره ای بنام تام کروز

تام در سال 1986 ميلادي در فيلم "تاپ گان" ايفاگر نقشي تجاري بود که توانست هويتي تک شخصيتي و ناب به اين بازيگر در آن زمان اعطا کند.
کروز در اين فيم نقش کارآموز نيروي هوايي ارتش آمريکا را بازي مي کرد که اين نقش توانست وي را به بازيگري مطرح در عرصه هاليوود تبديل کند.
در همان سال کروز در فيلم "افسانه" به بازي پرداخت که اين فيلم موفقيت تاپ گان را براي اين بازيگر به ارمغان نياورد.

در سال 1986 ميلادي، کروز در فيلم ديگري با نام "رنگ پول" در کنار ستاره سينماي آن زمان يعني پل نيومن به بازي پرداخت و علاوه بر آنکه از سوي منتقدان بسيار تحسين شد، پل نيومن نيز توانست با ايفاي نقشي کامل برنده جايزه  اسکار در اثر خاص مارتين اسکورسيزي شود.
 

در سال 1988 ميلادي، کروز در فيلم "کوکتل" اثر راجر دانلدسون به ايفاي نقش پرداخت که به خاطر بازي بسيار ضعيفش در اين فيلم، نامزد دريافت جايزه تمشک طلايي به خاطر بازي بد خود شد.

"مرد باراني" عنوان فيلمي است که کروز در آن به همراه داستين هافمن ايفاگر دو نقش مکمل هم هستند که فيلم توانست موفقيت هاي چشمگيري را از لحاظ هنري کسب کند.
هافمن به خاطر ايفاي نقش مردي با اختلافات ذهني، توانست اسکار سال 1989 ميلادي را از آن خود کند و همچنين از کروز در جشنواره کانزاس به خاطر بازي خوبش تقدير شود و به دنبال آن کروز در کنار بازيگران مطرح آن زمان سينماي هاليوود توانسته بود تجربه کسب کند و از وي به عنوان چهره اي خاص در آينده سينماي هاليوود نام برده شد.
...وافتخاري بزرگ در "متولد چهارم جولاي"

در سال 1986 ميلادي، کروز افتخار همکاري با اوليور استون را در فيلم "متولد چهارم جولاي" بدست آورد و در آن نقش يک سرباز آمريکايي در جنگ ويتنام را ايفا کرد.
کروز از سوي تمامي منتقدين بابت بازي اش در اين پروژه سينمايي تحسين شد و توانست برنده جايزه گلدن گلوب و در جشنواره هاي اسکار و بفتا نامزد دريافت جايزه بهترين بازيگر نقش اول مرد شود.
 
"روز تندر" و آشنايي باکبدمن

در سال 1990 کروز در فيلم "روز تندر" به کارگرداني توني اسکات به ايفاي نقش پرداخت و در آنجا با همکارش در اين فيلم يعني نيکول کيدمن آشنا شد که بعدها اين آشنايي منجر به ازدواج اين دو شد.
کروز و کيدمن بار ديگر در کنار هم در فيلم ران هاوارد با نام "دور و دورتر" بازي کردند و اين فيلم توانست اين دو را بيش از پيش به يکديگر وابسته کرده و زمزمه هاي علاقمندي اين دو به يکديگر را در محافل خبري، فاش کند.
فيلم "دور و دورتر" نتوانست از ديد هنري موفقيتي خاص را کسب کند، اما توانست فروش تقريبا مطلوبي را در گيشه ها عايد تهيه کنندگان اين پروژه سينمايي کند.
 
نامزدي دوباره در گلدن گلوب

تام در سال 1992 در فيلم "چند مرد خوب" به کارگرداني راب راينر حضور يافت و بابت بازي خوبش در کنار بازيگراني همچون جک نيکولسون و دمي مور توانست نامزدي دوباره در جشنواره گلدن گلوب را بدست بياورد، اما در کسب آن ناکام ماند.

جمع آوري سابقه اي تجاري

در سال 1993 تام در فيلم "شرکت" نقش وکيلي را ايفا مي کند که به دنبال کشف نيمه تاريک يک قضيه جنايي است، اما علي رغم بازي خوبش، به خاطر ماهيت تجاري فيلم، تنها نامزدي در 2 بخش جشنواره اسکار عايد اين فيلم شد و کروز از آن سهمي را دارا نبود.
سال 1994 ميلادي يکي از بدترين فيلم هاي کروز رقم خورد، جائي که او در فيلم "ملاقات با شيطان" به ايفاي نقش پرداخت و به خاطر بازي بسيار بدش براي دومين بار برنده جايزه بدترين زوج بازيگري به همراه برد پيت از جشنواره راتزي يا همان تمشک طلايي شد.
وي در سال 1996 ميلادي در فيلم "ماموريت غير ممکن" به کارگرداني برايان دي پالمان به ايفاي نقش پرداخت و فروش بسيار موفقي را با اين فيلم تجربه کرد، تا جائي که تصميم بر آن شد تا قسمت هاي بعدي اين پروژه نيزساخته شود.
 
جري مگواير و حسرت برد اسکار

در همان سال 1996 ميلادي، تام همکاري مشترک با کامرون کرو در اين فيلم "جري مگواير" را تجربه کرد، اتفاقي که موجب شد تا اين بازيگر براي دومين بار نامزد دريافت جايزه اسکار شده و بتواند براي دومين بار جايزه گلدن گلوب را از آن خود کند.
حضور کروز در جري مگواير با مضموني رمانيک از درخشان ترين بازي هاي اين بازيگر در دوران حرفه اي وي محسوب مي شود و بسياري اين اثر را درخشان ترين اثر وي تلقي مي کنند.
وقفه اي سه ساله و حضور در اثر کوبريک

کروز به مدت سه سال در هيچ پروژه سينمايي حضور پيدا نکرد و سرانجام در آخرين اثر استنلي کوبريک با نام "چشمان کاملا بسته" رو در روي همسرش يعني کيدمن بازي کرد.
درام چشمان کاملا بسته در ابتداي کار فيلمي کاملا معمولي تلقي شد، اما پس از مرگ کوبريک جلوه خاصي پيدا کرد و شايد کروز شهرت کسب شده از اين فيلم را مديون مرگ کوبريک باشد.

توجه دوباره با مگنوليا

کروز در همان سال در فيلم مگنوليا به کارگرداني "پل توماس اندرسون" بازي کرد که درخشش به عنوان بازيگر نقش مکمل در اين فيلم، براي وي نامزدي سوم در اسکار را به ارمغان آورد.
وي براي سومين بار برنده جايزه جشنواره گلدن گلوب شد و در جشنواره اس اي جي نامزد شد.
 
بازگشت به روياي تجاري و فرار از دنياي هنري

کروز در سال 2000 ميلادي در قسمت دوم فيلم "ماموريت غير ممکن" بازي کرد و اين قسمت نيز توانست موفقيت تجاري قسمت قبلي را براي وي و سرمايه گذاران فيلم به ارمغان آورد.
تام در سال 2001 ميلادي در فيلم دراماتيک "آسمان وانيلي" به ايفاي نقش پرداخت که به خاطر بازي در کنار "پنه لوپه کروز" زمزمه هايي مبني بر علاقه اين دو به هم در محافل پخش شد.
پخش شدن اين شايعات موجب شد تا کيدمن از کروز طلاق بگيرد و اين بازيگر چالش هاي عاطفي خاصي را در اين دوران تجربه کند.
کروز در طي آشنايي که با استيون اسپيلبرگ پيدا کرد، در فيلم "گزارش اقليت" محصول سال 2002 ميلادي به کارگرداني اسپيلبرگ بازي کرد تا در آينده از اين بازيگر در پروژه هاي بعدي استفاده شود.

درخشش در آخرين سامورايي

بازي خاص کروز را مي توان در فيلم "آخرين سامورايي" اين بازيگر محصول سال 2003 ميلادي و به کارگرداني ادوارد زوئيک جستجو کرد.
تام در اين فيلم نقش تحسين برانگيز متخصص ارتش آمريکا را بازي مي کند که سعي دارد از سامورائي هاي ژاپني ارتشي قوي بسازد.
اين درام شباهت بسياري به فيلم  "هفت سامورايي" کوروساوا دارد، اما علي رغم تحسين کروز از سوي منتقدين، توجه خاصي به اين بازيگر در اسکار نشد و وي تنها توانست نامزد جشنواره گلدن گلوب شود.
 
بازي مطلوب در وثيقه

در سال 2004 ميلادي کروز در فيلم وثيقه به کارگرداني مايکل مان در کنار جيمي فاکس حضور پيدا کرد که نقش منفي او در اين فيلم از ديد منتقدان چندان مثبت ارزيابي نشد.

بحران جنگ دنياها و قطع همکاري با اسپيلبرگ

کروز در فيلم "جنگ دنياها" به کارگرداني استيون اسپيلبرگ بازي بسيار ضعيفي را از خود نشان داد و حتي براي سومين بار نامزد دريافت تمشک طلايي براي بازي در اين فيلم شد.
تمامي منتقدان از بازي کروز به عنوان بدترين بازي اين بازيگر ياد کرده و اسپيلبرگ را به خاطر اين موضوع تحت فشارهاي جديد فرهنگي قرار دادند.
اين آخرين همکاري کروز و اسپيلبرگ در عالم سينما محسوب مي شود و اين دو از آن پس هيچگاه با هم رابطه اي نداشتند.

ساخت سومين قسمت ماموريت غير ممکن

در سال 2006 ميلادي، سومين قسمت از ماموريت غير ممکن به کارگرداني جي. جي آبرامز و با حضور تام کروز رقم خورد و اين بازيگر با درخشش دوباره در اين فيلم تجاري، موبج شد تا اين فيلم نيز همانند سري هاي قبلي فروشي بالا را در گيشه تجربه کند.

سقوط در دنياي گمنامي

فيلم هاي "شيرها براي بره ها" و "والکايري" دو تجربه کروز در سالهاي 2007 و 2008 ميلادي هستند که نتوانستند اميدهاي کارگردانان اين دو فيلم را برآورده کنند.

فيلم "شيرهاي براي بره ها" به کارگرداني رابرت ردفوردو با بازي اش به همراه مريل استريپ اميدهاي بسياري براي موفقيت داشت، اما نتوانست موفقيت مطلوبي را عايد آنها کند و زمينه را براي گمنامي تام و ردفورد در عالم سينما تا حدود بسياري فراهم کرد.
تام در پروژه والکايري نيز نقش سرهنگ فون اشتافنبرگ را براساس داستاني واقعي روايت مي کند که سياست هاي مخالف با هيتلر در نازي ها دارد، تا جايي که جان خود را بابت اين موضوع از دست مي دهد.
والکايري اثر برايان سينگر نيز سرنوشتي مشابه "شيرها براي بره ها" را داشت و ناکامي هاي تام در عالم سينما را دوچندان کرد.

فرازي کوتاه مدت با "طوفان استوايي"

تام در فيلم طوفان استوايي به کارگرداني بن استيلر ايفاگر نقش بسيار کوتاهي بود که اين نقش توانست براي وي نامزدي در جشنواره گلدن گلوب را به ارمغان بياورد.

حضور هميشگي در دنياي تجاري

تام در سه فيلم تجاري با عناوين "شواليه و روز"، "قسمت چهارم ماموريت غير ممکن" و "جک ريچر" از سال 2008 تا 2012 بازي کرده که جز قسمت چهارم ماموريت غير ممکن ، وي نتوانست موفقيت قابل قبولي در گيشه كسب کند.

پروژه هاي آتي

در سال 2013 فيلم فراموشي از کروز با کارگرداني جوزف کوزينسکي اکران خواهد شد که مقامات فيلم اميد بسياري به فروش فيلم فوق در گيشه سينما دارند.
در سال 2014 ميلادي نيز فيلم "تمام نيازهايت کشته شده" از کروز بر پرده نقره اي سينماها اکران خواهد شد.

اخراج از کمپاني پارامونت

در 22 آگوست سال 2002 ميلادي، مقامات کمپاني پارامونت که روابط نزديکي با کروز داشتند، عنوان کردند که به دلايل انضباطي و اخلاقي، ديگر با اين بازيگر در زمينه تهيه کنندگي همکاري نخواهند داشت.
اين اتفاق از سوي کروز نوعي بي رحمي تلقي شد و وي عنوان کرد که به دنبال تاسيس شرکتي خواهد بود تا نيازهاي خود را در زمينه تهيه کنندگي برطرف کند.

 
زندگي خصوصي

زندگي کروز توام با فراز و نشيب هاي بسياري بوده و جنجال هاي خصوصي وي در مطبوعات، يکي از پرجنجال ترين حاشيه ها در بين بازيگران سرشناس هاليوودي محسوب مي شود، ضمن اينکه وي در دوران حرفه اي بازيگري اش روابط آشکاي و مخفيانه بسياري با ديگر بازيگران زن هاليوود داشته است.
در سالهاي 1983 تا 1985 ميلادي، کروز با "ربکا د مورني" و "شر" دو بازيگر سرشناس دهه هشتاد ميلادي روابطي را داشت که هيچگاه به ازدواج منتهي نشد.
کروز رسما در نهم مي 1987 ميلادي با مي مي راجرز ازدواج کرد که اين رابطه تنها به مدت دو سال تداوم داشت و بسياري معتقدند که اين ازدواج از روي مشهور شدن بيشتر اين زوج صورت گرفته است.
نکته جالب ديگر در خصوص اين ازدواج آنست که راجرز در زمان ازدواج 31 سال سن داشت و تام 7 سال از او کوچکتر بود. ازدواج بعدي کروز با نيکول کيدمن و پس از آشنايي اين دو در فيلم "روز تندر" در 24 دسامبر 1990 ميلادي به وقوع پيوست که اين ازدواج نيز کانون محافل خبري و مطبوعاتي به مدت يک دهه بود.
دو فرزند آنها به نام هاي ايزابلا جين در دسامبر 1992 و کانر آنتوني در ژانويه 1995 به دنيا آمدند و علي رغم علاقه فراوان به يکديگر و تنها به خاطر شايعات بي مورد، در فوريه 2001 رسما از يکديگر جدا شدند.
با وجود گذشت چندين سال از پايان رابطه کيدمن و تام، کيدمن در مصاحبه اي مطبوعاتي اذعان کرد که کماکان علاقه فراواني به تام دارد و طلاق از وي را کاري اشتباه خوانده است.
به هرحال، پس از پايان اين رابطه، تام با پنه لوپه کروز (بازيگر برنده اسکار) در فيلم آسمان وانيلي آشنا شد و مدتها با اين بازيگر روابط مخفيانه را گذراند، اما رابطه آنها رسما در سال 2004 ميلادي به پايان رسيد.
پس از آن، شايعاتي مبني بر داشتن رابطه کروز با بازيگر ايراني_ انگليسي به نام نازنين بنيادي در محافل منتشر شد که همواره از سوي کروز تکذيب شده است.
آخرين زوج کروز، کيتي هولمز است که اين دو رسما در 27 آوريل 2005 ميلادي با هم ازدواج کرده و تاکنون نيز به زندگي شان ادامه داده اند.
البته ازدواج رسمي اين دو در قلعه اودکالچي منطقه براچيانو ايتاليا در 18 نوامبر سال 2006 ميلادي رقم خورد.
اين دو صاحب يک فرزند دختر در آوريل 2006 شدند که نام ايراني "سوري" را براي دخترشان انتخاب کردند.
شايعاتي در 9 جولاي 2012 مبني بر درخواست طلاق کروز از هولمز منتشر شد که کماکان صحت واقعي اين امر از سوي اين دو تائيد نشده است.

در سالهاي 90، 91 و 97، مجله "پيپل" نام کروز را در بين 50 بازيگر محبوب سال در جهان ذکر کرده و مجله "امپاير" نيز نام کروز را در بين 100 ستاره مرد جذاب تاريخ سينماي جهان آورده است.
در سالهاي 2002 و 2003 نيز نام کروز بعنوان 20 مرد برتر سال، از ديدگان مجله "پريمير" ذکر شده است.
اما در سال 2006 و پس از رسوايي کروز در کمپاني پارامونت، طبق آمارها50 درصد از ميزان محبوبيت تام در محافل
خبري کاسته شد، اما بعدها اين محبوبيت دوباره سير صعودي يافت.
 
 

  تام کروز در رسانه‌ها

شهرت و محبوبیت تام کروز باعث شده تا همواره در فهرست بازیگران برگزیده در مجلات گوناگون بدرخشد. وی در سال ۱۹۹۷ از سوی مجله امپایر به عنوان یکی از پنج بازیگر برتر تاریخ سینما برگزیده شد. دو سال قبل همین مجله وی را در فهرست یکصد بازیگر جذاب (سکسی) برتر سینما جای داده بود. در سالهای ۱۹۹۰، ۱۹۹۱ و ۱۹۹۷ در فهرست پنجاه انسان زیبای هفته نامه مردم قرار گرفت. در سال ۲۰۰۶ از سوی مجله فوربس برترین چهره سرشناس سال شناخته شد. در همان سال از سوی مجله پرمیر چهاردهمین چهره سرشناس قدرتمند جهان لقب گرفت.

چند نکته درباره ی او

  • تام کروز پیرو آئین خاصی است که ساینتولوژی نام دارد.
  • انتشار کتاب «زندگینامه تام کروز» نوشته اندرو مورتون که در آن به روابط غیر اخلاقی تام کروز اشاره شده و وی را انسانی ناپایبند به مذهب و لاابالی نشان می‌دهد واکنش خشمگینانه کلیسای ساینتولوژی آمریکا را به دنبال داشت.
  • تام کروز چپ دست است.
  • پسر عموی کروز، ویلیام میپاتر هم بازیگر بوده و بیشتر به خاطر نقش اتان رام در سریال لاست شناخته شده است.

     افتخارات او

 
تام کروزدر اسکار سال ۱۹۸۹

او تاکنون سه بار نامزد جایزه اسکار شده و ده‌ها جایزه مهم دیگر از جمله سه جایزه گلدن گلوب را به دست آورده است. وی با بازی در فیلم تاپ گان(۱۹۸۶) به شهرت جهانی رسید و از آن پس، بیش از دو دهه است که همچنان فعالانه در فیلمهای گوناگون حاضر می‌شود. بنابر گزارش مجله فوربس، میزان دارایی تام کروز در سال ۲۰۰۷ بیش از سی و یک میلیون دلار بوده است. همنچنین تام کروز سه بار نامزد جایزه اسکار و ۳ بار برنده جایزه گلدن گلوب و ۲ بار برنده جایزه جوایز سینمایی ام‌تی‌وی و ۱ باز برنده جایزه ساترن و جالب تر اینکه ۷ بار هم نامزد دریافت جایزه جایزه ساترن شده است.

درسال۱۹۸۴نامزد گوی طلایی بهترین بازیگر نقش اول مرد کمدی یاموزیکال برای بازی در کسب و کار پرمخاطره شد.و...

  • ۱۹۹۰-نامزد اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد برای بازی درمتولد چهارم ژوئیه
  • ۱۹۹۰-برنده ی گوی طلایی بهترین بازیگر نقش اول مرد درام برای بازی در متولد چهارم ژوئیه
  • ۱۹۹۳-نامزد گوی طلایی بهترین بازیگر نقش اول مرد درام برای بازی در چند آدم خوب
  • ۱۹۹۷-نامزد اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد برای بازی در جری مگوائر
  • ۱۹۹۷-برنده ی گوی طلایی بهترین بازیگر نقش اول مرد کمدی یاموزیکال برای بازی در جری مگوائر
  • ۲۰۰۰-نامزد اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای بازی در ماگنولیا
  • ۲۰۰۰-برنده ی گوی طلایی بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای بازی در ماگنولیا
  • ۲۰۰۴-نامزد گوی طلایی بهترین بازیگر نقش اول مرد درام برای بازی در آخرین سامورایی
  • ۲۰۰۹-نامزد گوی طلایی بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای بازی در تندر استوایی

فیلم‌ های تام کروز

(شرحی بر تعدادی از فیلمهای مهم او نیز در ذیل آمده است)

******************************************

       عشق بی‌پایان (۱۹۸۱)

Born On The 4th Of July.jpg
 

 Born on the Fourth of July فیلمی در ژانر درام جنگی است که بر اساس کتاب زندگی‌نامهران کوویچ سرباز آمریکایی حاضر در جنگ ویتنام ساخته شده است. کارگردان فیلم متولد چهارم ژوئیه، الیور استون است و فیلمنامه این فیلم را استون و ران کوویچ نوشته‌اند. این فیلم محصول سینمای آمریکاست و در سال ۱۹۸۹ ساخته شده و تام کروز بازیگر نقش اصلی فیلم ران کویچ است.فیلم از کودکی ران شروع شده و به سال‌های نوجوانی و تحصیل او در دبیرستان می‌رسد و سپس خدمت سربازی و سپس انجام وظیفه در نیروی تفنگداران دریایی آمریکا در ویتنام را به تصویر کشیده و با نمایش حادثه‌ای که منجر به قطع نخاع و فلج نیم‌تنه پائین او می‌شود دوران بازپروری و بهبود او در بیمارستان کهنه‌سربازان برانکس را توضیح داده و سپس تحول شخصیتی او را به یک فعال مخالف جنگ شرح می‌دهد. این فیلم دومین فیلم از سه گانه جنگ ویتنامی الیور استون است که شامل جوخه (۱۹۸۶) متولد چهارم ژوئیه (۱۹۸۹) و زمین و بهشت (۱۹۹۳) می‌شود.این فیلم برنده دو جایزه اسکار بهترین کارگردانی و تدوین و نامزد ۶ اسکار بهترین فیلم، فیلمنامه اقتباسی، بازیگر نقش اصلی (تام کروز)، موسیقی، و فیلمبرداری شد. در جشنواره گلدن گلوب هم چهار جایزه بهترین کارگردانی، بهترین فیلم درام، بهترین فیلمنامه و بهترین بازیگر فیلم درام (تام کروز) به این فیلم رسید.

       ماموریت غیرممکن (۱۹۹۶)

MissionImpossiblePoster.jpg

 

Mission: Impossible عنوان فیلمی است آمریکایی در ژانر جاسوسی و اولین فیلم از سری فیلم‌های ماموریت غیرممکن در این فیلم تام کروز و جان ویت وامانوئل بئار بازی کردند.اتان هانت(تام کروز) مامور شاخه غیر رسمی سازمان سیا است تیم آنها به رهبری جیم فلپس(جان ویت) به پراگ فرستاده میشود تا از نشت اطلاعات کمیته المپیک جلوگیری کند اما عملیات ناکام میماند برای همین اتان هانت(تام کروز) باید به دنبال عامل نفوذی بگردد که عملیات را لو داده و....

        روزهای تندر (۱۹۹۰)

 

 

Days of thunder.jpg

 خون اشام ها  یا به روایت غربی ها « ومپایر ها » از سخنان سینه به سینه ی مردم کوچه بازار وارد داستان ها و ادبیات شده و از آنجا هم وارد سینما شدند. چگونگی بوجود آمدن کاراکتر خون آشام ها روایت های جالبی دارد مثلا می گویند در روستاهای اروپا افراد ثروتمندی بودند که بعلت حساسیت به نور خورشید از خانه خود خارج نمی شدند، مردم ساده لوح هم فکر می کردند این افراد خون آشامند و از آن موقع صفت ترس از نور را به خون آشام ها نسبت دادند.اینگونه جریانات صفاتی به کاراکتر های خون آشام می بخشیدند. روایات این چنینی روی هم انباشته شدند و باعث بوجود آمدن تعریف نسبتا ثابتی از خون آشام شدند که ما اکنون در اختیار داریم.هدفم از روایت داستان صفات خون آشام بوجود آوردن زمینه ای برای نگاه به فیلمی بود که از آثار معاصر و دقیق درباره شخصیت خون آشام ها بشمار می آید. شبی در آمریکا روزنامه نگاری با خون آشامی به نام لوئیس قرار می گذارد تا از زبان خودش روایت زندگی ابدی اش را بشنود و او شروع به تعریف داستان حیاتش می کندو...

 

Jerry Maguire فیلمی ۱۳۹ دقیقه‌ای به کارگردانی کامرون کرو با بازی تام کروز است.

Eyes Wide Shut فیلمی است به کارگردانی استنلی کوبریک و محصول سال ۱۹۹۹ است. فیلم پس از مرگ کوبریک در سال ۱۹۹۹ اکران عمومی شد. چشمان کاملاً بسته قبل از نمایش عمومی در آمریکا به دلیل صحنه‌های عریان در فیلم با سانسور مواجه شد.

Vanilla sky post.jpg

 

 Vanilla Sky فیلمی به کارگردانی کامرن کرو محصول سال ۲۰۰۱ امریکا است که از بازیگران آن  بجز تام کروزمیتوان از کامرون دیاز، پنه لوپه کروز، کرت راسل نام برد.این فیلم نسخه هالیوودی فیلم اسپانیایی چشمانت را باز کن محصول سال ۱۹۹۷ است. فیلم اصلی توسط آلخاندرو آمانبارنویسنده،کارگردان و آهنگساز مشهور شیلی-اسپانیایی ساخته شده است و ادواردو نوریگا،پنه‌لوپه کروز و نجوا نمیری در آن به ایفای نقش پرداخته اند.

Minority Report.jpg

 

  • Minority Report فیلمی سینمایی از گونه علمی-تخیلی است که توسط استیون اسپیلبرگکارگردانی شده و در سال میلادی بر پرده سینماها رفته است. داستان فیلم گزارش اقلیت در سال ۲۰۵۴ می‌گذرد و در حقیقت اسپیلبرگ در این فیلم تلاش دارد تا تصویری از آینده نزدیک بشریت ارائه دهد. محور اصلی داستان بر مبنای سیستمی است که بر مبنای ۳ انسان کار می‌کند و می‌تواند جرایم را پیش از وقوع پیش‌بینی کند و بدین ترتیب ماموران اجرایی پیش از وقوع جنایت جلوی آن را می‌گیرند و بدین ترتیب مدت‌هاست که دیگر جنایتی رخ نداده است. اما همین سیستم پیچیده هم ممکن است فریب بخورد. زمانی که ماشین پیش‌بینی می‌کند در زمان مشخصی یکی از ماموران اصلی پروژه دست به قتل خواهد زد، او با این پرسش مواجه می‌شود که آیا خود اراده تغییر آینده خود را دارد یا مجبور است به تقدیر تن در دهد و در این راه معمای پیچیده‌ای را باز می‌کند.

    اما در کنار روایت اصلی فیلم مجموعه‌ای از فناوری‌های مختلف را پیش‌بینی می‌کند که در آینده نزدیک به واقعیت تبدیل خواهند شد. برای کسانی که سعی می‌کنند روند پیشرفت‌های مختلف فناوری را حدس بزنند همیشه پیش‌بینی آینده دور راحت‌تر از آینده نزدیک است. در آینده دور برخی از اقدامات حتماً رخ خواهد داد چرا که اثر فعالیت‌هایی که ممکن است در زمان کوتاه بر جریان یک روند تاثیر بگذارد در درازمدت مرتفع خواهد شد و آن مسیر به پیش می‌رود، اما در آینده نزدیک ده‌ها و صدها پارامتر غیرقابل پیش‌بینی بر نیازهای فوری انسان و مسیر حرکت فناوری او تاثیر می‌گذارد به همین دلیل است که پیش‌بینی علمی آینده نزدیک کاری پر ریسک به شمار می‌رود. یکی از پیش‌بینی‌های این فیلم که اتفاقا خیلی زود قدم به واقعیت گذاشت فناوری‌های لمسی در استفاده از رایانه‌ها بود. در این فیلم کاربران با پوشیدن دستکش‌های مخصوصی می‌توانستند یک سطح مجازی ایجاد شده در فضای ۳ بعدی را لمس کرده و دستورات خود را به آن بدهند. این فناوری در سال‌های اخیر رشد کرد و امروزه فناوری لمسی بر تمام قلمرو IT حکمرانی می‌کند. البته هنوز تا استفاده عمومی از فناوری‌های نمایشگرهای مجازی راه طولانی مانده است اما قدم‌های نخست در این راه برداشته شده است. بحث دیگر که این روزها به طور جدی دنبال می‌شود شناسه‌های زیستی است. آن‌گونه که فیلم نشان می‌دهد این شناسه‌ها روی چشم حک می‌شود و تمام مشخصات فرد و مکان او را مشخص می‌کند. ضرورت به همراه داشتن مشخصات اساسی، از مشخصات شناسنامه‌ای گرفته تا پرونده سلامت افراد از هم اکنون بسیاری از کمپانی‌های فناوری را به سمت ساخت نخستین نسل شناسنامه‌های زیستی سوق داده است. اما برخی از جلوه‌های آینده‌نگرانه این فیلم نیز به نظر بسیار آوانگارد می‌رسد؛ ربات‌های هویت‌یاب، سیستم عصبی پیشگوی آینده و سامانه حمل‌ونقل عمودی از این جمله‌اند، اما چه کسی می‌تواند روند توسعه فناوری را پیش‌بینی کند.

    قانون مور پیش‌بینی می‌کند هر دو سال یک بار توان پردازشگرهای دیجیتال دو برابر می‌شود. شاید این قانون با ضریب دیگری در سایر فناوری‌ها هم صادق باشد و بدین ترتیب کسی چه می‌داند در ۴۰ سال آینده چه اتفاقاتی رخ خواهد داد؟

  • آخرین سامورایی (۲۰۰۳)

The Last Samurai.jpg

War of the Worlds poster.jpg

  • ری فرریه که از همسرش جدا شده، با دو فرزندش راشل ۱۰ ساله و رابی ۱۷ساله در حومه نیویورک زندگی می کند. در یک شب طوفانی، او می بیند ماشین عجیبی که هزاران سال در دل خاک مدفون بوده، از زمین سر بر می آورد و سر راه خود مردمان را از هم متلاشی می کند.ری خود و فرزندانش را از این بلا می رهاند و با خودرویی که از اثر آذرخش الکترومغناتیسی به دور مانده و هنوز حرکت می کند، از آنجا می گریزد. روز پس از آن، هنگامی که ری از خواب برمی خیزد، می بیند که لاشه یک هواپیمای جت ۷۴۷ بر روی خانه اش افتاده و آن را ویران کرده است. می پندارد که می تواند در خانه همسرش پناه گیرد. اما خانه را خالی می یابد چرا که همسرش به بوستونرفته است.شب را در زیررمین آن خانه با بچه هایش می گذارند. فردای آن روز از روزنامه نگاران می شنود که همه آن خرابکاری‌ها کار موجودات فرازمینی بوده و آذرخش الکترومغناطیسی ماشین‌های شگفت آنان را فعال کرده است.

    ماموریت غیرممکن ۳ (۲۰۰۶)

  • شیرها برای بره‌ها (۲۰۰۷)
  • والکری (۲۰۰۸)

  • داستان فیلم مربوط به داستان واقعی سرهنگ استفانبرگ فردی که در عین خدمت به هیتلر تصمیم به سرنگونی او دارد معتقد است که باید هیتلر عوض گردد.استفانبرگ که در اول فیلم یک چشم و دو انگشت خود را از دست می دهد . او خود و خانواده خود را به خطر می اندازد و با همکاری دوستانی با وفا تصمیم کودتا اما او تنها فردی نیست که با هیتلر مخالف است سرهنگ با گروهی از مقامات ارشد کشور مواجه می شود که سعی در سرنگونی هیتلر دارند ولی انها به هیچ عنوان نمی توانند به توافق برسند هرکس به گونه ای مخالفت و انتقاد می کند به طوری که بحث به بیرون جلسه هم می رود و فرمان دستگیری یکی از سران این جنبش صادر می شود استفانبرگ که بعد ها به این جلسه نفوذ می کند نقشه بسیار زیرکانه خود را با انها در میان می گذارد با نفوذ سران و نقشه زیبای استفانبرگ سعی در عملی کردن نقشه می کنند انها تصمیم به ترور هیتلر و عملیاتی به نام والکری را آغاز می کنند. والکری نام عملیاتی از پیش تعیین شده و بسیار اضطراری و اخرین گزینه حفظ کشور در برابر شورش های داخلی است مخالفان این نقشه را با فراست کامل به نفع خود تغییر می دهند و سعی در به هم ریختن سیستم نازی می کنند ولی همه چیز موافق میل انها پیش نمی رود و......... انگار سرنوشت جور دیگری است.
    در این فیلم ترور هیتلر و عملی کردن والکری و نزاع های داخلی به خوبی به تصویر کشیده شده دوستان و همکاران با وفا یک دم هم استفانبرگ را تنها نمی گذارند از منشی گرفته تا وزیر هیچکس پیمان خود را نمی شکند این مورد نکته مثبتی است که فیلم را جذاب تر میکند اما نکته دیگری هم هست که از جذابیت فیلم می کاهد انهم این است که همه پایان ماجرا را می دانند همه می دانند که هیتلر نخواهد مرد و.......
  • تندر استوایی (۲۰۰۸)
  • شوالیه و روز (۲۰۱۰)
  • مأموریت غیرممکن: پروتکل شبح (۲۰۱۲)
  • جک ریچر (۲۰۱۲)

Jack Reacher poster.jpg

  • تک تیراندازی به نام جیمز بار ۵ فرد عادی را به قتل می رساند و دستگیر می شود او در بازجویی چیزی نمی‌گوید و پس از ساعت ها بازجویی می گوید می خواهم شخصی به نام جک ریچر را ملاقات کنم ،پس از پخش این حادثه در تلویزیون جک ریچر خود را به اداره پلیس می رساند و تاکید می کند دوست جیمز بار نیست،ریچر یک کارآگاه نظامی است .هلن رودین که دختر دادستان شهر است می خواهد با پدرش مقابله کند و جلوی اعدام بار را بگیرد اما جک ریچر به هلن می گوید به نظر من بار گناهکار است او برای تفریح و آدم کشی به ارتش پیوست و وقتی نتوانست در کشتن موفق باشد در روز آخر هنگام ترک ارتش چند نفر را کشت و ریچر مسول تحقیق می شوداما مشخص می شود آن ها آدم های خلافکاری بودند و بار تبرئه شد اما من به او قول دادم که اگر روزی مرتکب خطایی شد او را مجازات کنم.و ریچر می گوید:او چون می دانسته در هرصورت برای من عدالت از همه چیز مهم تر است اسم من را آورده.پس از تحقیقات فراوان ریچر متوجه می شود که بار بیگناه است و طعمه افراد دیگری شده و تیرانداز اصلی کس دیگری بوده پس خودش تصمیم به مبارزه با آن ها میگیرد و......

    دوران راک (۲۰۱۲)

  • فراموشی (۲۰۱۳)
  • لبهٔ فردا (۲۰۱۴)

Edge of Tomorrow Poster (2).jpg

 

Edge of Tomorrow فیلمی آمریکایی در ژانر علمی تخیلی با بازی تام کروزو  امیلی بلانتو محصول ۲۰۱۴ می‌باشد. این فیلم به کارگردانی داگ لیمان و اقتباسی از رمان ژاپنی فقط باید بکشی از هیروشی ساکورازاکامی‌باشد. تمامی حقوق این انیمه در اواخر سال ۲۰۰۹ بصورت فیلم‌نامه ویژه به استودیو برادران وارنر فروخته شد و ویلیج رودشو هم به تهیه کنندگی این فیلم به برادران وارنر اضافه شد. در اواخر سال ۲۰۱۲ فیلمبرداری در استودیو لیوسدن برادران وارنر واقع در حومه لندن اغاز و حتی برخی صحنه‌ها در میدان ترافالگار هم فیلم گرفته شد.این فیلم در بیش از سی کشور شامل برزیل و بریتانیا در ۳۰ مه و باقی کشورها از جمله آمریکا در ۶ ژوئن ۲۰۱۴ اکران شده‌است.داستان این فیلم درباره سربازی به نام ویل کیج (با بازی تام کروز) است که در آینده‌ای نزدیک پس از کشته شدن در جنگی علیه بیگانگان، بار دیگر زنده می‌شود و به موقعیت قبلی خود باز می‌گردد، این امر باعث می‌شود تا او با هر بار کشته شدن توانایی خود را نیز افزایش داده تا حتی بتواند به گونه‌ای سرنوشت خود را تغییر دهد.

 

    گپی خودمانی باتام کروز

***********************

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/12/12.24/13910627000075_photoa.jpg

همه میگویند کروز به دوران افولش رسیده است .فیلم(جک ریچر)بابازی کروز در روزهای پایانی سال 2013 فروشی متوسط در جدول گیشه نمایش سینماها کرد و در سال 2014 میلادی اکشن علمی تخیلی فراموشی وی اکران عمومی شدکه چنگی به دل نزد. تام کروز هم اکنون فیلم علمی تخیلی "کشتن تمام چیزی است که نیاز داری" است و  اکشن ماجراجویانه "ون هلسینگ" را هم درنوبت اکران داردوباید دیدکه  این دو فیلم چه آینده ای را برایش رقم میزنند .البته در خبرهاست که پنجمین قسمت "ماموریت غیر ممکن" هم قرار است تولید شودو شاید این یکی بتواندتا حدودی دوباره کروز را به دوران طلائیش باز گرداند. در گپی خصوصی و صمیمانه ، کروز به بحث درباره جبنه‌های مختلف کار هنری خود و زندگی خانوادگی‌اش می‌پردازد.لازم به ذکرمیباشد که این مصاحبه پس از اکران و پخش فیلم (جک ریچر) بااو انجام شده است.

***************************************

*پدر شدن چه چیزهایی را به شما آموخت؟

مهم‌ترین مسئله در ارتباط با یک بچه این است که از ته دل دوستش داشته باشی، حمایتش کنی و کمک کنی تا خوب بزرگ شود و برای خودش هویت و شخصیت پیدا کند. شما تا پدر نشوید، متوجه این موضوع نمی‌شوید و نمی‌دانید پدر و مادرتان در زمان بزرگ کردن‌تان چه حس و حالی داشته‌اند.

به عنوان یک پدر، این مسئولیت اصلی من است که به فرزندانم کمک کنم تا مستقل بار بیایند و بزرگ شوند و از دانش و آگاهی کافی برخوردار شوند، باید کمک کنم دید درستی نسبت به زندگی و دنیا داشته باشند.

*برای سالیان طولانی، از مطرح ترین بازیگران روز بوده‌اید. آیا این موفقیت نتیجه مشورت کردن با اطرافیان است؟


ـ معمولاً چنین کاری نمی‌کنم . ترجیح می‌دهم درباره هر موضوعی خودم فکر کنم و بر اساس آن ، به یک نتیجه مشخص برسم. اگر احساس کنم به نتیجه درستی رسیده‌ام، با کسی درباره‌اش صحبت و مشورت نمی‌کنم. هر تصمیمی که طی این سال‌ها گرفته‌ام توسط خودم بوده است و مسئولیت درست یا غلط بودن آن را هم می‌پذیرم.



* هنوز هم خودتان را بازیگری می‌دانید که باید سر صحنه فیلم‌برداری چیزهای تازه یاد بگیرد؟

ـ شیفته بازیگری هستم و اعتقاد دارم در همه حال ، باید چیزهای تازه را آموخت. هیچ وقت نمی‌توانید ادعا کنید همه چیز را می‌دانید و دیگر نیازی به یادگیری چیزی ندارید. این موضوع فقط در رابطه با حرفه بازیگری صدق نمی‌کند. در زندگی عادی هم همین طور هستم. عاشق زندگی و یادگیری هستم و هر روز از زندگی‌ام ، یک روز تازه است.

*وقتی جلوی دوربین فیلم‌برداری می‌روید، چه حسی دارید؟

ـ هنوز هم پس از چهار دهه بازیگری، وقتی جلوی دوربین قرار می‌گیرم همان حس روزهای اول کار هنری‌ام را دارم. کمی عصبی هستم و نمی‌دانم چکار باید بکنم. باید یکی دو روز بگذرد تا به حال و هوای صحنه فیلم‌برداری عادت کنم.

البته این حس عدم اطمینان را دوست دارم و کمکم می‌کند تا نقشم را بهتر بازی کنم. در عین حال، این حس و حال یادآوری می‌کند که هنوز نسبت به کارم جدی هستم و بازیگری برایم به صورت یک کار پیش‌پا افتاده و باری به هر جهت در نیامده است.



*در زمانی که به عنوان یک سوپر استار شناخته شده بودید، نقش ران کویک سرباز کهنه کار جنگ را در "متولد چهارم ژولای" بازی کردید. نگران آن نبودید که این فیلم، موقعیت ستاره‌گونه‌تان را خدشه دار کند؟

ـ وقتی این فیلم را بازی می‌کردم، خیلی هامی‌گفتند داری کارنامه کاری خودت را خراب می‌کنی. می‌پرسیدند چرا بعد از موفقیت کلان "ناپ گان" به سراغ بازی در قسمت دوم آن نمی‌روم. اما من می‌خواستم خودم و توانایی‌های بازیگری‌ام را به چالش بکشم.

هدفم این نبود که یک عروسک خوش چهره باشم و می‌خواستم نشان دهم توانایی بازی در فیلم‌های مستقل و نقش‌های چالش برانگیز را هم دارم.

* یعنی می‌خواستید به صورت گزیده کار کرده و نقش‌های خود را انتخاب کنید؟

ـ همیشه تلاشم در زندگی این بوده که همه چیز را با دقت انتخاب کنم و نسبت به انتخاب‌هایم حساس باشم. از آن دسته از آدم‌هایی نیستم که بخواهم از این شاخه به آن شاخه بپرم و هرکاری را که پیش آمد، انجام دهم.

دقت می‌کنم که در حال انتخاب چه چیزی هستم و وقتی تصمیم به انجام کاری گرفتم، هیچ چیز جلودارم نیست. نمی‌خواهم بگویم برای تصمیم‌گیری درباره چیزها و کارهای مختلف،چندین ماه وقت می‌گذارم. اما همین انتخاب‌ها با دقت و سر فرصت انجام می‌شود.



* شهرت برایتان یعنی چه؟

ـ اوایل کار همه چیز خوب است و از این که مورد توجه هستی خوشحالی، البته آن روزهای اول کار، وقتی همه مرا نگاه می‌کردند کمی عصبی می‌شدم. اما بزودی می‌فهمی شهرت دردسر و بلای جان است، ولی دیگر نمی‌توانی از عواقب آن خودت را خلاص کنی. باید با مشکلات مربوط به این مسئله هم کنار بیایی.

* نقش‌های خود را چگونه انتخاب می‌کنید؟ ملاک و معیار برای انتخاب آن‌ها چیست؟


ـ این انتخاب‌ها هریک دلایل خاص خودشان را دارند و بر اساس ملاحظاتی صورت می‌گیرند که تا حد زیادی، در ارتباط با زمان تصمیم‌گیری آن ها هستند. یک واقعیت این است که دوست دارم در نقش‌ها و فیلم‌های متفاوت بازی کنم و خودم را محدود یه یک چیز خاص نمی‌کنم.

کارم خیلی ساده است و خودم و کارم را سخت نمی‌گیرم. اوایل کار ،بازی در جلوی دوربین برایم جذابیت بسیار زیادی داشت و می‌خواستم هرچه بیشتر در حال بازی در فیلم‌های تازه باشم و جلوی دوربین قرار بگیرم.

اما پس از مدتی، به این فکر افتادم که خودم را به چالش بکشم. در سال‌های اخیر، به دنبال ‌راه‌هایی بوده‌ام که کمک کند تا به موقعیت‌های بالاتری برسم. همیشه می‌خواستم به عنوان یک بازیگر جدی شناخته شوم و مرا فقط ستاره فیلم‌های پرفروش ارزیابی نکنند.

شاید برخی با دیدن فیلم‌هایم بگویند "تلاش دارد متفاوت باشد، ولی خیلی کار بزرگی نکرده‌است." اما همین تحلیل هم برایم جذاب و قانع کننده است، زیرا نشان می‌دهد تلاشم برای متفاوت بودن از نگاه دیگران پنهان نمانده است.

در فیلم «جک ریچر» هم در نقش متفاوتی ظاهر شده‌اید. درباره کاراکتر خود در این فیلم چه فکر می‌کنید؟

* جک ریچر به اعتقاد من یک کاراکتر بزرگ است که نمونه‌اش را در کمتر فیلم سینمایی دیده‌ایم. او نه موبایل دارد و نه ایمیل و اصلا شبیه آدم‌های امروزی نیست. از تکنولوژی بسیار دور است و همه کارهایش را به شیوه سنتی انجام می‌دهد،

نوع نگاه او هم کاملا متفاوت از نوع نگاه آدم‌های امروزی است. می‌توانم یک جورهایی او را با کاراکتر هری کالاهان فیلم «هری کثیف» با بازی کلینت ایستوود مقایسه کنم.

* در حرفه بازیگری از شیوه استلانیسلاوسکی که پیروی نمی‌کنید؟ بسیاری از بازیگران مطرح در این شیوه بازیگری درس آموخته‌اند.



* جزو بازیگران اکتورز استودیو (مرکز مهم و اصلی بازیگری در آمریکا که شیوه بازیگری «متد» استانیسلاوسکی را آموزش می‌دهد) نیستم و از آن دسته کسانی نبوده‌ام که به شیوه او بازیگری را یاد گرفته و در جلوی دوربین بازی می‌کنند.

سر صحنه فیلم‌برداری تمام تلاشم این است که با آدم‌های صحنه بیشترین رابطه کاری را برقرار کنم و نقشم را بر اساس قصه فیلم‌نامه بازی کنم.

* به عنوان آدمی که در یک جامعه و در بین آدم های دیگر زندگی می‌کنید، خواهان چه چیزی هستید!

* من به عنوان یک آدم معمولی چه می‌خواهم؟ خواهان یک دنیای بدون جنگ و خونریزی هستم، دنیایی بدون وحشی‌گری و دیوانه بازی. می‌خواهم ببینم که مردم همه جهان، زندگی آرام و خوبی دارند. فکر نمی‌کنم چیز زیادی بخواهم و خواسته‌ام غیر منطقی باشد. خوشبختی و راحتی را فقط برای خودم نمی‌خواهم و فکر می‌کنم این یک حق عمومی است.

* از این که تا به حال اسکار بهترین بازیگر مرد را نگرفته‌اید و یا برخی از فیلم هایتان شکست تجاری خوده اند،چه حسی دارید؟

* برای برنده یا بازنده شدن استانداردهایی دارم. پیروزی یا شکست یعنی چه و بر چه مبنا و میزانی آن‌ها را می‌سنجیم؟ اگر در یک مسابقه بسکتبال شکست بخورم، برایم اهمیتی ندارد. اما اگر قرار باشد فیلمی سینمایی بر اساس این ماجرا ساخته شود، باید چه نگاهی به این موضوع داشته باشد؟

واقعیت این است که در کار سینما و بازیگری، همه چیز محدود به بازیگر نمی‌شود. چیزهایی مثل زمان اکران عمومی فیلم، بازاریابی آن و فیلم‌هایی که هم زمان با آن به روی پرده سینماها می‌روند، از جمله چیزهایی هستند که شما نمی‌توانید در ارتباط با آن‌ها دخالت و اعمال نظر کنید.

بهرحال، من هم از بازی‌های مربوط به جدول گیشه نمایش اطلاع دارم و آن‌ها را درک می‌کنم. دلایل زیادی برای موفقیت یا عدم موفقیت یک فیلم وجود دارد، که خارج از عهده و توان من به عنوان یک بازیگر است.

در عین حال، جایزه گرفتن را دوست دارم و فکر می‌کنم هر وقت زمان لازم و مناسب برسد، به من هم جایزه اسکار را خواهند داد.



* بین بازیگری و بزرگ کردن بچه‌ها، کدام یک در اولویت قرار دارند؟

* چه مشغول بازی کردن در یک فیلم باشم و چه در حال بزرگ کردن بچه‌هایم، تمام تلاشم این است که کار محوله را به نحو احسن انجام دهم و از یادگیری چیزهای تازه وحشت نداشته باشم.

از آن دسته کسانی هستم که می‌گوید یا همه چیز یا هیچ چیز. وقتی علاقمند به انجام کاری می‌شوم، خودم را وقف آن می‌کنم و می‌خواهم بهترین کار ممکن را انجام دهم. از جوانی به دنبال ماجراجویی و یادگیری چیزهای مختلف بوده‌ام.

بزرگترین نکته در ارتباط با بازیگر بودن این است که می‌توانم زندگی‌های مختلف و ماجراجویی‌های متفاوت را تجربه کنم. با هر فیلم تازه‌ای، چیزهای جدیدی را در ارتباط با زندگی، آدم‌ها و حرفه‌های مختلف یاد می‌گیرم. بازیگری برایم مثل یک کلاس درس است. این حرفه کمک می‌کند تا در دنیای واقعی، زندگی بهتری داشته باشم و آموخته‌هایم را در این زندگی عادی به کار گیرم.

* هنوز هم بازیگری را دوست دارید؟

* آن چه را که انجام می‌دهم دوست دارم و عاشق کارم هستم. به کاری که می‌کنم افتخار می‌کنم. همان طور که گفتم وقتی قرار باشد کاری را انجام دهم، تا انتهای آن می‌روم، بازیگری هم همین طور است.

  •                                               منبع: ویکیپدیا.باشگاه خبر نگاران.نقدفارسی
تعداد بازدید از این مطلب: 8566
موضوعات مرتبط: سینمای غرب , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1

دو شنبه 15 دی 1393 ساعت : 7:22 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
جنیفر لوپز: گوهری در منجلاب شهرت
نظرات

جنیفر لوپز:گوهری در منجلاب شهرت

منبع: ویکیپدیا

ویرایش وتدوین:مهردادمیخبر

***************************

هJennifer Lopez GLAAD 2014.jpg

مقدمه

شاید کاراکتر(جنیفرلوپز) بخاطر عدم سنخیتی که با فرهنگ ماایرانیها داردو الگوی فاسدی که برای سبک مغزان از خویش ارائه داده است شخصیتی با یک زندگی خصوصی و هنری نفرت انگیز و مستهجن بنظر بیاید و فی الواقع نیزعمده ترین و برجسته ترین حرکات اجتماعی  او و زندگی خصوصی و حاشیه هایش میباشد که وی را اینچنین نشان داده است ولی اصولا" نباید جنبه های هنری ای راکه در این شخصیت نموددارد نادیده گرفت ویاانکار نمود -باید عادت کنیم که به هر کاراکتری از نقطه نظرهای مختلف بنگریم - میتوان در پروسه ای فارغ از بدبینی و عداوت، هنر بازیگری و قدرتهای جذب مخاطبش را که قسمت اعظمشان مستقل از جنبه های اروتیک پرسوناژ اوست زیر ذره بین قراردادو اورا در پس پرده ی جنبه های غیر اخلاقیش پنهان ننمود.این پروسه بمثابه استخراج طلا از میان لجنزار است و باعث میشود کورکورانه و یکطرفه به قاضی نرویم و ارزشها را قربانی ضدارزشها نکنیم.بهانه این نوشتارشخصیت اجتماعی اونیست بلکه  ارزشهای غیرقابل انکاربازیگری این هنرپیشه توانمند است که حتی دراولین نقش اولش(سلنا) درخششی باشکوه و پراحساس داشت.

                                                                                                                                                                                                                                                        مدیر سایت

     (جنیفر لین لوپز ( Jennifer Lynn Lopez ) با نام مستعار جِی لو (زاده ۲۴ ژوئیه ۱۹۶۹خواننده، بازیگر، رقصنده،تهیه‌کننده موسیقی، تهیه‌کننده                             تلویزیونی، نویسنده و طراح مد آمریکایی است. )

 جنیفردرآغاز

جنیفر نقش کوچکی در فیلم «دختر کوچکم» (محصول ۱۹۸۶)، با توجه به مخالفت شدید والدینش، تصمیم گرفت که فعالیت در دنیای هنری را به شکل حرفه‌ای دنبال کند.

اولین نقش اساسی وی در فیلم «در رنگ‌های زنده» (محصول ۱۹۹۱) رقم خورد و چندی بعد نیز اولین فیلم نقش اولی‌اش با نام سلناروانه سینماها شد. این فیلم در خصوص هنرمند آمریکایی، سلنا، ساخته شده بود.سلنا کوینتانیلا پرز ( Selena Quintanilla-Perez)که لوپز نقشش را بازی میکرد خواننده پاپ ، ترانه‌سرا، رقاص، مدل، طراح مدل، بازیگر و تهیه‌کنندهآمریکایی-مکزیکی بود که به‌عنوان ملکهٔ موسیقی تجانو شناخته می‌شد. 

فیلم بعدی‌اش که بر شهرت وی افزود، خارج از دیدبود که بابت بازی در آن دستمزدی معادل یک میلیون دلار دریافت کرد. جنیفر لوپز با این درآمد یک میلیون دلاری تبدیل به اولین بازیگر زن لاتین‌تبار تاریخ سینما شد که تا آن سال چنین دستمزد بالایی را برای بازیگری دریافت کرده بود.

Outofsight.jpg

خارج از دید یک فیلم جنایی آمریکایی است. این فیلم توسط استیون سودربرگ کارگردانی شده و براساس رمانی به همین نام و به نویسندگی المور لئونارد ساخته شده است. جنیفر لوپز در نقش کارن سیسکو و جورج کلونی در نقش جک فولی در این فیلم به ایفای نقش پرداخته‌اند. خارج از دید در تاریخ ۲۶ ژوئن ۱۹۹۸ منتشر گشت. این فیلم در دو قسمت فیلمنامه اقتباسی و تدوین نامزد دریافت جایز اسکار بود. فیلم مذکور موفق به دریافت جایزه ادگار برای بهترین فیلمنامه و کسب جوایز بهترین فیلم، فیلمنامه و کارگردانی از انجمن ملی منتقدان فیلم شد. این فیلم منجر به ساخت سریال تلویزیونی کارن سیسکو گردید.

 لوپزدر سال ۱۹۹۹ فعالیت در دنیای موسیقی را شروع کرده و اولین آلبوم خود را با نام آن د سیکس روانه بازار کرد.عرضه آلبوم دوم لوپز (جی. لو همزمان بود با اکران فیلم طراح مراسم ازدواج.( The Wedding Planner) با بازی جنیفر لوپز ومتیو مک‌کانهی محصول سال ۲۰۰۱میلادیست و آدام شنکمن آن را کارگردانی کرده است. 

هردوی این آثار در زمره برترین‌ها قرار گرفته و جنیفر لوپز را تبدیل به اولین شخص در تاریخ نمود که همزمان فیلم و آلبومی پرفروش از وی عرضه شده و در بالاترین رتبه قرار گرفته‌اند. نسخه ریمیکس آلبوم دوم جنیفر لوپز نیز در سال ۲۰۰۲ عرضه شد و جزء برترین‌های بیلبورد ۲۰۰ در آمریکا قرار گرفت. فروش ۵۵ میلیون دلاری آلبوم‌ها و ۲ میلیارد دلاری فیلم‌های جنیفر لوپز تاکنون، باعث شده وی در زمره برترین هنرمندان آمریکا قرار گرفته و پردرآمدترین هنرمند لاتین‌تبار قلمداد شود. تا ماه مارس ۲۰۱۴ دارایی خالص وی، ۲۵۰ میلیون دلار تخمین زده شده است. از آخرین آثار وی نیز می‌توان به آهنگ ما یکی هستیم (اوله اولاً) اشاره نمود که در آن به همراه پیت‌بول و کلودیا لیت اجرای قسمتی از آهنگ را بر عهده داشت. این آهنگ به عنوان آهنگ رسمی جام جهانی فوتبال ۲۰۱۴ برزیل انتخاب شده بود.

در کنار فعالیت در دنیای هنری، جنیفر لوپز از فعالان تجاری موفق نیز قلمداد می‌شود. وی از نام و شهرت جهانی‌اش در جهت ساخت امپراطوری تجاری خویش استفاده نمود. لوپز در زمینه تولید پوشاک، لوازم زینتی، عطر و ادکلن و همچنینتولید برنامه‌های تلویزیونی فعالیت گسترده‌ای دارد.
رابطه‌های جنیفر لوپز با افراد دیگر نیز از موضوعاتیست که بسیاری از رسانه‌های جهان پیگیر آن هستند. اولین رابطه جنیفر لوپز با شان کامز بود که جنیفر را در مراسم جوایز گرمی سال ۲۰۰۰ همراهی نیز کرد. جنیفر لوپز سپس در عین حال که همسر کریس جاد، بازیگر آمریکایی، بود، وارد رابطه‌ای عاشقانه با بن افلک شد. رابطه لوپز با مارک آنتونی، از رابطه‌های طولانی وی بود. این رابطه در سال ۲۰۰۴ شروع شده و در سال ۲۰۱۱، بعد از ۷ سال ازدواج، با طلاق پایان گرفت. در فوریه ۲۰۰۸ جنیفر لوپز فرزندان دوقلوی خود را به نام‌های «اما» و «ماکسیمیلیان» به دنیا آورد.

 

کودکی و نوجوانی

 
        محله کسل هیل، جایی که جنیفر لوپز در آن متولد شد و عکسی از دوران کودکیش.

جنیفر لوپز در ۲۴ ژوئیه ۱۹۶۹ در محله کسل هیل شهر نیویورک و از پدرمادری اهل پورتوریکویی به نام دیوید و گوآدالوپ به دنیا آمد. خواهر کوچک‌ترش لیندا لوپز به شغل خبرنگاری مشغول است یک خواهر بزرگ‌تر به نام لسلی نیز دارد. پدرش، دیوید، ابتدا در یک شرکت بیمه به نام گاردین در شیف شب کار می‌کرد که بعدها به عنوان یک متخصص رایانه در شرکت استخدام می‌شود. زمانی که جنیفر به دنیا می‌آید خانوادهٔ آنها در یک آپارتمان کوچک زندگی می‌کردند که مدتی بعد با پس‌انداز کردن پول، موفق به خرید خانه‌ای بزرگ‌تر و دو طبقه می‌شوند که یک گام بزرگ برای خانواده‌ای با وضع مالی ضعیف بود. وی در سن پنج سالگی شروع به شرکت در کلاس‌های خوانندگی و رقص می‌کند. دو سال بعد و در سن هفت سالگی از طرف مدرسه در یک سفر به نیویورک شرکت می‌کند. پدر و مادر جنیفر لوپز تاکید بسیاری بر اخلاق‌مداری در کار داشته و همواره فرزندانشان را به یادگیری زبان انگلیسی تشویق می‌کردند. همچنین برای اینکه فرزندانشان در زمینه‌های کاری خود دچار مشکلی نشوند، با تشویق آنها به اجرای خوانندگی و رقص در مقابل یکدیگر، به تمرین و افزایش مهارت آنها کمک شایان توجه کردند. جنیفر تحصیلات دبیرستان خود را در یک مدرسه مذهبی کاتولیک به پایان رسانیده - جایی که در تیم‌های ژیمناستیک و سافتبال عضویت داشت. جنیفر در سال ۱۹۸۴ و در سن ۱۵ سالگی وارد رابطه‌ای با دیوید کروز می‌شود.

در سال آخر دبیرستان بود که در خصوص اینکه یک فیلم درحال ساخت، به دنیال بازیگران دختر نوجوان است، خبرهای می‌شوند. در نهایت موفق می‌شود نقش کوتاهی در فیلم بگیرد. این فیلم که دختر کوچکم نام داشت ساخته سال ۱۹۸۶ بوده و یکی از فیلم‌های درجه پایین، با بودجه کم است. بعد از پایان فیلم‌برداری بود که جنیفر لوپز تصمیم می‌گیرد تبدیل به یک ستاره در سینما شود. برای قانع کرده والدینش، با اینکه در به تازگی در کالج باروک ثبت‌نام کرده بود، ولی بعد از تنها گذشت یک ترم تصمیم به انصراف از تحصیل می‌گیرد. پدر و مادر جنیفر به شدت با بازیگری وی مخالف بوده و این تصمیمش را احمقانه می‌دانستند. به اعتقاد آنها، هیچ لاتین‌تباری این کار را نمی‌کند. تفاوت شدید دیدگاه‌های جنیفر با خانواده‌اش منجر به این می‌شود که وی از خانه خانوادگی خارج شده و به آپارتمان خودش در محله منهتن نقل‌مکان کند. در این مرحله از زندگیش است که روی به اجرای موسیقی در برخی مکان‌های محلی می‌آورد. چندی بعد به عنوان یکی از اعضای یک گروه کر وی را استخدام می‌کنند؛ با همین گروه بود که یک سفر پنج‌ماهه به اروپا نیز می‌رود، اما همیشه از نقشش در گروه ناراضی بود، زیرا او تنها عضو گروه بود که اجازه تک‌خوانی نداشت. بعدها در یک اجرای دیگر در کشور ژاپن موفق به یافتن موقعیت شغلی جدیدی تحت عنوان رقاص، خواننده و طراح می‌شود.

حرفه

۱۹۹۱ تا ۱۹۹۶ (ورود به صنعت سینما)

لوپز در سال ۱۹۹۱ در گروهی به نام نیو کیدز آن د بلاک به عنوان یک رقصنده کمکی مشغول به کار می‌شود. به همراه همین گروه بود که در هشتمین مراسم جایزه موسیقی آمریکاروی صحنه به اجرا می‌پردازد؛ چندی بعد نیز در یک برنامه تلویزیونی به نام این لیوینگ کالر مشغول به کار می‌شود. زمانی جنیفر تصمیم به کار در این برنامه می‌گیرد که یکی از اعضای این گروه دیگر قادر به ادامه همکاری نبوده و داوطلبان بسیاری تقاضای همکاری با آنها را داشتند؛ در میان ۲٫۰۰۰ درخواست همکاری که در این مورد ارسال شده بود، تنها با همکاری جنیفر لوپز موافقت شده و این شد که وی در آنجا مشغول به کار شد. چندی بعد جنیفر به همراه دیوید کروز که از دوران دبیرستان با وی آشنا شده بود، برای ادامه مراحل فیلم‌برداری به شهر لس آنجلس می‌رود و تا سال ۱۹۹۳ همکاری‌اش را با گروه ادامه می‌دهد. سپس تصمیم می‌گیرد که بازیگری را به عنوان یک حرفه تمام‌وقت پیگیری کند.

اولین نقش حرفه‌ای جنیفر لوپز با بازی در فیلم گمشده در جنگل محصول سال ۱۹۹۳ رقم می‌خورد. از دیگر بازیگران این فیلم می‌توان به لیندسی واگنر و رابرت لاگیا اشاره نمود. در اواخر همان سال بود طی قرارداد همکاری‌ای با شبکه سی‌بی‌اس، وی را برای بازیگری در مجموعه‌ایی تلویزیونی به نام دومین شانس‌ها استخدام می‌کنند؛ اما بعد از انتشار تنها شش قسمت، پروژه کنسل می‌شود. علت کنسل شدن این سریال، تخریب صحنه فیلم‌برداری بخاطر زمین‌لرزه نورت‌ریج عنوان شد. سپس شروع به ساخت سریال مرتبطی با دومین شانس‌ها می‌کنند اما به دلیل بازخود بد منتقدین و بینندگان، به سرنوشت سریال اول دچار شده و تنها بعد از ساخت چند قسمت، پروژه متوقف می‌شود. از دیگر نقش‌های بزرگ جنیفر لوپز در این دوره، بازی وی در فیلم خانوادهٔ من است که به کارگردانی جورج ناوا، در سال ۱۹۹۵ ساخته شد. در این فیلم جنیفر در نقش کاراکتری به نام ماریای جوان ظاهر می‌شود. از بازیگران فیلم می‌توان به ادوارد جیمز آلموس اشاره نمود و اینکه این فیلم برخلاف کارهای گذشته جنیفر، مورد تحسین منتقدین قرار گرفت. اگرچه که نقش وی در این فیلم زیاد نبود، ولی او را نامزد دریافت جایزه مستقل اسپریت برای بهترین بازیگر زن نقش مکمل می‌کنند. در نوامبر همان سال نیز در فیلم قطار پول بازی کرد که در آن با وسلی اسنایپس و وودی هارلسون هم‌بازی بود. عمده دیدگاه منتقدها در خصوص این فیلم منفی بوده و در عرصه فروش نیز نتوانست مبلغ قابل توجهی را کسب کند، به طوری که با بودجه ۶۸ میلیون دلاری که صرف ساخت فیلم شد، در باکس‌آفیس تنها موفق به کسب ۷۷ میلیون دلار (در سرتاسر جهان) شد. در اوت سال ۱۹۹۶ جنیفر لوپز در فیلم کمدی جک ظاهر می‌شود. فیلم جک با بودجهٔ ساخت ۴۵ میلیون دلاری، موفق به کسب ۵۹ میلیون دلار در داخل آمریکا می‌شود. نظر منتقدین به این فیلم نیز منفی بود.

۱۹۹۷ تا ۲۰۰۰ (به شهرت رسیدن)

در فوریه ۱۹۹۷ جنیفر لوپز همگام با بازیگرانی چون جک نیکلسون و استیفن درف در فیلم خون و شراب به ایفای نقش می‌پردازد. از منظر اقتصادی، فیلم یک شکست به تمام معنا بود، اگرچه که دیدگاه منتقدین به آن مثبت بود.

«خون و شراب» ( Blood and Wine) یک فیلم در سبک سرقت، نئو نوآر، و مهیج به کارگردانی باب رافلسونبود.

 فیلم بعدی جنیفر، سلنا نام داشت. اگرچه که وی و کارگردان فیلم سلنا، پیش‌تر و در فیلم خانواده من با هم همکاری داشتند، اما برای بازی در سلنا، جنیفر لوپز مجبور شد در آزمون بازیگری آغازین شرکت نماید؛ در نهایت با بودجه ۲۰ میلیون دلاری این فیلم ساخته شد. فیلم سلنا به شکل داخلی، موفق به کسب ۳۵ میلیون دلار شد. کنت توران در روزنامه لس‌آنجلس تایمز نوشت که حتی بازی جنیفر در فیلم‌های فراموش‌شده قدیمی‌اش همچون قطار پول و جک باعث شده که تا ستاره شدن ظاهراً تنها یک گام فاصله داشته باشد، اما با نقش‌آفرینی‌اش در فیلم سلنا، درواقع جنیفر از فرصت بدست آمده بخوبی استفاده کرده است، بخصوص در صحنه‌های مربوط به موسیقی در این فیلم. وی اینطور مطلبش را به پایان می‌رساند که این فیلم نه تنها جشن بزرگی برای سلنا (شخصی که فیلم را برایش ساختند) بلکه برای بازیگری است که نقش سلنا را بازی کرده است. بعد از اتمام فیلم‌برداری فیلم سلنا بود که جنیفر لوپز اظهار می‌کند که ریشه لاتینی‌اش را واقعاً حس می‌کند و یک آهنگ اسپانیایی اجرا می‌کند. نام آهنگ را Vivir Sin Ti (به معنای: زندگی بدون تو) گذاشته و مدیر برنامه‌های وی، آهنگ را برای سونی میوزیک می‌برد. در سونی میوزیک، دیدگاه‌ها نسبت به خوانندگی جنیفر لوپز مثبت بوده به طوری که یکی از مدیران شرکت مزبور به جنیفر توصیه می‌کند آهنگ را یک‌بار دیگر، ولی اینبار به انگلیسی اجرا کند.

در ماه آوریل بود که جنیفر لوپز در فیلم ترسناک آناکوندا به ایفای نقش می‌پردازد. در این فیلم جنیفر با آیس کیوب و جان ویت هم‌بازی بود. فروش ۱۳۷ میلیون دلاری این فیلم، موفقیت عظیمی برای عوامل آن قلمداد می‌شد.

Anaconda ver2.jpg

فیلم بعدی وی نیز دور برگردان نام داشت که در آن بازیگرانی چون شان پن و بیلی باب تورنتون نیز حضور داشتند. این فیلم بر اساس یک رمان ساخته شده بود و دیدگاه‌های مثبت منتقدین را دریافت کرد.

U-Turnposter.jpg

فیلم بعدی وی، حاصل همکاری‌اش با کارگردان هالیوود، استیون سودربرگ بود. نام این فیلم خارج از دید بود که در آن جورج کلونی نیز حضور داشت. بازی جنیفر لوپز در این فیلم بسیار مورد توجه منتقدین قرار گرفت و وی را به عنوان تنها بازیگر لاتین جهان قرار داد که بیش از یک میلیون دلار برای نقشش دریافت کرده است. بودجه ساخت این فیلم حدود ۴۸ میلیون دلار بود و د زمینه فروش توانست به شکل جهانی مبلغی حدود ۷۸ میلیون دلار را کسب کند که درآمدی متوسط می‌باشد. چندی بعد و در ماه اکتبر، جنیفر قدم در عرصه گویندگی گذاشت و بجای یکی از شخصیت‌های انیمیشن مورچه‌ای به نام زی صداگذاری نمود.

Antz-Poster.jpg

تک‌خوانی جنیفر لوپز در سال ۱۹۹۹ و با آهنگ اگه تو عشق من باشی شروع شد و بعد از آن خود را برای انتشار اولین آلبومش آماده کرد. جنیفر لوپز اولین خواننده جهان بعد ازبریتنی اسپیرز است که توانست با نخستین آهنگش وارد بیلبورد ۱۰۰ آهنگ برتر شود (چهار ماه قبل‌تر بریتنی اسپیرز با آهنگ عزیزم یک بار دیگر... توانسته بود به این جایگاه دست یابد). در زمان تهیه نخستین آلبومش، آن د سیکس بود که همگان در شگفت بودند که چرا وی وارد دنیای موسیقی شده است. در این خصوص گفته شده بود: «اگر این آلبوم بد باشد، نه تنها خود لوپز از آن ناراحت خواهد شد، بلکه به کل به پیشینه حرفه‌ایی وی صدمه خواهد زد». آهنگ در انتظار امشب که درواقع سومین آهنگ آلبوم جنیفر لوپز بود، بهترین آهنگش شناخته می‌شد. در نهایت و بعد از انتشار آلبوم، موفقیت بالایش موجب تعجب همگان شد و این بازیگر محبوب را، محبوب‌تر کرد. تا پایان سال ۱۹۹۹ بود که جنیفر لوپز خود را از ستاره‌ای در سینما، به ستاره‌ای در خوانندگی تبدیل کرد. درواقع بعد از مارتیکا و ونسا ال. ویلیامز، این جنیفر لوپز بود که موفق به انجام این کار شده بود.

در ۲۲ فوریه سال ۲۰۰۰ جنیفر که واد رابطه‌ای با شان کامز شده بود، با لباسی منحصر به فرد در چهل‌ودومین مراسم سالانه جوایز گرمی ظاهر شد. لباس جنیفر توجه رسانه‌های بسیاری را به خود جلب کرد و مورد توجه بسیاری از مردم نیز قرار گرفت، به شکلی که تصاویر وی را روی فرش قرمز این مراسم، از وب‌گاه جوایز گرمی در عرض تنها ۲۴ ساعت، حدود نیم میلیون بار دانلود کردند. جنیفر لوپز از این‌همه توجه رسانه‌ها تعجب کرده و اظهار می‌کند که نمی‌دانسته که لباسش تبدیل به مسئلهٔ به این بزرگی خواهد شد. چند ماه بعد، جنیفر لوپز با فیلم سلول مجدداً روی پرده سینماها ظاهر می‌شود. این فیلم در ژانر علمی-تخیلی، با بودجه ۳۳ میلیون دلاری، موفق به فروش حدود ۱۰۴ میلیون دلاری می‌شود. دیدگاه‌های منتقدین در این خصوص متفاوت بوده و عده‌ای شروع به انتقاد و عده‌ای نیز شروع به بروز دیدگاه‌های مثبت خویش کردند.

۲۰۰۱ تا ۲۰۰۳ (افزوده شدن شهرت و دریافت لقب)

جنیفر لوپز در حال کار روی آلبوم دومش بود که تصمیم می‌گیرد تصویرش در بین مخاطبین را بهبود بخشیده و خود را جذاب‌تر کند. در همین راستا بود که علاوه بر تغییراتی در ظاهر، لقب جی لو (J Lo) را که پیش‌تر توسط یکی از طرفدارانش به او داده شده بود را برای خودش انتخاب می‌کند. در ادامه، اسم آلبوم خودش را نیز جی. لو می‌گذارد و این آلبوم در ۲۲ ژانویه ۲۰۰۱ منتشر می‌شود. آلبوم جی. لو به یکی از آلبوم‌های بسیار موفق تبدیل می‌شود تاجایی که در رده اول بیلبورد ۲۰۰ آمریکا جای می‌گیرد. تقریباً در همین زمان بود که فیلم رمانتیکش، طراح مراسم ازدواج نیز منتشر می‌شود و این فیلمش نیز در صدر پرفروش ترین فیلم‌های باکس‌آفیس قرار می‌گیرد. با این حساب جنیفر لوپز از اولین اشخاصی می‌باشد که بطور همزمان، یک فیلم و یک آلبوم در صدر پرفروش ترین‌ها داشته است. در آوریل سال ۲۰۰۱ جنیفر نماد تجاری‌اش که در زمینه تولید پوشاک و لوازم تزئینی برای بانوان فعال است را تحت عنوان جی.لو بای جنیفر لوپز راه‌اندازی می‌کند. حدوداً یک ماه بعد، فیلم چشم‌فرشته‌ای با بازی جنیفر راهی سینماها می‌شود که البته آنچنان موفق نبوده و دیدگاه منتقدان نیز نسبت به آن مثبت نبوده است. بعدها یکی از آهنگ‌های وی به نام من واقعی هستم به شکل ریمیکس شده راهی بازار می‌شود که در لیست برترین آهنگ‌ها قرار می‌گیرد. در ادامه و در پی حملات ۱۱ سپتامبر به برج‌های تجارت جهانی، جنیفر لوپز به همراه بسیاری دیگر از هنرمندان شروع به فعالیت‌های خیرانه و بشردوستانه به افرادی که متاثر از این واقعه شده بودند می‌کند.

برای افزودن به شهرت جنیفر لوپز، تصمیم می‌گیرند آلبوم جی. لو را به شکل ریمیکس نیز منتشر کنند. در این راستا توزیع و تبلیغ جی. لو منوقف شد و در ۵ فوریه ۲۰۰۲ نسخه ریمیکس آلبوم منتشر شد. در نسخه ریمیکس شده، آهنگ مسخرس نه؟ پیشتاز سایر آهنگ‌های آلبوم بود تاجایی که در صدر اهنگ‌های پرفروش آمریکا قرار گرفت. نسخه ریمیکس جی. لو با فروش بالای یک‌ونیم میلیونی در آمریکا، موفق به کسب رتبه سوم بیشترین فروش آلبوم‌های ریمیکس در تاریخ شد.

در ماه مه سال ۲۰۰۲ جنیفر لوپز در فیلم کافی به نقش‌آفرینی پرداخت. در این فیلم وی نقش زنی به نام اسلیم را دارد که بخاطر سوءاستفاده‌های شوهرش، از خانه فرار می‌کند. در هنگام فیلم‌برداری این فیلم و در زمانی که وی از هنرمندان مشهور آمریکا بود، دچار بحران روحی می‌شود. سال‌ها بعد خود جنیفر لوپز در این خصوص می‌گوید که احساس «مریضی و غریبی» داشت. به شکلی که از پذیرفتن درمان و حتی دارو نیز امتناع می‌کرد. لوپز در این خصوص ادامه داد: «مثل کسی بودم که... نمی‌خواهد حرکت کند، نمی‌خواهد حرف بزند، نمی‌خواهد هیچ‌کاری انجام دهد». در سپتامبر ۲۰۰۲ جنیفر لوپز عطر زنانه‌ای به نام گرو بای جی‌لو را راهی بازار می‌کند. اگرچه که پیش‌بینی شکست آن را کرده بودند، اما در بین مردم بسیار محبوب شده و تبدیل به یکی از پرفروش‌ترین عطرهای آمریکا می‌شود.

آلبوم سوم جنیفر لوپز تحت عنوان این منم... خوب حالا در زمانی منتشر شد که وی وارد مرحله نامزدی با بن افلک شده بود و درواقع این آلبوم را به او تقدیم کرده است. فروش آلبوم در سرتاسر جهان بسیار بالا بود. این آلبوم که دارای آهنگ‌های عاشقانه بسیاری است، تنها در آمریکا حدود دو و نیم میلیون کپی از آن به فروش رسید. در دسامبر ۲۰۰۲ جنیفر لوپز در مقابل رالف فاینس در فیلم کمدی-رمانتیک خدمتکاری در منهتن به روی صحنه رفت.

جنیفر در این فیلم نقش کاراکتر ماریسا را ایفا می‌کند، زنی که مادر است و برای کسب درآمد، در خانه‌های اشرافی محله منهتن مجبور به نظافت منازل است که در نهایت عاشق شخصی می‌شود. این فیلم با بودجه ۵۵ میلیون دلاری موفق به فروش ۱۵۵ میلیون دلاری شد.نیویورک تایمز داستان این فیلم را با آهنگ جنی از بلوک مقایسه کرده است. در اوت ۲۰۰۳ جنیفر به همراه نامزدش، افلک در فیلم جیلی به ایفای نقش می‌پردازند که فروش فیلم بسیار پایین و ناموفق بود. نظر منتقدین به آن منفی بوده و این فیلم را یکی از بدترین فیلم‌های تاریخ می‌دانند.

۲۰۰۴ تا ۲۰۰۹ (موفقیت بیشتر در سینما)

در مارس ۲۰۰۴ جنیفر لوپز نقش کوتاهی در فیلم دختر جرزی داشت که در این فیلم نیز افلک حضور داشت.

شخصیتی که جنیفر نقش آن را بازی می‌کرد تنها ۱۵ دقیقه در فیلم بازی می‌کند و در هنگام وضع‌حمل از دنیا می‌رود. بودجه ساخت این فیلم ۳۵ میلیون دلار بود که موفق به فروش تنها ۳۶ میلیون دلار می‌شود و از نظر تجاری شکست می‌خورد. اما منتقدان به آن نظر مثبتی داشتد. در اکتبر همان سال وی در فیلم مایل هستید برقصیم؟ مقابل ریچارد گی‌یر ظاهر می‌شود. این فیلم بر اساس یک فیلم ژاپنی، تحت همین نام که محصول سال ۱۹۹۶ بود ساخته شده است. در نهایت نیز نظر مثبت منتقدان را کسب می‌کند.

در سال ۲۰۰۴ و در حین یک بازدید مختصر از بیمارستان کودکان لس آنجلس (که خود جنیفر لوپز از حامیان آنجا است) با یک کودک سرطانی ۱۱ ساله به نام پیج پترسون دوست می‌شود. پترسون در یکی از مراسم‌های مربوطه در بیمارستان که در آن به جنیفر لوپز جایزه‌ای اهدا شد شرکت می‌کند ولی صبح روز بعد حالش رو به وخامت گذشته و در نوامبر ۲۰۰۴ از دنیا می‌رود. لوپز در این خصوص گفت که پترسون به او آموخت که فعالیت‌های بشردوستانه چقدر مهم است. در همین راستا نیز چهارمین آلبومش، تولد دوباره را به وی اهدا کرده است. شبکه ان‌بی‌سی در یکی از برنامه‌هایش به این موضوع اشاره کرده و ادامه می‌دهد که بعد از «چاپلوسی» برای افلک با آلبوم این منم... خوب حالا، حال به شکل آگاهانه‌ای مسائل عشقی‌اش را از توجهات دور نگاه می‌دارد. فیلم بعدی جنیفر لوپز، فیلم مادرشوهر هیولا است که در مقابل جین فوندا در آن بازی کرده. برای بازی در نقش چارلی در این فیلم، وی دستمزدی حدودی ۱۵ میلیون دلاری دریافت کرد. فیلم مادرشوهر هیولا با بودجه ۴۳ میلیون دلاری‌اش، موفق به فروش جهانی ۱۵۵ میلیون دلاری می‌شود، اما با این حال نظر منتقدین به فیلم منفی بود. در ماه اوت نیز فیلم بعدی جنیفر لوپز با نام یک زندگی ناتمام راهی سینماها شد. در این فیلم که بر اساس رمانی با همین نام ساخته شده، وی با بازیگرانی چون رابرت ردفورد و مورگان فریمن هم‌بازی بود. یک زندگی ناتمام در عرصه تجاری حرفی برای گفتن نداشت و با فروش تنها ۱۸ میلیون دلاری در جهان، فیلمی ناموفق در باکس‌آفیس شد.

شهر مرزی فیلم دیگر جنیفر لوپز است که در جشنواره فیلم کن به نمایش درآمد.

Boderposter.jpg

شهر مرزی یک درام آمریکایی است . در این فیلم گریگوری نوا علاوه بر کارگردانی نوشتن فیلم‌نامه را نیز برعهده داشته‌است و دیوید برگستین، کری اپستاین، باربارا مارتینز-جیتنر و تریسی استنلی-نیوئل مدیران تولید فیلمبوده‌اند. در فیلم شهر مرزی علاوه برلوپز بازیگرانی همچون آنتونیو باندراس و مارتین شین به ایفای نقش پرداخته‌اند.داستان این فیلم از ماجرای واقعی قتل‌های متعدد زنان در شهر سیوداد خوارز مکزیک الهام گرفته شده‌است و داستان یک خبرنگار آمریکایی کنجکاو را که توسط یک روزنامه برای تحقیق درباره قتل‌ها به منطقه فرستاده شده را به تصویر می‌کشد.

در این فیلم، جنیفر لوپز علاوه بر بازیگری، تهیه‌کنندگی آن را نیز بر عهده دارد. همچنین وی شخصیت زن خبرنگار (لورن )را بازی می‌کند که اصرار به اعزام به خط مقدم جبهه جنگ عراق را دارد تا از آنجا گزارش تهیه کند. این فیلم در اروپا به شکل محدود در سینماها منتشر شد که البته در نهایت این فیلم نیز از نظر تجاری چندان موفق نبود. در آثار بعدی وی می‌توان به مجموعه تلویزیونی دنس‌لایف اشاره نمود که در خصوص زندگی هفت رقاص است که تلاش برای حرفه‌ای شدن را دارند. این مجموعه از تلویزیون ام‌تی‌وی پخش شد و خود جنیفر لوپز تهیه‌کننده و خالق آن بود. چندی بعد لوپز آلبوم پنجمش، آنطور که یک زن دل می‌بازد را منتشر کرد. این آلبوم موفق به بیشترین فروش در هفته اول در میان دیگر آلبوم‌های اسپانیایی شد و در عرصه فروش دیجیتال نیز رکوردی از خود برجای گذاشت. در همین ایام بود که جنیفر لوپز به همراه شوهرش، مارک آنتونی یک تور در آمریکای شمالی به راه می‌اندازند که در مجموع ۱۰ میلیون دلار از این تور کسب درآمد می‌کنند. یک دلار از هر بلیطی که به فروش رسید نیز صرف امور خیریه کودکان شد. در اکتبر ۲۰۰۷ ششمین آلبوم وی به نام شجاع منتشر شد که نتوانست فروش آلبوم‌های قبلی را داشته باشد و درواقع کم‌فروش‌ترین آلبوم جنیفر لوپز شد. یک سریال کوتاه پنج قسمتی نیز به نام جنیفر لوپز تقدیم می‌کند: آنطور که یک زن دل می‌بازد از شبکه یونیویژن در میان ۳۰ اکتبر تا ۲۷ نوامبر سال ۲۰۰۷ پخش شد. این سریال کوتاه در خصوص آلبوم جنیفر لوپز که تحت همین عنوان بود، ساخته شده است.

۲۰۱۰ تا ۲۰۱۲ (تورها)

در اوایل سال ۲۰۱۲ بود که تصمیم جنیفر لوپز در خصوص تغییر شرکت ضیط و انتشار آهنگ‌هایش عمومی شد. وی می‌خواست آلبوم جدیدش، عشق؟ را با نام شرکت جدیدی منتشر کند و در این راستا دیلی نیوز نیویورک افشا کرد که تعدادی از آهنگ‌های این آلبوم جدید، ضبط شده در استودیوی قبلی است و قرار است این آهنگ‌ها نیز در آلبوم جدید قرار بگیرند. در آوریل همان سال بود که فیلم نقشه وارونه با بازی وی روانه سینماها می‌شود. بعد از خروج الن دی‌جنرس از برنامه امریکن آیدل بود که گفته شد صحبت‌ها با جنیفر لوپز در خصوص حضورش در این برنامه در حال انجام است. در همین زمان نیز بود که قرار بود لوپز و همسرش آنتونی در ایکس فاکتور حضور پیدا کنند. در نهایت در ماه سپتامبر به شکل رسمی اعلام شد که دهمین فصل امریکن آیدل شاهد حضور جنیفر لوپز خواهد بود. ام‌تی‌وی در این خصوص گفت که این معامله برای تمام کسانی که در آن دخیل بودند سودآور بود؛ این خبر درحالی بیان شد که شبکه سی‌ان‌ان در موردش نوشت که جنیفر لوپز برای احیای کارنامهٔ هنری‌اش تصمیم به شرکت در این برنامه گرفت. یک ماه بعد، در ماه اکتبر، وی چهاردهمین عطر خود را نیز منتشر کرد.

شرکت لورئال فرانسه اعلام می‌کند که جنیفر لوپز سفیر جهانی جدید و چهره برند آنها خواهد بود. تبلیغات‌های جنیفر لوپز برای محصولات این شرکت همراه بود با زمان انتشار آلوم جدیدش، عشق؟ و شرکت کردنش در برنامه امریکن آیدل. چندی بعد تک‌آهنگ روی صحنه از طرف وی منتشر می‌شود. این آهنگ در سرتاسر جهان تبدیل به یکی از آهنگ‌های پرفروش شده و یکی از پرفروش‌ترین آهنگ‌های سال نام می‌گیرد که تقریباً پرفروش‌ترین تک‌آهنگ جنیفر لوپز نیز می‌شود؛ اگرچه که آلبوم عشق؟ نیز توانست موفقیت تجاری خوبی کسب کند و بازگشت خوبی برای وی بشمار آید؛ تا پیش از این، بسیاری گمان می‌کردند که دوره خوانندگی لوپز به اتمام رسیده است. در ماه ژوئیه بود که عطر بعدی وی با نام لاو اند لایت را روانه بازار می‌کند. تنها در هنگام روزنمایی ان، ۵۱٫۰۰۰ شیشه از آن به فروش رفته و با مبلغ کسب شده حدود ۲٫۹ میلیون دلار، تبدیل به پرفروش‌ترین عطر جنیفر لوپز می‌شود. دو ماه بعد نیز تولید پوشاک و لوازم تزئینی دیگری با نام جنیفر لوپز کالکشن شروع به فعالیت می‌کند؛ در کنار این‌ها، وی خط تولید جنیفر لوپز هوم کالکشن را نیز راه‌اندازی می‌کند که در زمینه تولید تخت‌خواب، حوله و ساک‌دستی فعال است. در ادامه فعالیت‌های تبلیغاتی، شرکت خودروسازی فیات ایتالیا طی قرارداری با لوپز، تبلیغات چند محصول خود همچون فیات ۵۰۰ را به لوپز می‌سپارد. اولیور فرانکواس، از مدیران بازاریابی شرکت کرایسلر در این خصوص گفت که «وی (لوپز) دقیقاً مناسب برند تبلیغ شده بود».

در ژانویه ۲۰۱۲ جنیفر لوپز با قرارداد ۲۰ میلیون دلاری، در فصل یازدهم امریکن آیدل مجدداً ظاهر می‌شود و سپس در برنامهٔ دیگری از شبکه یونیویژن بازی می‌کند. در ادامه بود که لوپز به همراه شوهرش آنتونی به ۲۱ کشور آمریکای لاتین سفر کرده تا استعدادهای مناسب را بیابند. در ۱۸ مه ۲۰۱۲ بود که جنیفر لوپز با بازی در فیلم وقتی حامله هستی باید منتظر چه چیزی باشی مجدداً به سینما بازگشت. در این فیلم وی با بازیگرانی چون کامرون دیاز، الیزابت بنکس، متیو موریسون و دنیس کواید هم‌بازی بود. فیلم بر اساس رمانی با همین نام ساخته شده و جنیفر لوپز در نقش کاراکتری به نام هولی است که به همراه همسرش، کودکی را به فرزندی قبول می‌کنند. اگرچه که نظر منتقدین به فیلم مثبت نبود، اما در زمینه فروش توانست نسبتاً خوب ظاهر شود و فروشی ۸۴ میلیون دلاری داشته باشد. در اواخر ماه مه بود که عطر جدید جنیفر لوپز با نام گلوینگ بای جی‌لو روانه بازار شد که خود لوپز آن را «تحولی» برای عطر گلو با جی‌لو می‌داند.

در ۱۴ ژوئن بود که جنیفر لوپز مجموعه تورهایی برای اجراس کنسرت‌هایش در نقاط مختلف دنیا را اجرا می‌کند. در ۱۲ ژوئیه همان سال (۲۰۱۲) شرکت تیئولوژی، شرکت تجاری در زمینه تولید تی‌شرت‌های لوکس، را راه‌اندازی می‌نماید. در ادامه فعالیت‌های صداگذاری، جنیفر لوپز در صداگذاری انیمیشن عصر یخبندان: رانش قاره‌ای (که چهارمین قسمت از انیمیشن عصر یخبندان بود) شرکت کرده و صدای شخصیت شیرا را اجرا می‌کند. این انیمیشن در هفته اول نمایشش موفق به فروش ۴۶ میلیون دلاری شد و در رتبه نخست باکس‌آفیس قرار گرفت. با بودجه ساخت ۹۵ میلیون دلاری، در نهایت این انیمیشن موفق به فروش ۸۷۷ میلیون دلاری در سرتاسر جهان می‌شود.

در ۲۴ ژوئیه ۲۰۱۲ آلبوم جدید جنیفر لوپز به نام دوباره برقص... ضربه‌ها منتشر شد. این آلبوم توسط کمپانی اپیک ریکوردز منتشر شده بود و طبق قرارداد، آخرین همکاری مابین جنیفر لوپز و این شرکت بود. در همین دوره بود که جنیفر لوپز و مارک آنتونی در حال طی مراحل گرفتن طلاق بودند. دو آهنگ دوباره برقص و رفتن از اقبال بیشتری به نسبت سایر آهنگ‌ها برخوردار بودند و توانستند جزء اهنگ‌های پرفروش قرار گیرند. در ماه سپتامبر نیز شبکه نووتی‌وی نیز از قراردار همکاری‌اش با جنیفر لوپز خبر داد که قرار است در زمینه خلاقیت و تهیه‌کنندگی برنامه‌ها با آنها همکاری نماید. همچنین بعد از توفان سندی بود که لوپز به سه مرکز خیریه شامل بیمارستان کودکان لس‌انجلس، صلیب سرخ آمریکا و یک نهاد خیریه دیگر کمک‌های مالی می‌کند.

۲۰۱۳ تا به امروز

در ژانویه ۲۰۱۳ بود که در مقابل جیسون استاتهام، جنیفر لوپز در فیلم پارکر به ایفای نقش پرداخت که در ان نقش کاراکتری به نام لزلی را بازی می‌کرد. نقش‌آفرینی وی در این فیلم توجه منتقدین را به خود جلب کرد به طوری که شیکاگو تریبون در این خصوص نوشت: «فرصتی برای دراماتیک، شاد، رمانتیک و ناراحت بودن. تماشاگران در تمام مدت توجه‌شان به او است». در مراسم جایزه گرمی بود که لباس وی مجدداً کانون توجهات شد. در این مراسم جنیفر لوپز با لباسی مشکی که پای سمت راستش تقریباً به شکل کامل از آن بیرون بود ظاهر شد. در ماه مه بود که وی را به سمت ارشد مسئول خلاقیت در شبکه نووتی‌وی منصوب می‌کنند. در ادامه فعالیت‌های تجاری‌اش نیز شرکت ویوا موویل، که در زمینه فروش تلفن‌های همراه مخصوص لاتین‌تبارها بود را راه‌اندازی می‌کند. در تمامی فعالیت‌هایی که انجام می‌داد، لوپز قصد نوعی قدرت‌بخشیدن به لاتین‌تبارها را داشت. خودش درا ین زمینه اینچنین می‌گوید: «ما در حال شناختن قدرت خودمان هستیم. ما داریم به این نتیجه می‌رسیم که در اینجا مهم هستیم. می‌دونید احتمالاً که ما فقط افراد پشت صحنه مشغول کار در آشپزخانه یا در حال لوله‌کشی نیستیم». در ادامه نیز در تلویزیون فعالیت‌هایش را در این زمینه گسترش داد. وی همچنین با حقوق گزارش شده حدود ۱۷ میلیون دلاری، مجدداً در امریکن آیدل، اینبار در فصل سیزدهم ظاهر شد.

بعد از نتایجی از که اجرای کنسرت‌هایش در تور جهانیش کسب کرد، آلبوم بعدی خود را به نام ای‌کی‌ای (A.K.A) ضبط می‌کند که برگرفته شده از سفرهایش است. این آلبوم قرار است در سال ۲۰۱۴ توسط کپیتال رکوردز منتشر شود. در ابتدای سال ۲۰۱۴ نیز برای تبلیغ آلبوم جدیدش، دو اهنگ جدید به نام‌های همان دختر و دختران را منتشر می‌کند. در ماه مارس بود که یکی از آهنگ‌های رسمی آلبوم جدیدش را به نام آی لو یا پاپی را منتشر می‌کند که در آن فرنچ مونتانا نیز حضور دارد. در ادامه و در ماه آوریل ۲۰۱۴ نیز آهنگ رسمی جام جهانی فوتبال ۲۰۱۴ را که به همراه پیت‌بول و خواننده برزیلی، کلودیا لیت اجرا کرده بود، منتشر می‌کند. نام این آهنگ ما یکی هستیم (اوله اولاً) گذاشته شده.

چند فیلم قرار است در آینده روانه سینماها شود که جنیفر لوپز از بازیگران آنهاست. از جمله این فیلم‌ها می‌توان به پسر همسایه، لیلا و ایو و انیمیشن خانه اشاره نمپد که در این انیمیشن با دیگر ستارگان چون ریانا و استیو مارتین هم‌کار است. جنیفر لوپز در عرصه تلویزیون نیز فعال خواهد بود. شبکه تلویزیونی ان‌بی‌سی سفارش ساخت سریالی ۱۳ قسمتی را در ژانر درام داده که جنیفر لوپز در آن به بازیگری خواهد پرداخت و البته تهیه‌کنندگی ان را نیز بر عهده خواهد داشت. در این سریال که قرار است با نام سایه‌های آبی پخش شود، لوپز نقش نقش یک مادر را بازی می‌کند که در اداره پلیس مشغول به کار است و برای تحقیقات اف‌بی‌آی به مامور مخفی تغییر حالت می‌دهد. قرار است این سریال در ۲۰۱۵ تا ۲۰۱۶ پخش شود. رایان سیکرست نیز از تهیه‌کنندگان این مجموعه خواهد بود.

شایعه بیمه بدن

در سال ۱۹۹۹ نشریات انگلیسی و آمریکایی اعلام کردند که جنیفر اعضای مختلف بدن خود را در مجموع به ارزش یک میلیارد دلار بیمه کرده‌است. این نشریات مبلغ بیمهٔ پستان او را ۲۰۰ میلیون دلار، پا و باسن را ۳۰۰ میلیون دلار و مو را ۵۰ میلیون دلار اعلام کردند. لوپز نیز در بیانیه‌ای این گزارش‌ها را خنده‌دار توصیف کرد.

روابط خصوصی

 

در مورد روابط خصوصی جنیفر لوپز با مردان، رسانه‌ها تمرکز خاصی دارند. او تاکنون روابط نسبتاً گرمی با شان کامز، کریس جود، بن افلک و مارک آنتونی داشته‌است. در سال ۱۹۸۴ در سن ۱۵ سالگی (دوران دبیرستان) و هنگامی که کم‌کم داشت به یک ستاره تبدیل می‌شد، او با دیوید کروز روابط دوستانه داشت. در سال ۱۹۹۴ جنیفر لوپز پس از ۱۰ سال رابطه تنگاتنگ با دیوید کروز، به روابط دوستانه‌اش پایان داد. جنیفر لوپز در سال ۲۰۰۴ گفت:

دیوید کروز دوستی است که احتمالاً مرا بهتر از هر کس دیگری می‌شناسد.

اولین ازدواج لوپز با اوجانی نوآ در ۲۲ فوریه ۱۹۹۷ بود. لوپز نوآ را اولین بار هنگامی که نوآ به عنوان خدمتکار در رستورانی در میامی کار می‌کرد ملاقات کرد. این دو در ژانویه ۱۹۹۸ از هم طلاق گرفتند. بعداً لوپز نوآ را به عنوان مدیر رستورانش در آوریل ۲۰۰۲ استخدام کرد. اما نوآ در اکتبر همان سال اخراج شد. بعد از آن نوآ از جنیفر به دادگاه شکایت کرد اما این دو به طور محرمانه با هم سازش کردند. در آوریل ۲۰۰۶، لوپز از نوآ شکایت کرد تا مانع انتشار کتابی شود که نوآ در آن جزئیات ازدواج و زندگی خصوصی اش با جنیفر را نوشته بود.

لوپز حدود دو سال و نیم با خواننده هیپ-هاپ، شان کامز رابطه داشت. در ۲۷ دسامبر ۱۹۹۹، لوپز و کامز در نایت کلابی در منهتن بودند که بین همراهان کامز و گروهی دیگر درگیری پیش آمد و یک نفر شلیک کرد. لوپز و کامز با ماشین از آنجا دور شدند ولی توسط پلیس متوقف شدند و یک اسلحه روی صندلی ماشین آن‌ها پیدا شد. کامز متهم به حمل اسلحه شد؛ در همین حال علاوه بر استرس پیش از محاکمه پی‌گیری موضوع توسط مطبوعات مشکل را دوچندان می‌کرد، و لوپز یک سال بعد به جریاناتش با کامز پایان داد، در طی یک دادخواست در ۲۰۰۸ وکیل مدافع گفت که لوپز در این پرونده هیچ نقشی نداشته‌است.

دومین ازدواج او با یکی از رقصنده‌هایش به نام کریس جود بود. جنیفر اولین بار با جود هنگام فیلمبرداری موزیک ویدئو "Love Don't Cost a Thing" آشنا شد. این دو در ۲۹ سپتامبر ۲۰۰۱ در خانه‌ای در حومه لوس آنجلس ازدواج کردند. جنیفر و جود در ژوئن ۲۰۰۲ به رابطه‌شان پایان دادند و سرانجام با ورود بن افلک در ژانویه ۲۰۰۳ به طور رسمی از هم طلاق گرفتند.

رابطهٔ او با بن افلک بازیگر سرشناس هالیوودی مورد توجه رسانه‌ها قرار گرفت به طوری که پاپارازی‌ها این زوج را بنیفر می‌نامیدند. جنیفر خبر نامزدی اش با بن را در نوامبر ۲۰۰۲ اعلام کرد. بن افلک حلقه‌ای ۱٫۲ میلیون دلاری به جنیفر داد. جنیفر در یک مصاحبه قول داد که به زودی با بن افلک ازدواج کند و تشکیل خانواده دهد. این دو تاریخ ازدواجشان را ۱۴ سپتامبر ۲۰۰۳ در سانتا باربارا اعلام کردند. اما چند ساعت قبل از برگزاری مراسم خبر به هم خوردن نامزدی جنیفر و بن منتشر شد و این مراسم به هم خورد. این دو سرانجام در ژانویه ۲۰۰۴ از هم جدا شدند. جنیفر و بن در چند فیلم در کنار هم بازی کردند از جمله: Gigli، Jersey Girl. بن در موزیک ویدئو جنیفر به نام "Jenny from the Block" نیز ظاهر شد.

کمتر از دو ماه بعد از جدایی جنیفر و بن، جنیفر با مارک آنتونی آشنا شد. البته جنیفر و مارک در دهه ۹۰دوستی کوتاهی داشتند (قبل از اینکه جنیفر ازدواج کند). این دو در اوایل ۲۰۰۴ آهنگی را برای فیلم "Shall We Dance?" که جنیفر در آن بازی کرده بود، با هم ضبط کردند. در اکتبر ۲۰۰۳، مارک آنتونی از دختر شایسته جهان، دایانارا تورس طلاق گرفت (برای دومین بار). آنها ۲ فرزند نیز داشتند. جنیفر و مارک در ژوئن ۲۰۰۴ در مراسم کاملاً خصوصی ازدواج کردند. دختر مارک آنتونی، آرایانا در آخر موزیک ویدئو "Get Right" به عنوان خواهر کوچکتر جنیفر ظاهر شد. در نوامبر ۲۰۰۷، هنگامی که جنیفر برای آخرین بار در تور "En Concierto" روی صحنه رفت اعلام کرد که باردار است. البته پدر جنیفر بعداً اصلاح کرد که جنیفر قرار است صاحب دوقلو شود؛ و جنیفر در ۲۲ فوریه ۲۰۰۸ صاحب یک دختر و یک پسر شد. لوپز با دریافت مبلغ ۶ میلیون دلار اجازه داد تا عکس او و دوقلوهایش در مجله پیپل چاپ شود. سرانجام در ۱۵ ژوئیه ۲۰۱۱ بعد از ۷سال زندگی مشترک، جنیفر و مارک آنتونی از هم جدا شدند. جنیفر لوپز از جدایی از مارک دوستی باپسری از رقصنده‌هایش به کاسپر اسمارت را شروع کرده است. دوستان جنیفر درباره این پسر به او هشدار داده‌اند.

جنجال‌ها

لوپز در جشن تولد قربانقلی بردی‌محمدف رییس جمهور وقت ترکمنستان به اجرای آهنگ پرداخت٬این رویداد اعتراض سازمان‌های حقوق بشر جهانی را سبب شد.

پس از این اعتراضات جنیفر لوپز مجبور به عذرخواهی شد به طوری‌که وکیل لوپز در ۹ تیر ۱۳۹۲بیانیه‌ای را از قول لوپز منتشر کرد که لوپز به خاطر خواندن آواز در مراسم عذرخواهی کرده و گفته اگر از سوابق حقوق‌بشری ترکمنستان مطلع بود هرگز به این کنسرت پا نمی‌گذاشت. چندی بعد خود لوپز اعلام کرد که اگر از اتهامات وارده به این کشور مطلع بود هرگز در این کنسرت حاضر نمی‌شد.

 

 

 
تعداد بازدید از این مطلب: 10054
موضوعات مرتبط: سینمای غرب , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

یک شنبه 14 دی 1393 ساعت : 10:35 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
تئوری هاوکینگ برای همه چیز
نظرات

درباره «تئوری همه چیز»،داستان زندگی استیون هاوکینگ

 
تئوری همه چیز
 
 
«تئوری همه چیز» فیلم جدید و دراماتیکی که جیمز مارش ساخته و 45 روز از اکران آن در امریکای شمالی و 30 روز از شروع نمایش آن در اروپای غربی و آسیای شرقی می‌گذرد و طی این مدت فروش متوسطی داشته، یک کار زندگینامه‌ای تأثیرگذار است و می‌تواند برای بازیگر نقش اول خود جایزه اسکار برترین هنرپیشه مرد سال را به ارمغان بیاورد.
«تئوری همه چیز» فیلم جدید و دراماتیکی که جیمز مارش ساخته و 45 روز از اکران آن در امریکای شمالی و 30 روز از شروع نمایش آن در اروپای غربی و آسیای شرقی می‌گذرد و طی این مدت فروش متوسطی داشته، یک کار زندگینامه‌ای تأثیرگذار است و می‌تواند برای بازیگر نقش اول خود جایزه اسکار برترین هنرپیشه مرد سال را به ارمغان بیاورد. این فیلم زندگی و دستاوردهای استیون هاوکینگ نابغه فیزیک هسته‌ای و ریاضی نوین را که اینک 72 سال سن دارد و همچنان خبرساز است، شرح می‌دهد و با اینکه نمی‌توان کار مارش امریکایی را در ترسیم زندگی هموطن معلول نامدارش ستود و کاری کم‌نقص شمرد، اما ادی رد ماین در ایفای رل هاوکینگ چنان موفق نشان می‌دهد که می‌تواند مانند بسیاری از بازیگرانی که طی نیم قرن اخیر در آثار زندگینامه‌ای رل آدم‌های مشهور زمانه را بازی کرده‌اند، بر مجسمه طلایی بهترین بازیگر سال (2014) چنگ بزند یا جوایز دیگری را در محاسبات پایانی سال و به هنگام اعلام آرای نهادهای مختلف سینمایی که 25 روزی است آغاز شده و تا اوایل اسفند طول می‌کشد، به خود اختصاص بدهد.

بدون کنترل
 
اگر می‌شد مثلاً فیلم‌های «یک ذهن زیبا» را که ران هاوارد امریکایی ساخت و «پای چپ من» را که ساخته جیم شریدان ایرلندی است و هر دو مثل کار تازه مارش پیرامون نوابع دچار معلولیت‌های جسمانی یا روحی هستند، ادغام کرد، شاید از درون‌شان «تئوری همه چیز» بیرون می‌آمد. هر تصویری که از استیفن هاوکینگ در سه چهار دهه اخیر رؤیت شده، او را با صورتی کج و معوج و بدنی خمیده‌تر در یک صندلی چرخدار نشان می‌دهد، زیرا مبتلا به بیماری ALS (یا لوگریگ) است که افراد دچار شده به آن در کنترل عضلات خود مشکل دارند و نمی‌‌توانند بایستند و حتی قلم در دست‌شان آرام نمی‌گیرد. با این حال مارش در ابتدای فیلمش که با اقتباس از کتاب خاطرات جین هاوکینگ همسر اول این نابغه و بر‌اساس سناریویی از آنتونی مک‌کارتن ساخته شده، ما را به دوران جوانی هاوکینگ و قبل از ابتلا به این بیماری و دوره اوج سلامتی‌اش می‌برد. در این صحنه‌ها هاوکینگ (رد‌ماین) سرخوش در حال دوچرخه‌سواری و لذت بردن از زندگی در محوطه کمبریج، دانشگاهی که در آن درس می‌خواند، مشاهده می‌شود، این اواسط دهه 1960 است. موقعی که استیفن درخشان‌ترین دانشجوی رشته فیزیک در این دانشگاه بود و تمام همکلاسی‌های او به وی رشک می‌بردند، زیرا او فقط با یک ساعت مطالعه در هر روز از آنها که 10 ساعت در روز درس می‌خواندند، پیشی می‌گرفت و در هر تستی اول می‌شد. در آن روزها هاوکینگ بر‌خلاف امروزش و همانند هر جوان دیگر دهه 1960 در امریکا و اروپا و به طور کل هر جوانی از هر عصر و دوره‌ای بود و به همین سبب نیز به یکی از همکلاسی‌های خود با نام کوچک جین (با بازی فلیسیتی جونز) علاقه‌مند شد و با وی ازدواج کرد. این مسأله و تبعات آن بخش عمده‌ای از فیلم جیمز مارش را به خود اختصاص می‌دهد و «تئوری همه چیز» همان‌قدر که شرح زندگی تحصیلی - شغلی پررنج اما نبوع‌آسای یک بیمار استثنایی است، داستان زندگی پرنوسان اجتماعی او نیز هست.


یک برآورد غلط
 
روزی استیفن در حال راه رفتن با سر به زمین می‌خورد و پزشکان پس از معاینه او اعلام می‌کنند که وی بزودی تمام احساس‌ و توانایی‌های کنترل خود را از دست خواهد داد و حتی در حرف زدن و صرف غذا هم به مشکل خواهد خورد و فقط دو سال از عمر وی باقی است. قسمت آخر این برآورد اشتباه است و در نتیجه وی سال‌ها زنده می‌ماند تا همسرش جین که گمان می‌کرد زجرش در نگهداری استیفن کوتاه‌مدت است، عاصی ‌شود و هر دو به سمت و سوی دیگری کشیده شوند و استیفن در سال‌های بعدی همسری دیگر (یکی از پرستارانش) را اختیار می‌کند. در میان تمامی این تنش‌ها تنها نگرانی هاوکینگ این است که مبادا ذهنش هم از کار بیفتد اما پزشکان به او اطمینان می‌دهند که این تنها عضو بدن بیمار وی است که به عملکرد دقیق و ساعت‌وارش ادامه خواهد داد و در نتیجه وی می‌تواند روی تئوری‌های بزرگ علمی‌اش همچنان کار و مکانیسم‌های کوانتوم را باز و تشریح کند. درست است که او به زندگی روی صندلی چرخدار محکوم و به صحبت از طریق نرم‌افزارهای کامپیوتری وادار می‌شود و انتقال دیدگاه‌هایش به دیگران فقط از طریق چشم‌هایش و گردش آن امکانپذیر می‌شود و حتی به هنگام خزیدن از روی پله‌ها هم به سمت پایین پرت می‌شود، اما در کشفیات علمی او تأخیر نمی‌افتد.


در کمترین حد
 
نشانه‌ها و پیامدهای شهرت و اعتبار علمی او نیز در این فیلم توسط مارش با وسعت به تصویر کشیده می‌شود اما «تئوری همه چیز» بیشتر می‌کوشد در روحیات و نحوه زیست اجتماعی هاوکینگ ورود کند و از کاستی‌ها و لغزش‌های فردی او - البته در کمترین و پوشیده‌ترین شکل - سخن بگوید و بدیهی است که نشان دادن چیزی بیش از این با مخالفت هاوکینگ و اعضای خاندان وی مواجه می‌شد.
 


مشخصات فیلم

٭ محصول: کمپانی‌های فوکاس فیچرز و وورکینگ تایتل
٭ تهیه‌کنندگان: تیم بوان، اریک فلنر و لیزا بروس
٭ سناریست: آنتونی مک‌کارتن، بر‌اساس رمانی از جین هاوکینگ
٭ کارگردان: جیمز مارش
٭ مدیر فیلمبرداری: بنوا دلهولم
٭ طراح صحنه: جان پلی کلی
٭ طراح لباس: استیون نوبل
٭ تدوینگر: جینکس گادفری
٭ موسیقی متن: یوهان یوهانسون
٭ طول مدت: 123 دقیقه
٭ بازیگران: ادی ردماین، فلیسیتی جونز، چارلی کاکس، دیوید تیولیس، هری لوید، امیلی واتسون، سایمون مک‌برنی و کریستین مک‌کی.
                                                         
                                                                                      نویسنده :وصال روحانی(روزنامه ایران)

تعداد بازدید از این مطلب: 3610
موضوعات مرتبط: سینمای غرب , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

شنبه 13 دی 1393 ساعت : 7:50 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
مطلبی مفصل درباره نیکلاس کیج
نظرات

مطلبی مفصل در باره نیکلاس کیج 

گردآوری و تدوین:مهردادمیخبر

منبع:ویکیپدیا.http://www.seemorgh.com.مووی مگ.فان خونه.نقدفارسی

******************************************************

Nicolas Cage Deauville 2013.jpg

Nicolas Cage بازیگر، تهیه کننده و کارگردان آمریکایی می‌باشد. نیکولاس تاکنون نقش اول بسیاری از فیلم‌های مختلف در ژانرهای مختلف را به زیبایی ایفا کرده است. فیلم‌های او در ژانرهای مختلفی از کمدی تا اکشن و علمی-تخیلی هستند. وی تقریباً از سال ۱۹۸۰ به بعد، هرسال در یک فیلم به ایفای نقش پرداخته است.

از فیلم‌های اولیه وی می‌توان به این موارد اشاره نمود: دختر دره (۱۹۸۳)، مسابقه با ماه (۱۹۸۴)، پرنده‌وار (۱۹۸۵)، ازدواج پگی سو (۱۹۸۶)، دیوانه (۱۹۸۷)، بوسه خون‌آشام (۱۹۸۹)، از ته دل وحشی (۱۹۹۰)، ماه‌عسل در وگاس (۱۹۹۲) و صخره قرمز غربی (۱۹۹۳)

نیکولاس کیج در سال ۱۹۹۵ توانست جایزهٔ اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد، یک جایزه گولدن گلوب و یک جایزه انجمن بازیگران فیلمرا بخاطر بازی در فیلم ترک لاس وگاس بدست آورد. بعد از این اتفاق بود که با حضور در فیلم‌های مشهوری همچون صخره (۱۹۹۶)،تغییر چهره (۱۹۹۷)، هواپیمای محکومین (۱۹۹۷)، شهر فرشته‌ها (۱۹۹۸) و گنجینه ملی (۲۰۰۴) به شهرت بسیاری دست یافت. نیکولاس بخاطر بازی در فیلم اقتباس موفق شد برای دومین بار نامزد دریافت جایزه اسکار شود. وی همچنین در سال ۲۰۰۲ فیلم خود را با نام سانی کارگردانی کرد که به همین علت نامزد دریافت جایزه‌ای از جشنواره فیلم آمریکایی دوول (در فرانسه) شد.

 

از دیگر فیلم‌های موفق وی می‌توان به نقشش در فیلم‌های هواشناس، ارباب جنگ و کیک-اس اشاره نمود که مورد تحصین منتقدان قرار گرفت. فیلم‌های دیگر نیز همچون گوست رایدر و پیشگویی از برترین فیلم‌های باکس‌آفیس به شما می‌آیند.
طی سال‌های اخیر نیکولاس کیج بخاطر فیلم‌های سطح پایینی که در آنها ظاهر شده به شدت مورد انتقاداتی در سطح وسیع جهانی قرار گرفته. از آخرین کارهای وی تاکنون، صداگذاری‌اش در انیمیشن خانواده کرود است.

نیکولاس کیج همچنین مالک شرکت تهیه فیلم به نام استورن فیلمز است. از فیلم‌های این شرکت می‌توان به شاگرد جادوگر،رانندگی جنون و چندین و چند فیلم دیگر که خود نیکولاس نیز در آنها به ایفای نقش پرداخته اشاره نمود.

 زندگی‌نامه

********************

نیکلاس کیج با نام اصلی نیکلاس کیم کاپولا، ۷ ژانویه‌ی سال ۱۹۶۴ در لانگ‌بیچ از توابع ایالت کالیفرنیای آمریکای شمالی متولد شد. پدر او آگوست کوپولا استاد ادبیات و برادر فرانسیس فورد کاپولا کارگردان مشهور «پدرخوانده»ها بود. مادرش هم طراح رقص بود. در نتیجه کیج خانواده‌ای فرهنگی و هنری داشت. (هر چند پدر و مادرش در سال ۱۹۷۶ از هم جدا شدند. به این دلیل که مادرش از افسردگی مزمن رنج می‌برد). کیج دو برادر دارد که هر دوی آن‌ها در زمینه‌های هنری فعالیت می‌کنند: کریستوفر کاپولا کارگردان است و مارک کاپولا از شخصیت‌های رادیویی در نیویورک است.
کیج در دبیرستان بورلی هیلز درس خواند و البته بعد از مدتی از آن جا بیرونش کردند. (این همان دبیرستانی است که لنی کراویتز و راب راینر و آنجلینا جولی هم در آن درس خوانده‌اند.) و اولین فعالیت‌های نمایشی غیر حرفه‌ای‌اش را هم در همین دبیرستان انجام داد. کیج بعدها تحصیلاتش را در زمینه سینما ادامه داد. او فارغ‌التحصیل مدرسه‌ی سینما و تلویزیون و تئاتر مشهور و معتبر UCLA است.


کیج همان اوایل فعالیتش نامش را تغییر داد تا زیر سایه‌ی نام کسی قرار نگیرد و به اعتبار نام خودش شهرت کسب کند. او با بازی در نقش‌های کلاسیک و جذاب در اواخر دهه‌ی ۸۰ میلادی توانست نامش را همان‌گونه که می‌خواست در دنیا مطرح کند. او نام کیج را از کاراکتر لوک کیج، یکی از شخصیت‌های کتاب‌های مارول کمیک، الهام گرفته است. (کلا کیج علاقه‌ی ویژه‌ای به کتاب‌های کمیک دارد و کلکسیونی از آن‌ها جمع‌آوری کرده است. به عقیده‌ی او اسطوره‌شناسی شخصیت‌های کتاب‌های کمیک می‌تواند بر روی آن چه که امروز در اطراف ما می‌گذرد تاثیر بگذارد. کیج حتی اسم پسرش را هم از روی یکی از شخصیت‌های کتاب‌های کمیک انتخاب کرده است.) بعد از اولین فیلمش به نام Fast Time in Ridgemont High که در آن چند دقیقه در مقابل شان پن ظاهر شد، در فیلم‌های متعددی بازی کرد که بعضی از آن‌ها متعلق به سینمای تجاری و پرفروش و بعضی هم فیلم‌های قابل توجه و غیرمعمولی بودند. او آرزو داشت که در فیلم outsider که عمویش کارگردانی می‌کرد نقش دالاس وینستون را بازی کند اما آن نقش را به مت دیلون دادند.


کیج دوبار کاندیدای جایزه‌ی اسکار شد و سرانجام هم برای بازیدر نقش یک الکلی ناامید که می‌خواهد دست به خودکشی بزند، برای فیلم «ترک لاس وگاس» توانست اسکار را از آن خود کند. نقش دیگری که برای آن نامزد جایزه‌ی اسکار شد، نقش چارلی کافمن و دوقلوی خیالی او در فیلم «اقتباس» بود. علیرغم این موفقیت‌ها، خیلی از بازی‌های او در فیلم‌های کم خرج در مقایسه با فیلم‌های تجاریش در اکران نادیده گرفته شد. برای مثال در سال ۲۰۰۵، کیج در دو فیلم شگفت‌انگیز «ارباب جنگ» و « هواشناس» بازی خارق العاده‌ای داشت که هر دوی این فیلم‌ها در گیشه شکست خوردند و فروش خوبی نداشتند و با وجود این که نقدهای خوبی هم بر آن‌ها نوشته شده بود و اکران جهانی هم داشتند ولی در عمل در برابر مخاطبان شکست خوردند. یا تریلر تعلیقی «8mm» محصول سال ۱۹۹۹ گیشه و اکران موفقی نداشت ولی امروز یک فیلم کالت به حساب می‌آید و طرفداران خاص خودش را دارد. این هم یکی از آن نقش‌آفرینی‌های کیج است که آن طور که باید دیده نشد.


بیشتر موفقیت مالی این بازیگر از تلاشش برای نقش‌آفرینی در فیلم‌های ژانر حادثه‌ای-اکشن ناشی می‌شود. در دومین فیلم پرفروش موفقش تا امروز یعنی فیلم «گنجینه‌ی ملی»، نقش یک تاریخدان عجیب و غریب را بازی می‌کند که برای پیدا کردن گنجینه‌ای که توسط یک سازمان آمریکایی پنهان شده، وارد ماجراهای خطرناکی می‌شود. یا در فیلم دیگرش «تغییر چهره» به کاگردانی جان وو که هم نقش قهرمان و هم بدمن داستان را دارد.
نیکلاس کیج سه بار ازدواج کرده است و همسر دوم او که مشهورترین آن‌ها هم هست، لیزا مری پریسلی دختر الویس پریسلی افسانه‌ای بود. و جالب است بدانید که او دوست صمیمی جانی دپ هم هست. در حقیقت کیج، جانی دپ را وقتی در فلوریدا گروه موسیقی داشته دیده و به گفته‌ی خودش: “وقتی داشتیم با هم مونوپلی بازی می‌کردیم فورا فهمیدم که او می‌تواند هنرپیشه‌ی فوق العاده‌ای شود. پس او را پیش مدیر برنامه‌هایم فرستادم.” از این بابت هم باید از کیج ممنون بود!


در سال‌های اخیر کیج به جز بازیگری حیطه‌های دیگری را هم تجربه کرده است. او برای اولین بار تجربه کارگردانی را با یک درام کم هزینه با بازی جیمز فرانکو تجربه کرده است. او همچنین تهیه‌کنندگی چند فیلم را نیز برعهده داشته است از جمله فیلم «سایه‌ی یک خون آشام» که اولین فیلمی است که توسط کمپانی Saturn تولید شده است. این کمپانی را کیج به همراه شریکش جف لواین تاسیس کرده است. «سایه‌ی یک خون آشام» نامزد جایزه‌ی اسکار هم شد. کیج همچنین تولید فیلم « زندگی دیوید گیل» با بازی کیت وینسلت و کوین اسپیسی را هم در کارنامه‌اش دارد که یک تریلر مرگبار است. خودش درباره‌ی تجربه‌های دیگری که می‌کند می‌گوید: “احساس می‌کنم که تا همین‌جا هم در فیلم‌های متعددی بازی کرده‌ام و می‌خواهم کارهای جدیدی را شروع کنم و دنیاهای دیگری را تجربه کنم تا از قابلیت‌های دیگری هم که دارم در راه رسیدن به موفقیت استفاده کنم. حالا این قابلیت‌ها می‌تواند نوشتن باشد یا هر چیز دیگری که باعث پیشرفتم می‌شود.”


کیج در تلاش برای پیشرفت در بازیگری مدتی هم روی صدایش کار کرد. به عقیده‌ی او: “بازیگران بزرگی مانند اسپنسر تریسی دارای صداهای خاص به یادماندنی بودند.” در نتیجه او هم مدتی روی صدایش کار کرد تا لحن و صدایش ویژگی‌های منحصر به فردیپیدا کند.
نقش آفرینی آینده‌ی کیج در فیلم «آگاهانه» به کارگردانی آلکس پرویا خواهد بود که قرار است ۲۰ مارچ ۲۰۰۹ به نمایش در آید. او در این فیلم نقش یک معلم را بازی می‌کند که می‌خواهد محتویات کپسول زمانی که در مدرسه پسرش کشف شده را آزمایش کند.


چند وقتی هست که فیلم‌های نیکلاس کیج دارند به شدت در هر دو جبهه تماشاگران و منتقدان شکست می‌خورند. با نگاهی به فیلم‌های آینده او و چند پروژه‌ای که با کارگردانان بزرگی همچون جان کارپنتر، ورنر هرتزوگ و رومن پولانسکی دارد می‌توان امیدوار بود که دوباره به دوران اوجش بازگردد. البته اگر اتفاقی مثل فیلم بسیار موفق «کشتی‌گیر» (دارن آرونوفسکی) که اخیرا جایزه اصلی جشنواره ونیز را برد و قرار بود در آن نقش اصلی را بازی کند (که نکرد و میکی رورک در آن درخشید) نیافتد.
کیج درباره‌ی بازیگری می‌گوید: “برای بازیگر خوب بودن باید شبیه یک مجرم عمل کنی یعنی مشتاق شکستن قوانین باشی تا چیز جدیدی را به دست آوری.”

نکات حاشیه ای درباره نیکلاس کیج

**************************

– نیکلاس درنوجوانی عاشق بازیگری بود . تا این حد که تحصیل در دوران دبیرستان را در سن ۱۵ سالگی رها کرد و وارد کنسرواتوار جوانان سان فرانسیسکو شد . در آنجا در نقش یک قهرمان بوکس در اجرایی از نمایشنامه پسر طلایی ظاهر شد.
– پس از سان‌فرانسیسکو به بورلی هیلز رفت و در کلاس‌های آمورش بازیگری شرکت کرد. از شاگردان استادان مشهور هنرهای نمایشی (پگی فوری) بود که در سال ۱۹۸۵ در یک سانحه تصادف اتومبیل در گذشت.
– پدر کیج (آگوست کوپولا) رییس واحد هنرهای خلاق دانشگاه سن فراسیسکو تاثیر زیادی روی او داشت. از جمله دیگر شخصیت‌هایی که در این دوره از آنان تاثیر پذیرفت می‌توان به مارلون براندو، جمیز دین و جری لوییس (به تعبیر خود کیج به خاطر آزادی و دیوانگی‌هایش) اشاره کرد.
– در سال ۱۹۸۹ برای فیلم «بوسه خون آشام» یک سوسک زنده را بلعید!!!


– از سوی منتقدان نیویورک برنده جایزه بهترین بازیگر مرد شده است،
– در سال ۱۹۹۵ به خاطر بازی در «ترک لاس وگاس» برنده جایزه بهترین بازیگر درام مرد از سوی گلدن کلوب و برنده جایزه اسکار شد.
– او در دهه نود در چند کمدی‌ سبک، نقش‌های تحسین برانگیزی ایفا کرد به ویژه با اندرو برگمان کارهای خوبی انجام داد. او در «ماه عسل در لاس وگاس» نقش مردی را که نامزدش را در بازی پوکر از دست می‌دهد و بر وحشتش از ازدواج چیره می‌شود بازی کرد.


– کیج در فیلم «می‌توانست برای شما اتفاق افتاده باشد» نقش یک پلیس متاهل را بازی می‌کند که بلیت بخت آزمایی‌اش را که برنده شده به انعام به یک پیش خدمت می‌دهد. داستان فیلم از این قرار است که این پلیس آرام وارد رستورانی می‌شود و هنگام پرداخت صورت حساب متوجه می‌شود که همسرش تمام پول‌هایش را برداشته و به پیش خدمت قول می‌دهد که هر مقدار پولی که فردا دستش برسد مقداری از آن را به او خواهد داد و از قضا همان شب در قرعه کشی ده میلیون دلار برنده می‌شود. او مجبور می‌شود مقداری از این پول را به پیش خدمت بدهد.
– در سال ۱۹۸۱ با تلاش فراوان و با نام نیکلاس کوپولا در نخستین فیلمش که کاری تلویزیونی بود و «اوقات خوش در رمانت های» نام داشت بازی کرد و پس از آن بود که این شانس را پیدا کرد که در ساخته عموی نامدارش «ماهی مهاجم» در نقش یکی از اعضای گروه جوانان یاغی (کنار بازیگرانی مثل میکی رورک و مت دیلن ) نقشی را به عهده بگیرد.


– او در همان اوایل دهه ۸۰ تصمیم گرفت نام خانوادگی‌اش را تغییر دهد و دلیل اصلی این تصمیم را تاثیرپذیری فراوانش از شخصیت پدرش دانسته که مانع از آن می‌شده تا در مقام بازیگری مستقل به ارائه درک شخصی‌اش از نقش‌ها بپردازد . (به گفته خود او این تاثیرپذیری تا حد زیادی در «ماهی مهاجم» هم مشهود است). با وجود تغییر نام، در دو ساخته دیگر عمویش هم ظاهر شد: در «کاتن کلاب» نقش برادر کوچک‌تر ریچاردگیر را ایفا می‌کرد و در «پگی سو ازدواج کرد» نقش همسر کاتلین ترنر را به عهده داشت.
– در فیلمی با نام «بردی» در کنار ماتیو موداین (که در این فیلم حسابی درخشید) در قالب دو دوست زخم خورده روانی بازگشته از جنگ ویتنام حضوری موثر داشت.
– حضور او در «پرندگان آتشین» که تقلیدی سطحی از «تاپ گان» (تونی اسکات ۱۹۸۶) در نقش یک خلبان بی‌باک هلی‌کوپتر تا حد زیادی به موقعیت هنری او لطمه زد.
– در «ترک کردن لاس و گاس» در نقش مردی الکلی اجرایی متفاوت ازاین نقش تیپیک ارائه داد، اجرایی که با تصویر ثابت و کلیشه‌ای چنین نقشی در فیلم‌های آمریکایی، به عنوان قربانی الکلیسم که با تکیه بر نیروی عشق و وفاداری محبوبه‌اش سعی در اصلاح خویش می‌کند، تفاوت بسیار داشت. او در این فیلم شخصیتی یک مرد الکلی را در واپسین روزهای زندگی‌اش تصویر کرد که این شیوه زندگی را به میل خود انتخاب کرده است. او حتی به این شخصیت (که سرنوشت محتومش را پذیرفته) ابعادی حماسی بخشید. بازی در این فیلم جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول را نصیب کیج ساخت.


– در «صخره» کیج در کنار شان کانری در نقشی مرید گونه (در این جا یک مامور امنیتی) ظاهر شد که که با کمک گرفتن از پیری مجرب و دنیا دیده سعی در به انجام رساندن ماموریتش دارد. کیج این جا در نقشی بازی کرده طیف متنوعی از هم بازی‌های کانری در سال‌های اخیر از هریسون فورد، الک بالدوین و کوین کلاستنر گرفته تا کریستیان اسلیتر، کریستوفر لامبرت و وسلی اسنایپس ایفا کرده‌اند.
– کیج در هالیوود به جدی گرفتن نقش‌ها و زندگی کردن با آن‌ها و هم‌چنین انجام تمرین‌های دشوار شهرت دارد و هر نقشی را که بپذیرد در زندگی واقعی‌اش نیز در قالب آن فرو می‌رود. شواهد این مدعا کم نیستند. گفته می‌شود که به خاطر «مسابقه با ماه» بازویش را شکافت، دو دندانش را به خاطر «بردی» کشید و در «بوسه خون آشام» یک سوسک زنده را بلعید!
– از معدود بازیگران معاصر سینمای امریکاست که از ستاره شدن پرهیز کرده و با تغییر خصایص فیزیکی‌اش (مثل فرم آرایش موها و صدا و لهجه) از فیلمی به فیلم دیگر مانع از شکل‌گیری تصویری ثابت از خود در ذهن علاقه‌مندانش بوده است.
– نیکلاس کیج از سرگیجه مزمن رنج می‌برد.
– وی عاشق بداهه‌گویی می‌باشد.


– درآمد وی از فیلم WIND TALKERS در سال۲۰۰۲ بیست میلیون دلاربوده است .
– نیکلاس کیج و لیزا ماری پریسلی (دختر الویس پریسلی) در جزیره هاوایی با یکدیگر ازدواج کردند (یک هفته قبل از بیست و پنجمین سالگرد درگذشت الویس پریسلی). البته مراسم عروسی بعد از سالگرد درگذشت الویس پریسلی برگزار شد. (الویس پریسلی ۴۲ سال داشت که در اثر حمله قلبی در سال ۱۹۷۷ درگذشت. لیزا ماری در سال ۱۹۹۴ با مایکل جکسون ازدواج و کمتر از یک سال بعد از او جدا شد, آن دو بالاخره در سال ۱۹۹۶ از هم طلاق گرفتند و بعد از آن با Danny keough (موسیقی دان) ازدواج کرد که از این ازدواج دو فرزند دارد.) نیکلاس کیج بعد از ۶ سال, در سال۱۹۹۵ با پاتریشیا آرکت که خود هنرپیشه بود ازدواج کرد. در سال ۲۰۰۱ از پاتریشیا آرکت طلاق گرفت. او همچنین یک فرزند پسر از نامزد سابقش, Kristina Fulton دارد. نیکلاس کیج به طور اتفاقی با یک گارسن که اهل کشور فیلیپین بود آشنا شد و همین آشنای باعث ازدواج آن‌ها در سال ۲۰۰۴ گردید .

  فیلم‌شناسی

  (درباره برخی از فیلمهای مهمش شرح کوتاهی نیزآمده است)

*************************************************

 بزرگ کردن آریزونا (۱۹۸۷)

فروش:29 میلیون دلار

 

Raising Arizona فیلمی به کارگردانی، نویسندگی و تهیه کنندگی برادران کوئن در نوع کمدی و محصول سال ۱۹۸۷ کمپانی آمریکایی فاکس قرن بیستم است. در این فیلم نیکولاس کیج، هالی هانتر، ویلیام فورسیت، جان گودمن، فرانسیس مک‌دورمند و رندال "تکس" کاب به ایفای نقش می‌پردازند. این فیلم رتبه ۳۱ام را در لیست «۱۰۰ سال ...۱۰۰ خنده بنیاد فیلم آمریکا» و رتبه ۴۵ام را در لیست «۱۰۰ فیلم خنده دار براوو» را کسب کرده است.

داستان فیلم

 «های مک‌دانا» ( نیکلاس کیج)، پس از تحمل چند دوره زندان به خاطر سرقت از چند سوپر مارکت، با «ادوینا» (هالی هانتر)، دختر پلیسی که مأمور عکاسی از زندانیان است، ازدواج می‌کند. زندگی خوش این زوج به خاطر آنکه نمی‌توانند بچه‌دار شوند، تلخ می‌شود. آنان «نیتان جونیر»، یکی از نوزادان پنج‌قلوی صاحب ثروتمند یک فروشگاه بزرگ وسایل چوبی خانه به‌نام «نیتان آریزونا» (ویلسن) را می‌ربایند. اما مدتی نمی‌گذرد که زندگی آرام های و ادوینا با پیدا شدن سر و کله گیل (جان گودمن) و اِیوِل (فورسایت) - دو تن از هم‌بندی‌های قدیمی های بر هم می‌خورد و کابوس وحشت‌بار لنرد اسمالز (کاب)، موتورسواری که ظاهراً در پی یافتن دو زندانی فراری است، خواب را از سر های می‌رباید. های به گیل و ایول می‌گوید که باید بروند، ولی آن دو از او می‌خواهند در سرقت بانکی که نقشه‌اش را ریخته‌اند با آنان همراه شود. در اینجا های که متوجه شده لیاقت پدر بودن را ندارد تصمیم به جدائی از ادوینا می‌گیرد. لنرد نیز به نیتان می‌گوید که در برابر پنجاه هزار دلار بچه او را پیدا خواهد کرد. گیل و اِیوِل بچه را می‌ربایند و حالا هم خیال گرفتن باج از پدرش را دارند و هم سرقت از بانک. های و ادوینا از یک طرف و لنرد از طرف دیگر آنان را تعقیب می‌کنند. گیل و اِیوِل بانک را می‌زنند ولی متوجه می‌شوند که بچه را در صحنه جا گذاشته‌اند. بچه به چنگ لنرد می‌افتد. پس از زدو خوردی شدید، های، لنرد را با نارنجک خودش، به هوا می‌فرستد. های و ادوینا، بچه را به پدرش باز می‌گردانند و اعلام می‌کنند که خیال جدائی دارند. نیتان به آنان پیشنهاد می‌کند تصمیم‌شان را لااقل بیست و چهار ساعت عقب بیندازند.های در رویا، گیل و اِیوِل را می‌بیند که به زندان برمی‌گردند، نیتان جونیر که بزرگ شده و خودش و ادوینا که پیر شده‌اند و بچه‌ها و نوه‌ها به دیدارشان آمده‌اند.

********************

         دیوانه  (۱۹۸۷)

 Moonstruck فیلمی ۱۰۲ دقیقه‌ای محصول مترو گلدوین مایر به کارگردانی نورمن جویسون با بازی شر(خواننده) و نیکلاس کیجاست.

       بوسه به خون‌آشام - (۱۹۸۹)

        از ته دل وحشی - (۱۹۹۰)

  • زاندالی - (۱۹۹۰)
  • **********************
  • ماه عسل در وگاس - (۱۹۹۲)
  • جک̎ سینگر̎ (کیج)، کارآگاه خرده‌پای نیویورکی به مادر در حال موتش قول می‌دهد هرگز ازدواج نکند. ̎بتسی̎ (پارکر)، نامزد ̎جک̎ به او اخطار می‌دهد اگر با او ازدواج نکند او را ترک می‌کند. ̎جک̎، ترس و دودلی را کنار می‌گذارد و تصمیم به ازدواج می‌گیرد. هر دو برای ازدواج و گذارندن ماه عسل به لاس وگاس می‌روند. در هتل هیلتن، ̎تامی کورمن̎ (کان)، یک قمارباز بی‌وجدان با دیدن ̎بتسی̎ که شبیه همسر مرحومش است، نقشه‌ای به نظرش می‌رسد: ̎جک̎ را به بازی پوکری دعوت می‌کند و از او می‌برد. ̎بتسی̎ که در کلیسا منتظر انجام مراسم ازدواج است، مجبور می‌شود برای کمک به ̎جک̎ همراه ̎کورمن̎ برود. ̎کورمن̎، ̎بتسی̎ را به خانهٔ اربابی‌اش در هاوائی می‌برد و سعی می‌کند به او بقبولاند که ̎جک̎ او را دوست نداشته است. ̎جک̎ دنبال آنان را می‌گیرد و به هاوائی می‌رود. ̎بتسی̎ قبول می‌کند با ̎کورمن̎ ازدواج کند و سپس به لاس وگاس بر می‌گردند. ̎جک̎ نمی‌تواند خود را به موقع لاس وگاس برساند و جلوی مراسم را بگیرد. در جاده جلوی اتوموبیل عده‌ای جوان را می‌گیرد که خودشان را شبیه ̎الویس پرسلی̎ آرایش کرده‌اند و قرار است همان شب با چتر در لاس وگاس فرود آیند. ̎جک̎ هم با همان شکل و شمایل به آنان می‌پیوندد. ̎بتسی̎ نیز پیشمان از تصمیمش، با قیافه‌ای جعلی از دست ̎کورمن̎ فرار می‌کند. اما ̎کورمن̎ و هم پالکی‌هایش او را تعقیب می‌کنند. ̎جک̎ در آخرین لحظه بند چترش را می‌کشد و درست روی سر ̎بتسی̎ فرود می‌اید. در مراسم ازدواج ̎جک̎ و ̎بتسی̎، ̎الویس‌ها ̎ به عنوان شاهد شرکت می‌کنند.
    ـ سومین تجربهٔ کارگردانی برگمن. در واقع به نظر می‌رسد برگمن همهٔ اعتماد کمپانی‌‌ها را برای فیلمسازی، از اعتبار فیلمنامه‌نویسی خود در سال‌های گذشته گرفته است. ماه عسل در لاس وگاس خط داستانی جذابی دارد اما فیلم در پرداخت حرف‌ زیادی برای گفتن ندارد. در واقع برگمن برای تعریف داستانش، یک ساختار کاملاً کلاسیک را برمی‌گزیند و همین باعث می‌شود که کار، نه در حد و اندازه‌های یک درام باشد و نه به مرز یک رمانس کمدی نزدیک شود. فراموش نباید کرد که سال بعد ایدریان لین با چنین داستانی است که فیلمی مثل پیشنهاد قبیح (۱۹۹۳) را می‌سازد. جدا از این فیلم سه بازی روان و خوب از سه بازیگرش دارد... در این میان پارکر حتی درخشان‌تر از کیج و کان است.
  • آموس و اندرو - (۱۹۹۲)
  • سقوط مرگبار - (۱۹۹۳)
  • صخره قرمز غربی - (۱۹۹۴)
  • محافظت از تس - (۱۹۹۴)
  • ممکن است برای تو اتفاق بیفتد - (۱۹۹۴)
  •  It Could Happen to You فیلمی کمدی رمانتیک - درام است محصول سال ۱۹۹۴ به کارگردانی اندرو برگمن است. همبازیان کیج در این فیلم : بریجیت فوندا ، رزی پرز ، وندل پیرس ، آیزاک هیز ، استنلی توچی ، سیمور کاسل ، جی ای فریمن ، رد باتنز ، ریچارد جنکینز ، وینسنت پاستوره ، امیلی دشانل ، ویلی کولون وآن دوود هستند.
  • گیر افتاده در بهشت - (۱۹۹۴)
  • بوسه مرگ - (۱۹۹۵)
  • ************************
  • ترک کردن لاس وگاس - (۱۹۹۵)
  • فروش: 13 میلیون دلار
    کیج روی تخت دراز کشیده و انگار دنیا را به حال خودش رها کرده. خوب در آوردن نقش یک نویسنده ‌هالیوودی دائم الخمر که کارش را از دست داده و به لاس وگاس پناه می‌آورد تا به آرامش برسد و در همان جا ماجرایی عشقولانه برایش پیش می‌آید و هزاران اتفاق و بدبختی دیگر، کاری بود که انگار فقط از دست کیج بر می‌آمد. نام او بر سر زبان‌ها افتاد، اسکار بهترین بازیگر مرد را گرفت و پیشنهادهای زیادی به در خانه اش رسید. این کار با این که بیست و چهارمین فیلمش بود اما اولین کاری بود که توانست کاملا توانایی‌هایش را به بیرون پرتاب کند.
  •  
    ******************* 
  • صخره - (۱۹۹۶)
  • فروش 335 میلیون دلار
  • صخره فیلمی اکشن است که در سال ۱۹۹۶ به صورت عمده در جزیره آلکاتراز و منطقه خلیج سانفرانسیسکو ساخته شد. توسطمایکل بی کارگردانی گردید، کارگردان پسران بد، با درخشش و بازی شان کانری، نیکولاس کیج و اد هریس. همچنین توسط دان سیمپسون و جری بروکهایمر تهیه گردید، تهیه کنندگان سلاح درجه یک و جریان سرخ، و به واسطه هالیوود پیکچرزِ دیزنی پخش گردید. فیلم به سیمپسون اهدا شده که ۵ ماه قبل از پخش فیلم فوت کرد. این اولین فیلمی بود که کیج و بروکیمر با هم کار کردند.

  •  

    *****************************

  • هواپیمای محکومین - (۱۹۹۷)
  • این فیلم اثری در ژانر اکشن، جنایی، مهیج است. کارگردان فیلم هواپیمای محکومین،سیمون وست است. این فیلم در سال ۱۹۹۷ میلادی ساخته شد. این فیلم در در سال ۱۹۹۸ در دو بخش بهترین صدابرداری و بهترین موسیقی اصلی نامزد جایزه اسکار شد
  • **********************
  • تغییر چهره - (۱۹۹۷)
  • فروش: 211 میلیون دلار
    بار دیگر توانست بازی زیر پوستس را به رخ بکشد. مخصوصا در سکانس‌هایی که صورتش را با صورت تراولنا جا به جا کرده بودند و مجبور بود هر طور که شده با صورت جدیدش کنار بیاید. لمس صورتی که مال خودت نیست و قرار است جای دیگری باشی حسی بیش از یک حس معمولی می‌خواهد (کیج اول یک جانی است اما بعد از عمل جراحی، صورتش را با صورت پلیس خانواده دوست- تراولتا- جا به جا می‌کنند تا بتواند بین آدم بده‌ها نفوذ کند) از نیمه دوم فیلم که صورت‌ها تغییر می‌کنند بازی فوق‌العاده ای دارد. در این فیلم تراولتا و کیج موقعی رودر روی هم قرار گرفتند که در اوج به سر می‌بردند؛ تراولتا بعد از بازی بی‌نظیرش در داستان‌های عامه پسند وارد گود شد و کیج هم بعد از بازی‌های خوب در«صخره» و «کان ایر». نتیجه این برخورد، فیلمی شد دیدنی که البته بخشی از موفقیت آن به کارگردان کار کشته ای به نام جان وو برمی‌گردد.
  • *********************
  •   شهر فرشته‌ها - (۱۹۹۸)
  • فروش: 78 میلیون دلار
    همانی است که انتظارش می‌ر‌فت. رفتن در قالب یک فرشته که باید یک عشق زمینی را تجربه کند. حس‌هایی را لازم داشت که کیج در خونش دارد. «گرچه فیلم وندرس هیچ احتیاجی به بازسازی این چنینی نداشت اما بازی کیج آن قدر چشم گیر بود که فیلم ارزش دوباره دیدن را داشته باشد» این نظر یکی از منتقد‌ها بود.
  •  
    ******************** 
  • چشمان مار - (۱۹۹۸)
  • فروش 103 میلیون دلار
  • یک فیلم در سبک جنایی به کارگردانی برایان دی پالما است که در سال ۱۹۹۸ منتشر شد.دراین فیلم بجز کیج گری سینایس.جان هرد.کارلا گوگینو.کوین دان.دیوید آنتونی هیگینس.لوئیس گازمن.استن شو نیز ایفای نقش کرده اند.

  • *********************
  • گوست رایدر
  • فروش: 511 میلیون دلار
    به خاطر استفاده از جلوه‌های ویژه در در آوردن جمجه آتشین شخصیت اصلی، به هیچ عنوان نتوانست ویژگی‌های بازی اش را در این فیلم رونمایی کند چون اصلا صورتش در بیشتر فیلم قابل دیده شدن نبود و به همین خاطر کسی این فیلم را فیلم نیکلاس کیجی نمی‌داند. اما از آن جایی که کیج یکی از عاشقان سینه چاک کتاب‌های کمیک استریپ است قبول کردن نقش گوست رایدر در فیلمی به همین نام اتفاقی غیر قابل پیش بینی نبود. او بعد از اکران فیلم بسیار خوشحال تر از منتقدانی بود که بعد از دیدن فیلم مثل مرغ پرکنده بالا و پایین می‌پریدند.
  •  
    ******************* 
  • هشت میلیمتری - (۱۹۹۹)
  • بازیگران: نیکلاس کیج ـ یوآکین فونیکس ـ پیتر استورمرو …فیلم نامه: اندرو کوین واکر.کارگردان: جوئل شوماخر.۱۲۳ دقیقه؛ محصول آمریکا، آلمان؛ سال ۱۹۹۹.
  • خلاصه ی داستان: تام ولس، کارآگاهی خصوصی ست که مامور می شود پرده از راز یک فیلم ترسناک بردارد. فیلمی که در آن دختری را جلوی دوربین تکه تکه می کنند …

    کوین واکر را با شاهکارش یعنی « هفت» به خوبی به یاد می آوریم. اما این کجا و آن کجا. «هشت میلی متری » جذاب است، گاهی نفس گیر است و بیننده را میخکوب خود می کند اما مشکلش از جایی نشات می گیرد که پایانش ربطی به شروعش ندارد. در پایان، مرد نقاب به چهره که قاتل دختر بوده، در حالی که نقابش را برمی دارد، رو به تام می گوید:(( انتظار چیو داشتی؟ یه غول؟! )) و بعد ادامه می دهد: (( اسم من جُرجه. احتمالاً اینو تا حالا فهمیدی. نمی تونی از فکرش بیرون بیای. هان؟ من هیچ جوابی برات ندارم. چیزی ندارم که بهت بگم تا شبا راحت تر بخوابی. من نه کتک خوردم، نه مورد تجاوز واقع شده بودم. مادرم منو آزار و اذیت نمی کرد. بابام هیچ وقت بهم تجاوز نکرد. من همینطوری اینجوری شدم. هیچ دلیل دیگه ای نداره. )) فیلم با دنیای صنعت فیلم های پورنو آغاز می شود. جستجوی تام برای یافتن سازنده های فیلم تکان دهنده ای که دیده، او را به تاریک ترین و مشمئزکننده ترین جنبه های این صنعت پرطرفدار می کشاند اما به پایان که نزدیک می شویم، تمرکز داستان تنها به سمت مرد نقاب به چهره می رود و او می شود آدم بده ی داستان که باید بمیرد با توجه به این نکته که این شخصیت کاملاً در سطح باقی می ماند و گذاشتن چنین دیالوگ هایی در دهانش هم نمی تواند چیزی به شخصیت او اضافه کند. همین عامل، باعث سطحی ماندن فیلم در باب مضمونش می شود. مونولوگ پایانی مرد نقاب دار رو به تام، قرار است این نکته را به ما منتقل کند که آدم ها حتی بی دلیل می توانند دست به کارهای ترسناکی بزنند و این یعنی همان آدم بده ی داستان که نویسنده، در آغاز کار هیچ قراردادی برای نشان دادن او نمی بندد. از طرف دیگر، با دیالوگی که دوست تام در میانه ی این راه خطرناک به او می گوید مبنی بر اینکه: (( شیطون داره تو رو عوض می کنه. ))، قرار است ما را به این سمت ببرد که تام در آخر، خودش تبدیل می شود به کسی که دست به کشتن خواهد زد. اما به خاطر شخصیت پردازی نه چندان قوی، داستان اصلاً وارد این وادی نمی شود. اینگونه، جز داستانی هیجان انگیز و گاه نفس گیر، چیز دیگری دست مخاطب را نمی گیرد.

     

  • بیرون کشیدن از مرگ - (۱۹۹۹)
  • ***********************
  • سرقت در ۶۰ ثانیه - (۲۰۰۰)
  • فروش: 101 میلیون دلار
    همکاری با اسکورسیزی و جوئل شوماخر در نجات مرد مرده و هشت میلی متر نشانه‌های بلوغ او بود اما با بازی در این فیلم خیلی‌ها را نا امید کرد. هر چند کیج تمام زورش را زد تا بتواند همان بازیگر باشد که همه انتظارش را داشتند اما فضای این فیلم که فضایی اکشن و پر زد و خورد بود این اجازه را به او نداد. این طور شد که سقوط شروع شد. با این حال تک سکانس‌های روبرو شدن کیج با موستانگ مشکی رنگش را می‌شود به نوعی بازگشت کیج به بازی زیر پوستی معروفش دانست.
     
  • مرد خانواده (۲۰۰۰)
  • سایه خون آشام - (۲۰۰۱)
  • *************************
  • عود کاپیتان کورلی - (۲۰۰۱)
  • captain corelli's mandolin فیلمی ست به کارگردانی جان مدن،محصول 2001 ایالات متحده آمریکا که باهنرنمایی بازیگرانی همچون نیکلاس کیج،پنه لوپه کروز و جان هارت میباشد. در یکی از جزایر یونان دختر پزشک دهکده دل در گرو جوانی روستایی دارد.با ورود نیروهای ایتالیایی و آلمانی این آرامش مختل می شود ولی کاپیتان کورلی جوان افسر ایتالیایی با ساز خود(عود) ترانه های عاشقانه می سراید و موفق میشود دل دختر پزشک دهکده را بدست آورد...
  • سرود کریسمس - (۲۰۰۱) - صداپیشگی
  • ***************************
  • رمزگویان باد - (۲۰۰۲)
  • در ابتدای فیلم می بینیم که گروهبان آندرس با همراهان خود مشغول جنگ در جزایر سلیمان می باشند.این گروه دستور دارد تا مواضع را حفظ نماید اما تعداد دشمن بیش از تعداد آنهاست و علی رغم التماس های سربازان به گروهبان آندرز شاهد آن هستیم که آنان تا آخرین نفر کشته می شوند و تنها گروهبان آندرز زنده باقی می ماند

    سپس تعدادی از افراد سرخ پوست را می بینیم که سوار اتوبوس می شوند تا به مرکز آموزشهای نظامی و سپس به خط مقدم منتقل شوند.گروهبان آندرز که با یک آسیب در ناحیه گوش مواجه بوده و با مشکل شنوایی و تعادل مواجه است با کمک یکی از پرستاران بیمارستان علی رغم داشتن مشکلات تعادل و شنوایی از آزمون های سلامتی موفق بیرون می آید و آماده انتقال به جبهه می گرددودقایقی از فیلم به پیش می رود و متوجه می شویم که ارتش امریکا سیستم جدیدی از زبان رمز بر اساس زبان سرخ پوستان طراحی کرده است و آن سرخپوستان برای آموزش و تبدیل شدن به یک بی سیم چی به مرکز آموزش برده شده اند.از میان تعداد زیادی از آنان دو نفرشان که یکی همان سرباز یازی است در جریان فیلم با ما همراه خواهند شد و دو گروهبان که یکی همان گروهبان آندرز است مامور هستند تا از اسیر شدن این بی سیم چی ها ممانعت کنند تا سیستم رمز لو نرود.در صورتی که این بی سیم چی ها اسیر شدند اینان باید آنان را به قتل برسانند...

    ***********************

  • اقتباس - (۲۰۰۲)
  • فروش: 22 میلیون دلار
     در عرض دو سال پنج تا فیلم بازی کرد که بهترینش مرد خانواده بود با همان تم تغییر موقعیت. او در اقتباس بار دیگر این فضا را تکرار کرد اما این بار همزمان دو تا برادر را با هم بازی کرد. آقای بازیگر از پس چنین کاری خوب بر آمد و نامزد اسکار شد . قبولی این نقش با جدایی از زن سابقش و تن به یک بدبختی دیگر دادن یکی شد؛ آغاز یک زندگی جدید با لیزا پرسلی که از بس به تیپ و تاپ هم زدند فقط مدت دو سال طول کشید. همه فکر می‌کردند کیج مسیر درست را انتخاب کرده اما انتخاب‌های بعدی او نشان داد فکرشان اشتباه بوده.
     
  • سانی - (۲۰۰۲)کارگردانی

         مردان چوب‌کبریتی - (۲۰۰۳)

  • *************************
  • گنجینه ملی - (۲۰۰۴)
  • فروش: 371 میلیون دلار
    ناگهان تغییر کرد و سعی کرد در فیلم‌های بلاک باستر و پر سر و صدا شرکت کند تا در فیلم‌های هنری و خانوادگی. کار او با همین گنجینه ملی آغاز شد؛ یک فیلم اکشن ماجراجویانه که در آن نقش تاریخ شناسی به نام بنجامین فرانکلین را بر عهده داشت. اما باز هم با تمام توانش سعی کرد با نقشش همذات پنداری کند و چیزی را در بیاورد که خیلی از اکشن بازها نمی‌توانند آن کار را انجام دهند؛ جان دادن به نقشی که خیلی جای کار ندارد و باید جان بکنی تا چیزی شود.
     
  • ارباب جنگ - (۲۰۰۵)
  • **********************
  • هواشناس - (۲۰۰۵)
  • فروش: 21 میلیون دلار
    آدم بدبخت به چه کسی می‌گویند؟ زنش از او جدا شده. دخترش به او محل نمی‌گذارد. کارش را از دست داده و چیزی برای از دست دادن ندارد. کیج چنین آدمی را با تمامی این مشکلات، جوری در هواشناس به تصویر کشیده که دوست دارید به حالش زار زار گریه کنید و بعد بروید کاری برایش بکنید. فرم صورت و بازی با میمیک‌های کیج چیزی که خیلی از منتقد‌ها آن را ستودند و برایش تی تاپ باز کردند. تلویزیون خودمان هم چند باری نشانش داده.
     
  • بولی مورچه - (۲۰۰۶) - صداپیشگی
  • ************************
  • مرد حصیری - (۲۰۰۶)
  • فروش: 32 میلیون دلار
    درست بعد از همکاری با اولیور استون در «مرکز تجارت جهانی» با وجود تبلیغات زیادی که دور و بر فیلم می‌چرخید قرار بود مرد حصیری تبدیل به یکی از پر فروش ترین فیلم‌های سال شود. اما برخلاف انتظار خیلی‌ها، نه تنها فیلم پرفروشی نشد بلکه به عنوان یکی از بدترین فیلم‌های سال برگزیده شد تا معلوم شود کیج کاملا کج سلیقگی کرده. در این فیلم نقش یک کلانتر را داشت که قرار بود دنبال دختر گمشده ای بگردد اما انگار خود کیج و بازی اش گمشده اصلی فیلم بودند و تا آخرش هم کسی نتوانست آن‌ها را پیدا کند.
     *********************
  • مرکز تجارت جهانی - (۲۰۰۶)
  • داستان فیلم از صبح ۱۱ ستامبر۲۰۰۱ شروع می شود. آنروز می توانست برای John McLoughlin گروهبان پلیس بندرگاهی آمریکا (با بازی بسیار زیبای نیکلاس کیج) و همکارانش و هزاران نفری که در برجهای مرکز تجارت جهانی بکار مشغول شدند روزی عادی باشد که نشد. هواپیماها به برج ها برخورد کردند و باقی را همه در تلویزیونهای خود چند سالی است که می بینیم. اما چیزی که هرگز دیده نشد و این فیلم به ما نشان می دهد تلاش انسانهایی است که در زیر آوارهای این برج عظیم زنده بگور شدند و تعداد کمی از آنها نجات یافتند. فیلم به نمایش تقلای زنده ماندن John McLoughlin و یکی از افرادش در زیر خرابه های این برج می پردازد.
  • روح سوار - (۲۰۰۷)

           بعد - (۲۰۰۷)

  • گنجینه ملی: کتاب رمز - (۲۰۰۷)
  • **************************
  • بانکوک خطرناک - (۲۰۰۸)
  • فروش: 51 میلیون دلار
    سایت روتن تومیتوز با جمع آوری 98 نقد مختلف این فیلم را به عنوان ضعیف ترین فیلم یک دهه اخیر و یکی از ضعیف‌ترین فیلم‌های تمام عمر کیج معرفی کرد. او با انتخاب این یکی خودش را کاملا نابود کرد و رفت پی کارش. نه فیلم چیز دندان گیری شد که بتواند بفروشد و نه بازی کیج چیزی بود که بشود آن را قابل قبول دانست. از هر جهتی به این فیلم نگاه کنیم یک شکست همه جانبه است که آقای بازیگر خود به دست خود آن را به وجود آورد.
     
  • پیشگویی - (۲۰۰۹)
  • نیروی جی - (۲۰۰۹) - صداپیشگی
  • آستروبوی - (۲۰۰۹) - صداپیشگی
  • ستوان بد: پاتوق - نیواورلئان - (۲۰۰۹)
  • *************************
  • کیک-اس - (۲۰۱۰)
  • فروش: 24 میلیون دلار
    آخرین فیلم او که روی پرده‌های سینما در حال اکران شدن است فیلم کمیک بوکی به نام کیک – اس است. با این که فروش فیلم در هفته اول خوب بوده اما در هفته‌های بعد با افت شدیدی مواجه شده. با این که کیج در این فیلم شخصیت اصلی فیلم نیست اما مطمئنا از حضور در یک فیلم کمیک بوکی احساس رضایت کاملی دارد. منتقدان هم از فیلم استقبال نسبتا خوبی کرده اند. البته باز هم این فیلم مانند گوست رایدر چهره کیج را با یک ماسک کاملا پوشانده و خبری از چهره جذاب همیشگی او در این فیلم نیست.
     
  • شاگرد جادوگر - (۲۰۱۰)
  • موسم افسونگر - (۲۰۱۱)
  • رانندگی جنون - (۲۰۱۱)
  • تجاوز - (۲۰۱۱)
  • در جستجوی عدالت - (۲۰۱۱)
  • روح سوار ۲ - (۲۰۱۲)
  • دزدیده شده - (۲۰۱۲)
  • خانواده کرود - (۲۰۱۳) - صداپیشگی
  • سرزمین منجمد (۲۰۱۳)
  • جو (۲۰۱۳)
  • توکارف (۲۰۱۴)
  • خاموشی روشنایی (۲۰۱۴)

اولین همکاری شریدر و کیج، پس از همکاری در فیلم "احیای مردگان" مارتین اسکورسیزی در سال 1999. در آن پروژه شریدر فیلمنامه نویس و کیج بازیگر فیلم بود.  کمپانی رد گرانیت که تهیه فیلم "گرگ وال استریت" اسکورسیزی را هم بر عهده داشته تهیه کننده این فیلم است.این فیلم ماجرای افسر سی آی ای است که در آخرین ماموریتش بایک نوع  بیماری که بینایی اوذا تحت تاثیر قرار داده ،دست به گریبان است. 

...ونکاتی دیگرکه احتمالا در مورد نیکلاس کیج نمیدانید

****************************************

1.نیکلاس کیج در اولین حضورش در سینما با فیلم «دفعات نخست در در ریدمونت های»قرار بود نقش منفی فیلم را بازی کند اما بعد از اینکه او برای بازی در این نقش تست داد کارگردان به این نتیجه رسید که این نقش بیش از حد برای چهره معصوم او منفی و تاریک است و او از پس این نقش برنخواهد آمد،ضمنا نیکلاس در آن زمان 17 سال داشت و طبق قانون،کارگردان حق نداشت روزانه بیش از چند ساعت محدود از او کار بکشد بنابراین مجبور میشد فیلمبرداری را به روزهای بعد موکول کند،کمپانی تهیه کننده هم حاضر به پرداخت هزینه های مازاد نبود،پس از خیر حضور نیکلاس کیج در این نقش گذشتند و در نهایت نیکلاس کیج نقش کوتاه و بی اهمیتی را در فیلم برعهده گرفت

cage

در ضمن نیکلاس کیج ابتدا در مورد سن خود به کارگردان دروغ گفته بود تا بتواند نقش منفی فیلم را بست آورد تا اینکه عوامل فیلم متوجه شدند او فقط 17 سال دارد و این نقش را از او پس گقتند و نقشی کوتاه را به او سپردند که در نهایت همین نقش او هم در تدوین نهایی کوتاه تر هم شد!

این فیلم اولین و آخرین فیلمی بود که نیکلاس کیج با نام اصلی خود یعنی نیکلاس کاپولا در لیست بازیگران حضور پیدا میکرد او بعدا برای حضور در فیلم دومش یعنی فیلم «دختر بیشه»نامش را به نیکلاس کیج تغییر داد تا از زیر سایه شهرت خانواده پدریش خصوصا عمویش فرانسیس فورد کاپولا(خالق سه گانه پدرخوانده) خارج شود،او بعدها اعلام کرد اینکارش باعث شده بتواند با خیالی راحت تر نقش های موردنظرش را انتخاب کند،همچنین این تغییر نام در سالهای اولیه حضورش در سینما مانع از جلب توجه و مقایسه بیش از حد او با خاندان مشهور کاپولا شد

2.در دهه هشتاد با بازیهای کلاسیک وار خود در نقش مردان عاشق پیشه و دمدمی مزاجشهرت باورنکردنیی را در بین مردم و منتقدین پیدا کرده بود او بعدها از دهه نود به بعد به تدریج از این قالب خارج شد

 3.این اواخر عده ای متافیزیک دان وهمچنین فعال در عرصه مسائل ماورا طبیعه با چند دلیل و مدرک ادعا کرده بودند نیکلاس کیج انسان نیست بلکه یک خون آشام است و چند صد سال هم عمر دارد! در رویرو تصویری از او را میبینید که یک عتیقه فروش آن را پیدا کرده بود و به عنوان مدرک در اختیار آنها قرار داده بود،این مسئله تا چند ماه جنجال زیادی را بپا کرده بود،عده ای هم عمر طولانی او را با فلسفه تناسخ توجیه میکردند!

 4. با وجود اینکه بسیاری معتقدند که فرانسیس کاپولا آنگونه که باید وشاید نیکلاس کیج را مورد لطف خود قرار نداده اما خیلی ها هم میگویند سالهای مهم اولیه حضور خود در سینما را مدیون اوست

5.فیلم «پگی سو ازدواج کرده است»(هشتمین فیلم نیکلاس کیج) از چندیدن جهت قابل توجه است:

1.کمدی فانتزی و به کارگردانی فرانسیس کاپولا است 2.بازیگران محبوبی در آن نقش آفرینی کرده اند که همگی در آینده ای نزدیک تبدیل به ستارگان آینده هالیوود شدند:نیکلاس کیج،جیم کری،هلن هانت،کاثلین تورنر3.نیکلاس کیج در این فیلم نقش پدر هلن هانت را بازی میکند در حالیکه هلن هانت در دنیای واقعی یک سال از او بزرگتر است!4.اولین و آخرین باری بود که فرانسیس کاپولا نقش اصلی فیلمش را به برادرزاده اش نیکلاس کیج میسپرد

6.برای بازی در نقش مکمل فیلم تحسین شده «بیردی» دو تا از دندان های خود را بدون داروی بی حس کننده درآورد!متیو مداین نقش اصلی این فیلم را برعهده داشت

7.در سال 1987 در فیلم «ماه زده»یا همان فیلم «مجنون» با بازیگر وخواننده معروف شر همبازی شد،اما قبل از قطعی شدن بازی او در نقش اول مرد این فیلم،استودیوی مربوطه با دیدن نمایش نه چندان خوب نیکلاس کیج در تست بازیگری نام او را از میان فهرست بازیگران خط زدند ولی خانم «شر»تهدید کرد که حتما نیکلاس کیج باید نقش مقابل او را بازی کند در غیر اینصورت او هم پروژه را ترک خواهد کرد،درنتیجه عوامل استودیوی فیلمسازی مجبور شدند به خواسته او تن دهند!در نهایت فیلم «ماه زده» فیلم خوبی از آب در آمد و رمانس خلق شده بین «شر» و نیکلاس کیج منتقدان را راضی کرد و این فیلم در نهایت سه اسکار هم بدست آورد

8.او بعد از این فیلم در فیلم متوسط «بوسه خون آشام» بازی کرد،اما چیزی که این فیلم را بیش از اندازه معروف کرد صحنه ای بود که در آن نیکلاس کیج یک سوسک واقعی را میخورد!جالبتر اینکه بدانید این صحنه به درخواست کارگردان سه برداشت داشته است و نیکلاس کیج در واقع نه یک سوسک بلکه سه سوسک واقعی را نوش جان کرده است!

نیکلاس کیج بعد از اکران فیلم در مورد صحنه خوردن سوسک گفت:من همیشه از سوسک چندشم میشد.....در آن لحظه تک تک اعضا و ماهیچه های بدنم با خوردن آن سوسک مخالفت میکردند ولی من در نهایت انجامش دادم!

9.فیلم محبوب قلبا وحشی به کارگردانی استاد کم کار سینماها «دیوید لینچ» نام او را بیش از پیش بر سر زبانها انداخت،او در این فیلم با صدای خودش هم آواز خواند

10.فیلمهای نازل و ضعیف زیادی از همان ابتدا در کارنامه او خودنمایی میکنند،تعداد فیلمها با نمره زیر 6(یعنی زیر متوسط) او مدتهاست که دورقمی شده اند!با این حال نمیتوان انکار کرد او همواره از محبوب ترین بازیگران هالیوود بوده و هست

Nicolas-Cage-1 1

11.در فیلم «ماه عسل در وگاس» در سال 1992 برونو مارس،خواننده جوان و محبوبِ این روزهایِ دنیای موسیقی در نقش الویس کوچولو با نیکلاس کیج همبازی بوده است!

12.نیکلاس کیج نقش اصلی فیلم زیبا و موفق «صخره سرخ غربی» را با کمک و توصیه عمویش فرانسیس فورد کاپولا بدست آورد،کاپولا در مورد اولین فیلم جان دهل(کارگردان فیلم) یعنی فیلم «دوباره مرا بکش» صراحتا ابراز علاقه شدید کرده بود،میگویند جان دهل به علت احساس دینی که نسبت به کاپولا داشت نیکلاس کیج  را برای بازی در این فیلم برگزید،البته نمایش نیکلاس کیج هم بعد از اکران فیلم بسیار خوب و قابل قبول ارزیابی شد

13.در سال 1993 کریستوفر کاپولا(برادر نیکلاس کیج) فیلم احمقانه «دِد فال» یا همان سقوط مرگبار را با بازی مایکل بین و نیکلاس کیج ساخت و روانه سینماها کرد،نیکلاس کیج در این فیلم به همراه مایکل بین نقش یک اغواگر و کلاهبردار را بازی میکرد،نیکلاس کیج در این فیلم اجازه داشت برای باورپذیرتر کردن خودش هر لباس و گریمی که میخواهد انتخاب کند!این فیلم در نهایت تبدیل به یکی از احمقانه ترین و بدترین فیلمهای تاریخ سینما شد و همزمان هم وجهه کریستوفر کاپولا و هم وجهه نیکلاس کیج را به شدت خراب کرد

14.نیکلاس کیج برای بازی در فیلم ترک لاس وگاس واقعا به الکل اعتیاد پیدا کرده بود تا بتواند بهتر در نقش یک مرد الکلی  و عیاش جا بیفتد،میگویند او قبل از خواندن دیالوگهایش به مقدار زیاد مشروب مینوشیده سپس به کارگردان اجازه فیلمبرداری میداده است!او در نهایت برای همین فیلم جایزه اسکار را هم تصاحب کرد

15.در اواسط دهه نود بود که نیکلاس کیج به بازی در اکشن های خوب و موفق هم روی آورد،فیلم موفق صخره(1996) به کارگردانی مایکل بای در کنار بازیگرانی چون شون کانری و اد هریس یکی از اولین فیلمهای اکشن مدرن او بود،دو  فیلم بعدی او در زمینه اکشن بصورت متوالی فیلم «باد مخالف» و فیلم «تغییر چهره» بودند

16.از حاشیه های جالب این فیلم این بود که نیکلاس کیج حین ساخت این فیلم فهمید جان شوارتزمن فیلمبردار معروف هالیوودی که فیلمبردای فیلم صخره را هم برعهده داشت یک جورایی پسرعمه او محسوب میشود،چون نامادری شوارتزمن عمه نیکلاس کیج بود!

17.نیکلاس کیج برای رسیدن به لهجه زبانی وهمچنین فرم بدنی مناسب نقش «کامرون پو» در فیلم باد مخالف تمرین های سختی را پشت سر گذاشت،میگویند او برای یادگرفتن لهجه مدنظرش مدتی به آلاباما نقل مکان کرده بود،سر صحنه فیلمبردای هم خودش در عوض کارگران دوربین ها و تجهیزات سنگین فیلمبرداری را حمل میکرده تا فرم بدنی خود را حفظ کند!

اما در نهایت فیلم «باد مخالف» با وجود جلب نظر مخاطبین نتوانست انتظارات را برآورده کند

18.ابتدا قرار بود نقش های اصلی فیلم تغییرچهره را آرنولد شوارتزنگر و سیلوستر استالونه بازی کنند اما در نهایت جان وو با آنها مخالفت کرد

جالب تر اینجا که ابتدا قرار بود نقش قهرمان(پلیس) را نیکلاس کیج بازی کند و این جان تراولتا باشد که در نقش ضد قهرمان ظاهر شود،اما همان روزها بود که مقاله ای در تمسخر او منتشر شد مبنی براینکه نیکلاس کیج هر فیلمی را که به او پیشنهاد بدهند فقط به شرط اینکه او نقش قهرمان داشتان را ایفا کند میپذیرد حتی بدون اینکه فیلمنامه را بخواند!

در نتیجه نیکلاس کیج فقط به شرطی حاضر شد فیلم را بازی کند که نقش ضدقهرمان تغییر چهره را به او بدهند!اتفاقا بازی خوب او در نقش بدمن فیلم به خوبی جواب داد و توانست بار دیگر برای مدتها دهان منتقدان را بسته نگه دارد!

19.در سال 1989 در فیلم چشمان مار با کارگردان معروف برایان دی پالما همکاری کرد که این فیلم هم در نهایت انتظارت را برآورده نکرد

20.زنان زیادی به طور مقطعی از دنیای مدلینگ و سینما بطور رسمی و غیر رسمی در زندگی نیکلاس کیج بوده اند(8 نفر!)یکی از این زنان مشهور اما تورمن بود که مدتی با او در ارتباط بود،او در کل سه بار هم ازدواج کرده است که یکبار آن مربوط میشود به سالهای 2002 تا 2004 که با لیزا مریلی پریسلی ازدواج کرد(لیزا مریلی پریسلی مدتی همسر مایکل جکسون هم بوده است!)او از سال 2004 هم تا به امروز آلیس کیم کاپولا را به همسری برگزیده و از او یک بچه هم دارد.

21.او آلیس را در حالیکه فقط بیست سال بیشتر نداشت و پیشخدمت یک بارِ سوشی بود ملاقات کرد،ضمنا آلیس اهل فیلیپین است!

 22.چندین بار از طریق نیکلاس کیج به آلیس هم پیشنهاد بازیگری شد ولی در نهایت نیکلاس اعلام کرد همسرش تصمیم دارد طراح جواهرات شود و هیچ علاقه ای به بازیگری ندارد

او یکبار هم همین اواخر به علت خشونت علیه همسرش آلیس و همچنین اخلال در نظم عمومی دستگیر شد که در نهایت به قید وثیقه آزاد شد،البته این ازدواج هنوزم تا به امروز پابرجاست

گفتنی است او برای ضمانت در ازای خروج از بازداشتگاه یازده هزار دلار کم آورده بود!که به کمک یکی از دوستان در اسرع وقت برایش فرستاده شد

23.نیکلاس کیج به دو چیز خیلی معروف است:

1.صدای ممتاز،کشیده و جویده جویده حرف زدنش(که میگویند سالها روی صدایش کار کرده است)

2.با انتخاب هایش خیلی زود کلیشه میشود،مثلا در سالهای اولیه حضورش در سینما معروف شده بود به بازی در نقش پسر عاشق و دل سوخته(البته از نوع خالی بند)،بعدها معروف شده بود به بازی در نقش انسان های غیرعادی و دمدمی مزاج،در سالهای اخیر هم که تبدیل شده به مشتری درجه یک اکشن های تجاری و سطح پایین

24.نیکلاس کیج در اصل آلمانی ایتالیایی است

25.جانی دپ حرفه بازیگریش را مدیون نیکلاس کیج میداند زیرا این او بوده است که جانی دپ را برای بازی در اولین فیلم حرفه ایش به استودیوهای فیلمسازی معرفی کرده است

26.او در مورد جانی دپ گفته:همین که او را در تبلیغات یک کالای تجاری دیدم و بازیش را مشاهده کردم فهمیدم که او ذاتا بازیگر است،با وجود اینکه خودش هنوز سردرگم بود و نمیدانست که آیا میتواند اصلا یک بازیگر واقعی شود یا نه من به او اطمینان دادم که او بزودی نه به یک بازیگر بلکه تبدیل به یکی از بزرگترین ستاره های سینما خواهد شد

البته او جانی دپ را قبل از آن در یک گروه موسیقی در فلوریدا هم ملاقات کرده بود و شناخت قبلی هم نسبت به او داشت

27.نیکلاس کیج عاشق خواندن کتاب های مصور یا همان کمیک ها بوده است،او حتی نام فامیلی کیج را از روی کاراکتری از کتاب های کمیک برداشته است

28.او یکبار در یک تاک شو تلویزیونی در مناظره با جی لنو فاش کرد نام کیج را از روی اولین ضد قهرمان کمیک بوک ها یعنی لوک کیج برداشت کرده است،اما نیکلاس کیج در واقع اشتباه میکرد چون اولین شخصیت سیاه کمیک بوک ها پلنگ سیاه بود که شش سال قبل از لوک کیج معرفی شده بود!

او حتی نام پسر دومش کال ال کاپولا را هم از کمیک بوک ها برداشت کرده است

29.بستگان مشهور او در دنیای هالیوود عبارتند از:فرانسیس فوردکاپولا(عمو,کارگردان)جرماین کاپولا(پدربزرگ)،فرانسیسکو پنینو(پدربزرگو فعال در عرصه موسیقی)مارک کاپولا(برادر،بازیگرو همچنین فعال در عرصه رادیو )کریستوفر کاپولا(برادر،کارگردان)سوفیا کاپولا(کارگردان،دختر عمو)رومن کاپولا(پسر عمو،دستیارکارگردان و بازیگر)

30.یک لامبورگینی گران قیمت دارد که زمانی به رضاشاه پهلوی تعلق داشته است!

 

Nicholas Cage-2312-mm1

31.میگویند نیکلاس کیج در دهه هشتاد در اولین روزی که خانم پاتریشیا اکوئت را برای اولین بار ملاقات کرد به سرعت از او تقاضای ازدواج نمود!پاتریشیا که فکر میکرد نیکلاس عقل درست و حسابی ندارد با تعیین چند شرط عجیب و غریب او را به اصطلاح از سر خود باز کرد! اما نهایتا آنها 14 سال بعد در سال 1995 با هم ازدواج کردند و 6 سال هم زتدگی مشترک داشتند

32.نیکلاس کیج مدت هاست که از نوعی سرگیجه های روانی رنج میبرد،از لحاظ علم پزشکی این مشکل قابل درمان نیست

33.نیکلاس کیج هم بر بدن خود یک خالکوبی دارد،این خالکوبی تصویری از یک سوسمار است که کلاهی هم بر سر دارد!

34.سام ریمی کاگردان اسپایدرمن بعدها فاش کرد که نیکلاس کیج اولین انتخاب او برای بازی درنقش منفی فیلم مرد عنکبوتی یعنی گوبلین سبز بوده است!

35.او جزو تنها سه بازیگر تاریخ سینماست که برای بازی در نقش یک کاراکتر دوگانه نامزد اسکار میشود؛او در فیلم اقتباس(2002)بخاطر بازی در دو نقش دونالد و چارلی نامزد اسکار شد،قبل از او پیتر سلرز و لی ماروین برای بازی در دو نقش در یک فیلم نامزد  اسکار شده بودند

36.قرار بود به جای میکی رورک در فیلم کشتی گیر اثر دارن آرنوفسکی بازی کند که در ثانیه های آخر آرنوفسکی از انتخاب او منصرف شد،میکی رورک برای کشتی گیر جایره گلدن گلاب را بدست آورد و چیزی هم نمانده بود که به اسکار هم دست پیدا کند

37.قرار بود در فیلم تجارت خطرناک بازی کند که در نهایت نقش مورد نظر به تام کروز رسید و باعث پیشرفت و تغییر مسیر حرفه ایش هم شد

38.نیکلاس کیج برای بازی در فیلم سرقت در 60 ثانیه که در آن با آنجلیناجولی همبازی بود به آریزونا رفت تا در کلاس های آموزش رانندگی حرفه ای شرکت کند و دوره ببینید

39.خواننده ای که در تیتراژ اولیه فیلم مرد خانواده به زبان ایتالیایی آواز میخواند کسی نیست جز خود نیکلاس کیج!

از دیگر نکات جالب توجه این فیلم اینکه،فراری موجود در فیلم در واقع قبلا متعلق به خود کیج بوده که دقیقا یکسال قبل از شروع فیلمبرداری این فیلم آن را فروخته بوده است!

40.در سال 1999 در فیلم بیرون آوردن مردگان به کارگردانی مارتین اسکورسیزی بازی کرد،او در این فیلم با همسر اولش پاتریشیا همبازی بود،اینبار هم حتی با وجود مارتین اسکورسیزی به عنوان کارگردان، فیلم مذکور به هیچ وجه راضی کننده نبود و با سردی مخاطبین و منتقدین مواجه شد و به زعم بسیاری از کارشناسان این فیلم ضعیفترین فیلم اسکورسیزی در این چند دهه اخیر بود

 41.نیکلاس کیج در سال 2002 تجربه ناموفقی هم در امر کارگردانی داشت،او در این سال فیلمی با نام سانی و با بازی جیمز فرانکو ساخت و روانه سینماها کرد

سال گذشته یکی از خبرگزاری ها معتبر آمریکایی فاش کرد که جیمز فرانکو برای بازی بهتر در این فیلم و جلب نظر نیکلاس کیج یک مرد منحرف را دنبال میکرده تا نحوه کارو سرویس دهی او به مشتری های خانم را از نزدیک ببیند!

42.در سال 2006 فیلم مرکز تجارت جهانی از او به کارگردانی الیور استون بر پرده سینماها بود،این فیلم هم با وجود فروش خوب فقط یک فیلم متوسط بود

 

6050736

43.نیکلاس کیج در سال 2007 هم به روند انتخاب های بدش ادامه داد و این بار در یک فیلم کمیک بوک مارولی سطح پایین به نام گوست رایدر یا همان روح سوار ظاهر شد

در مورد این فیلم باید سه نکته را بدانید:1.اول اینکه جانب دپ و اریک بانا قبل از انتخاب نیکلاس کیج شدیدا علاقمند بودند در این فیلم بازی کنند!نیکلاس کیج بدها فاش کرد با لابی گری شدید توانسته این نقش را از دست آنها در بیاورد! 2.بخشی از فیلمنامه روح سوار را خود نیکلاس کیج نوشته3.در نهایت نیکلاس کیج برای این فیلم جایزه تمشک بدترین بازیگر سال را برد

44.نیکلاس کیج تاکنون در سه انیمیشن هم صداگذاری کرده است که مهمترین آنها انیمیشن متوسط پسر فضانورد در سال 2009 بوده است

45.نیکلاس کیج خیلی دوست داشت در فیلم غریبه ها به کارگردانی عمویش فرانسیس کاپولابازی کند اما در نهایت نقش را به دلایلی نامعلوم به مت دیلان بازیگر مورد علاقه فرانسیس کاپولا دادند

46.نیکلاس کیج در سال 2011 در واقع در 5 فیلم بازی کرده است،تجاوز(در کنار نیکول کیدمن)،فصل جادوگر،شاگرد جادوگر،خشن بران(بصورت سه بعدی)،روح سوار: روح انتقامجو(این فیلم با تاخیر چندی پیش اکران شد)،در جستجوی عدالت(این فیلم هنوز هم بطور رسمی اکران جهانی نشده است)

در حال حاضر نیکلاس کیج برای بازی در هر سه فیلمی  که  از او در سال 2011 اکران شده است نامزد سرسخت دریافت جایزه تمشک بدترین بازیگر سال است!

 

 5 فیلم مورد علاقه نیکلاس کیج عبارتند از:

*******************************

1.شرق بهشت(با نقش آفرینی جیمز دین فقید)

2.اتوبوسی به نام هوس(با بازی مارلون براندو)

3. 2001:یک اودیسه فضایی

4.پرتغال کوکی

5.جادوگر اوز

000200100020

...ونکات دیگر:

***********

47.قدرت و استعداد بازیگری نیکلاس کیج به همه متقدین ثابت شده است اما مهمترین مشکل و ایراد نیکلاس کیج از دیدگاه اکثر کارشناسان انتخاب های بعضا نادرست و سطحی او در حرفه ی بازیگریست

48.معروف است نیکلاس کیج از دیرباز در هر فیلمی که پیشنهاد کنند بازی میکند و تقریبا تا با امروز هیچ فیلمنامه بخصوصی را رد نکرده است!

49.نیکلاس کیج جایی گفته بود:برای اینکه یک بازیگر خوب شوید باید مثل یک جنایتکار باشید!باید بتوانید قوانین را زیرپا بگذارید تا در نهایت چیزهای جدید رو تجربه کنید

50.جایی هم گفته بود:یک خط باریک بین متود بازیگری و مرض شیزوفرنی وجود دارد!

 برخی از دستمزدهایی که نیکلاس کیج تا به امروز گرفته است:

          (به تنوع در میزان دستمزدهای او دقت کنید):

********************************************

The Croods (2013)  $1,000,000

Ghost Rider: Spirit of Vengeance (2011)   $7,500,000

Trespass (2011) $7,000,000

Seeking Justice (2011)  $12,000,000

Drive Angry (2011)   $6,000,000

The Sorcerer's Apprentice (2010)  $12,000,000

The Bad Lieutenant: Port of Call - New Orleans (2009)   $2,000,000

National Treasure (2004)   $20,000,000

Adaptation. (2002)   $2,000,000

Windtalkers (2002)   $20,000,000

Captain Corelli's Mandolin (2001) $7,000,000

Gone in Sixty Seconds (2000) $20,000,000

Bringing Out the Dead (1999)   $10,000,000

Snake Eyes (1998)   $16,000,000

Face/Off (1997) $6,000,000

The Rock (1996)  $4,000,000

Leaving Las Vegas (1995)   $240,000

Vampire's Kiss (1988)  $40,000

Valley Girl (1983) $5,000

 84848

 و اینهم مصاحبه ای متفاوت با او:
 
نیکلاس! بسیاری از کارگردانان ‌هالیوود، بر این باورند که تو تاکنون در ایفای نقش‌ها و شخصیت‌های مختلف، موفق ظاهر شده ای. خودت در این باره چه نظری داری؟
 
 
 
 
 
بله. همه آن‌ها به من می‌گویند: «نیکلاس! تو به سبب فیزیک عضلانی و سلامت جسم، توانسته ای‌انبوه گسترده ای از نقش‌ها و شخصیت‌های متفاوت را به خوبی بازی کنی.»
اسکات! اگر دقت کنی متوجه می‌شوی که من در بیشتر فیلم‌هایی که در آن‌ها بازی کرده ام، همواره بزرگ تر از سن خودم ظاهر شده ام. «مردی با نگاهی افسرده که انگار از چیزی رنج می‌برد.» اما فکر نمی‌کنم به هیچ وجه، به یک بازیگر در نقش نخست یک فیلم رمانتیک شباهتی داشته باشم. البته هرگز از این موضوع، ناراحت و دلگیر نیستم. چون اگر «همفری بوگارت»، و «جیمز کاگنی» را به خاطر بیاوری، متوجه می‌شوی که آن‌ها هم به لحاظ سنی با بیشتر نقش‌هایی که ایفاگر آن‌ها بوده‌اند، چندان همخوانی نداشتند.
«جوئل کوئن» می‌گوید هنگام هدایت و کارگردانی تو در فیلم «بزرگ کردن آریزونا»، متوجه شده است که تو بازیگری عادی و متعارف نیستی. خودت هم این گونه فکر می‌کنی؟ 
می‌دانی! هرگز دوست ندارم از خودم تعریف کنم و چنین تصویری را، از خودم به تماشاگر تبلیغ کنم. یعنی «یک بازیگر خیلی عجیب!» می‌دانی انجام کارهای غیر متعارف، مرا به شور و هیجان می‌رساند. من جزو شمار اندک بازیگرانی هستم که بیشتر مجلات، روزنامه‌ها، نشریات و رسانه‌ها، از زندگی خانوادگی و شخصی وی همه چیز را می‌دانند. با این  حال بازیگری برایم شوخی نیست و آن را جدی می‌گیرم. شاید خیلی‌ها باور نکنند. اما من حاضرم برای یک نقش متفاوت، از تمام دلبستگی‌ها، علایق، دلخوشی‌ها و آرامشم بگذرم.چون به این باور رسیده ام که هرنقش متفاوت، برایم یک زندگی جدید است. من بازیگری حرفه ای را، ایفای نقش‌های متفاوت و غیر متعارف می‌دانم. نقش‌هایی که جزو زندگی ات شوند و دیگر برایت تکرار نشوند. بازیگر حرفه ای شکارچی نقش‌های متفاوت است. 

نیکلاس! با این که «فرانسیس فورد کاپولا»  و «تالیا شایر» عمو و عمه ات هستند، اما انگار از دوران کودکی ات خاطرات شیرینی نداری، درست می‌گویم؟
 
چرا این طور فکر می‌کنی؟ اگر چه من هم مانند بیشتر بازیگران از دوران کودکی ام خاطرات چندان خوب و به یادماندنی ندارم، اما هرگز به خاطر نمی‌آورم که از این دوران به بدی یاد کرده باشم. پدرم «آگوست کاپولا» در دانشگاه کالیفرنیا، ادبیات تطبیقی تدریس می‌کرد و رئیس مدرسه هنرهای زیبا در دانشگاه ایالتی «سان فرانسیسکو» بود. مادرم «جوی وسگلانگ» نیز اهل نیویورک و طراح حرکات موزون بود. ۱۲ ساله بودم که آن‌ها از یکدیگر جدا شدند. پس از آن نیز مادرم به سبب تنش‌ها و بحران‌های عصبی، در بیمارستان بستری شد. از آن پس، با پدرم به تنهایی زندگی می‌کردم. اما با این حال از آن روزها، خاطرات شیرین و خوبی در خاطرم حک شده است.
خودت هم می‌دانی که شایعات بسیاری درباره ورودت به سینما و چگونگی بازیگر شدنت سر زبان‌هاست. بهتر نیست اکنون به این شایعات پایان دهی؟
پس از بیماری مادرم و بستری شدن وی در بیمارستان، به همراه پدرم به سان فرانسیسکو آمدیم، با تماشای فیلم «شرق بهشت» ساخته «الیا کازان»، مجذوب و شیفته شخصیت بازیگری «جیمز دین» شدم. همان زمان آرزو کردم ای کاش من هم یک بازیگر بودم. چون فکر می‌کردم بازیگری ساده‌ترین و بهترین راه برای جلب نظر دیگران و راه یافتن در دل مردم است. پانزده ساله بودم که وارد کنسرواتور جوانان سان فرانسیسکو شدم. پس از آن نیز به دبستان «بورلی هیلز»ر فتم. در شانزده سالگی فیلم تلویزیونی «بهترین دوران‌ها» را بازی کردم، البته در یک نقش بسیار کوتاه. به نظر خودم این فیلم بدترین اثر تلویزیونی من است. سپس مسیر پرسنگلاخ بازیگری، برای حضورم در فیلم‌های سینمایی هموار شد. فکر می‌کنی اکنون توانستم به شایعاتی که درباره بازیگری ام وجود دارد پاسخ دهم؟
تا حدی اما انگار همان نقش کوتاه تلویزیونی چنان تو را سرشوق آورد که، وادار به ترک دبیرستان و جذب سینما شدی. درست می‌گویم ؟
می‌دانی اسکات! تا حد زیادی حق با توست. آن زمان به خاطر شرایط سنی ام نمی‌توانستم مانع علاقه بی حد و مرزم به سینما شوم. پس از ترک دبیرستان، در سینما مشغول به کار شدم. بعدها نیز نقش مهمی ‌در فیلم «دوران پرشر و شور در ریجمانت‌های»، را بازی کردم. نقشی که تا حد زیادی جایگاهم را، در عرصه سینما تثبیت کرد.
نیکلاس! خودت بارها گفته ای که نقشت را در فیلم «دختر دره» بسیار دوست داری. اما انگار بازی در فیلم «مسابقه با ماه» چندان برایت خوشایند نبوده است. این طور نیست؟
 

 
دقیقا همین گونه است. در «دختر دره» نقش نخست این فیلم را داشتم. با این که اثر پردردسری بود اما هنوز هم برایم سرشار از خاطره است.
از خاطر نبرده ام که منتقدان نیز بازی ام را در این فیلم، مورد تحسین و ستایش قرار دادند. در گیشه هم موفقیت تجاری چشم گیری کسب کرد. اما بهتر است بازی در فیلم «مسابقه با ماه» را در کارنامه‌ام نادیده بگیری! با وجود هم بازی بودن با «شون پن»، این فیلم هرگز اثر خوبی از کار در نیامد. «ریچارد بنیامین» در این فیلم بیش از حد تازه کار بود.
فیلم تنها به این سبب از سوی منتقدان تحسین شد که «بنیامین» زمان بسیاری را، صرف جنبه‌های فنی آن کرد و کمتر به بازی بازیگران و نحوه نقش آفرینی آن‌ها پرداخت. به همین خاطر نقش من در این فیلم به طرز وحشتناکی ناقص از کار درآمده است.

خودت هم به خوبی می‌دانی که امروزه، در فهرست برترین ستارگان پولساز‌ هالیوود جای داری. دوست دارم بدانم نگاهت به بازیگری آن هم با توجه به شهرت فراوانی که داری چگونه است؟
 
 
 
 
 
 
اسکات! خودت هم به خوبی می‌دانی که من بارها شهرتم را، برای کسب اعتبار بازیگری به خطر انداخته ام. تنها به این خاطر که ثابت کنم به معنای واقعی یک بازیگر حرفه ای هستم. برخلاف برخی بازیگران هم نسل خودم، بازیگری برای من یک حرفه نیست بلکه آن را نوعی زندگی می‌دانم. چون جزئی از هویت من شده است و با لحظه لحظه آن زندگی می‌کنم. به باور من شهرت، محبوبیت و جذابیت باید با وظیفه شناسی همراه باشد. هنوز از خاطر نبرده ام که برای بازی در فیلم«بردی» و در نقش یک بازمانده جنگ و مجروح جنگ ویتنام، پنج هفته تمام با صورت باند پیچی شده زندگی کردم. از هر طرف آرواره‌هایم یک دندان کشیدم و هفت کیلو وزن کم کردم. 
در فیلم «بوسه خون آشام» نیز ترجیح دادم به جای خوردن تخم مرغ خام، یک سوسک زنده را ببلعم. چون می‌خواستم به حس درستی از نقش برسم و آن را باور کنم. هنوز هم حاضرم برای دستیابی به یک نقش سرشار از حس زندگی، تمام مرزها را پشت سرم بگذارم تا بگویم: «هیچ غیرممکنی، برای یک بازیگر حرفه ای وجود ندارد. فقط همین!»
 
                                   (مترجم مصاحبه ازمنبع ( khorasannews.com):آقای احمد صبریان)
تعداد بازدید از این مطلب: 11880
موضوعات مرتبط: سینمای غرب , ,
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1

شنبه 13 دی 1393 ساعت : 7:6 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
کریسمس در سینما
نظرات
برترین فیلمهای تاریخ سینما
    با موضوع کریسمس

 

برترین فیلمهای تاریخ سینما با موضوع کریسمس

 

روزهای آغازین سال میلادی که می‌رسد، تلویزیون یاد اسکروچ می‌افتد؛‌ یکی از صدها فیلم ساخته شده با موضوع کریسمس. و حالا در اولین روز سال 2015 و در نوشتار زیر مروری داریم بر  گزیده ای از ارزشمندترین آثار با محوریت کریسمس:

بابانوئل‌های نقره ای

Image result for ‫بابانوئلهای نقره ای‬‎
متاسفیم. فهرست فیلم‌های کناری را نگاه کنید؛‌ این چند تا را از بین حداقل ۱۰۰ فیلم با موضوع کریسمس و بابانوئل انتخاب کرده ایم. حالا اگر بخواهیم فهرست مشابهی را برای مناسبت‌های خودمان مثل عیدنوروز،‌ چهارشنبه وری یا همین شب یلدا را که نزدیکی‌های آن بودیم تهیه کنیم، این فهرست چقدر بلند بالا است؟ بعید است تعداد فیلم‌های فهرست ما به حتی تعداد انگشتان یک دست برسد. در "چهارشنبه سوری" فرهادی مراسم چهارشنبه سوری، در حاشیه تنش زن و شوهر است. "کفش‌های میرزا نوروز" فقط اسم نوروز را یدک می‌کشد. "آژانس شیشه ای" که قصه اش درآژانسی در شب عید می‌گذرد، یک ضد حاجی فیروز تمام عیار است و حاجی فیروز آن معتاد و ضد قهرمان فیلم می‌باشد. "گیلانه" هم که در نوروز ۸۲ و زمان اشغال عراق توسط امریکا می‌گذرد، دردناک است. چهارشنبه سوری در "خیلی دور، خیلی نزدیک" هم اصلا نقش موثری ندارد. حتی علی حاتمی‌ هم که سمبل سنت در سینمای ایران است، در "کمال الملک" به سرعت از مراسم نوروز ناصرالدین شاه شاهی عبور می‌کند. "شب یلدا"ی پراحمد هم قصه تنهایی فروتن است و هیچ ربطی به یلدا ندارد. شاید تنها فیلمی ‌که تا حدی به نوروز ربط دارد، "بادکنک سفید" پناهی باشد که در آن، دختربچه ای دغدغه خرید ماهی قرمز را دارد. در نگاهی کلی، سینمای ما هیچوقت ادای دین مناسبی نسبت به مناسبت‌های ملی مثل نوروز نداشته؛ مناسبت‌هایی که افراد زیادی از همین طبقه فرهنگی، مدام از کمرنگ شدن شان می‌نالند. جالب است غربی‌ها با ساختن فیلم درباره کریسمس، بابانوئل، و حتی‌هالووین،‌ هم این سنت‌های قدیمی‌شان را برای جوان‌های نسل جدیدشان به یک فرهنگ تبدیل می‌کنند و هم مناسبت‌هایشان را جهانی می‌کنند و ما در عین بی توجهی به نوروز،‌ یلدا و دیگر مناسبت‌های ملی مان انتظار داریم این مناسبت‌ها در ذهن جوانان نسل جدیدمان به جای کریسمس و درخت کاج ماندگار شوند و جهانی بشوند!

سرود کریسمس(۱۹۸۳) 

Image result for ‫سرود کریسمس‬‎
▪ بدجنس ترین رییس سینما
برای ما آشناترین نسخه سینمایی اقتباس شده از رمانی که چارلز دیکنز- نویسنده بزرگ انگلیسی- در سال ۱۸۴۳ نوشته، همان انیمیشن کمپانی والت دیزنی است که همیشه روزهای کریسمس از تلویزیون پخش می‌شد؛ داستان فیلم هم ماجرای آقای ابنزر اسکروچ خسیس و تنگ نظر را روایت می‌کرد که خوش داشت ایام کریسمس، درست مثل روزهای دیگر سال، تنها به حال خودش باشد، چون به قول خودش از تمامی ‌آداب و رسوم شروع سال نو متنفر بود. اما وقتی روح دوستان و نزدیکانش به خوابش می‌آمدند، و او را از عواقب کارهای خودخواهانه اش آگاه می‌کردند، از کرده اش پشیمان می‌شد و صبح اول وقت در روز کریسمس، شاد و خندان به به جمع مردم می‌پیوست و به آنها کمک می‌کرد. درانیمیشن والت دیزنی آن قدر اسکروچ را هنرمندانه به تصویر کشیده بودند که بر و بچه‌های سینما یک بار شخصیت او را بدجنس ترین رییس تاریخ سینمای جهان انتخاب کرده بودند. از این گذشته، دیکنز، شخصیت اسکروچ را آن قدر زیبا درآورده که نام این شخصیت به معنای آدم خسیس وارد زبان انگلیسی- و حتی زبان فارسی- شده است. از این رمان کلاسیک، اقتباس‌های سینمایی زیادی شده و بازیگرانی چون جرج سی، اسکات، والتر ماتیو، مایکل کین و آلبرت فیتی هم نقش اسکروچ را بازی کرده اند. ظاهرا جیم کری هم قرار است به زودی به جای نقش اسکروچ صحبت کند. به هر حال تا اطلاع ثانوی، تصویری که ما از "سرود کریسمس" در ذهن داریم با حضور طلایی اسکروچ مک داک (اسکروچ) و میکی ماوس (باب کرچت، مشی اسکروچ) رقم خورده است.

چگونه گرینچ کریسس را دزدید؟ (۲۰۰۹)

Image result for ‫سرود کریسمس‬‎
▪ دزد کریسمس
از این داستان مصور و مشهور دکتر سئوس (نوشته در سال ۱۹۵۷) ۲ اقتباس موجود است. پس مواظب باشید آنها را با هم اشتباه نگیرید؛ یکی از آنها که در سال ۱۹۶۶ ساخته شده، انیمیشنی است که یکی از کلاسیک‌های فیلم‌های کریسمسی به حساب می‌آید و سالی نیست که تلویزیون‌های دنیا درروز کریسمس آن را نشان ندهند، راوی و گوینده اصلی فیلم –یعنی گرینچ- هم کسی نیست جز ستاره فیلم‌های ترسناک؛ یعنی بوریس کارلوف. اما در سال ۲۰۰۰ ران ‌هاوارد فیلمی ‌سینمایی با همین عنوان و با بازی جیم کری درنقش گرینچ ساخت. داستان فیلم هم ماجرای موجودی تک و تنها به نام گرینچ را روایت می‌کند که قلبی کوچک دارد و به همین خاطر نمی‌تواند شادی افراد هوویل را در ایام کریسمس تحمل کند؛ به همین خاطر تصمیم می‌گیرد با دزدیدن هدایای آنها کریسمس شادشان را به عزا تبدیل کند؛ غافل از اینکه کریسمس برای اهالی شهر فقط در هدیه‌هایشان خلاصه نمی‌شود. دست آخر گرینچ به اشتباهاتش پی می‌برد، قلبی بزرگ‌تر بدست می‌آورد و مردم شهر هم او را در جمع خودشان می‌پذیرند.

کابوس پیش از کریسمس(۱۹۹۳)

Image result for ‫فیلم کابوس پیش از کریسمس‬‎
▪ هدیه‌های ترسناک
"کابوس پیش از کریسمس" یکی از آن انیمیشن‌های درست و درمانی است که با موضوع کریسمس ساخته شده است. با توجه به اینکه داستان و شخصیت‌های فیلم از ذهن تیم برتون تراوش کرده اند، خیلی راحت می‌شود حدس زد که دوباره سر و کارمان به اسکلت و مرده و موجودات عجیب و غریب دنیای بک رو ناب او خواهد افتد. ماجراهای اصلی فیلم در شهری به نام ‌هالووین رخ می‌دهد که ساکنان آن کاری جز این ندارند که در طول سال خود را برای اجرای هر چه ترسناک تر مراسم جشن‌ هالووین به سردستگی جک- سلطان‌هالووین- آماده بکنند. ورق وقتی برمی‌گردد که جک از این روند تکراری خسته شده، به صورت اتفاقی به شهر کریسمس می‌رود، و با این جشن آشنا می‌شود. فیل آقای جک یاد هندوستان می‌کند و تصیم می‌گیرد که به جای جشن ‌هالوین، مراسم کریسمس را برگزار کند. تازه بابانوئل را هم می‌دزدد و خودش هم می‌شود بابانوئل و راه می‌افتد در شهر تا به بچه‌ها هدیه بدهد اما آخر شما بگویید مگر سلطان شهر ‌هالووین به جز جانورهای عجیب و غریب و رنگ و وارنگ، چیز دیگری هم برای هدیه دادن به کودکان دارد؟ اینطوری می‌شود که کریسمس به بچه‌ها زهر می‌شود اما جک آخر می‌فهمد که هر کسی را بهر کاری ساختند و بابانوئل واقعی را به شهر باز می‌گرداند.

تنها در خانه (۱۹۹۲ و ۱۹۹۰)

Image result for ‫تنها در خانه‬‎
▪ دزد بلا، پسر بلا
ماجرا خیلی ساده شکل می‌گیرد، کوین (مکالی کالکین) پسر بازیگوش خانواه‌ای پرجمعیت به طور ناآگاهانه از سفر خانوادگی به شهر پاریس جا می‌ماند و مجبور می‌شود تک و تنها در خانه بماند ولی ماجرا وقتی جالب می‌شود که ۲ دزد ناشی به نام‌های هری (جوپشی) و مارو (دانیل استرن) می‌خواهند به خانه پسر تنها مانده دستبرد بزنند، چشمتان روز بد نبیند، کوین تا جایی که به فکرش می‌رسد و درتوان دارد از پس آقا دزدها برمی‌آید و حقشان را کف دستشان می‌گذارد. داستان قسمت دوم فیلم – یعنی "تنها در خانه ۲: گمشده در نیویورک" – هم چیزی در همین مایه‌هاست کلکین آن قدر در نقش کوین اوج گرفت که میراث سینمایی اش به همین فیلم‌های "تنها در خانه" محدود شد. "تنهادر خانه ۴: پس گرفتن خانه" هم (با بازی کودک دیگری ) نیم نگاهی به کریسمس دارد.

بقای کریسمس (۲۰۰۴) 


▪ در کنار خانواده
تا دلتان بخواهد پشت سر این کمدی بد گفته اند و توی سرش زده اند، اما با توجه به اینکه داستانش در ایام کریسمس و شروع سال نو می‌گذرد، دراین دوران تماشای آن خالی از لطف نیست. داستان فیلم از آنجا شروع می‌شود که نامزد آقای درولاتام- بن افلک، پسر سرمایه دار و بی کس و کار فیلم- پیشنهاد مسافرت او در ایام آغاز سال نو را با این استدلال رد می‌کند که کریسمس را باید حتما در کنار خانواده گذراند؛ اینطوری می‌شود که درو از همراهی تمامی ‌دوست‌ها و رفقایش هم ناامید شده، فکر بکری به سرش می‌زند؛‌ او بلند می‌شود و به سراغ خانه دوران کودکی اش می‌رود تا خاطرات کریسمس‌های گذشته را زنده بکند اما متوجه می‌شود که خانواده دیگری در آنجا ساکن هستند. درو- همان پسر میلیونر و لوس و ننر- ۲۵۰ هزار دلار به آنها می‌دهد تا کریسمس را با آنها بگذراند و عضوی از خانواده شان بشود. بقیه ماجرا هم شامل خرابکاری‌ها درو است و بس! جالب این است که فیلم را برای اکران در تعطیلات کریسمس ساخته بودند ولی چون نمایش آن با فیلم دیگری از بن افلک همزمان می‌شد، این یکی را در روز ۲۲ اکتبر اکران کردند و شعار تبلیغاتی آن را هم گذاشتند:" امسال کریسس کمی ‌زودتر سروقت شما آمده است!".

زندگی شگفت انگیزی است (۱۹۴۶) 

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/30-Wonderful-Life/30-It-a-Wonderful-Life/qagfsD.jpg
▪ امید و دیگر هیچ
تا حالا شده پیش خودتان فکر کنید که اگر اصلا بدنیا نیامده بودید،‌ زندگی اطرافیانتان حالا چه شکلی بود؟ این سئوالی است که جورج بیلی (جیمز استوارت) وقتی درست در روز کریسمس می‌خواهد خودش را بکشد با آن روبرو می‌شود.
فرشته ای که او را نجات داده، به او نشان می‌دهد که زندگی اطرافیانش بدون وجود بیلی چقدر بی رمق و یکنواخت می‌شده است. این طوری است که در همان روز و شب کریسمس، جورج که بواسطه مشکلات مالی حاصل از ورشکستگی به فکر خودکشی افتاده است،‌ باردیگر به انسان‌ها دل می‌بندد و به زندگی بر می‌گردد. هنوز فرانک کاپرا در ساخت "زندگی شگفت انگیزی است" و یا دیگر شاهکارهایش، همین است که از ورای سختی‌ها و ناملایمات زندگی، شور و امید را بیرون می‌کشد و به صورت تماشاگرانش می‌کوبد. دقیقا به همین خاطر بود که وقتی اعضای موسسه فیلم آمریکا دور هم جمع شدند تا ناامیدتر بخش ترین فیلم‌های تاریخ سینما را انتخاب کنند، ‌شماره یک را برای فیلم دست اول کاپرا رزرو کردند. فیلم در سراسر دنیا هم گل سرسبد نمایش‌های تلویزیونی ایام کریسمس است.

الف (elf) (۲۰۰۳)

elf
▪ یک اسکروچ دیگر
قصه این کمدی کریسمسی باز همان جستجوی پدر گمشده است اما خب ایده‌هایش جدید و بامزه است. بادی (ویل فرل) در پرورشگاهی در نیویورک زندگی می‌کند. شب کریسمس می‌پرد در کیسه بابانوئل و او هم از همه جا بی خبر،‌ب ادی را با خودش به قطب شمال می‌برد. در آنجا پری‌ها تصمیم می‌گیرند که بادی را بزرگ کنند و به او هم نگویند که در حقیقت انسان است. اینطوری می‌شود که وقتی بادی بزرگ می‌شود و از این راز باخبر می‌شود تصمیم می‌گیرد به نیویورک بازگردد تا پدر واقعی خودش را پیدا کند. داستان درنیویورک به اوج می‌رسد که بادی از طریق بابانوئل متوجه می‌شود پدر حقیقی اش آدمی ‌به نام والتر‌ هابز (جیمز کان) است که دست کمی ‌از اسکروچ ندارد. حدستان درست است، حالا باید پدر بی احساس و تنگ نظرش را با زندگی آشتی دهد.

در حقیقت عشق(۲۰۰۳) 


▪ ۵ هفته تا تعطیلات
یکی از آن کمدی رمانتیک‌های خوش ساخت انگلیسی است که ماجرای زندگی ۸ زوج در طول چند هفته باقی مانده تا کریسمس را روایت می‌کند؛‌ چیزی که روایت زندگی این آدم‌ها را به هم شبیه می‌کند، همین نزدیکی به زمان تعطیلات کریسمس است. فیلم ۵ هفته قبل از کریسمس شروع می‌شود و همین طور هفته به هفته به این روز سراسر شادی نزدیک می‌شویم. یک ماه بعد هم بخش نهایی آن شکل می‌گیرد. از ورای گذشت این یک ماه پر حادثه است که شخصیت‌های فیلم متوجه می‌شوند چیزی که انسان‌ها را بهم پیوند می‌دهد، محبت و دوستی است.

سریع السیر قطبی(۲۰۰۴)

Image result for ‫فیلم قطار سریع السیر قطبی‬‎Image result for ‫فیلم قطار سریع السیر قطبی‬‎
▪ دیدار با بابانوئل
مطالب را با یک انیمیشن شروع کردیم و با یک انیمیشن دیگر هم آن را تمام می‌کنیم. رابرت زمیکس- کارگردان معروف سری فیلم‌های "بازگشت به آینده"- با استفاده از تکنولوژی‌ها مدرن صنعت فیلمسازی، از حرکات بازیگران واقعی الهام گرفت و فیلمی ‌انیمیشن وار ساخت که در آن تام هنکس در ۵ نقش متفاوت از جمله بابانوئل ظاهر شد. ماجرای فیلم هم روایتگر سفر پسرکی سوار بر قطاری اسرارآمیز به قطب شمال و دیدار با بابانوئل است. پسرک در شب کریسمس آرزو می‌کند تا بتواند به راز اصلی کریسمس دست پیدا کند و سرانجام هم به آرزوی قلبی اش می‌رسد؛‌ چون از قدیم گفته اند جوینده یابنده است.

 
                                                                                             منبع:سایت سیمرغ
 


تعداد بازدید از این مطلب: 3901
موضوعات مرتبط: سینمای غرب , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

پنج شنبه 11 دی 1393 ساعت : 8:39 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
خبرهایی در باره فیلم جنجالی (مصاحبه)
نظرات
...وجنجال ناشی از بازی با دم شیر همچنان ادامه دارد!!
 
****************************************
                                                      منبع : http://farnet.ir
 
sony-logo-stock-

دو روزو یک و نیم میلیون باردانلود غیرقانونی 

اشتیاق فراوان دوست داران فیلم مصاحبه سبب ثبت رکوردی جالب در کلاینت بیت تورنت شد. با CINTELROMهمراه باشید:

شرکت سونی هیچگاه تصور نمی‎کرد که یک فیلم کمدی همچون مصاحبه، بتواند این چنین مورد توجه دیکتاتور کره شمالی قرار بگیرد. به طوری که سونی بالاخره تصمیم گرفت تا این فیلم را به صورت انلاین به اکران در آورد و تنها در چند سینما این فیلم را به اکران در آورد.

همانند دیگر فیلم‎های هالیوودی، فیلم جنجالی “مصاحبه” نیز بعد از چند روز از طریق سرویس‎های ویدیویی انلاین ارائه شده توسط گوگل، مایکروسافت و یوتیوب در اختیار عموم قرار گرفت اما همچنان که انتظار می‎رفت نسخه‎های با کیفیت‎های مختلف آن بصورت غیر قانونی بر روی سایت‎های اشتراک فایل قرار گرفت. اخبار جنجالی زیادی حوالی این فیلم در جریان بود نظیر تهدید شدن شرکت سونی پیکچرز توسط کره شمالی و هک شدن این شرکت که تمام این مسایل سبب شده بودند تا این شرکت معتبر مجبور به لغو اکران فیلم مصاحبه شود. تمام این حوادث و اخبار باعث شدند تا افکار عمومی اشتیاق زیادی برای دیدن این فیلم پیدا کنند به طوری که این فیلم در بسیاری از سایت‎های تورنت در صدر موضوعات دارای بیشترین دانلود قرار بگیرد.

sony-the-interview-online

سایت معتبر تورنت فریک (Torrent Freak) گزارش کرده است که در ده ساعت اول اکران رسمی در سینماهای منتخب و اینترنت، این فیلم در کلاینت بیت تورنت تقریباً دویست هزار بار غیرقانونی دانلود شده بود. این تعداد بعد از ۲۰ ساعت به بیش از ۷۵۰۰۰۰ بار رسید و بعد از دو روز به رکورد بیش از یک ۱.۵ میلیون بار دانلود غیرقانونی رسید.

این فیلم بصورت گسترده‎ای بر روی فروشگاه‎های رسانه‎ای دیجیتال گوگل و مایکروسافت در دسترس است که البته این دسترس‎پذیری فقط برای کاربران ایالات متحده میسر است. به همین خاطر سایت تورنت فریک اعلام کرد که اکثر این دانلودهای غیرقانونی مربوط به کاربران دیگر نقاط جهان است.

البته تعداد کاربرانی که به صورت قانونی به تماشای انلاین این فیلم پرداخته‎اند نیز قابل توجه است و به نوعی یک رکورد محسوب می‎شود. تعداد مشترکین کانال سونی پیکچرز در سایت یوتیوب، در طی سه روز، از ۱۷۳۰۰۰ مشترک (در دوم دی ماه) به ۴۱۶۰۰۰ مشترک ( در پنجم دی ماه) رسید، یعنی تقریباً این تعداد حدوداً سه برابر شده بود.

Maldar-SONY

فروش این فیلم در روز کریسمس حدود یک میلیون دلار بود که این مبلغ ظاهراً خیلی پایین دیده می‎شود، بخصوص در مقایسه با فیلم شکست ناپذیر (Unbroken) به کارگردانی بانو آنجلینا جولی که در روز کریسمس ۱۵ میلیون دلار فروش داشته است. اما به یاد داشته باشید که فیلم مصاحبه تنها در تعداد کمی از سینماهای ایالات متحده به اکران در آمد که همین موضوع می‎تواند نشان دهد که این فیلم نسبت به دیگر فیلم‎های هالیوودی، که تقریباً در همه‎ی سینماها به اکران در می‎آیند، فروش قابل توجهی داشته است.

کره شمالی: اوباما یک میمون بی‌پرواست!

 

 

 

 

North-Korea-Leader

پس از ماجراهای هک سونی پیکچرز به دلیل توهن به رهبر کره شمالی در فیلم مصاحبه آمریکا کره شمالی را مقصر دانست و البته این کشور هم اتهامات را انکار کرد.  اخیراً اختلالاتی در شبکه اینترنت وتلفن همراه این کشور رخ داده است. KCNA رسانه دولتی کره شمالی به نقل از یک سخنگوی ناشناس آمریکا را به قطع کردن اینترنت این کشور متهم کرد. در این بیانیه آمده است:

“ایالات متحده با وسعت فیزیکی بالا و بی‌شرم از قایم‌باشک بازی مانند بچه‌های با آبریزش بینی (!) شروع به ایجاد اختلال در عملیات اینترنتی رسانه اصلی جمهوری ما کرده است.”

در میان توهین‌های دیگر همچنین این سخنگوی دولت کره شمالی رئیس جمهور اوباما را شخصاً مسئول انتشار فیلم مصاحبه اعلام کرده و گفته: “اوباما همیشه در حرف‌هایش بی‌پرواست و مانند یک میمون در جنگل‌های استوایی عمل می‌کند!”

با وجود این‌که گزارش‌های اخیر خبر از عدم دست داشتن آمریکا در قطعی اینترنت کره شمالی می‌دهند اما کره باز هم ادعا می‌کند آمریکا این کشور را به اتهام جرمی که انجام نداده مجازات کرده است.

حمایت غولهااز (مصاحبه)

پس از تهدیدات تروریستی هکرهای سونی پیکچرز و کنار کشیدن سینماهای بزرگ آمریکا از اکران فیلم The Interview حالا وبسایت هایی چون گوگل، مایکروسافت، یوتیوب و کرنل در حال پخش اینترنتی این فیلم هستند.چند روز پیش مایکل لینتون رییس سونی پیکچرز اعلام کرد که پس از هک و تهدیدات تروریستی، هیچ کدام از سرویس‌دهنده‌های اینترنتی برای پخش این فیلم پیش قدم نمی‌شوند و مذاکرات با آن‌ها نیز نتیجه ای ندارد.

ادامه این روند و گفته‌های پیشین رییس جمهور آمریکا مبنی بر اشتباه بودن عدم اکران فیلم، سبب شد تا دیشب دو کمپانی بزرگ آمریکایی، گوگل و مایکروسافت خبر از پخش اینترنتی این فیلم بدهند.

sony-the-interview-online-1

دیوید دراموند از مدیران ارشد بخش حقوقی گوگل در یادداشتی پس از انتشار این خبر نوشته است:

“چهارشنبه گذشته سونی با ما و چند کمپانی دیگر تماس گرفت تا در مورد امکان انتشار آنلاین فیلم The Interview صحبت کند. ما نیز می‌خواستیم که در این مسیر به آن‌ها کمک کنیم، اما با توجه به اتفاقات افتاده، نگرانی‌های امنیتی نیز ذهن ما را بسیار به خود مشغول کرده بود. اما پس از گفتگوهای انجام شده، سونی و گوگل تصمیم گرفتند که نمی‌توانند دست روی دست بگذارند تا یک عده حق آزادی بیان در کشور دیگری را محدود کنند.”

این فیلم از پریشب فروش و اجاره اینترنتی خود را از وبسایت های گوگل پلی، یوتیوب مووی و اکس‌باکس ویدیو آغاز کرده، هر چند به فاصله بسیار کوتاهی کپی‌های آن سر از وبسایت های دانلود غیرقانونی تورنت نیز درآورده است.

هکرهاFBIرابه سخره گرفتند

بعد از آنکه اوباما در مصاحبه مطبوعاتی خود صریحا کره شمالی را متهم به به هک کردن شرکت سونی پیکچرز نمود و این کشور را تهدید به انتقامی سخت کرد اکنون هکرهای سونی که با نام Guardians Of The Peace (نگهبانان صلح) شناخته می شوند با انتشار ویدیویی آمریکا و پلیس FBI را به سخره گرفتند.

این هکرها که با نام اختصاری GOP کار می کنند، با ارسال نامه ای به همراه فیلم خود به سایت Pastebin به مسخره اف بی آی را قویترین پلیس دنیا خواندند و اضافه کردند که ما از اول هدف خود را فریب آمریکایی ها تعریف کرده بودیم و با راه های حرفه ای سعی کردیم به گونه ای رفتار کنیم که همه کره شمالی را مقصر بدانند. حالا امروز این اتفاق افتاد و ما تبریک می گوییم به پلیس امنیت ملی آمریکا با این کشف بزرگ خود؛ آنها در فیلم خود چندین بار تکرار کردند شماها احمق هستید! !You are an idiot.

شرکت سونی در بخش سونی پیکچرز با یکی از بزرگ‌ترین بحران‌های امنیتی تاریخ خود روبرو شده است. در یک اقدام ویژه برای محافظت از داده‌های خود در سطح عمومی، نامه‌ای به رسانه‌های بزرگی مانند توئیتر، نیویورک تایمز و غیره ارسال کرده است که در این نامه شاهد تهدید رسمی شرکت‌های دیگر توسط سونی درباره استفاده از داده‌های هک شده از سونی پیکچرز هستیم.

در این نامه، وکیل شرکت سونی به صورت صریح اعلام کرده است که درصورت استفاده از داده‌های به سرقت رفته از شرکت سونی (خواه این استفاده به صورت کپی کردن، دانلود و یا آپلود آن بر روی سرورهای دیگر و یا هرگونه رفتار برای استفاده از این داده‌ها باشد) شرکت سونی حاضر به تحمل این رفتار نبود و مجبور به اعمال پروسه قانونی برای رفتار با شرکت استفاده کننده از این داده‌ها در سطحی برابر با گروهی که سونی را هک کرده‌اند خواهد شد.

شایان‌ذکر است که هکرهای سونی پیکچرز در درخواست رسمی خود از این شرکت خواسته‌اند تا اکران فیلم مصاحبه را لغو کند، این عنوان یک فیلم درژانر کمدی است که با شرکت هنرپیشگان مشهوری مانند ست روگان و جیمز فرانکو ساخته شده است و در آن این دو نفر در قالب دو فرد مشهور به کشور کره شمالی نفوذ کرده و برنامه ترور رهبر کره شمالی را در سر دارند.

شایان ذکر است که این هکرها اعلام کرده‌اند که در راستای تصمیم سونی درباره اکران یا توقف اکران این فیلم برای انتشار یک هدیه کریسمس در اینترنت اقدام خواهند کرد که این امر به‌صورت طبیعی به‌معنای انتشار داده‌های سونی خواهد بود و سونی علاقه‌ای ندارد تا اطلاعات محرمانه این شرکت در سطح عمومی اینترت پخش شود و به همین دلیل نیز این نامه رسمی را به شرکت‌های دیگر ارسال کرده است تا پیش از وقوع هرگونه رخداد احتمالی، خطر را در نطفه کور کند.

قطع شدن اینترنت در کره شمالی

North-Korea

 

باوجود این‌که کره شمالی کشوری بسیار سخت‌گیر است که ارتباط مردمش را با دنیا قطع کرده است اما در دنیای اینترنت لازمه بقای هر کشوری محسوب می‌شود و قطع شدن کامل اینترنت یک کشور می‌تواند ضررهای جبران‌‌ناپذیری ایجاد کند.

این کشور تنها ۴ شبکه برای اتصال به اینترنت دارد و روز گذشته هیچ‌کدام از آن‌ها کار نمی‌کرد! پس از ماجرای هک سونی پیکچرز آمریکا ادعا کرد که حمله این کشور به سونی را پاسخ خواهد داد و در این را از چین کمک خواست.به گفته محقق اینترنت بلومبرگ “داگ مدوری” اینترنت کره شمالی پس از یک هفته اختلال به طور کامل قطع شد و شاید چین تحت فشار آمریکا چنین اقدامی را انجام داده باشد.

دقیقاً پس از ۹ ساعت و ۳۱ دقیقه اینترنت کره شمالی مجدداً وصل شد. هنوز مشخص نیست که آیا آمریکا و کاخ سفید پشت این حمله قرار داشته‌اند و یا آیا اصلا حمله‌ای صورت گرفته است یا خیر. به هر حال مقامات آمریکایی فعلاً در این زمینه اظهار نظری نکرده‌اند و کره شمالی نیز پیش از این تهدید کرده بود که از آن‌جایی که هیچ نقشی در هک سونی پیکچرز نداشته است هرگونه حمله آمریکا را نیز به سختی پاسخ خواهد داد!

خلاصه ...جنجال ساخت،اکران و پخش فیلم (مصاحبه) و بازی بادم شیر همچنان ادامه دارد و معلوم نیست که آیا ختم به خیر خواهد شد یا نه!

 

تعداد بازدید از این مطلب: 4251
موضوعات مرتبط: سینمای غرب , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

سه شنبه 9 دی 1393 ساعت : 8:28 قبل از ظهر | نویسنده : م.م
چشمان بسته هالیوود
نظرات
نگاه سیاسی هالیوود به ایران با چشمان بسته
*********************************

هالیوود که از همان روزهای ابتدایی پس از وقوع انقلاب اسلامی ایران جهت گیری خاصی را نسبت به ایران پیدا کرد تا کنون تولیدات متعددی با محوریت سیاسی-اجتماعی درباره ی ایران داشته، فیلمهایی مانند «بدون دخترم هرگز»، «خانه ای روی شن و مه»، «سیصد» و «شبی با پادشاه» .

                           *                                                         *                                                         *

برای بررسی رویکردهای هالیوودی و پیوند آن با اهداف سیاست خارجی غرب به ویژه آمریکا درباره‌ی ایران نگاهی تحلیلی داریم بر جدیدترین فیلم‌های هالیوود درباره‌ی ایران از جمله فیلم «جاودانه ها  (IMMORTAL)» محصول سال 2011م. و فیلم «شرایط (CIRCUMSTANCE)» محصول ژانویه‌ی 2011م. که به نوعی می‌توان آن را یک فیلم اجتماعی-سیاسی دانست.

رسانه ها  در جهان امروز به یکی از قدرتمندترین ابزار تغییر افکار عمومی تبدیل شده اند. در این میان آنچه که در کنار این تأثیرگذاری باید مد نظر قرار گیرد، جایگاه اخلاق و رعایت قوانین حرفهای رسانه ای است. این موضوع از نظر اهالی مستقل رسانه ای آن چنان مهم به نظر میآید که شاید این دست کارشناسان بر هیچ مسأله ای تأکید این چنینی نداشته اند. در این میان اهمیت این مسأله از آن جا چندین برابر میشود که بحث استقلال رسانه ها ی مختلف از دستگاه ها ی سیاسی در عرف حرفهای رسانه ها  بسیار حائز اهمیت است.

این مسأله در حالی مطرح میگردد که در چندین سال اخیر بسیاری از رسانه ها ی غربی برخلاف عرفهای حرفهای رسانه در موارد متعددی بر طبق منافع و دستورالعملهای سیاسی رفتار کرده اند. سندهای این موضوع آن قدر زیاد است که بیان همهی آنها در این بحث نمیگنجد. چرا که به هر صورت بر طبق عقیدهی بسیاری از افراد از جمله نظریه پردازان جنگ نرم مانند «جوزف نای»، رسانه ها  باید در راستای اهداف سیاسی گام بردارند.

این گونه نظریه پردازی از سوی افرادی مانند جوزف نای به تدریج سبب ابزار گونگی رسانه ها  در غرب شده که این مسأله، این رسانه ها  را به سمت «ماکیاولیست رسانه ای» سوق داده است؛ یعنی به تعبیری برخی از این رسانه ها  در موارد قابل توجهی بدون رعایت عرفها و با توجیه وسیله تنها به هدفی فکر کرده اند که مد نظر دستگاه دیپلماسی و سیاسی کشورهای غربی بوده است. برای درک بهتر این مسأله و به نوعی بیان یک مسأله ی روز و قابل توجه میتوان به رویکرد رسانه ای مانند سینمای غرب و در رأس آن هالیوود درباره ی ایران پرداخت.

هالیوود که از همان روزهای ابتدایی پس از وقوع انقلاب اسلامی ایران جهتگیری خاصی را نسبت به ایران پیدا کرد تا کنون تولیدات متعددی با محوریت سیاسی-اجتماعی درباره ی ایران داشته، فیلمهایی مانند «بدون دخترم هرگز»، «خانه ای روی شن و مه»، «سیصد» و «شبی با پادشاه» از فیلمهای مهمی محسوب میشوند که هالیوود تا به امروز درباره ی ایران تولید کرده و در هر کدام از آنها به گونه ای با پس زمینه ها ی مشترک، به ایران و جامعه ی ایرانی نگاه کرده است.

در این میان برای بررسی عمیقتر رویکردهای هالیوودی و نگاهی به پیوند این رویکردها با اهداف سیاست خارجی غرب به ویژه آمریکا درباره ی ایران باید به تولیدات جدیدتر هالیوود علاوه بر محصولاتی که در بالا ذکر شد، نگاهی داشت. با توجه به این مسأله میتوان به دو فیلم از جدیدترین محصولات هالیووی اشاره داشت، فیلم «جاودانه ها  (IMMORTAL)» محصول سال 2011م. که در ژانر تاریخی تولید شده و دیگری فیلم «شرایط (CIRCUMSTANCE)» محصول ژانویه ی 2011م. که به نوعی میتوان آن را یک فیلم اجتماعی-سیاسی دانست.

جاودانه ها ، نسخه ی تازه ی سیصد

فیلم «جاودانه ها » به کارگردانی «برایان سینگ» مانند فیلمهای «سیصد» و «شبی با پادشاه» در ژانر تاریخی تولید شده و به نوعی نگاه خاصی مانند هر دوی این فیلمها به بحث تاریخ ایران و تقابل آن با دیگر کشورها داشته است. داستان این فیلم جنگ افسانه ای و اسطوره ای میان یونانیان و سپاه جاودانه ها  را روایت میکند. فیلم از آن جایی شروع میشود که «هایپریون» فرمانده ی سپاه جاودانه ها  به دنبال سلاح قدرتمندی است که در یونان پنهان شده، این سلاح به او کمک میکند تا او به قدرت خارقالعاده ای برای جهان گشایی خود دست یابد.

در این بین یکی از اساطیر یونانی یعنی «تیتیوس» که از نظر فرهنگ چند خدایی المپیا، یک نیمه خدا محسوب میشود، در اثر کشته شدن مادرش به دست هایپریون وارد جنگ با او میشود. این ورود او به جنگ با سپاه جاودانه ها  در حالی رخ میدهد که «اوراکل» پیشگوی افسانه ای پیشاپیش این مسأله را پیشبینی میکند که تنها «تیتیوس» نیمه خدا، میتواند هاپیریون را شکست دهد. در این بین هایپریون در این فیلم شخصی به نمایش گذاشته میشود که تنها به بدترین شکل ممکن سرزمینها را ویران و خون ریزی میکند و مردم کشورش هم در این راه با عضو شدن در سپاه «جاودانه ها،IMMORTALS» او را در این موج خون و وحشت، همراهی میکنند.

این ترسیم و کلیت داستان فیلم در حالی مطرح میشود که در تاریخ غرب به ویژه در اسناد تاریخ نویسانی مانند «هرودوت»، سپاه جاودانه ها  به فرمانده ی هایپریون تنها در مورد ایران ذکر شده و در واقع تنها تمدنی که در زمان افسانه ها یی مانند تیتیوس وجود داشته، ایرانیان بوده اند. در همین راستا فیلم بدون توجه به واقعیت تاریخی و حتی پشتوانه ی افسانه ی جاودانه ها  و یا هر گونه سند دیگری تنها در یک راستای خاص تولید شده، به نحوی که سکانس به سکانس فیلم در همین راستا شکل میگیرد.

از همان ابتدایی ترین لحظات این مسأله به عینه مشاهده میشود که مخاطب قرار است فیلمی پر از صحنه ها ی خشن و مشمئز کننده را ببیند که در آن ایرانیان که نماد آنها هایپریون و سپاه جاودانه ها  است، همه را به خاک و خون میکشد و بدون توجه به هیچ معیار اخلاقی تمام دنیا به ویژه یونان که به نوعی نماد غرب تلقی میشود را ویران میکند. در این میان شخیت هایپریون هم که نماد شیطانی ایرانی در این فیلم محسوب میشود، فوق العاده ددمنش و وحشی به نمایش در میآید و در مقابل کاراکتر تیتیوس که از افسانه ها ی نیمه خدایی یونان است فردی قهرمان و سلحشور که در پی نجات جهان میکوشد به تصویر کشیده شده است.

ماجرای کمان اپیروس و شباهتهای آن به مباحث سیاسی روز

در این بین بحث کمان اپیروس هم فوق العاده در پی بردن به نقاط مهم این فیلم هدفدار بسیار مهم میباشد. چرا که در این فیلم کمان اپیروس سلاح مهلکی محسوب میگردد که هایپریون در کنار سپاه جاودانه ها  که نماد مردمش است به دنبال دستیابی به آن تمام دنیا را زیر و رو میکند و در نهایت به یونان میرسد. با این تفاسیر مسأله ای که در اولین گام با نگاهی تحلیل گرایانه به این بحث به ذهن متبادر میشود این است که «برایان سینگ» (کارگردان) در این فیلم به دنبال نماد سازی تاریخی با شرایط فعلی میباشد. چرا که گویی نویسندگان فیلمنامه یعنی «ولس پارل اپاندنیس» و «چارلی پارل اپاندنیس» میخواهند این کمان را به بحثهای امروزی که در مورد ایران در مسایل بین الملل مطرح است، پیوند دهند.

با نگاهی به مسایل امروز جهانی متوجه میشویم که بحث هسته ای از به روزترین مسایل بین المللی در مورد ایران محسوب میشود. با این توصیف به نظر میرسد کمان اپیروس که در این فیلم به تعبیر نویسنده ی آن، قرار است در اختیار خون ریزی به نام هایپریون قرار گیرد، شباهت عجیبی با بحث هسته ای دارد. چرا که در این فیلم این گونه وانمود میشود که جاودانه ها  همیشه به دنبال سلاح برای ویرانگری در تمام جهان هستند و نمود بارز این موضوع را میتوان در برخورد آنان با یونان که نماد تمدنی غرب میباشد به عینه مشاهده کرد.

این به نمایش گذاشتن ایران به صورت کاملاً خشن در حالی در فیلم «جاودانه ها » رخ میدهد که در این فیلم یونانیان و در رأس آن فرمانده ی آنها یعنی تیتوس نماد و مظهر پاکی و مبارزه با دشمنان بشریت نشان داده میشوند تا پازل ایران هراسی و در کنار آن اسطوره سازی از غرب کامل شود. در واقع در این فیلم تیتیوس یونانی مانعی است که تلاش میکند جلوی دستیابی هایپریون به کمان اپیروس را بگیرد و از این راه بشریت را نجات دهد. نکته ی جالب این جاست که به تعبیر این فیلم حتی خدایان المپ هم به کمک او میآیند.

از سویی در تیزرهای اینترنتی این فیلم، یک جمله به صورت کاملاً هدفدار تکرار میشود و این جمله عبارت است از: «روزگار، روزگار جنگ و خون ریزی است. جنگ بر سر قدرت میان خدایان و تایتانها بالا گرفته و امید به برقراری عدالت و آرامش دمی بود که از بین رفته بود. سالیان سال بود که مردم به جنگ و کشته شدن فرزندان، برادران و همسرانشان عادت کرده بودند.

اما در نهایت اتفاقی افتاد که همه را شاد نمود و آن پیروزی خدایان بر تایتانها بود. همه گمان میبردند که دیگر آرامش به زندگیشان خواهد آمد غافل از آن که این بار موجودی شیطان صفت به نام «پادشاه هایپریون» آمده و قصد دارد با کمک لشکریان خونخوارش سلاحی مرگ بار را به دست آورد که نسل بشر را نابود خواهد کرد. وحشت بر همه مستولی شده، آیا نجات دهنده ای خواهد آمد؟

شباهتهای زنجیرهای برای القای پیامی مشخص

با نگاهی به این جملات دقیقاً متوجه نکاتی که در بالا ذکر شد، میگردیم. در کنار این مسأله هم حائز اهمیت میباشد که فیلم شباهتهای قابل توجهی با فیلم «سیصد» دارد. آن چنان که در هر دوی این فیلمها سپاه ایرانیان خشن و خون ریز و همراه با ماسکهایی دیده میشوند که گویی سمبل بدویت و توحش است. نکته ی جالب دیگر آن که در هر دوی این فیلمها سپاهیان ایران که در آن جا تحت فرماندهی «خشایارشاه» بودن و در این جا تحت فرماندهی «هایپریون» با لباسهای بلند عربی ترسیم شده اند که بیننده را بیش از هر چیزی به سمت اسلام و چنین فرهنگی سوق میدهد. در کنار این موضوع سکانس پایانی فیلم کاملاً پایانی معنادار به نظر میرسد چرا که در این سکانس صحنه ای از آسمان و آینده نشان داده میشود که در آن تیتیوسها و هایپریونها باز هم در مقابل هم میایستند.

گویی که کارگردان تلاش دارد تا این موضوع را به بیننده بباوراند که «جاودانه ها » که سمبل ایرانیان هستند همیشه خون ریز خواهند بود و یونانیان که نماد غرب هستند، منجیانی هستند که در مقابل این خون ریزیها میخواهند بایستند و در این راه جان فشانی میکنند. در این میان نباید فراموش کرد که سکانس پایانی فیلم سیصد هم دقیقاً چنین مفهومی را القا میکند چرا که در آن فیلم هم در پایان مرگ «لئونیداس» یونانی که منجی فیلم است به همراه یارانش بسیار حماسی به تصویر کشیده میشود که این مسأله دقیقاً پازل ایران هراسی را کامل کرده و در مقابل همان چهره ی اسطوره ای را از غرب به نمایش میگذارد که دقیقاً مد نظر سیاستمداران غربی میباشد.

وقتی هالیوود به سراغ ژانر اجتماعی با محوریت ایران میرود

اما در کنار فیلم «جاودانه ها » که به نوعی میتوان آن را یک فیلم ضدایرانی در ژانر تاریخی دانست، سینمای آمریکا در جدیدترین فیلمی که در ژانر اجتماعی-سیاسی درباره ی ایران تولید کرده با نگاهی هدفدار و کاملاً با پس زمینه ها ی سیاسی مشخص به ایران و جامعه ی ایرانی نگاه داشته است.

این فیلم که «شرایط (circumstance)» نام دارد توسط یک شخص ایرانی به نام «مریم کشاورز» تولید شده، داستان این فیلم درباره ی دو دختر به نام عاطفه ( نیکول بوشهری) و دوست صمیمیاش شیرین (سارا کاظمی)است که در ایران زندگی میکنند. آن چنان که در این فیلم نشان داده میشود هر دوی این افراد به شدت به شرکت در پارتی و مصرف مشروبات الکلی و دیگر رفتارهای این چنینی علاقه دارند و بیشتر وقت خود را در این میهمانیها با همدیگر میگذرانند.

اما به تدریج با هم بودن این افراد به سمت و سوی دیگر سوق پیدا میکند و این دو فرد به سمت انحرافهای دیگری مثل همجنس بازی میروند و بر اساس آنچه که در این فیلم مشاهده میشود، به تدریج علاوه بر دوست، همدیگر را شریک جنسی خود میپندارند.

در ادامه ی ماجرا برادر عاطفه که از بازپروی برگشته به شکل عجیب و غریبی عقایدش تغییر کرده و به تعبیر قصه ی این فیلم به یک فرد تندرو افراطی در امور دینی تبدیل شده که هر رفتاری از سوی عاطفه را با خشونت پاسخ میدهد و از طرف دیگر به تعبیر این فیلم به فردی مرموز تبدیل شده است. سرانجام برادر عاطفه با حربه ها یی که در این فیلم از عاطفه خواهرش و دوستش سارا به دست میآورد پس از مدتی سارا را مجبور به ازدواج با خود میکند. در پایان هم فیلم در جایی تمام میشود که این دو تصمیم میگیرند از کشور خارج شوند.

به نظر میرسد که سینمای آمریکا برای سیاه نمایی درباره ی جامعه ی ایران این بار به صورت کاملاً غیرحرفه ای و ناشیانه عمل کرده که حتی خود کارگردانان غربی هم این چنین فیلمی را نمیپذیرند. چرا که اولین چیزی که جدای از سیاسی بودن فیلم «شرایط» به نظر میرسد، بی اطلاعی کارگردان و دیگر دستاندرکاران این فیلم از جامعه ی ایرانی است؛ البته این ماجرا نباید چندان غیرطبیعی هم به نظر برسد چراکه مریم کشاورز، کارگردان این فیلم فارغ التحصیل دانشکده ی فیلم «نیویورک» بوده و بیشتر عمر خود را هم در خارج از ایران زندگی کرده است. از طرف دیگر نگاه این فیلم علاوه بر مغرضانه بودن هیچ ارتباطی با جامعه ی امروز ایران ندارد. آن چنان که در برخی از صحنه ها ی فیلم بیننده کاملاً حس میکند که فیلم تنها یک هدف دارد و آن هم تخریب جامعه ی ایرانی و حکومت ایران آن هم به شکل ناشیانه!

فیلمی که تنها تخریب میکند و دیگر هیچ...

در یکی از سکانسها دختران سوار بر ماشین خود در حال تردد در خیابان هستند که ناگهان ماشینی به آنها نزدیک میشود و افراد داخل ماشین فریاد میزنند: کمیته! و یا در صحنه ی دیگری به عنوان مثال رییس بسیج که «مهران» (برادر عاطفه) برای آنها کار میکند، فردی مذهبی است اما در لحظاتی از فیلم، مهران وی را به یک پارتی که مملو از مشروبات الکلی و خانمهای بیحجاب است، دعوت میکند و حیرت تماشاگران ایرانی را بر میانگیزد! و یا در جایی دیگر در حالی که عاطفه همراه پدرش به رادیو گوش میدهد، این خبر پخش میشود که امروز برادران سپاهی یک گروه ضد انقلاب را دستگیر کردند!

این گونه صحنه ها  باعث شده که مخاطب در بخشهایی از فیلم حتی آن را به شوخی بگیرد چرا که چنین مسایلی حتی در زمان انقلاب هم به این صورت مطرح نبوده چه برسد به زمان حال که شرایط تفاوت میکند. از سوی دیگر مطرح کردن مسأله ای مانند همجنس بازی بین دو دختر که در این فیلم بارها بر آن تأکید میشود، جزو دیگر مسایل پوچی است که بیننده اصلاً به آن توجهی نمیکند و حتی این سؤال پیش میآید که آیا در فرهنگ ایرانی-اسلامی که در اکثریت خانواده ها ی ایرانی وجود دارد، اصلاً مسایل این چنینی جایی دارد؟

در همین راستا سیاه نماییهای مغرضانه در این فیلم پس از گذشتن زمان کوتاهی از زمان فیلم به شدت بیننده را مأیوس میکند و این احساس به بیننده دست میدهد که گویی به تماشای فیلمی به اصطلاح درباره ی ایران نشسته که در آن هیچ اطلاعاتی از جامعه ی ایران وجود ندارد و فیلم کاملاً در فضایی خلاگونه ساخته شده است. این در حالی است که مسایلی که در فیلم مطرح میشود اصلاً هماهنگی فرهنگی هم با اکثریت فرهنگ خانواده ها ی ایرانی ندارد و همین موضوع سبب شده که بسیاری از کارشناسان، این فیلم جدید هالیوود را یک فیلم نه چندان منصفانه ی سیاسی و سطحی بخوانند.

به نظر میرسد که هر دو فیلم جدید «شرایط» و «جاودانه ها » را باید تلاش دوباره ی سینمای غرب برای تخریب جامعه ی ایران و کشور ایران دانست. تلاشی که نمیتوان آن را بدون پشتوانه ی فکری قلمداد کرد، بلکه فضاهای هدفدار سیاسی در هر دو این فیلم دیده میشود. از طرف دیگر نکته ی بسیار مهمی که این فیلمها را بیش از حد هدفمند نشان میدهد، خالی بودن هر دوی آنها از هر گونه انصاف و برخورد و قضاوت صحیح درباره ی ایران است. گویی که سازندگان هر دوی این فیلمها، چشمهای خود را بر همه چیز بسته اند و یک خط مستقیم یعنی تخریب بیسند ایران، جامعه و فرهنگ آن را دنبال کرده اند.

نکته ای که در کنار تمام این مسایل باید به آن اشاره داشت، این است که بی شک این محصولات آخرین تولیدات سینمای آمریکا درباره ی ایران نخواهند بود اما بدون تردید این روند آسیب جدّی به این سیستم خواهد رساند. چرا که کاملاً از روند حرفهای هنر خارج شده و در اختیار سیاستمداران و اهداف سیاسی آنها قرار گرفته است.

                       *                                                            *                                                          *

شاید بتوان بهترین دلیل برای اثبات این موضوع را دو فیلم اخیر هالیوود درباره ی ایران دانست چرا که آنچه در هر دوی این فیلمها مشاهده میگردد، تلاش همه جانبه برای تخریب ایران آن هم بدون هیچ استناد و یا مدرک خاصی است. در واقع گویی هالیوود تنها به هدفی سیاسی فکر میکند تا به یک فیلم مستدل و قابل اعتنا درباره ی ایران، هر چند که این رویکرد بدون شک در اعتبار حرفهای هالیوود تأثیر نزولی شدیدی خواهد گذاشت.

رضا فرخی؛ پژوهشگر/

منبع : پایگاه تحلیلی تبیینی برهان(برداشت از سایت خبرگزاری فارس)

 

تعداد بازدید از این مطلب: 4423
موضوعات مرتبط: سینمای غرب , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

یک شنبه 7 دی 1393 ساعت : 7:38 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
فیلم (مصاحبه) : بازی بادم شیر؟!!
نظرات

(مصاحبه) :بازی با دم شیر؟!!

گردآوری و تدوین:مهرداد میخبر

گویاکم کم (مصاحبه)دارد لقب جنجالی ترین فیلم این دهه را بخود اختصاص میدهد و بسیاری از صاحبنظران معتقدند که غائله همینجا خاتمه نمی یابد و میبایست منتظر جریانات بعدی جدی تری نیز بود...

کارگردان اوان گلدبرگ
ست روگن
تهیه‌کننده اوان گلدبرگ
ست روگن
جیمز ویور
نویسنده دن استرلینگ
داستان اوان گلدبرگ
ست روگن
دن استرلینگ
بازیگران جیمز فرانکو
ست روگن
موسیقی هنری جکمن
توزیع‌کننده کلمبیا پیکچرز
مدت زمان ۱۱۲ دقیقه
کشور ایالات متحده آمریکا
زبان انگلیسی
بودجه ۴۴ میلیون دلار

 ماجرای توقیف خودخواسته ی یک فیلم خطرناک!!

مصاحبه ( The Interview) از آخرین فیلمهای اکران شده درانتهای سال 2014 میباشد.این فیلم یک اثر اکشن ،کمدی و تهیه شده درکشور آمریکاست. قرار بود  (مصاحبه)خیلی پیش تر از این  اکران شودولی بدلایلی اکران آن بتعویق افتاد. اوان گلدبرگ و ست روگن کارگردانی و دن استرلینگ نویسندگی آن‌را برعهده داشتند. داستان فیلم با بازیگری جیمز فرانکو در نقش یک خبرنگار اتفاق می‌افتد که پس از گذاشتن یک قرار مصاحبه با کیم جونگ-اون (رهبر کره شمالی با بازی رندل پارک) برای ترور او آموزش می‌بیند.

فیلم به‌دلیل نمایش منفی چهره کیم جونگ-اون پیش از انتشار مورد بحث‌های فراوانی واقع شد. در ماه ژوئن سال ۲۰۱۴ میلادی،ایالات متحده در صورت ادامه روند ساخت فیلم توسط شرکتِ سازنده، کلمبیا پیکچرز، مورد تهدید اعمال «خشونت‌آمیز» قرار گرفت. در ماه نوامبر همان سال، رایانه‌های شرکت مادر، یعنی سونی پیکچرز، مورد حمله هکرهایی قرار گرفت که به گفته مسئولین ایالات متحده مشکوک به همکاری با کره شمالی هستند. بعد از درز کردن تعدادی از فیلم‌های دیگر شرکت سونی پیکچرز توسط هکرها، این گروه از شرکت سونی خواست که فیلم مصاحبه که در ابتدا «فیلم تروریسم» نامیده می‌شد را لغو کند. سپس تمامی سینماهایی که این فیلم را بر روی پرده بیاورند را به حمله تروریستی مشابه حملات 11 سپتامبرتهدید کردند.

در پاسخ به این تهدیدها، روگن و فرانکو تعدادی از مراسم مربوط به این فیلم را لغو کردند و شرکت سونی پیکچرز اعلام کرد که به سینماهایی که به‌دلایل امنیتی مصاحبه را پخش نکنند، اعتراضی ندارد. در ۱۷ دسامبر سال ۲۰۱۴ بعد از اینکه تعدادی از سینماها به‌صورت زنجیره‌ای پخش فیلم را لغو کردند، شرکت سونی نیز به‌صورت رسمی اکران فیلم را لغو کرده و اعلام کرد که هیچ برنامه‌ای برای انتشار این فیلم در آینده نزدیک نداردولی...

**************************************************************************************

بازیگران فیلم در قالب شخصیتهای ذیل ایفای نقش نموده اند:

        جیمز فرانکو در نقش دیوید اسکای‌کلارک

*************************************************************************************** 

وادامه ی ماجرااینچنین بود:

...تصمیم کمپانی همچنان پابرجا و راسخ بودتااینکه درروز۲۰ ژوئن ۲۰۱۴ کیم میونگ-چول، مدیر اجرایی مرکز صلح آمریکا-کره، در مصاحبه‌ای با دیلی تلگراف، داستان فیلم مصاحبه را به‌دلیل «طنز خاص» مورد انتقاد قرار داد و اشاره کرد که این موضوع «بیچارگی و ناامیدی دولت و جامعه آمریکا را نشان می‌دهد» و ساختن «فیلمی که ترور رهبر یک کشور دیگر را به نمایش می‌گذارد، همان کاری است که آمریکا درافغانستان، عراق، سوریه و اکراین کرده است. یادمان نرود که چه کسانی کندی را کشتند - آمریکایی‌ها. در واقع رئیس‌جمهور اوباما باید مراقب باشد، شاید ارتش آمریکا بخواهد او را هم بکشد.» او همچنین اضافه کرد که فیلم‌های انگلیسی بسیار بهتر از فیلم‌های ساخت هالیوود هستند و کیم جونگ-اون نیز احتمالاً این فیلم را خواهد دید.

پس از انتقاد باراک اوباما از تصمیمِ سونی پیکچرز مبنی بر لغو نمایش فیلم، سونی پیکچرز بعد از این انتقاد تصمیم گرفت فیلم را به صورت محدود اکران کند. اکران فیلم منجر شدکميسيون دفاع ملی کره شمالی بیانیه‌ای منتشر کند که در آن با الفاظ نژادپرستانه و به علت نمايش فيلم «مصاحبه» و بروز مشکل برای اينترنت در کره شمالی، به رئيس جمهور آمريکا توهين شده است. در این بیانیه آمده‌است که «اوباما همواره بی‌ملاحظه سخن می‌گويد و مانند میمونی در یک جنگل گرمسیری رفتار می‌کند.» کميسيون دفاع ملی کره شمالی، رئيس جمهور آمريکا را متهم کرد که سينماهای اين کشور را به اکران فيلم مصاحبه تشويق کرده و تهديد کرده که «اگر عليرغم هشدارها، ايالات متحده به تکبر آمريکايی و رفتار گانگستری از موضع بالای خود اصرار داشته باشد، بايد در نظر داشته باشد که با ضربات مرگبار اجتناب‌ناپذيری مواجه خواهد شد.»

در روز ۲۴ نوامبر سال ۲۰۱۴ میلادی، شبکه رایانه‌ای شرکتِ مادرِ کلمبیا پیکچرز، یعنی شرکت سونی پیکچرز، توسط گروهی که خود را «نگهبانان صلح» می‌نامند، هک شد. این گروه که گمان می‌رود از کره شمالی نشأت گرفته باشند و در انتقام از فیلم مصاحبه این کار را انجام می‌دهند، اطلاعات بسیاری از شرکت سونی مانند پست‌های الکترونیک داخلی، اطلاعات کارکنان و چند فیلم آینده سونی شامل آنی، آقای ترنر و هنوز آلیس را منتشر کرد. کره شمالی دست داشتن در این عملیات نفوذ را رد کرده است.

در پی حمله سایبری به کامپیوترهای شرکت سونی و ادعای آمریکا مبنی بر دست داشتن کره شمالی در این حمله‌ها، کره شمالی با تکذیب شدید آن، پیشنهاد کرده است که در این خصوص تحقیقاتی مشترک با آمریکا انجام دهد.سونی ابتدا پخش فیلم در نیویورک را لغو کردسپس سونی برنامه اکران سراسری این فیلم را پس از تصمیم چند سینمای زنجیره‌ای برای عدم پخش آن لغو کرد. هکرهایی که خود را "حافظان صلح" می‌خوانند در اخطاری به حملات ۱۱ سپتامبر اشاره و ادعا کردند که "جهان آکنده از وحشت خواهد شد."این هکرها در پیامی نوشتند: "در روزهای آینده هر اتفاقی بیفتد به خاطر طمع سونی پیکچرز انترتینمنت بوده است."اقدام سونی درباره لغو اکران فیلم مصاحبه در پی تهدید هکرها سبب انتقاد شماری از سینماگران آمریکایی از جمله جورج کلونی، بن استیلر و راب لو شده است.

در پی انتقاد باراک اوباما از تصمیم شرکت سونی مبنی بر عدم نمایش فیلم کمدی «مصاحبه» این شرکت اعلام کرده است که این فیلم جنجالی را از طریق دیگری به نمایش خواهد گذاشت.سونی اعلام کرد فیلم را در روز کریسمس ۲۰۱۴ پخش خواهد کرداز جمله یوتیوب اعلام کردکه این فیلم را پخش خواهد کرد."در پی اعلام این خبر باراک اوباما از نمایش فیلم مصاحبه در آمریکا استقبال کردو سرانجام این فیلم در روز کریسمس اکران شد.

واکنش روسها

 «آلکساندر لوکاشوِیچ» روز جمعه گدشته به خبرگزاری ایتارتاس گفت: « اصولاً خود ایده فیلم 'مصاحبه' با جنبه تهاجمی آن مایه رسوایی است و واکنش کره شمالی به تولید این فیلم کاملاً قابل درک است.»

پس از ساخته شدن این فیلم، هکرها شرکت سازنده آن (سونی) را مجددا"تهدید کردند که اگر فیلم را اکران کندحملات سایبری ادامه خواهدداشت و اینبارسونی با آسیب های جدیتری مواجه خواهد شد. 

این مقام روس افزود: هرچند آمریکا، کره شمالی را به هک کردن رایانه های شرکت سونی متهم کرده اما هیچگونه شواهدی از نقش کره شمالی در این حمله سایبری ارائه نکرده است.
کره شمالی ادعای سازمان های اطلاعاتی آمریکا مبنی بر مداخله پیونگ یانگ در هک رایانه های شرکت سونی را بی اساس خوانده است.بعد از تهدیدهای هکرها، شرکت 'سونی پیکچرز' ابتدا اعلام کرد که این فیلم را اکران نخواهد کرد اما بعد خبر داد که در برخی سینماها آن را به روی پرده خواهد برد.سخنگوی وزارت امور خارجه روسیه گفت: روسیه از ایجاد موج جدید تنش ها در روابط میان آمریکا و کره شمالی به خاطر این فیلم جنجالی نگران شده است. 
لوکاشویچ همچنین اقدام اوباما در استقبال از نمایش فیلم ضد کره شمالی توسط شرکت سونی را غیرسازنده و خطرناک خواند.وی همچنین از اینکه به ابتکار واشنگتن، فعالیت کمیسیون مشترک همکاری های روسیه و آمریکا با نظارت روسای جمهوری دو کشور متوقف شده است، ابراز تاسف کرد.لوکاشویچ افزود: در چارچوب این کمیسیون، متخصصان و کارشناسان روسی و آمریکایی درباره مسایل تهدیدآمیز و مرتبط با فناوری های رایانه ای و اطلاعاتی همکاری می کردند. 
 
ادامه حملات ،عواقب بازی با دم شیر!
 
 در طول ساخت « The Interview» کلمبیا پیکچرز و پس از ساخت این فیلم و تاکنون، سونی پیچکرز با بیشترین حملات مواجه بوده‌اند و ضربه اصلی را در این حملات، سونی خورده است؛ درآینده ای نزدیک مسلما"این کمپانی که بخشی از اطلاعاتش با هک ایمیل‌های این کمپانی علنی شده،قطعاً به واسطه انتشار این اطلاعات دچار چالش ‌خواهد شدزیرا بقول ظریفی این کمپانی با دم شیر بازی کرده است و باید منتظر لطمه هائی نیز باشد.

شوک به امنیت ملی آمریکا با توقف ماشین فیلم‌سازی هالیوود


در ایمیل‌هایی که توسط سایت شایعه‌پراکنی Gawker منتشر شده، ایمی پاسکال از مدیران شرکت سونی و اسکات رودین تهیه‌کننده مشهور آن شرکت ـ که آثاری مانند «جایی برای پیرمرد‌ها نیست»، «ساعت‌ها» و «شبکه اجتماعی» را در کارنامه تهیه‌کنندگی خود دارد ـ از افرادی مانند آنجلینا جولی، بازیگر و فیلم‌ساز و مگان الیسون، سرمایه‌گذار و تهیه‌کننده فیلم‌هایی مانند «کلاهبرداری آمریکایی»، «سی دقیقه بعد از نیمه‌شب» و «فاکس‌کچر» به تندی یاد کرده‌اند. 
اولین مورد از ایمیل‌های افشا شده به ۲۷ فوریه برمی‌گردد و آخرین آن‌ها در نوزدهم نوامبر (۲۸ آبان)، اندکی پیش از حمله سایبری هکر‌ها به استودیو کالور سیتی رد و بدل شده است. فیلم در دست تولید زندگی‌نامه استیو جابز با نام «جابز» که فیلم‌نامه‌اش را آرون سورکین نوشته است، در این مکاتبات نقش محوری دارد. از خلال این مکاتبات معلوم شده ‌که آنجلینا جولی به دادن سکان کارگردانی فیلم «کلئوپاترا» که او قرار است در آن بازی کند، به دیوید فینچر سازنده «دختر گم‌شده» اعتراض داشته است. 
ایمی پاسکال در این ایمیل‌ها از رودین که یکی از تهیه‌کنندگان «جابز» است، پرسیده که آیا با آنجلینا جولی در مورد این فیلم مذاکره کند یا خیر (در حال حاضر دنی بویل کارگردان «جابز» است و پس از آنکه ناتالی پورتمن از ایفای نقش شخصیت اصلی زن آن کناره‌گیری کرد، کیت وینسلت جایگزین شد). اسکات در پاسخ گفته است: «دلم نمی‌خواهد وقتم را برای چنین آدمی تلف کنم. بهتر است دُم انجی (جولی) را بگیری و او را بیندازی بیرون، قبل از آنکه کار «جابز» را برای دیوید (فینچر) سخت کند. (قبلاً قرار بود دیوید فینچر این فیلم را کارگرانی کند).»

شوک به امنیت ملی آمریکا با توقف ماشین فیلم‌سازی هالیوود

اسکات رودین در این مکاتبات چندین بار به تندی از ایده ساختن «کلئوپاترا» با حضور آنجلینا جولی یاد کرده و او را «بچه لوس با حداقل ‌استعداد» نامیده و گفته است که چنین پروژه‌ای حرفه هر دوی آن‌ها را تباه خواهد کرد. رودین گفته است: «من کوچک‌ترین علاقه‌ای به این ندارم که ۱۸۰ میلیون دلارم را برای خودخواهی‌های یک نفر تلف کنم که هر دو می‌دانیم فاتحه حرفه هر دو نفرمان را می‌خواند‌».
وی بعد از نثار ‌چند بد و بیراه دیگر به آنجلینا جولی، ادامه داده است: «‌اگر این کار را بکنیم، به اسباب خنده صنعت (سرگرمی) تبدیل می‌شویم که حقمان است... باورم نمی‌شود که هنوز هم داریم وقتمان را بر سر چنین چیزی تلف می‌‌کنیم‌». طبق ایمیل‌هایی که در Gawker منتشر شده، رودین همچنین از مگان الیسون تهیه‌کننده به عنوان یک «دیوانه ۲۸ ساله دارای اختلال شخصیتی دوقطبی» یاد کرده که لازم است «دارو» مصرف کند تا بتواند به عنوان یک تهیه‌کننده سر پا بماند. به گزارش ورایتی، مگان الیسون نیز پس از افشای محتوای این نامه‌ها در توئیتر خود پاسخ طنزآمیزی به اظهارات رودین داده است. 
در یکی دیگر از ایمیل‌های منتشر شده در Gawker، دیوید فینچر نیز از آدام درایور بازیگر «فرانسس‌ها» و «درون لوین دیویس» به عنوان یک «ایده وحشتناک» برای بازی در نقش منفی «جنگ‌های ستاره‌ای: نیرو بیدار می‌شود» (هفتمین اپیزود این مجموعه به کارگردانی جی. جی. آبرامز که در دست تولید و در مراحل فنی است) یاد کرده است.

شوک به امنیت ملی آمریکا با توقف ماشین فیلم‌سازی هالیوود


لجاجت واصرار اوباما
 
البته هکرهای کره شمالی به نام نگهبانان صلح (Guardians of Peace یا #GOP) که احتمال داده می‌شود ‌با سازمانی مرتبط با دولت پیونگ‌یانگ با نام «سئول تاریک /DarkSeoul» مرتبط باشد، این اقدامات را تنها یک آغاز خوانده‌اند و از وقایعی شبیه به یازده سپتامبر سخن به میان آورده‌اند؛ تهدیدی که نگرانی وسیعی در آمریکا ‌ایجاد کرد و در ‌‌نهایت با خودداری شماری از سینماهای زنجیره‌ای برای پخش فیلم «مصاحبه»‌، کمپانی سونی اعلام کرده این فیلم را برای کریسمس اکران نخواهد کرد تا سونی در معرض ۷۵ میلیون دلار خسارت قرار گیرد. 
نگرانی‌ها از آن جهت بود که برخی تصور می‌کردند احتمال دارد کره شمالی بتواند با نفوذ به شبکه‌هایی چون سیستم‌های رادار فرودگاه‌ها و دستکاری، منجر به فاجعه‌ای در آسمان آمریکا شود؛ نگرانی‌هایی که البته ظاهراً برای دولت اوباما مطرح نیست و آنچه بیشتر برای دولتمردان آمریکایی باعث نگرانی بوده، اثرگذاری تهدید کره شمالی و ایجاد فضای رعب و وحشت در هالیوود است که امنیت ملی این کشور را به چالش کشیده و واکنش شخص رئیس جمهور آمریکا را در پی داشته است. 
باراک اوباما رئیس جمهوری آمریکا در یک کنفرانس مطبوعاتی اعلام کرد ‌حمله سایبری که از سوی هکرهای کره شمالی علیه فیلم «مصاحبه» انجام شده است، بی‌پاسخ نخواهند ماند و انتقادی را نسبت به عدم اکران این فیلم مطرح کرد: «سونی یک کمپانی تجاری است و ضربه بزرگی خورده است. تهدیدهایی علیه کارکنان این شرکت بوده و من نگرانی‌هایی را که این شرکت با آن‌ها روبه‌رو بوده درک می‌کنم. با وجود همه این حرف‌ها، من فکر می‌کنم آن‌ها اشتباه کردند. تصور کنید وقتی کسی می‌تواند دیگران را به خاطر پخش یک فیلم کمدی این طور آزار دهد، اگر از یک فیلم مستند خوشش نیاید، یا برنامه‌های خبری باشد که از آن خوشش نیاید، آن وقت چه کارهایی ممکن است بکند‌».

شوک به امنیت ملی آمریکا با توقف ماشین فیلم‌سازی هالیوود

پس از این انتقادات، سونی اعلام کرد که عدم نمایش فیلم به دلیل خودداری اکثر سینماهای آمریکا از اکران آن بوده و در نظر دارد ‌از طریق دیگری فیلم را به نمایش بگذارد؛ اما با توجه به جو شکل گرفته، بعید است در آمریکا شاهد اکران وسیع این فیلم باشیم‌ و ظاهراً عملیاتی که کره شمالی برای توقف اکران این فیلم به کار برد، در ‌‌نهایت مؤثر واقع شد و نشان داد با توسعه اینترنت، امنیت کشور‌ها ـ حتی ابرقدرتی چون آمریکا ـ تا چه میزان متزلزل شده است. 
شاید برای کشوری که چهره‌ بین‌المللی مثبت یا حتی خنثی‌‌ دارد، آنچه کره شمالی انجام داد، بسیار پرهزینه باشد؛ اما با وضعیت کنونی که این کشور در فضای بین الملل دارد و نگاه منفی که نسبت به اوضاع کره شمالی هست، پیونگ یانگ با حملاتی که علیه کره شمالی انجام داد، نه تنها چیزی از دست نداد، بلکه با توقف ماشین فیلم‌سازی هالیوود، هزینه تولید فیلم علیه این کشور را افزایش داد و در ‌‌نهایت، نتیجه به نفع کره شمالی خواهد بود. 
احتمالاً همین موضوع نگرانی آمریکایی‌ها را در پی داشته است، زیرا اگر پروژه کره شمالی در ‌‌نهایت به سود این کشور تمام شود و سایر کمپانی‌ها نیز در بلندمدت ریسک ساخت فیلمی علیه این کشور را نپذیرند، سایر کشور‌ها نیز سراغ چنین روش‌هایی خواهند رفت و امنیت سایبری ایالات متحده به پاشنه آشیل این کشور بدل خواهد شد؛ دورنمایی که رئیس جمهور آمریکا می‌بیند و به همین دلیل، سونی را تحت فشار گذاشت تا این فیلم را به نماش درآوردوعاقبت این عمل انجام شد.عاقبت فیلم «مصاحبه»  در سانس نیمه‌شب اولین ساعات آغازین سال 2015 در تعدادی از سینماهای آمریکا اکران شد.
مسئولان شرکت سونی پیکچرز اکنون با تاکید بر این‌که پخش این فیلم «نشانه تعهد به آزادی بیان» است، آن را اکران کرده‌اند.این شرکت روز چهارشنبه از آغاز پخش اینترنتی این فیلم در یک وبسایت اختصاصی و همچنین گوگل و مایکروسافت خبر داد. البته این پخش اینترنتی فقط برای کاربران در آمریکا است.«باراک اوباما» رئیس‌جمهوری آمریکا از اعلام خبر اکران محدود فیلم مصاحبه در آمریکا استقبال کرد.همانطور که در سطور پیشین خواندید اوباما پیش‌ از این، از تصمیم سونی برای لغو برنامه نمایش فیلم مصاحبه انتقاد کرده و آن رایک «اشتباه» خوانده بود.

 

بخشي از فيلم مصاحبه
 
                       منبع:ویکیپدیا.عصرایران.تابناک.پویش
 
تعداد بازدید از این مطلب: 4705
موضوعات مرتبط: سینمای غرب , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

شنبه 6 دی 1393 ساعت : 8:47 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
شرحی بر نوستالژی پوآرو
نظرات

  شر حی بر نوستالژی پوآرو 

  (به بهانه ی "آخرین پرونده"و و داع ساچت با پوآرو)

                        گردآوری و تدوین: مهردادمیخبر

آغاز

هرکول پوآرو کارآگاه تخیلی بلژیکی است که توسط آگاتا کریستی نویسندهٔ شهیر انگلیسی خلق شده‌است. او را می‌توان از مشهورترین شخصیت‌های داستانی تاریخ ادبیات دانست. او در بیش از سی داستان بلند و بیش از پنجاه داستان کوتاه به عنوان شخصیت اصلی ظاهر شده‌است و از این لحاظ نیز از رکوردداران است.در این نوشتار شرحی کوتاه بر شخصیت نوستالژیک پوارو ،خالق آن(آگاتاکریستی) و بازیگر نقشش (دیوید سوشی)در سریالی معروف به همین نام آمده است.

آگاتاکریستی

 

آگاتا کریستی،  (متولد:۱۵ سپتامبر ۱۸۹۰ - مرگ در86 سالگی: ۱۲ ژانویه ۱۹۷۶) نویسنده انگلیسی داستان‌های جنایی و ادبیات کارآگاهی بود. البته او درجوانی با نام مستعار (مِری وستماکوت)  داستانهای عشقی و رومانتیک نیز نوشته‌است، ولی شهرت اصلی اش که ازدوران میانسالی به بعد بدست آمد،بیشتر به خاطر ۶۶ رمان جنایی اوست. داستان‌های آگاتا کریستی، به خصوص آن دسته که درباره ماجراهای کارآگاه هرکول پوآرو یا خانم مارپل هستند، نه تنها لقب «ملکه جنایت» را برای او به ارمغان آوردند بلکه وی را به‌عنوان یکی از مهم‌ترین و مبتکرترین نویسندگانی که در راه توسعه و تکامل داستان‌های جنایی کوشیده‌اند نیز معرفی و مطرح کردند.

 کریستی در کتاب رکوردهای گینس مقام اول در میان پرفروش‌ترین نویسندگان کتاب در تمام دوران‌ها و مقام دوم (بعد از ویلیام شکسپیر)در میان پرفروش‌ترین نویسندگان در هر زمینه‌ای را به خود اختصاص داده‌است. تخمین زده شده‌است که یک میلیارد نسخه از کتاب های او به زبان اصلی (انگلیسی) و یک میلیارد نسخه دیگر در ترجمه‌های گوناگون به ۱۰۳ زبان دنیا به فروش رسیده‌است [۱]. محبوبیت جهانی کریستی به آن درجه است که به طور مثال در کشوری چون فرانسه تعداد کتاب هایی که از او تا سال ۲۰۰۳ به فروش رسیده بالغ بر ۴۰ میلیون جلد بوده‌است.

 
تله موش که یکی از آثار معروف اوست اولین بار در ۲۵ نوامبر ۱۹۵۲ در لندن (تئاتر آمباسادورها) به روی صحنه رفت و از آن تاریخ تا زمان حاضر و در طول بیش از ۵۰ سال همیشه بر روی صحنه بوده‌است و از این نظر رکورددار است. این نمایش نامه تاکنون فقط در لندن بیش از ۲٬۰۰۰ بار به روی صحنه رفته‌است.

در سال ۱۹۵۵ آگاتا کریستی نخستین کسی بود که جایزهٔ استاد اعظم را از مجمع معمایی‌نویسان آمریکا دریافت کرد.[۲] در همان سال نمایش نامه او به نام شاهد پرونده (به انگلیسیWitness for the Prosecution) به‌عنوان بهترین نمایشنامه برندهٔ جایزه ادگارگردید.

بیشتر کتاب ها و داستان‌های کوتاه او (و بعضی‌ها از آنها چندین بار) به فیلم درآمده‌اند که از آن میان می‌توان فیلم‌های قتل در قطار سریع‌السیر شرق، مرگ در رودخانه نیل و قطار ساعت ۴:۵۰ پدینگتون نام برد. بسیاری از نوشته‌های آگاتا کریستی بارها برای تهیه برنامه‌های رادیویی و تلویزیونی نیز مورد استفاده قرار گرفته‌اند.

نام اصلی او:آگاتا مری کلاریسا میلر ( Agatha Mary Clarissa Miller)است و در شهر تورکی در ناحیه دوون انگلستان به دنیا آمده است. پدر آمریکایی اش فردریک میلر نام داشت. مادرش کلارا بومر انگلیسی و از خانواده ای اشرافی بود. آگاتا به دلیل آمریکایی بودن پدر می‌توانست تبعه ایالات متحده نیز باشد، ولی هرگز از آن کشور تقاضای تابعیت نکرد. آگاتا دارای یک خواهر و یک برادر بود که هردوی آنها از وی بزرگ تر بودند.

آگاتا در سال ۱۹۱۴ با یک سرهنگ نیروی هوایی به نام آرچیبالد کریستی ازدواج کرد که ازدواج موفقی نبود و زندگی مشترک آنان بعد از ۱۴ سال عاقبت در سال ۱۹۲۸ به جدایی انجامید. دختری به نام روزالیند هیکز حاصل این ازدواج بود.

آگاتا در زمان جنگ جهانی اول در بیمارستان و سپس در داروخانه کار می‌کرد؛ شغلی که تأثیر زیادی بر نوشته‌های او داشته‌است: بسیاری از قتل‌هایی که در کتاب هایش رخ می‌دهند از طریق خوراندن سم به مقتولان صورت می‌گیرند.

 
(اتاق آگاتا کریستی در هتل پرا پالاس استانبول. او کتاب قتل در قطار سریع‌السیر شرقرا در زمان اقامت در این اتاق نوشت.)

در هشتم دسامبر ۱۹۲۶ وقتی در سانینگ دیل واقع در برکشر زندگی می‌کرد به مدت ده روز ناپدید گردید و روزنامه‌ها در این مورد جاروجنجال فراوانی به پا کردند. اتومبیل او در یک گودال گچ پیدا شد و خود او را نیز نهایتاً در هتلی واقع در هروگیت یافتند. آگاتا اتاق هتل را با نام خانمی که اخیراً شوهرش اعتراف کرده بود با وی رابطه عاشقانه دارد کرایه کرده بود و در توضیح این ماجرا ادعا کرده بود که در اثر ضربه روحی ناشی از مرگ مادر و خیانت شوهر دچار فراموشی گردیده بوده‌است. در مورد این که آیا کل این ماجرا یک کار تبلیغاتی بوده‌است یا خیر، کماکان نظرات ضدونقیض اند. در آن زمان نگاه کلی مردم نسبت به ناپدید شدن آگاتا منفی بود و بسیاری بر این باور بودند که آن ترفند تبلیغاتی مبالغ قابل توجهی هزینه روی دست مالیات دهندگان کشور گذاشته‌است. در سال ۱۹۷۹ این ماجرای ناپدید شدن دست مایه فیلمی شد به نام آگاتا که در آن وانسا ردگریو در نقش آگاتا کریستی ظاهر می‌شود.

آگاتا در سال ۱۹۳۰ با باستان‌شناسی به نام سِر ماکس مالووان که ۱۴ سال از او جوان‌تر بود ازدواج کرد و با او به سفرهای فراوانی رفت. رد پای این سفرها و شهرها و کشورهایی را که او از آنها دیدن می‌کرد می‌توان در بیشتر داستان‌هایش که وقایع آنها در کشورهای شرقی (خاورمیانه) رخ می‌دهند دید. ازدواج او با مالووان در ابتدا ازدواجی موفق و شاد بود. این ازدواج توانست با وجود ماجراجویی‌های عشقی خارج از ازدواج مالووان مدتی نسبتاً طولانی دوام بیاورد.

آگاتا کریستی رمان قتل در قطار سریع‌السیر شرق را در سال ۱۹۳۴ وقتی در هتل پرا پالاس استانبول سکونت داشت نوشت. استانبول آخرین ایستگاه شرقی قطار سریع‌السیر اورینت بود که در آن زمان بین غرب و شرق اروپا در تردد بود. اتاقی که آگاتا کریستی در آن می‌زیست توسط مقامات هتل پرا پالاس به‌عنوان یادبود این نویسنده نامدار در همان حال و هوای زمان اقامت کریستی حفظ و نگهداری شده‌است.

آگاتا کریستی در ۱۲ ژانویه ۱۹۷۶ در ۸۵ سالگی به مرگ طبیعی درگذشت. او تنها یک فرزند به نام روزالیند هیکز داشت که او نیز در ۸۵ سالگی به تاریخ ۲۸ اکتبر ۲۰۰۴ درگذشت. در حال حاضر تمام حقوق مربوط به نشر و فروش کتاب های آگاتا کریستی در اختیار و مالکیت نوهٔ او ماتیو پریچارد است.

پوآرو

 هرکول پوآرو کارآگاهیست اصالتا"بلژیکی .وی قبلاً عضو نیروی پلیس بلژیک بوده اما داستان‌های او وقتی آغاز می‌شود که به انگلستان آمده و کارآگاه خصوصی میشود. اولین داستانی که او در آن شرکت داشته «ماجرای اسرارآمیز در استایلز» است و آخرین آن‌ها «آخرین پرونده» است که در آن پوآرو می‌میرد و به نوعی خود را می‌کشد. از خصوصیات اخلاقی پوآرو، می‌توان به مرتب و منظم بودن بیش از حد او، و نیز به علاقه‌مندی زیاد او به غذا و غذا خوردن اشاره کردواشاره ی معروفی که به سلولهای خاکستری مغزش دارد.

رمان‌های پوآرو تا بحال بارها دستمایه تئاتر و سینما بوده‌اند و بازیگرانی همچون آلبر فینی، پیتر یوستینف و دیوید ساچت (یاسوشِی) از جمله بازیگرانی بوده‌اند که به جای او ایفای نقش کرده‌اند.از میان این فیلم‌ها یک سریال تلویزیونی ۶۰ قسمتی از شبکه انگلیسی LWT از سال ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۱ و مجموعه جدید چهارقسمتی آن هم در سال ۲۰۰۸ از بقیه معروفترند و البته میتوان گفت که بنوعی سریال 60 قسمتی که از آن یاد شد برای بینندگان ایرانی وجهه ای نوستالژیک داردو میتواند دورانی از زندگی یک نسل از ایرانیان را بیاد شان بیاورد. این سریال ها تا به حال ۱۴ بار نامزد دریافت جایزه در بفتا شده‌اند که ۴ تا را هم برده‌اند.دیوید سوشِی بعد از ۲۵ سال ایفای نقش کارآگاه هرکول پوآرو، در نوامبر ۲۰۱۳ پس از تولید آخرین قسمت از این مجموعه با این شخصیت خداحافظی کرد. آخرین پرونده، آخرین قسمت پوآرو با بازی سوشی بود.

در "آخرین پرونده" کارآگاه بلژیکی سالخورده برای جلوگیری از وقوع یک قتل دیگر از دوست دیرین خود کاپیتان هیستینگ خواهد خواست که به "استایلز کورت" محل تحقیقات در اولین پرونده ای که مشترکا روی آن کار می کردند، برگرددو...

هرکول پوآرو و دیوید سوشی

 

David Suchet.jpg

دیوید سوشی (تلفظ صحیح "Su-shay" می‌باشد که در بین ایرانیان به اشتباه "ساچت" جا افتاده است) بازیگر توانمند و نکته سنج بریتانیایی و دارای نشان فرماندهِ رتبه امپراتوری بریتانیا است و از جمله معروف‌ترین کارهای وی، ایفای نقش هرکول پوآرو در سریال پوآروی آگاتا کریستی است .اومتولد دوم مه سال ۱۹۴۶ در لندن انگلستان وبرادر بزرگتر او جان سوشی، مجری و اخبارگو است.پدرش جک سوشی، متخصص بیماریهای زنان ومادر ش نیزجوان سوشِی(دورگه فرانسه)بوده است.

سوشی در مورد خداحافظی با این شخصیت گفت: "خیلی غم انگیز است. من دارم با شخصیتی خداحافظی می‌کنم که در تمام این ۲۵ سال او را شناخته و به نوعی خود او بوده‌ام. مثل خداحافظی با یک دوست قدیمی است ، خداحافظی با کسی که من در قالب بازیگری با او آشنا شدم. ولی هر چیزی دوره خود را دارد و فکر می‌کنم که این وقت خوبی برای پایان است. دیگر داستانی از آگاتا کریستی باقی نمانده که بتوان آن را به فیلم بدل کرد." او که بسیاری از وسایل مربوط به پوآرو به عنوان یادگاری با خود نگه داشته است، در آخرین روز فیلمبرداری این فیلم گفت: "امروز سخت‌ ترین روز زندگی حرفه‌ای من است."

 

 

  • هرکول پوآرو؛ مشهورترین کاراکتر آگاتا کریستی است و دیوید ساچت (یا سوشی)نماینده بیرونی آن در سینما و تلویزیون جهان است. وداع ساچت با بازی در نقش این شخصیت کریستی که کاراکترهای دیگری چون میس مارپل و تامی و توپنس برسفورد را دارد بهانه ای شد تا نگاهی متفاوت به این شخصیت داشته باشیم و ناگفته هایی خواندنی را ارائه کنیم.

    وداع دیوید ساچت با پوآرو یکی از اتفاقات تازه سینمای جهان بود که مشتاقان دیدن این بازیگر در نقش کاراگاه محبوبشان را غمگین کرد. 25 سال بازی در نقش دومین کاراگاه مشهور جهان به خودی خود می‌تواند همذات پنداری تفکیک ناپذیری در ساچت به وجود آورده باشد و همانطور که وی اعلام کرد جدایی از پوآرو برایش به شدت سخت باشد.اما این که پوآرو چگونه متولد شد حکایتی جالب دارد:

    شرلوک هولمز معکوس!

     

    ppp

    ادگار آلن پو را پدر ادبیات کاراگاهی دنیا می دانند. وی با خلق شخصیتی به نام سی آگوست دوپین در سه داستان کوتاه با عناوین راز ماری روژه، قتل های کوی مرده‌شوی‌خانه و نامه مفقود اولین گام ها را در این زمینه برداشت اما حقیقت این است که این سر آرتور کنان دویل بود که با خلق شرلوک هولمز مردم را به این ژانر ادبی که بعدها سینمای جهان را به تسخیر خود درآورد علاقمند کرد؛ کاراگاه قدبلند کم حرف و مردم گریزی که تفریحش تیراندازی و بوکس است و به سر و وضع و تغذیه اش کاملا بی توجه است و البته ورزشکار و شیمیدان قدری به شمار می رود. کاراکتری که بسیاری از نویسندگان مطرح اوایل قرن بیستم معترف شدند وی مخلوق ادبی تمام اعصار است!

    یک دو دهه بعد از انتشار اولین داستان هولمز، آگاتا کریستی دست به خلق کاراگاه هرکول پوآرو زد و مسئله ای که تاکنون کمتر کسی به آن توجه کرده این است کریستی با ذکاوت تمام وی را از هولمز کپی کرد منتها این کار را به صورت معکوس انجام داد. به این صورت که کاراگاهی با خصوصیات عکس هولمز به وجود آورد: قدکوتاه و خپل و همیشه نگران نسبت به سلامتی و تغذیه. مردی که از نامتقارن بودن به شدت بیزار است و از پرش در دهان خطر به شدت وحشت می کند. وی خلاف هولمز که دیدگاه بدبینانه ای نسبت به زنان دارد با خانم ها مودب تر و مهربان تر است و در مواقع بیکاری آشپزی می کند.

     کریستی در خلق معکوس پوآرو حتی به ملیت هم توجه می کند و وی را که بلژیکی تبار و فرانسوی زبان است در برابر هولمز انگلیسی عصا قورت داده قرار می دهد. این نویسنده حتی به شخصیت مکمل هولمز که دکتر واتسون و نویسنده ماجراهای هولمز است توجه می کند و در برابر وی هاستینگز را می آفریند که اخلاق وی شباهت زیادی به واتسون دارد و البته با پوآرو زمین تا آسمان فرق دارد.

    از راتبورن تا برت و فینی تا ساچت

     

    شخصیت پردازی قوی این دو کاراکتر باعث شد که سینما و در تعاقب آن تلویزیون به سراغ آنها بروند. در نیمه اول قرن بیستم بازیل راتبورن را معروفترین بازیگر نقش هولمز می دانستند و شدت علاقه انگلیسی ها به این کاراکتر به حدی بود که سرچارلز؛ ولیعهد انگلیس در سه فیلم نقش وی را بازی کرد! با این حال پس از بازی فوق العاده جرمی برت در نقش هولمز همه بازی ها از یاد رفت و با شنیدن نام هولمز تنها چهره برت است که به خاطر تماشاگر جهانی خطور پیدا می کند؛ بازیگر کم سن و سال فیلم بانوی زیبای من جورج کیوکر که در این فیلم فقط دقایقی کوتاه بازی داشت و هرگز جدی گرفته نشد.

    اما نقش پوآرو را نظیر هولمز بازیگران بسیاری بازی کردند که مهمترین آنها آلبرت فینی در ساخته سیدنی لومت یعنی قتل در سریع السیر شرق بازی کرد که با وجود بازی درخشان نتوانست شخصیت کمیک وار پوآرو را به خوبی ارائه دهد. این بازی ها ادامه داشت تا دیوید ساچت پا به مجموعه فیلم های پوآرو گذاشت و بهترین بازی قابل انجام در نقش این کاراگاه صندلی راحتی را انجام داد. ساچت که علیرغم بازی خوبش در سینما به شهرت نرسیده بود 25 سال نقش این کاراگاه را بازی و بهتر بگوییم با او زندگی کرد.

    جرمی برت به فاصله کوتاهی از آخرین بازی در نقش هولمز از دنیا رفت و در آخرین مصاحبه اش گفته بود که با پایان یافتن بازی اش در نقش هولمز احساس می کند به پایان بازیگری رسیده و دیگر نمی تواند در نقشی دیگر ظاهر شود چرا که نخواهد توانست بازی بهتری را ارائه دهد. حالا ساچت هم اعلام می کند که نقشی دیگر برای بازی در قالب این کاراگاه کله تخم مرغی با سبیل های عجیبش نخواهد داشت.

    وقتی پوآرو می‌میرد

    نکته قابل اهمیت دیگری که باید به آن توجه داشت تفاوت سری داستان های پوآرو نسبت به هولمز است به این گونه که داستان های پوآرو به صورت مجموعه ای آغاز و پایان دارد اما هولمز نیمه کاره می ماند. داستان از این قرار است که کنان دویل در داستانی به نام آخرین بدرود مرگ هولمز را اعلام می کند هنگامی که از آبشار راینباخ در سوییس هنگام درگیری با موریارتی سقوط می کند. مردم علاقمند به هولمز پس از خواندن داستان جلوی منزل دویل دست به تظاهرات اعتراض آمیز نسبت به این قتل می زنند و کنان دویل را قاتل می خوانند. قضیه به همین جا ختم نمی شود و دویل از طرف عده بسیاری نامه های تهدید آمیز دریافت می کند و شیشه های خانه اش با پرتاب سنگ شکسته می شود. وی سرانجام با نگارش داستان خانه خالی هولمز را به دنیای داستلان باز می گردانمد و با چاپ ان در مجله استرند به این اعتراضات پایان می دهد و تا آخرین داستان هولمز هم دیگر خبری از مرگ وی نمی شود.

    کریستی که این خاطره را بر ذهن داشت آخرین داستان پوآرو با نام پرده را نوشت که در آن پوآرو می میرد اما به دلیل ترس از تکرار اتفاق اعتراض دوستداران هولمز برای پوآرو آن را منتشر نکرد و این داستان سه سال پس از مرگ وی منتشر شد که از اتفاق بهترین داستان کریستی در سری پوآرو است و همین آخرین قسمت مجموعه فیلم هایی که ساچت در آنها بازی کرده است.

    نکته جالب توجه این است که کریستی اولین داستان خود با شخصیت پوآرو را با نام ماجرای مرموز در استایلز شروع کرد و آخرین آنها هم در همین عمارت قدیمی اتفاق می افتد. وی با تکمیل چرخه زندگی کاراگاهی پوآرو و هاستینگز آنها را در یک سیر تکمیلی دورانی قرار می دهد و کاری که دویل نتوانست برای هولمز بکند را برای پوآرو انجام می دهد.

     در این آخرین پرونده، کارآگاه بلژیکی سالخورده برای جلوگیری از وقوع یک قتل دیگر از دوست دیرین خود کاپیتان هیستینگ میخواهد که به "استایلز کورت" محل تحقیقات در اولین پرونده‌ای که مشترکا روی آن کار می کردند، برگردد.
  •  
  • از سال 1989 که دیوید سوشه در اولین قسمت از مجموعه تلویزیونی کارآگاه پوآرو ظاهر شد زمانه تغییر کرده است. اما این بازیگر 67 ساله معتقد است که بینندگان هنوز هم به یک چنین مجموعه‌ای تلویزیونی آرامی که در فضای دهه های گذشته اتفاق می افتند علاقمند هستند.

    او می گوید: محصولات نمایشی پلیسی کاملا تغییر کرده اند، فضای آنها بسیار تیره و مملو از خشونت اند. ولی این دنیایی نیست که آگاتا کریستی خلق کرده بود و این که شخصیت کارآگاه پوآرو هنوز هم محبوب است نشان می دهد که مردم در این نوع از داستانها به این همه خشونت و خون و سکس نیاز ندارند.

    با این همه او قصد ندارد در مجموعه های تلویزیونی که ممکن است در آینده در مورد این کارآگاه بلژیکی ساخته شود نقش این شخصیت را ایفا کند. در این 25 سال او در تمام داستانهایی که آگاتا کریستی حول این شخصیت نوشته بازی کرده است.

    دیوید سوشه در مورد خداحافظی با این شخصیت می گوید: خیلی غم انگیز است. من دارم با شخصیتی خداحافظی می کنم که در تمام این 25 سال او را شناخته و به نوعی خود او بوده ام. مثل خداحافظی با یک دوست قدیمی است ، خداحافظی با کسی که من در قالب بازیگری با او آشنا شدم. ولی هر چیزی دوره خود را دارد و فکر می کنم که این وقت خوبی برای پایان است. دیگر داستانی از آگاتا کریستی باقی نمانده که بتوان آن را به فیلم بدل کرد.

    جالب اینکه او می گوید ایفای نه چندان خوب نقش شخصیت بازپرس جب در یک فیلم سینمایی که سال‌ها قبل از شروع تولید مجموعه تلویزیونی تهیه شده بود باعث شد که بعدها بازی در نقش کارآگاه پوآرو را به وی پیشنهاد کنند.

    ظاهرا بازی در فیلمی به نام بلات در چشم انداز که در سال 1985 ساخته شد توجه برخی از اعضای بنیاد آگاتا کریستی از جمله یکی از نوه های او را جلب کرد.

    خیلی غم انگیز است. من دارم با شخصیتی خداحافظی می کنم که در تمام این 25 سال او را شناخته و به نوعی خود او بوده ام. مثل خداحافظی با یک دوست قدیمی است ، خداحافظی با کسی که من در قالب بازیگری با او آشنا شدم. ولی هر چیزی دوره خود را دارد و فکر می کنم که این وقت خوبی برای پایان است.

    دیوید سوشه با تواضع می افزاید: بعدها آنها بازی ضعیف من در فیلم سیزده نفر برای شام با بازی پیتر یوستینف (در نقش پوآرو) را دیده بودند. من در نقش بازپرس جب بازی می کردم و یکی از بدترین بازیهای من بود. از اینکه یک چنین بازی بدی ارائه دادم خوشحالم چون دیگر نقش بازپرس جب را به من ندادند. اگر به بازی در آن نقش ادامه داده بودم هیچگاه شانس بازی در نقش کارآگاه پوآرو را پیدا نمی کردم.

    دیوید سوشه با عاطفه زیادی، مثل یک دوست قدیمی، در مورد پوآرو صحبت می کند و توضیح می دهد که چرا هنوز هم این شخصیت کارآگاهی علاقمندان فراوانی دارد.

    او می‌گوید وقتی به اولین قسمت ها از مجموعه تلویزیونی پوآرو نگاه می کند متوجه می شود که به مرور زمان تغییر کرده و شخصیت او پخته تر شده است.

    دیوید سوشه خاطرنشان می‌کند که در طول این 25 سال هیچگاه مطمئن نبود که تولید این مجموعه تلویزیونی تا چه مدتی ادامه خواهد یافت و به همین خاطر پیشنهادهای دیگر برای بازی در تئاتر و یا تلویزیون را همیشه در نظر می گرفت.

    او می افزاید: به همین دلیل و چون نمی دانستم که واقعا سال بعد این مجموعه ادامه خواهد یافت و یا نه، شانس آن را داشتم که در چندین نمایشنامه خوب از جمله آثاری از هارولد پینتر، آرتور میلر و یوجین اونیل بازی کنم. در ضمن باید بگویم که ایفای نقش کارآگاه پوآرو باعث شد که قابلیت من برای ایفای نقشهای شخصیت محور بیشتر شد و تحت تاثیر موفقیت شخصیت پوآرو نقش‌های بیشتری به من پیشنهاد می شد.

    آقای پوآرو

     وی در مورد تماشای آخرین قسمت از مجموعه تلویزیونی کارآگاه پوآرو گفته بود که درشب پخش آن از تلویزیون مانند همیشه بهمراه همسرش پای تلویزیون نشستند ولی  برای اولین بار آن را ضبط نکردند چون می دانستند که آخرین قسمت است و این پایان پر احساس از سال‌ها بازیگری را جشن خواهند گرفت.

    با پایان ایفای نقش این کارآگاه، دیوید سوشه به فعالیت بیشتر روی صحنه تئاتر بازگشت. واز سال 2014در تور جهانی نمایشنامه ای با عنوان "آخرین اعتراف" روی صحنه  رفت.

    او می گوید که داستان این نمایشنامه مثل یک ماجرای اسرار آمیز در واتیکان است و زمان اتفاق های آن به دوران پاپ ژان پل اول برمی گردد که فقط 33 روز در مقام رهبری کاتولیک های جهان بود.

    همسر او نیز در نمایشنامه نقش تنها زن را که یک خواهر روحانی است ایفا می کند. دیوید سوشه می افزاید که از این تور جهانی استفاده خواهد کرد تا در کشورهای مختلف جهان از علاقه ای که مردم به مجموعه تلویزیونی پوآرو نشان داده اند قدردانی کند.

    به نظر می رسد که این بازیگر 67 ساله به هیچ وجه به بازنشستگی فکر نمی کند.

    او به طنز می گوید: در حرفه ما کسی بازنشسته نمی شود، معمولا از روی قطع شدن تماس های تلفنی می شود فهمید که باید از گود کناره گیری کرد. اگر ده یا پانزده سال تلفن زنگ نزد معنای آن این است که محترمانه بازنشسته ات کرده اند.و اگر قصد کار کردن نداری فقط کافی است بگویید نه، که البته برای هر بازیگری دشوارترین کلمه در زبان انگلیسی است. امیدوارم که تا چندین سال دیگر جواب من بله باشد.

                                 منبع:ویکیپدیا.سینماپرس.تبیان

     

تعداد بازدید از این مطلب: 4931
موضوعات مرتبط: سینمای غرب , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

جمعه 5 دی 1393 ساعت : 8:44 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
ماهواره از ابتداتاکنون
نظرات

   پخش ماهواره ای :از آغاز تاکنون

                                           گردآوری و تدوین:مهردادمیخبر

Image result for ‫عکس ماهواره‬‎

شاید بحث ماهواره ها و تهاجم فرهنگی که پیامد آن است مبحثی تکراری و کلیشه ای بنظر برسد و این احتمالا" بعلت شعارهائیست که استفاده بی رویه از آنها جنبه های شعوری مسئله را تحت الشعاع قرارداده است بطوریکه خیلیها معتقدان به خطر ماهواره را(متوهم) قلمدادمیکنندو آنگاه سرشان رابا خیال راحت به زیر برف غفلت فرو میبرند.لطفا" پس ازخواندن این مقاله بدون هیچ پیش زمینه مسموم فکری و پیش داوری ،خودتان قضاوت کنید که آیا(تهاجم فرهنگی) و (جنگ نرم ) حقیقت دارد یانه؟

                                                                           مدیرسایت

*****************************************************************************************************************

ماهواره چیست؟

ماهواره به دستگاه‌های ساخت بشر گفته می‌شود که در مدارهایی در فضا به گرد زمین یا سیارات دیگر می‌چرخند.اهمیت ماهواره‌ها برای مخابرات و بررسی منابع زمینی و پژوهش و کاربردهای نظامی و جاسوسی روزافزون است. بخشی از پژوهشهای علمی و تخصصی که در آزمایشگاه‌های مستقر در فضا انجام می‌شود، هرگز نمی‌توانست روی کره زمین جنبه عملی به خود گیرد.نخستین ماهواره فضایی جهان اسپوتنیک-۱ (به معنی همسفر-۱ به زبان روسی) بود که در تاریخ ۱۲ مهر ۱۳۳۶ (۴ اکتبر۱۹۵۷) به مدار زمین پرتاب شد. پرتاب اسپوتنیک-۱ به مدار زمین آغازگر عصر فضا و مسابقه فضایی شد.

اولین ماهوارهٔ ایالات متحده برای تقویت کردن مخابرات «پروژهٔ اسکور» در سال ۱۹۵۸ بود که از یک نوار برای ضبط و پخش پیام‌های صوتی استفاده می‌کرد. این ماهواره برای پخش پیام تبریک کریسمس رئیس جمهور آمریکا «آیزن هاور» به سراسر دنیا استفاده می‌شد. در سال ۱۹۶۰ ناسا ماهوارهٔ «اکو» را پرتاب کرد. تل استار اولین ماهوارهٔ فعال مخابرهٔ مستقیم ماهواره‌ای تجاری بود. وابسته‌های به «ای تی اند تی» به عنوان بخشی از توافق چند ملیتی بین «ای تی اند تی»، آزمایشگاه‌های تلفن بل، ناسا، ادارهٔ پست عمومی بریتانیا و دفتر پست ملی فرانسه برای گسترش ارتباطات ماهواره‌ای، آن ماهواره را از «کیپ کارناوال» در ۱۰ ژوئیه ۱۹۶۲ توسط ناسا پرتاب کردند. اولین و مهم ترین برنامهٔ ماهواره‌های مخابراتی در تلفن بلند برد میان قاره‌ای بود. پیشرفت‌ها در کابل‌های مخابراتی زیردریایی با استفاده از فیبرهای نوری باعث کاهش استفاده از ماهواره‌ها برای تلفن‌های ثابت در اواخر قرن بیستم شد، ولی هنوز برخی اقلیم‌ها و یا قسمت‌هایی از برخی کشورها بودند که خطوط زمینی مخابرات در آنها اندک بود یا موجود نبود مانند قطب جنوب، به علاوهٔ بخش عظیمی از استرالیا، آمریکای جنوبی، آفریقا، کانادای شمالی، چین، روسیه و گرین لند. بعد از اینکه سرویس تلفن راه دور تجاری با استفاده از مخابرات ماهواره‌ای ایجاد شد، یک میزبان از دیگر ارتباطات راه دور تجاری با ماهواره‌های مشابه در سال ۱۹۷۹ شامل موبایل‌ها ی ماهواره‌ای، رادیوی ماهواره‌ای، تلویزیون ماهواره‌ای و دسترسی اینترنتی ماهوارهٔ تطبیق شد. اولین تطابق‌ها برای بیشتر سرویس‌ها در دههٔ ۱۹۹۰ اتفاق افتاد و درحالیکه قیمت گذاری برای کانال‌های تقویت کنندهٔ ماهواره‌ای ادامه می‌یافت به طور قابل توجهی افت کرد.ماهواره به سفینه‌ای گفته می‌شود که در مداری، به دور یک سیاره (معمولاً زمین) در حال گردش باشد. در عصری که ما در آن زندگی می‌کنیم، ماهواره و تکنولوژی وابسته به آن، آنچنان در تاروپود جوامع بشری نفوذ کرده و به پیش می‌تازد، که نقش تعیین کننده آن در سیر تحولات تمدن بشری، قابل توجه‌است.بخشی از تحقیقات و پژوهش‌های علمی - تخصصی، که در آزمایشگاه‌های مسقتر در فضا انجام می‌شود، هرگز نمی‌توانست روی کره زمین جنبه عملی به خود گیرد. این تحقیقات، که بسیار متعدد و متنوع است، در تخصص‌های پزشکی، داروسازی، مهندسی مواد، مهندسی ژنتیک و ده‌ها مورد دیگر، تا به حال دستاوردهای بسیار ارزنده‌ای را به جوامع بشری عرضه رده‌است.ماهواره‌ها که در فضا درحال گردشند، می‌توانند اطلاعات باارزشی در اختیار انسان قرار دهند که منجر به تحولات شگرفی، در زمینه‌های گوناگون شود. ماهواره‌های کشف منابع زمینی، هواشناسی، مخابراتی، پژوهشی و نظامی از این نوع می‌باشند.

تاریخچه

ظاهراً نخستین اشاره به ماهواره در ادبیات، نوشته‌ای از ادوارد اورت هیل است. او در سال ۱۸۶۹ در داستانی بنام «ماه آجری» از ماهواره‌ای حامل انسان نام برده که به دور زمین می‌گردد.ژول ورن نیز در داستان «میلیون‌های بگم» در سال ۱۸۷۹ از گلوله توپی نام می‌برد که بطور ناخواسته در مدار زمین به گردش درآمده‌است.کنستانتین تسیولکوفسکی نیز در رساله خود بنام «اکتشاف فضای کیهانی با وسائل عکس‌العملی» در میان انبوهی از اندیشه‌های نو در مورد فضانوردی، از ماهواره نیز نام می‌برد.

در سال ۱۹۴۵ نویسنده مشهور بریتانیایی آرتور سی کلارک یکی از بزرگ‌ترین خالقان داستانهای علمی–تخیلی، برای اولین بار پیشنهاد قرار دادن یک ماهواره ارتباطی را در مدار ژئوسنکرون یا مدار کلارک که در فاصله تقریباً ۳۶۰۰۰ کیلومتری سطح زمین و بالای خط استوا قراردارد را جهت پوشش سیگنال‌های رادیویی و تلویزیونی داد. از این مدار امکان دسترسی به تقریباً ۴۰٪ سطح زمین وجود دارد.ایده استفاده از ماهواره‌های ساخت دست بشر، برای اولین بار در پایان جنگ جهانی دوم بر سر زبان‌ها افتاد.اولین ماهواره مصنوعی، اسپوتنیک ۱ (Sputnik ۱) بود که توسط شوروی در ۴ اکتبر ۱۹۵۷ شروع به کار کرد؛ که این باعث به راه افتادن یک رقابت فضایی بین شوروی و آمریکا شد.آمریکا نیز اولین ماهواره خود را در ۳۱ ژانویه ۱۹۵۸ به فضا پرتاب کرد. بزرگترین ماهواره مصنوعی که هم اکنون به دور زمین می‌چرخد ایستگاه بین‌المللی فضایی می‌باشد.
نخستین پرتاب توسط کشور
کشورسال پرتابنخستین ماهواره
 اتحاد جماهیر شوروی ( روسیه) ۱۹۵۷ اسپوتنیک ۱
 ایالات متحده آمریکا ۱۹۵۸ اکسپلورر ۱
 فرانسه ۱۹۶۵ آستریکس
 ژاپن ۱۹۷۰ اسومی
 چین ۱۹۷۰ دونک فانگ هونگ ۱
 بریتانیا ۱۹۷۱ پراسپرو ایکس-۳
 هند ۱۹۸۰ روهینی
 اسرائیل ۱۹۸۸ اوفک-۱
 اوکراین ۱۹۹۵ سیچ-۱
 ایران ۲۰۰۹ امید ۱

ماهواره‌ای که در مدار ژئوسنکرون و در بالای خط استوا و هماهنگ با سرعت زمین و با زاویه‌ای ثابت، حرکت می‌کند، قسمت مشخصی از سطح زمین را بطور ثابت پوشش می‌دهد، و از یک ایستگاه زمینی نیز بصورت یک نقطه ثابت، قابل رویت است.ماه، خورشید، و دیگر ستارگان و سیارات منظومه شمسی باعث تاثیر گذاری بروی ماهواره در مدار خود می‌شود که احتمال جابجایی از مکان خود را دارد. برای جلوگیری از این مسیله، موتورهای مخصوصی که بوسیله ایستگاه‌های زمینی کنترل می‌شوند، کمک می‌کنند که ماهواره‌ها در مکان خود ثابت باقی بمانند.برای برقراری ارتباط از یک ایستگاه زمینی، معمولاً احتیاج به یک دیش بزرگ که بنام Uplink Antenna معروف است، می‌باشد و باعث تمرکز اطلاعات ارسالی به ماهواره می‌شود.در ارتباط بین ماهواره و ایستگاه زمینی معمولاً از دو نوع موج و فرکانس متفاوت استفاده می‌شود. یکی برای Uplink و دیگری برای Downlink. دیش نصب شده بروی ماهواره، سیگنال ارسالی ازایستگاه زمینی را دریافت کرده و به یک دستگاه گیرنده می‌رساند و پس از یک سری پردازش، به فرستنده ماهواره انتقال می‌دهد و از ریق آنتن فرستنده ماهواره، مجدداً به سمت زمین باز تابش داده می‌شود.

سیگنال ارسالی به سطح زمین، بوسیله دیش‌های معمولی، دریافت و جمع‌آوری شده و به دستگاه گیرنده ماهواره، از طریق ال ان بی، انتقال پیدا می‌کند. قدرت سیگنال دریافتی بر روی زمین، نسبت به فاصله و زاویه و... ماهواره و نقطه گیرندگی، متفاوت بوده و بصورت یک الگوی خاص به نام سایه ماهواره یا footprint معرفی می‌شود.

همیشه قدرت سیگنال ماهواره در مرکز سایه، بیشترین مقدار را دارا می‌باشد و در گوشه‌ها، از کمترین مقدار، برخوردار است. توجه به این نکته لازم است که دریافت سیگنال در خارج از سایه، احتیاج به دیش‌های بزرگ‌تر، دارد. امواج سانتی‌متری، جهت ارسال سیگنال ماهواره به زمین، مورد استفاده قرار می‌گیرد که محدوده فرکانسی آنها بین ۳-۳۰ MHz می‌باشد.

دلیل اصلی استفاده از این امواج رادیویی کوتاه، انتشار راحت امواج و تاثیرات کم نویز و مزاحمت‌های فرکانسی است. البته فرکانسهای بالاتر از ۱۵ Ghz، بصورت وحشتناکی بوسیلهاکسیژن هوا و بخار آب تضعیف می‌گردند.

ماهواره‌ها، سیگنالهای ارسالی خود را بصورت قطبی و با دو حالت افقی و عمودی ارسال می‌کنند و گاهی اوقات نیز، بصورت دورانی، چپ گرد و راست گرد. در سیستمهای دیجیتال، امکان ارسال دیتا و چندین شبکه تلویزیونی و رادیویی بروی یک فرکانس وجود دارد.

انواع ماهواره

ماهواره ضد سلاح

ماهواره ضد سلاح، که بعضی مواقع ماهواره‌های کشنده نیز خوانده می‌شوند، ماهواره‌هایی هستند که برای خراب کردن ماهواره‌های دشمن و دیگر سلاح‌های مداری و اهداف دیگر طراحی شده‌اند؛ که هم آمریکا و هم روسیه، از این نوع ماهواره، در اختیار دارند.

ماهواره‌های ستاره‌شناختی

ماهواره‌های ستاره‌شناختی که برای مشاهده فاصله سیاره‌ها وکهکشان‌ها و دیگر اشیای خارجی فضا، استفاده می‌شود.

ماهواره‌های زیستی

ماهواره‌های زیستی، ماهواره‌هایی هستند که برای حمل ارگانیسم‌های زنده، طراحی شده‌اند. عموماً برای آزمایش‌های علمی استفاده می‌شوند.

ماهواره‌های مخابراتی

ماهواره‌های مخابراتی، ماهواره‌هایی هستند که برای اهداف ارتباط راه دور، در فضا قرار گرفته‌اند. ماهواره‌های مخابراتی مدرن، نوعاً از مدارهای زمین‌همگام، مولنیا (Molniya) و پایین‌زمینی استفاده می‌کنند.

ماهواره‌های مینیاتوری

ماهواره‌های مینیاتوری، ماهواره‌هایی هستند که دارای وزن کم و سایز کوچک، به طور غیر عادی می‌باشند. طبقه‌بندی جدیدی که برای گروه بندی این ماهواره‌ها استفاده می‌شود، عبارت است از:

  • ماهواره‌های کوچک (۵۰۰-۲۰۰ کیلوگرم)
  • ماهواره‌های میکرو (زیر ۲۰۰ کیلوگرم)
  • ماهواره‌های نانو (زیر ۱۰ کیلوگرم)
ماهواره‌های هدایت‌کننده

ماهواره‌هایی هستند که از پخش کردن سیگنال‌های رادیویی استفاده می‌کنند تا دریافت کننده‌های موبایل را در زمین فعال نمایند تا مکان دقیق آن‌ها مشخص شود.

ماهواره‌های اکتشافی

ماهواره‌های مشاهداتی زمین یا ماهواره‌های مخابراتی می‌باشند، که برای کاربردهای نظامی و جاسوسی مستقر شده‌اند.

ماهواره‌های زمین‌شناسی

ماهواره‌های زمین‌شناسی، ماهواره‌هایی هستند که برای نظارت بر محیط، هواشناسی و ساختن نقشه استفاده می‌شوند.

ماهواره‌های تتر

به ماهواره‌هایی که به وسیله یک کابل که به ماهواره ای دیگر متصل شوند، تتر (افسار) می‌گویند.

ماهواره‌های هواشناسی

ماهواره‌های هواشناسی، که به طور ابتدایی برای نشان دادن آب و هوای کره زمین به کار می‌روند.

ایستگاه فضایی

ایستگاه فضایی، یک ساختار ساخته دست بشر می‌باشد که برای زندگی انسان در فضای خارج طراحی شده‌است. یک ایستگاه فضایی از انواع فضاپیماها به وسیله نقصش در نیرو محرکه زیاد یا امکانات بر زمین نشستن، متمایز می‌شود. به جای موتورهای دیگر به عنوان جا به جایی به و از ایستگاه استفاده می‌شود.

ایستگاه‌های فضایی برای باقی‌ماندن در مدار برای مدت کوتاهی طراحی شده‌اند، برای قسمتی از هفته یا ماه یا حتی سال.

مدار ماهواره‌ها

ماهواره در یک مسیر بسته که آن را مدار ماهواره می‌نامند، به دور زمین در گردش است. این مسیر ممکن است دایره‌ای یا بیضی شکل باشد و مرکز زمین در مرکز این مسیر یا در یکی از کانون‌های بیضی آن قرار دارد. ماهواره درصورتی که تحت تاثیر نیروهای گرانشی دیگری قرارنگیرد، همواره درصفحه‌ای به نام صفحه مداری به گردش خود به دور زمین ادامه می‌دهد. حرکت این صفحه مداری به پریود مدار و زاویه صفحه با صفحه استوا بستگی دارد. اگر این زاویه صفر باشد، صفحه مداری منطبق بر صفحه استوایی زمین می‌شود.

عموماً ماهواره‌ها بروی چهار نوع مدار که بستگی به نوع کاربرد ماهواره دارد، قرار می‌گیرند:

  • مدار پائین زمین
  • مدار قطبی
  • مدار زمین‌ایست
  • مدار بیضوی

ماهواره‌های مدار پائین زمین

 ماهواره‌هایی که در فاصله نسبتاً کمی از سطح زمین قرار دارند، ماهواره‌های مدار پائین زمین گفته می‌شود. بیشترین ارتفاع این نوع ماهواره‌ها از سطح زمین بین ۳۲۰ تا ۸۰۰ کیلومتر است. مسیر حرکت این ماهواره‌ها از غرب به شرق و همجهت با دوران زمین بدور خود است.

بدلیل نزدیکی فاصله این نوع ماهواره‌ها از سطح زمین، سرعت حرکت این ماهواره‌ها خیلی بیشتر از سرعت دوران زمین بدور خود است.

گاهی سرعت این نوع ماهواره‌ها به ۲۷٬۳۵۹ کیلومتر در ساعت نیز می‌رسد. با این سرعت، این نوع از ماهواره‌ها می‌توانند در هر ۹۰ دقیقه، یک دور کامل بدور زمین بگردند.

برخی از ماهواره‌های هواشناسی، ماهواره‌های سنجش از دور و ماهواره‌های جاسوسی از این نوع‌اند.

ماهواره‌های مدار قطبی

ماهواره‌های مدار قطبی به نوعی از ماهواره‌هایی گفته می‌شود که مسیر مدار حرکت آنها عمود بر خط استوا و مسیر دوران از قطبهای شمال و جنوب می‌گذرد. بعضی از ماهواره‌های هواشناسی، ماهواره‌های سنجش از دور و ماهواره‌های جاسوسی از این نوع‌اند.

ماهواره‌های مدار زمین‌ایست

 تصویری ازچرخش ماهواره به دور زمین

این در حالت کلی بروی مدار زمین‌ایست و بر بالای خط استوا، در فاصله ۳۵۸۷۰ کیلومتری از سطح زمین قرار داند.این نوع ماهواره‌ها در مکانی ثابت نسبت به زمین قرار دارند و هم‌فاز با دوران زمین بدور خود، می‌گردند و بدلیل همین ثبات دارای سایه‌ای ثابت (معروف به «جای‌پا») بر زمین هستند.به مدار زمین‌هم‌زمان مدار زمین‌ایست و یا مدار کلارک نیز گفته می‌شود.تمام ماهواره‌های مخابراتی و تلویزیونی از این نوع هستند.

ماهواره‌های مدار بیضوی

این ماهواره‌ها دارای مداری بیضوی هستند. دو نقطه مهم از مدار این ماهواره‌ها نقطه اوج و نقطه حضیض آنها است:

  • قسمتی که به سطح زمین نزدیک می‌شوند به نام نقطه حضیض نامیده می‌شود.
  • قسمتی که از سطح زمین دور می‌شود به نام نقطه اوج نامیده می‌شود.

مسیر حرکت و دوران این نوع ماهواره مانند ماهواره‌های قطبی از سمت شمال به جنوب است. چون اکثر ماهواره‌های مخابراتی در مدار زمین‌ایست قرار گرفته‌اند، این ماهواره‌ها هیچ پوششی بروی قطب‌های شمال و جنوب ندارند. به همین دلیل و جهت پوشش قطب‌ها از ماهواره‌های مدار قطبی استفاده می‌شود. در واقع این نوع از ماهواره‌ها شمالی‌ترین و جنوبی‌ترین قسمت نیمکره‌ها را پوشش می‌دهند.

داستان اولین پخش ماهواره ای در ایران

داستان اینکه اوّلین بار چگونه کانال های ماهواره ای در ایران دریافت شد نیز خواندنی و بسیار جالب است، این خبر خود صاحبان اینگونه شبکه ها که اوایل همگی از لس آنجلس پخش می شدند را نیز شوکه کرده بود اصل ماجرا بدین قرار بود:

در طی تعطیلات نوروز ۱۳۷۹ اعضای یک خانواده ایرانی در اصفهان در حال تماشای برنامه تلویزیونهای خارجی از طریق آنتن ماهواره ای خود که بر روی ماهواره “هات برد”  “Hotbird” تنظیم شده بود بودند که ناگهان شنیدن صدای آشنای فارسی از یک کانال تلویزیونی ناشناخته آنها را در جلوی تلویزیون میخکوب کرد. برنامه ای که پخش می شد برنامه شخصی بنام علیرضا میبدی بود که از تلویزیون “ان آی تی وی” مستقر در لس آنجلس و به مدیریت ضیاء آتابای پخش می شد. غافل از اینکه بیننده ای در ایران مشغول تماشای این برنامه بوده و لحظه ای بیادماندنی در تاریخ کانال های ماهواره ای فارسی زبان در شرف وقوع است.

امروز پس از گذشت ۸سال از این واقعه هنوز مشخص نیست که کانال تلویزیونی و محلی “ان آی تی وی” به چه صورتی در آن شب در ماهواره “هات برد” “Hotbird”پخش شده و یا چه کسی هزینه آن را پرداخت کرده است. گروهی معتقدند که این اقدام راسا از سوی صاحبان ماهواره “هات برد”  “Hot Bird” صورت گرفته است تا منجر به مستقر شدن شبکه های تلویزیونی محلی لس آنجلس در این ماهواره شده و در نهایت منبع درآمد جدیدی برای صاحبان این ماهواره پر قدرت ایجاد کند. اما این تنها یکی از ده ها فرضیه  در این رابطه است. 

یکی از اعضای خانواده اصفهانی مذکور سریعا به لس آنجلس و تلویزیون محلی “ان آی تی وی” تلفن میزند و به علیرضا میبدی بواسطه پخش برنامه های این تلویزیون بسوی ایران تبریک می گوید! علیرضا میبدی که خبری از ماجرا نداشته ناباورانه تصور می کند که فردی در حال دست انداختن و شوخی با اوست و در نتیجه به این هموطن اصفهانی خود می گوید که “اگر راست می گویی شماره تلفنت در اصفهان را به ما بده تا به تو زنگ بزنیم”. اما حتی پس از برقراری این تماس نیز علیرضا میبدی و دیگر کارمندان تلویزیون “ان آی تی وی” قادر به باورکردن آن نبودند که برنامه هایشان در ایران قابل دیدن است تا اینکه سرانجام علیرضا میبدی سیبی را از روی میز بر می دارد و در یک لحظه تاریخی در جلوی دوربین تلویزیون می گیرد و از بیننده ساکن اصفهان می پرسد که “اگر الان مرا می بینی بگو که در دست من چیست؟” و بیننده اصفهانی نیز بمبی را میان کارکنان آن شب تلویزیون “ان آی تی وی” منفجر می کند: سیب!

دیگر زمان زیادی لازم نبود که تلفنها در سراسر ایران به صدا در آیند و این خبر را تبدیل به یکی از مهمترین اخبار روز کنند. و پس از آن بشقاب های ماهواره ای بمانند قارچ نه تنها در سراسر ایران بلکه در دیگر نقاط جهان که ایرانیان در آن قادر به دریافت سیگنالهای ماهواره “هات برد” بودند سر بر آورند تا به امروز که تعداد تلویزیونهای ماهواره ای فارسی زبان بیش از ۴۰ کانال رسیده است.امّا امروزه خبر افتتاح کانال ماهواره ای فارسی زبان دیگر برای مردم یک اتّفاق کم اهمیّت است!

شبکه های ماهواره ای در ارتباطی دوسویه با مخاطب، فارغ از ارتباط سنتی شبکه های تلویزیونی تک گفتمانی، تلاش کردند تا با پخش برنامه های جذاب و مطلوب، مخاطبین بسیاری را به سوی خود جلب کنند و اکنون اگرچه «شبکه های اجتماعی» سکاندار «عصر رسانه های نوین» محسوب می شوند اما همچنان «شبکه های ماهواره ای» از جایگاه حائز اهمیتی برخوردارند و مدیریت برآن از چالش های اساسی فراروی بسیاری از دولت ها محسوب می شود. شبکه عظیم برنامه های ماهواره ای با سرعتی شگرف و بی اعتنا به مرزهای سنتی سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حقوقی، مجموعه ای نوین از چالشها و فرصتها را فراروی جوامع قرار دادند اما آنچه اهمیتی ویژه یافت ، انفعال و سردرگمی بسیاری از جوامع در رد یا قبول این امواج بی امان رسانه ای بود. در این میان آنچه قبل از همه مورد تهدید قرار گرفت اگرچه مقوله « فرهنگ » بود اما این جریان عملا به مبانی فرهنگی خلاصه نشد و به جهت پیوستگی موضوع «امنیت» به مولفه های متعددی همچون فرهنگ ، سیاست ، اقتصاد و .... به سرعت در بسیاری از جوامع به موضوعی امنیتی تبدیل شد که در آن تمدن صادر کننده امواج به تدریج و به شکلی نرم استیلای سیاسی و سلطه نوین خود را بر دیگر کشور ها تسری می بخشید . اگرچه در ظاهر و از منظر بسیاری از کارشناسان همچنان از جمله متأثرترین حوزه‌ها در تندباد توسعه ارتباطاتی امروز، تنها مقوله « فرهنگ» و «اخلاق» است که حتی اگر این رویکرد را بپذیریم باید آن را حاصل جایگاه رفیع فرهنگ در ملاحظات «امنیت ملی» کشورها جستجو کنیم . از اینرو بسیاری از اندیشمندان و محققان علوم اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جوامع ، به ویژه کشورهای در حال توسعه بر آن شدند تا ضمن مطالعه و بررسی عمیق و موشکافانه تاثیرات امواج جهانی ماهواره بر شالوده فرهنگ، نقاط آسیب پذیر و تهدیدهای موجود از این رهگذر را بشناسند و تدبیرها و راهکارهای سازندهای را پیشنهاد کنند.

  در ایران نیز سالهاست که اندیشمندان و کارشناسان مختلف هریک از منظر خود به این مهم پرداخته اند . دولت نیز در این حوزه دست به اقداماتی زده که شاید یکی از مهمترین آنها را باید در دوره مجلس پنجم و تصویب« قانون ممنوعیت بکارگیری تجهیزات دریافت ماهواره» جستجو کرد که خود قانونی قابل نقد و عملا ناکارآمد محسوب می شود و بررسی وضعیت فعلی جامعه نیز به خودی خود می تواند بیانگر این ناکارآمدی باشد . ما در این نوشتار به دنبال رابطه بین « برنامه های ناهواره ای » در مقیاس جهانی با مخاطب ایرانی ، موضوع « فرهنگ » و « جریان سلطه » هستیم .

 بیان مساله : 
      امـروزه وسـایـل ارتـبـاط جمعى در تمامى کشورها نقش مهمّى را در زمـیـنه هاى مختلف از جمله سیاسى، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگى ایفا مى کنند. اهمیّت رسانه هاى گروهى به جهت گسترش اطلاعات تا حدى است که دانـشـمـنـدان در تقسیم بندى مراحل تاریخى تمدن بشر، دوره خاصی را به زمان ظهور آن اختصاص داده اند. آلوین تافلر تـمـدن بـشـرى را بـه سـه مـرحـله تـقـسـیـم مـى کـنـد کـه شامل مرحله کشاورزى ، مرحله صنعتى و مرحله فراصنعتى یا عصر ارتباطات و اطلاعات است . او معتقد است در عـصـر فراصنعتى ، قدرت در دست کسانى است که شبکه هاى ارتباطى و اطلاعاتى را در اختیار خود دارند (تافلر، 1390: 11-24).
      فـنـّاورى مـاهـواره اى یـکـى از بـزرگ ترین دستاوردهاى علمى و مهندسى انسان پس از انقلاب صـنـعـتـى است که مـوجـب ظهور تـوانـمـنـدى گسترده ای در ارتـباطات جهانی شده است  . کـاربـردهـاى گـسترده این پدیده و تأثیر بسیار عمیقش بر پیشرفت هاى امروز جامعه انسانى، انکارناپذیر است با این وجود موضوع ماهواره به جهت کارکردهای متنوعش در قالب پخش جهانی برنامه های تلویزیونی ، در چند دهه اخیر به موضوعى جـهـانـى و بـسـیـار مـهـم تـبـدیـل شـده اسـت کـه شـنـاخـت کـاربـردهـا و مسائل مربوط به آن قابل چشم پوشى نیست. برخى پژوهشگران دانش ارتباطات با توجّه بـه کـاربردهاى متنوع و اغلب زیانبار و تهدید کننده برنامه هاى ارسالى از ماهواره، این پدیده را ابزارى کـارآمـد براى تهاجم به تمامیت کشورهاى جهان دانسته اند. از اینرو امروزه موضوع ماهواره ، به مبحث مهم و چالش برانگیزی در میان دولت ها تبدیل شده که جامعه اسلامی ما هم از آن خرج نیست . بررسی ها نشان می دهد در اکثر موارد ، کشورهای مختلف ماهواره را تنها از منظر یک ابزار تهدید آمیز فرهنگی مورد بررسی قرار داده اند . در مواردی نیز موضوع کارکرد سیاسی و حتی اخلاقی در میان دولت ها برجسته شده است حال آنکه اگر به دقت بررسی کنیم برآیند مسیر هرکدام از تهدیدهای فوق در نهایت به سوی نقطه ای دیگر متمرکز می شود که آن گسترش « سلطه غرب » بر جهان در ادامه فرآیند « جهانی شدن » است . این وجه از کارکرد ماهواره متاسفانه در اکثر کشورها چندان مورد توجه قرار نگرفته از اینرو اقدامات متقابل ، اکثرا تک بعدی و غیرکارآمد بوده است . نباید فراموش کنیم محصولات فرهنگی امروز به سرعت از بسترهای محلی خود رها و جهانی می شوند و چه بسا فرهنگ جهانی هرچه باشد صرفا حامل هویت فرهنگی ، جغرافیایی یا ملی خاصی نخواهد بود (Tomlinson,1999:28) و ترکیبی باشد از فرهنگی خودساخته ، حاصل رسانه و اینگونه است که می بینیم درطی این فرآیند جهانی شدن ، انسان فارغ از قید و بندهای سنت و طبیعت ، دارای آزادی و استقلال عمل چشمگیری است که باید در فضای اجتماعی بسیار پهناور ، دنیا و هویت خود را بسازد(Giddens,1994:7 )
      ما در این نوشتار به دنبال پاسخ به این سوال اساسی هستیم که شبکه های ماهواره ای چگونه به عنوان ابزار سلطه همه جانبه غرب بر دیگر کشورهای جهان عمل می کنند ؟ و به دنبال اثبات این فرضیه هستیم که شبکه های ماهواره ای در راستای اهداف امپریالیسم رسانه ای غرب از طریق تغییر در ارزشها ، هنجارهاو آداب و رسوم و یکسان سازی هویت های دینی ، فرهنگی و قومی در ابعادی جهانی تلاش می کنند تا نظام سلطه خود را در سطح جهان گسترش دهند .

 چارچوب نظری
     بهره گیری از « نظریه امپریالیسم رسانه ای» و کاربست مقوله « رسانه » در فرآیند تسلط سیاسی، اصلی ترین مبنای نظری مقاله حاضر را شکل می دهد.  نگرش ما به تاثیرات شبکه های ماهواره ای ـ به طور خاص اثر گذاری آن بر مولفه های دینی، قومی و فرهنگی ـ سلبی و تهدید ‌محور خواهد بود لذا، ضمن ادای احترام به نظر اندیشمندانی که با تأکید بر جنبه‌های مثبت ارتباطات و رسانه ها بر گسترش مبانی فرهنگ ساز شبکه های ماهواره ای در جامعه تاکید دارند ، تمرکز ما بیشتر معطوف به آثار منفی و مخربی است که وسایل ارتباطاتی چون ماهواره می‌توانند در ابعاد مختلف هویتی یک جامعه ایجاد کنند. بدیهی است توجه به کارکردهای منفی هرگز به معنای نادیده گرفتن ره‌آوردهای مثبت و سازنده اینگونه ابزارها نیست .
      بسياري از كارشناسان وصاحبنظران معتقدند امروزه اطلاعات، گرانبهاترين چيز براي همه است .تا آنجا كه برخي به صراحت مي گويند « اطلاعات قدرت است » (ناي ، 1389: 37) با اطلاعات و كنترل آن مي‌توان به همه چيز دست يافت. با توجه به ارتباط جدا نشدني اطلاعات وتكنولوژي هاي رسانه برخي نظريه‌پردازان ارتباطات بيان مي كنند ؛ امروز جهان در دست كسي است كه رسانه‌ها را در اختيار دارد. به‌دلیل قدرت و سلطه رسانه‌ها و حجم بالای انتقال فرهنگی رسانه‌ها به‌ویژه رسانه‌های مدرن، برخی از نویسندگان چون "گیدنز " ، همچنان « امپریالیسم فرهنگی » را در چارچوب تبیین رسانه‌ای آن ارائه می‌کنند. ایشان می‌گوید: «موقعیت برتر کشورهای صنعتی و بیش از همه‌ ایالات متحده آمریکا در تولید و گسترش رسانه‌ها سبب شده است که بسیاری از محققان از امپریالیسم رسانه‌ای سخن بگویند.»(گيدنز ، 1377: 586) نكته مهم اينكه پيروان اين ديدگاه ، « پديده جهانی شدن » را نیز به‌مثابه شکلی از «امریکایی شدن»که برای دولت ایالات متحده و منافع شرکت‌های خصوصی آن سودمند است دانسته وآنرا با «امپریالیسم فرهنگی» ملازم می‌داند.(گريفيتس،1388: 99) و با توجه به قدرت رسانه اي غرب واستفاده غرب از رسانه براي يكپارچه سازي فرهنگي وبخصوص اثر پذيري مخاطبان جهاني از توليدات فرهنگي ورسانه اي معتقدند نوع جديدي از استعمار شكل گرفته كه در آن موضوع فرهنگ وابزار رسانه از شاخصه هاي اصلي محسوب مي شوند والبته هدف آن سلطه اقتصادي وسياسي است . به گفته آنتونی اسمیت، یکی از محققان برجسته رسانه‌های همگانی: تهدید استقلال کشورها از سوی ارتباطات الکترونیکی جدید در اواخر قرن بیستم می‌تواند از استعمار در گذشته خطرناک‌تر باشد. رسانه‌های جدید بیش از دیگر تکنولوژی‌های پیشین غرب از قدرت و نفوذ عمیق به دورن فرهنگ دریافت‌کننده برخوردارند. نتیجه اين امر می‌تواند ویرانگری پایان‌ناپذیر و تشدید تناقض‌های اجتماعی در جوامع در حال توسعه امروز باشد.(گيدنز ، 1377 : 587)
      نظريه امپرياليسم رسانه اي بر اين نكته تاكيد دارد كه كشور هاي كوچك هويت خود را با توجه به القايي كه از طرف رسانه هاي كشور هاي بزرگ صورت مي پذيرد از دست مي دهند .اين وضعيت درست شبيه به اين است كه در يك جامعه فروشگاه هاي كوچك به خاطر تاسيس فروشگاه هاي زنجيره اي بزرگ آرام آرام رونق اقتصادي خود را از دست مي دهند وانحصار بازار به دست فروشگاه هاي بزرگ مي افتد .حال زماني كه شركت هاي بزرگ رسانه اي در صدد غلبه بررسانه هاي كوچك هستند رسانه هاي كوچك توسط آنها بلعيده مي شوند و حتی بعضي معتقدند كه امپرياليسم رسانه اي منجر به ايجاد سوگيري در ارائه اطلاعات ونادرستي ارائه اخبار مي شود(Crystal.2007:200)
       نظريه امپرياليسم رسانه اي بیان می دارد وقتي كشور هاي جهان اول به ويژه آمريكا فرآورده هاي فرهنگي خود را به بقيه جهان وبويژه جهان سوم صادر مي كنند فرهنگ وهنر بومي همه مردم وهمه عامه در معرض خطر وتهديد قرار مي گيرد وفرآورده هاي خارجي جايگزين آنها مي شود.اين ايده منجر به نوعي يكسان سازي در اشكال هنري در جهان مي شود.علاوه براين صنايع فرهنگي بطور روز افزوني در دست تعداد اندكي از غولهاي رسانه اي قرار مي گيردكه صرفا به دنبال كسب پول ودرآمد هستند (2001.Harman) در منطق امپرياليسم رسانه اي بيش از هر چيز به نگراني هايي در خصوص يكسان سازي جهان توسط فرهنگ غربي وبطور مشخص آمريكا توجه مي شود ودر حالتي شديدتر اين رويكرد معتقد است كه سلطه جهان در اشكال فرهنگي هدفي آشكار براي دولت ملت ها يا شركت هايي است كه فرهنگ صادر مي كنند ( الكساندر،1385)
       پيروان اين نظريه بيش از هرچيز به اهميت ونقش رسانه ها در مديريت جهان مي انديشند واز آنجا كه قدرت مطلق رسانه اي در جهان امروز در دست غرب ( بطور مشخص كشور آمريكا ) نهفته است سعي در برجسته تر نشان دادن خطر جهاني شدن فرهنگ آمريكايي ونابودي خرده فرهنگها وحتي فرهنگ هاي كهن ديكر ممالك دارند اما اين ديدگاه براساس سه پيش فرض است كه شكل مي گيرد در واقع اين سه را بايد اركان ومفروضات اصلي نظريه امپرياليسم رسانه اي بدانيم :

1-    در محتواي توليدات هاي رسانه اي ومحصولات فرهنگي غربی پيام هایی خاص وعمدتا با مفاهيم آمريكايي وجوددارد
2-    اكثر مخاطبان مي توانند اين پيام نهفته يا آشكاردر اين برنامه ها را دريافت نمايند
3-    اين پيام در ميان مخاطبان كشورهاي مختلف تقريبا بطور يكسان دريافت مي شود
     این موضوع یعنی تاثیر رسانه ها از موضوعات مناقشه برانگیز و مورد اختلاف میان پژوهشگران است که سیر تحولات آن از اثرگذاری های شبکه های ماهواره ای ؛ از افول « فرهنگ » تا ظهور « سلطه »قطعی تا اثرگذاری های مقطعی و محدود بر مخاطبان تغییر یافته ، با اینحال در دهه های اخیر کارشناسان بر اثرگذاری های مشروط و در عین حال قوی سانه ها بر مخاطبان تاکید دارند .از اینرو لازم است برای پیشبرد بحث از برخی نظریات در حوزه تاثیر رسانه نیز کمک بگیریم .
     یکی از نظریه های مهم در این حوزه « نظریه کاشت » است که توسط "جورج گربنر" در سال 1960 ارائه شد . او معتقد است مخاطبان در دریافت پیام های رسانه ای به خصوص تلویزیون مانند زمین مستعدی هستند که می توان هرچه را خواست در آن کاشت و پرورش داد . بنابراین ، معنا توسط رسانه ها تولید می شود و مخاطبان با پذیرش چنین معناهایی به همدیگر نزدیکتر می شوند (بهرامی کمیل،25:1388) کانون تمرکز « نظریه کاشت » بر بررسی تاثیر تصویر تصویر سازی تلویزیون از واقعیت بر فهم مخاطبان از واقعیت قرار دارد (ویمر و دومینیک، 712:1384) « نظریه کاشت » یا « اشاعه » برای ارائه الگویی از تحلیل تبیین شده است تا نشان دهنده تاثیر بلند مدت رسانه هایی باشد که اساسا در سطح برداشت اجتماعی عمل می کنند (گونتر،310:1384) و« سبکه های ماهواره ای » یکی از مهمترین این رسانه هاست .
      نظریه مهم دیگر در این حوزه که ما را در باور و تاییذ « نظریه امپریالیسم رسانه ای » یاری می کند « نظریه برجسته سازی » است . مطابق این نظریه رسانه ها با اهمیت دادن و برجسته کردن برخی اخبار و موضوعات آن ها را در دستور کار جامعه قرار می دهند و با وزن بخشیدن به آنها نیروهای جامعه را به آنم مشغول می کنند (بهرامی کمیل ،22:1388) بنابر این نظریه ، محتوای رسانه ها درک عموم مردم را از میزان اهمیت موضوع تحت تاثیر قرار می دهند . به دیگر سخن به موجب این نظریه اهمیت موضوع از نظر مردم تابع میزان اهمیتی است که رسانه ها به آن موضوع می دهند (دهقان ،8:1378) « برجسته سازی » امروزه از مهمترین تاکتیک های جنگ نرم محسوب می شود که برای اولین بار توسط روزنامه نگاری به نام "والتر لپمن" به کار برده شد (محمدی سیف ،64:1392)
        در انتها باید به نظریه مهم « معنا در بازنمایی رسانه ای » اشاره کنیم . طبق نظر "استوارت هال" هویت فرهنگی در چهار چوب بازنمایی شکل می گیرد (عاملی ،1385) باز نمایی بخشی اساسی از فرآیندی است که به تولید معنا و مبادله آن میان اعضای یک فرهنگ می پردازد و شامل استفاده از زبان ، نشانه ها و تصویرها می شود که بازنمایی را پدید می آورد (Hall&Jhally.2007:15) به این ترتیب جهان جهانی است که در آن رسانه های جمعی نقش مهم و اساسی در چگونگی ادراک ما و جهانمان ایفا می کنند . این جهان جهان تصاویر است . تصاویری که اغلب بطور خودآگاه هویت و جایگاه افراد را دستکاری و به نوعی بازنمایی می کند. اکنون دیگر چیزی که انسان از آن برداشت می کند یک «تصویر» ساده نیست بلکه یک «تصور»است (Mollo,1974:109)

 رسانه ، فرهنگ ، امپریالیسم
       توسعه فن‌آوری اطلاعات و رسانه‌های جمعی در قرن بیستم ، بیش از همه ، فرهنگ جوامع را تحت تأثیر قرار داد. با عبور رسانه های جهانی از مرز ها و ورود به درون خانه ها ، عناصر سازنده فرهنگ ، اعم از ارزشها و هنجارها ، آداب و رسوم و حتی زبان ملت‌ها ، در تأثیر و تأثری فزاینده با یکدیگر قرار گرفتند. این امر به ورود مفهومی‌جدید در ادبیات سیاسی ، فرهنگی و اقتصادی جهانی در دهه ۱۹۶۰ بخصوص پس از پایان جنگ سرد انجامید که به «جهانی شدن» موسوم گشت .تحول در عرصه « فرهنگ » در عصر « جهانی شدن » با چنان سرعتی به پیش رفت که برخی تحلیلگران با ابراز نگرانی از فروکاهیدن فرهنگ به کالایی بی ارزش ، متذکر شدند فرهنگ غرب در حال تبدیل شدن به تنها تأمین کننده سوخت موتور جهانی شدن شده است . آنها معتقد بودند به تدریج ، نقش فرهنگ های بومی در سطحی جهانی در حال نابودی است و پیش بینی می شد ادامه این روند با تاثیر بر روابط بین الملل ، در نهایت استقلال رفتاری مجموعه‌های ملی را تا حد زیادی کاهش داده و در مقابل ، مجموعه‌های فراملی در سطحی جهانی رشد کنند . در این حوزه ، لوازم ارتباط جمعی مانند « ماهواره‌ها » نقش انکار ناپذیری البته در کنار « اینترنت » و « شبکه های اجتماعی » ایفاء می کنند و به وضوح می توان دید در مواردی غول‌های ارتباطی به شکلی عجیب بر تصمیم‌گیری‌های بین‌المللی و ملی اثر می‌گذارند. بنابراین ، دور از انتظار نیست که فرهنگ‌های ضعیف و بدون پشتوانه  در برابر اثرگذاری فرهنگ‌های جهان‌گستر به مدد رسانه ها ، بی پناه و دست‌خوش دگرگونی ‌شوند.در این فرآیند « دگرگونی فرهنگی » ، اجزای گوناگون یک فرهنگ با گذشت زمان ، دچار تغییر ، تعدیل یا حتی فروپاشی میشوند. 
    این مهم از همان ابتدا مورد توجه رهبران سیاسی سایر کشورها قرار گرفت بطوریکه به عنوان مثال برای‌ نخستین‌ مرتبه‌، "یورهوک‌ کنن‌"، رییس‌ جمهوری وقت‌ فنلاند در گردهم‌آیی‌ کارشناسان‌ ارتباطی‌ یونسکو در دانشگاه‌ "تامپر" فنلاند در سال‌ ۱۹۷۱ در سخنرانی‌ خود با انتقاد از وضعیت‌ ارتباطی‌ نامطلوب‌ بین‌ کشورهای‌ غربی‌ و دیگر کشورها گفت‌:کارشناسانی‌ که‌ در اینجا اجتماع‌ کرده‌اند، در بررسی‌های‌ خود نشان‌ داده‌اند کشورهای‌ غربی‌ و دیگر ممالک‌ در حال‌ توسعه‌ در زمینه‌ اطلاعات‌، تحت‌ تأثیر شدید صادرات‌ ممالک‌ صنعتی‌ غربی‌ به‌ویژه‌ قدرت‌های‌ بزرگ‌ قرار دارند، به‌ گونه‌ای‌ که‌ می‌توان‌ وضعیت‌ حاکم‌ در سطح‌ بین‌المللی‌ را «امپریالیسم‌ خبری‌» توصیف‌ کرد (قوام، ۱۳۸۲: ۷)
      در فضای آکادمیک نیز ، اندیشمندانی نظیر "هربرت شیلر" و "آلن ولز" با طرح نظریه «امپریالیسم فرهنگی» عنوان کردند که احاطه رسانه ای کشورهای جهان سوم به وسیله قدرت‌های غربی، به تحمیل فرهنگ مسلط و از میان رفتن فرهنگ ملل زیر سلطه میانجامد.افزون بر این، اندیشمندانی نظیر "آنتونیو نگری"، و "مایکل‌هارت"، در اثر معروف خود عنوان کردند گونه جدیدی از حاکمیت یا امپراتوری جدید که تا حدود زیادی بر پایه‌ ارزش‌های آمریکایی قرار دارد، تکوین یافته است . مهم‌ترین ابزار این امپراتوری برای استیلا نیز شبکه‌های ارتباطی به ویژه «ماهواره» و «اینترنت» به عنوان عالی‌ترین نمونه است. (کاکاوند، ۱۳۸۰(در این راستا و طبق نظریه امپریالیسم رسانه ای،موقعیت برتر دولت‌های صنعتی و بیش از همه، ایالات متحده امریکا در تولید گسترش رسانه‌ها موجب پیدایش یک امپراتوری فرهنگی و از بین رفتن استقلال فرهنگی دولت‌های ضعیف می‌شود. "شیلر"، کارکرد «امپریالیسم‌ رسانه ای»‌ را «دست‌کاری‌ در مغزها و قلب‌ها» میداند و "یورگن‌‌هابرماس‌" آن را «تحمیل‌ نیازهای‌ اجتماعی‌« ارزیابی می‌کند.( شریعتی و رازانی ،1390)
      امپریالیسم فرهنگی در کنار امپریالیسم رسانه ای میکوشد با توسل به ابزارهای رسانه ای، با تخریب و تقبیح ارزشها و آرمانهای مورد احترام جوامع هدف هنگام ترویج و تبلیغ جذابیتهای فرهنگی خود و پنهان ساختن جنبه‌های منفی، ناپسند و ناعادلانه آن، به نفوذ، اثرگذاری و تسلط هرچه بیشتر بر ساختارهای سیاسی و اقتصادی آن جوامع دست یابد. آنچه باعنوان اشاعه شیوه زندگی آمریکایی در برنامه سیاست خارجی ایالات متحده تعقیب می‌شود، در این راستا قابل‌ارزیابی است. (کاکاوند ،1380)

  ماهواره، تهاجم فرهنگی و دولت ها
      آگاهی از این رویکرد ابزارهای نوین ارتباطی یعنی «شبکه های ماهواره ای» دولت ها را مجبور به عکس العمل های متفاوتی کرد . شبکه های ماهواره ای  با توجه به جذابیت های فراوان برنامه ها ، سهولت در دسترسی و کاربردوهزینه پایین تهیه آن از همان ابتدای پیدایش یعنی اواسط دهه 1980 به سرعت به همه‌گیرترین وسایل ارتباطاتی در جهان تبدیل شد و ناگزیر دولت ها را به جهت گیریهایی متفاوت سوق داد. در یک تقسیم بندی واقع بینانه می توان گفت در نهایت هریک از دولت ها در مقاطع مختلف زمانی یکی از رویکردهای ذیل را اتخاذ نمودند و حتی در رویکرد خود تغییر ایجاد کردند :
1-    دولتهایی که نه تنها نصب آنتن‌های ماهواره ای را مجاز دانستند، بلکه تسهیلاتی نیز برای دریافت این برنامه‌ها برای مردم فراهم آوردند. 
2-    دولت هایی که مانعی برای گسترش دیش های ماهواره ایجاد نکردند، اما مالیات و عوارضی برای آن در نظر گرفتند.
3-    دولت هایی که در نهایت استفاده از برنامه‌های ماهواره ای را مجاز دانستند اما خود را ملزم به تولید محصولات رقابتی نمودند .
4-     دولت هایی که از همان ابتدا با ایجاد محدودیتهای قانونی مانع ورود ماهواره به خانه های مردم شدند و فورا به راه حلهای رقابتی برای جلب رضایت شهروندان خود اندیشیدند.
5-     کشورهایی که با تمام امکانات سخت افزاری و نرم افزاری خود تنها تلاش نمودند تا در دریافت برنامه های ماهواره ای از سوی شهروندان محدودیت ایجاد کنند.
6-     کشورهایی که بی تفاوت به موضوع هیچ تصمیم رسمی‌ و قانونی مشخصی در مقابل این پدیده نگرفته و اقدام رقابتی نیز به عمل نیاوردند.
        اگرچه هریک از دولت ها موضع گیری متفاوتی را در سیاست خود طراحی کردند اما در نهایت نتیجه برای همه آنها یکسان بود ؛ نفوذ شبکه های ماهواره ای ؛ از افول « فرهنگ » تا ظهور « سلطه »بنیان های فرهنگی ، ارزش ها و باورهای مورد نظر مالکان شبکه های ماهواره ای به درون مرزها .! بخصوص آنکه اولا امکان جلوگیری کامل ورود برنامه های ماهواره ای به خانه ها وجود نداشت و در ثانی امکان رقابت با غول های رسانه ای غربی یا همان آمریکایی در عمل برای هیچ کشوری میسر نشد واینچنین بود که ملتهای بزرگ به ویژه ممالک دارای تمدنهایی کهن و ایدئولوژیهایی بزگ جهانی، خود را در معرض تهاجمی‌بنیانکن یافتند؛ همان چیزی که از آن تحت عنوان«تهاجم فرهنگی» یاد می کنیم . ماهواره با در هم نوردیدن فرهنگ ، باور های دینی ، هویت های فردی و اجتماعی ، علائق قومی و رواج ارزش های جدید در واقع به ابزاری برای اعمال « قدرت » تبدیل شد که دامنه شمول آن باور ، و قلب مخاطبین جهانی اش بود و اینچنین بود که « تهاجم فرهنگی از طریق ماهواره به قصد تضعیف باورهای دینی و تعهدات اخلاقی و تشویق بیبند و باری، تضعیف نهاد خانواده و دیگر شئون اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، دغدغه‌هایی جدید برای اندیشمندان اجتماعی جوامع هدف پدید آورد. (گیدنز، ۱۳۷۴: ۳۶) 

 ایران و شبکه‌های ماهواره ای
      برای اولین بار تجهیزات ماهواره ای در اواخر سال ۱۳۷۱بود که وارد خانه های مردم ایران شد. در آن زمان گیرنده‌ها دارای سیستم آنالوگ بودند و تنها تعداد محدودی از کانالهای اروپایی، هندی و عربی برای مردم قابل دریافت بود . نخستین گیرنده‌های مجهز به سیستم دیجیتال در سال ۱۳۷۹ از طریق بازارقاچاق وارد کشور شد و از آن پس بود که مردم توانستند به راحتی صدها شبکه متنوع ماهواره ای را در خانه خود دریافت کنند .در حال حاضر بیش از سی ماهواره، برنامه‌های مربوط به بیش از سه هزار شبکه را در کشور منعکس می‌کنند واگرچه سیاست اصلی دولت در مواجهه با این پدیده رویکرد حذفی است لیکن متولیان رسمی حوزه فرهنگ از نفوذ 71درصدی ماهواره در پایتخت و نفوذ پایین تر در دیگر شهرها سخن به میان می آورند ( تابناک،1393) از اینرو اگر چه دولت در کنار « تصویب قانون ممنوعیت بکارگیری تجهیزات دریافت از ماهواره » در سال 1373 و سیاست سلبی تلاش نمود تا با بهره گیری از توان صدا و سیما و گسترش عمدتا کمی شبکه ها اقدامی رقابتی در مقابله با پدیده ماهواره پیش بگیرد اما به نظر می رسد آمارها حکایت از عدم موفقیت در این پروژه دارند و بخصوص نگرانی ها از آنجا تشدید می شود که در خبرها آمده ؛ در حال حاضر آمریکایی‌ها مشغول نصب ۱۴ ماهواره در ارتفاع پایین‌تر از ۱۰۰۰ کیلومتر هستند که  پس از آن همه مردم به راحتی می‌توانند با موبایل‌هایشان شبکه‌های ماهواره ای را در کوچه و خیابان دریافت کنند (تابناک ،1393).
       شبکه های ماهواره ای را باید در یک مجموعه رسانه ای و شامل تمام شبکه های قابل دریافت ، مورد مطالعه قرار داد با اینحال جداً از تأثیرات برنامه‌های عمومی شبکه های ‌ماهواره ای که تعدادشان به صدها شبکه به زبان های مختلف می رسد ، نمی توان نقش اساسی شبکه‌های فارسی‌زبان را نادیده انگاشت و به مطالعه موردی آنها نپرداخت . تعداد این شبکه ها اکنون بیش از صد شبکه است و اگر چه اولین شبکه‌های فارسی زبان که با حمایت مالی آمریکا و اروپا راه اندازی شدند بیشتر به گروهای سیاسی تعلق داشتند، اما دامنه حضور و کارکرد آنها در حال حاضر بسیار متنوع و گسترده شده است . ما در ادامه سعی خواهیم کرد بر اساس یک طبقه بندی محتوایی به مطالعه سریع و اجمالی مهمترین شبکه های ماهواره ای فارسی زبان (و در مواردی غیر فارسی زبان ) براساس کارکرد و هدفگذاری آنها بپردازیم :
•    شبکه های خبری - سیاسی :
         این شبکه ها همانطور که از نامشان پیداست عمدتا با رویکرد سیاسی به فعالیت می پردازند . از اهداف مشترک این شبکه ها مخالفت با نظام جمهوری اسلامی بوده که در کنار آنها شبکه های مروج قومیت گرایی و تجزیه طلبی را نیز می توان مورد مطالعه قرار داد . مهمترین این شبکه ها که با حمایت مالی دولت امریکا و انگلیس اداره می شوند شبکه صدای آمریکا (VOA) و بی بی سی (BBC ) هستند که البته در کنار مباحث سیاسی توجه عمیقی هم به مباحث جذاب تفریحی و سرگرمی دارند . به جز این دو شبکه می توان از شبکه های پارس تا وی ، سیمای آزادی ، کانال وان ، اندیشه ، کومله  و ... نام برد . شبکه یورو نیوز هم با راه اندازی بخش فارسی حضور فعالی در این حوزه دارد . به این شبکه ها می توان شبکه های غیر فارسی زبان AZTV متعلق به کشور آذربایجان ،TRT6متعلق به کشور ترکیه و شبکه های کردزبان آسوسات(عراق ) ، گونز تی وی(آمریکا) ، کالی کردستان (عراق ) ،کومولا تی وی (سوئد)، جماور(کردستان عراق)، کرد وان (فرانسه ) ،کرد ست (عراق ) ، کردستان تی وی(عراق ) ، کی بی سی (سوئد)، زاگرس (عراق) ، تیشک تی وی ( فرانسه )، سپیده (عراق) رجحلت تی وی (سوئد) رج تی وی (دانمارک) پیام (عراق) نوروز تی وی (عراق) و کانال چهار(عراق) را افزود که عمدتا با اهداف سیاسی و رویکرد خبری تحلیلی مباحث تجزیه طلبی و قومیت گرایی را در جایگاه « اوپوزوسیون » پیگیری می کنند . 
•    شبکه های دینی :
       بخش قابل توجهی از شبکه های ماهواره ای به تبلیغ ادیان و مذاهب اختصاص دارد . ظاهرا گردانندگان شبکه های ماهواره ای دریافته اند که به راحتی می توانند از طریق این شبکه جهانی با مخاطبین و هم کیشان خود ارتباط سازنده تری را برقرار کنند و یا در جذب پیروان جدید موفق تر باشند . بررسی شبکه های دینی ماهواره ای نشان دهنده این نکته است که در بسیاری از موارد شبکه های مذهبی دقیقا در جهت ترویج افکار افراطی گام برمی دارند از جمله شبکه های متعلق به وهابیت که از قضابا سودجویی از افراطی گری شبکه های موسوم به شیعه ، بطور گسترده ای در جهت تبلیغ وهابیت و دامن زدن به دعواهای فرقه ای گام برمی دارند . بخش مهم دیگری از این شبکه ها هم به تبلیغ آیین مسیحیت و گسترش کلیساهای خانگی اختصاص دارد . برآیند این برنامه ها مبین وجود شبکه ای بسیار وسیع دارای برنامه ریزی دقیق و هدفمند در داخل و خارج از کشور است (گزارش مانیتورینگ سیما ،46:1390)
       مهمترین شبکه های ماهواره ای با رویکرد دینی عبارتند از : شبکه شیعی اهل بیت (آمریکا) شبکه شیعی اهل البیت ( عراق ) شبکه شیعی فدک (انگلستان )شبکه شیعی امام حسین تی وی (عراق) شبکه شیعی کربلا(عراق)، شبکه مسیحی محبت (آمریکا) ، شبکه اهل سنت نور تی وی (عربستان) ، شبکه مسیحی نجات تی وی (ارمنستان ) شبکه شیعی زهرا تی وی (ترکیه ) شبکه وهابی وصال فارسی (کویت)، شبکه شیعی ولایت تی وی (ایران) ، شبکه شیعی ثامن تی وی ( ایران) شبکه مسیحی ست سون ( آمریکا ) شبکه شیعی سلام تی وی (آمریکا) شبکه اهل سنت کلمه (عربستان ) و .....
•    شبکه های فیلم ، سرگرمی و خانوادگی :
      این شبکه ها از مهمترین و پرطرفدارترین شبکه های ماهواره ای فارسی زبان محسوب می شوند . مهمترین برنامه های این شبکه ها در حوزه سرگرمی و با مخاطب خانواده طراحی می شود . از پرطرفدارترین این شبکه ها عبارت است از : شبکه فارسی وان ، شبکه من و تو ، جم تی وی ، شبکه آی سی سی ، ایران اف ام تی وی ، ایران پی اس تی وی ، ام بی سی پرشین ، مووی وان ، تی وی بیست ، تی وی پرشین وان ، پی ام سی فالمیلی ، پرشین فیلم نیو ایران ام ان تی وی و ..... 
•    شبکه های موسیقی :
       این شبکه ها نیز طرفداران بسیاری را به خود اختصاص می دهند که عمده فعالیت آنها به پخش کلیپ های مختلف از خوانندگان معروف قبل از انقلاب ، خوانندگان زیرزمینی داخل کشور ، خوانندگان جوان ایرانی و خوانندگان غربی اختصاص دارد . محبوب ترین این شبکه ها عبارتند از : پی ام سی میوزیک ، ایران میوزیک ، ایران بیوتی ، ای بی سی وان ، آوا میوزیک  و ....البته شبکه های غیر فارسی زبان بسیار مختلفی هم در شبکه های ماهواره ای وجود دارد که بطور تخصصی به پخش کلیپ ها و حتی کلیپ های «پورنو» می پردازند مثل شبکه 4 ، نکس وان ، پولو  ..... و نیز ده ها شبکه موسیقی عرب و ترک .
•    شبکه های ورزشی :
      ورزش اگرچه از جذابیت های بسیاری برخوردار است اما جالب است که بدانیم هیچ شبکه فارسی زبان ماهواره ای به طور خاص به موضوع ورزش نمی پردازند با اینحال شبکه های ورزشی بسیار معروفی در ماهواره قابل دریافت هستند که علاقمندان خاص خود را دارد از جمله مجموعه شبکه های دبی اسپرت و شبکه هورس (ویژه اسب دوانی ) یا شبکه فیشینگ ( ویژه ماهی گیری )
•    شبکه های تجارت جنسی :
        بخش بسیار مهمی از شبکه های ماهواره ای بطور خاص به موضوع پورنوگرافی و تجارت جنسی می پردازند . سوای آن در بخشی از ساعات شبانه روز اکثر شبکه های اروپایی نیز بطور ویژه به این نوع برنامه ها اختصاص دارد که خود باعث برهم خوردن سلامت اخلاقی شبکه های ماهواره ای در معنای عام شده است با اینحال هیچ شبکه فارسی زبان بطور مشخص به این موضوع اختصاص ندارد اما جالب است که ده ها شبکه عربی « پورنو » و نیز شبکه معروف اروتیک و حتی شبکه پورنوی سکس ست بطور ثابت و شبانه روزی خط تلفن ویژه ایرانیان دایر نموده اند و بطور گسترده ای مخاطبان فارسی زبان را به خود جذب نموده اند . جالب اینکه در این حوزه زبان فارسی ، هم رده زبان انگلیسی و عربی به عنوان زبان بین المللی محسوب می شود!!!.
•    شبکه های رسمی دولت ها :
     بخش مهمی از کانال های ماهواره ای هم به شبکه های رسمی دولتی کشورهای مختلف اختصاص دارد که هدف آنها انعکاس رسمی اطلاعات و اخبار کشور برای هم وطنان خارج از کشورشان است که در کنار آن برنامه ها و دیدنی های کشورشان به رویت بینندگان سایر کشورها نیز می رسد .همچون شبکه دویچه ووله آلمان ، رای فرانسه ، تی آر تی ترکیه ، زد دی اف آلمان و ده ها شبکه اروپایی ، آفریقایی و عرب که با نام کشور خودشان بر روی شبکه عظیم ماهواره ای حضور دارند .

 ماهواره و پیام های سلطه :
       دیدیم برنامه های شبکه های ماهواره ای به هفت دسته قابل تقسیم هستند و سایر برنامه ها را نیز می توانیم در هرکدام از این طبقات مورد مطالعه قرار دهیم . شبکه های فارسی زبان هم تقریبا در تمام این طبقه بندی ها جای دارند اما حال سوال اصلی این است که این شبکه ها که در ظاهر هرکدام اهداف خود را پیگیری می کنند در واقع چه برنامه ها و پیام هایی را برای مخاطبین خود ارسال می کنند و از همه مهمتر این چگونه در خدمت جریان سلطه قرار می گیرد ؟ به عبارت دیگر محتوای هر برنامه و مخاطبین هرشبکه مشخص است و اگر از شبکه های خاص «اوپوزوسیون» نظام بگذریم هرکدام از آن شبکه ها برنامه های خود را پیگیری می کنند حال چگونه ممکن است این برنامه ها در خدمت هدفی فراتر به نام «سلطه» باشد ؟ برای پاسخ به این سوال اجازه دهید بحث مان را با مروری بر دو مفهوم مهم یعنی « جهانی شدن » و نظریه « هانگتینتون » ادامه دهیم :
•    جهانی شدن 
       خیلی ها « جهانی شدن » را معادل « جهانی سازی » و « غربی سازی » و البته در نهایت « آمریکایی سازی » می دانند که خود موضوع جالب و جداگانه ای است و البته تاحد زیادی هم نزدیک به حقیقت اما همان طور که می دانیم تا کنون نظریه های مختلف و بسیاری درباره ی جهانی شدن مطرح شده است که نگرش های گوناگونی را در بر می گیرد.یکی از مهمترین این نظریه پردازان آنتونی گیدنز است . او جهانی شدن را با تئوری فشردگی زمان و مکان توضیح می دهد. به عقیده ی گیدنز برای درک جهانی شدن باید به نحوه ی گسست از جامعه ی سنتی و گذر به جامعه ی مدرن پی برد. گیدنز ابزار چنین درکی را توجه به جایگاه زمان،مکان و فرایند تحول آن ها می داند (گل محمدی.1389: 48). از نظر گیدنز جهای شدن حاصل بر هم خوردن نظم سنتی فضا و زمان است که به واسطه ی جدایی فضا و زمان از مکان پدید می آید. این فضا و زمان جداشده از مکان در گستره ای نامتناهی بایکدیگر ترکیب و هم آهنگ شده، امکان کنش و روابط اجتماعی را در جامعه ای بسیار بزرگتر فراهم می کنند. بنابراین گستره ی تاثیرگذاری و تاثیرپذیری اجتماعی هم بسیار فراخ تر شده است، جامعه ی جهانی شکل می گیرد و جهانی شدن معطوف به انواع پیوند و رابطه ی فرد با این جامعه ی جهانی است (گل محمدی، همان :51)
       گیدنز تحت عنوان «از جاکندگی مناسبات اجتماعی» بیرون آمدن از شکل های زندگی، ترکیب کردن مجدد آن ها در طول زمان و مکان و همچنین تشکیل مجدد بسترهایی که بار دیگر این مناسبات را ایجاد می کند را توضیح میدهد . فرآیندهای« از جا کندگی» و «باز جاگیری»، امروزه در دوره ی تعمیق یکپارچگی جهانی، این اثرات بیشتر از گذشته ظاهر می شوند (گیدنز،171:1384 )گیدنز همچنین جهانی شدن را دارای پیامدهای دور و دراز و گاه  غیر قابل پیش بینی می داند. او این نتایج و پیامدها را تحت عنوان مخاطره توضیح می دهد، مخاطره های زیست محیطی، بهداشتی از این گونه هستند (گیدنز. 1386) یکی از تاثیرات مهم جهانی شدن بر حوزه « فرهنگ » است بدین صورت که ،فروریزی مرزها و فضاهای محدود، موجب « برخورد فرهنگ ها » با یکدیگر و با« فرهنگ جهانی» می شود که در اثر این برخورد، با فرهنگهای دیگر مستحیل می شوند، برخی دیگر موضعی سرسختانه و ستیزآمیز نسبت به فرهنگ مهاجم اتخاذ می کنند. شماری از فرهنگ ها به همزیستی مسالمت آمیز تن می دهند و تعدادی هم گفت و گو و تبادل فرهنگی را گریزناپذیر می دانند.از طرف دیگر درست است که فرایند جهانی شدن به همگونی و یکدست شدن فرهنگ و تفاوت زدایی و تنوع زدایی می انجامد، ولی نوع دیگری از همزیستی ها، آمیزش ها، تفاو تها وخاص ها را هم پدید می آورد. (گل محمدی، 1389).
•    نظریه هانگتینتون

 
      "ساموئل هانگتینتُن" در نظریه ی خود که به « برخورد تمدن ها» و « بازسازی مجدد نظم جهانی» معروف است، سعی در توضیح جهانی شدن در چهارچوب فرهنگ ها و تمدن ها دارد. هانگتینتن هفت یا هشت حوزه تمدنی در جهان تشخیص می دهد. او این تمدن ها را به صورت ریشه ای در مفروضات پایه ا ی فلسفی، ارزش های پایه، روابط اجتماعی، آداب  و رسوم و دیدگاه کلی نسبت به زندگی از هم متمایز(و حتی مخالف) می بیند. برای هانگتینتن تاریخ بشریت تاریخ تمدن هاست .او معتقد است تمدن ها از1500 پیش از میلاد تا 1500 بعد از میلاد به طور گسترده ای تمایل به دوری از هم به لحاظ زمانی و مکانی داشتند و هر زمان هم که این رابطه برقرار می شد به صورت برخوردهای سخت بوده است.  هانگتینتن در مرحله ی بعد این رابطه را همراه با توفق تمدن غرب می داند (از1500 میلادی تا پایان جنگ دوم جهانی). مرحله ی سوم را هانگتینتن همراه با افول تمدن غرب و مقاومت هایی در برابر آن می داند.این دوره از پایان جنگ دوم تا 1990 به وسیله ی تضاد عقاید به طور خاص بین ایدئولوژی های سرمایه داری و کمونیسم قابل ردگیری است اما با فرو ریختن کمونیسم عمده ترین تضادها در جهان پیرامون « مذهب » ، « فرهنگ » و نهایتا « تمدن » می چرخد. در حالی که تسلط غرب ادامه دارد هانگتینتن پیش بینی می کند که این تسلط در حال کاهش است. دیگر تمدن ها به طور روز افزونی تمدن غرب را رد می کنند در حالی که از دستاوردهای آن استفاده می کنند (Ritzer.2010:245)  هانگتینتن تاریخ جهانی شدن را در واقع بر حسب رابطه ی تمدن ها که اغلب آن را به صورت سخت می بیند توضیح می دهد . او این برخوردهای بین تمدنی را در زمان معاصر هم می بیند. حال غرب با این نگاه همواره تمدن های دیگر را مقابل خود می بیند و خواسته یا ناخواسته خود را در بطن جریانی می بیند که در نهایت باید به حذف رقیبان بیانجامد نه خودش . غرب با این باور وارد عرصه شده و چون از ابزار های مختلف تکنولوژیک بهره مند است و اساسا این ابزارها ساخته فکر و اندیشه خود او نیز هست در نهایت تلاش می کند تا با بهره گیری از تمام آن ابزار ها تمدن های دیگر را به چالشی فراخواند که در نهایت به نیستی آنها ختم می شود .البته این نظر مخالفان سرسختی دارد و کارشناسان بسیاری نیز معتقدند عملا چنین امکانی در جریان جهانی شدن وجود ندارد . کسانی که در این طیف قرار می گیرند اصطلاح « فرهنگ جهانی » را برای اشاره به « جهانی شدن فرهنگ » مورد استفده قرار می دهند و نه برای ایجاد یک فرهنگ واحد و یکپارچه و برداشت اغراق آمیزی از فرهنگ اما  تلقی از فرهنگ جهانی به عنوان یک فرهنگ پسا مدرن ، بسیار فراتر از پذیرش ناهمگونی ، پاره پارگی،گسستگی و سیالیت آن است. (Smith,1990 : Guibernau,1996). به هرحال حتی پیروان این نظریه هم نمی توانند تاثیر فرهنگ های مختلف بر یکدیگر را در عصر حاضر انکار نمایند و این برای بسیاری از تمدن ها بخصوص جوامعی که هویت خود را مرهون هویت اسلامی هستند قابل قبول باشد . حال سوال اصلی این است که تمدن غرب چگونه از طریق « رسانه های نوین » و بخصوص « ماهواره ها »  پیام « سلطه » خود را در لباس « فرهنگ » را به جهان اعلام می دارد ؟
       اکنون با بررسی های دقیق می توان گفت جهانی‌شدن  علاوه بر تاثیراتی که بر حوزه‌های سیاست , اقتصاد و دیگر ابعاد زندگی داشته ، پیش و بیش از همه در حوزه فرهنگ تاثیر خود را نهاده است و گرایش بیشتری در این راه از خود نشان داده است به طوری که از آن گاها به عنوان جهانی‌شدن فرهنگ یا جهانی‌سازی فرهنگی یاد می‌کنند و در این راه بی اغراق می توان گفت هیچ چیز بیش از ابتکارها و اختراع‌های علمی و صنعتی بخصوص در حوزه ارتباطات نقش آفرینی نکرده است . ویژگی‌های مشترکی که می توان برای این فناوری های نوین برشمرد عبارتند از کوچک سازی، شخصی سازی، فشرده سازی، ایجاد ارتباط و استقلال‌طلبی. این فناوری های نوین نوین حد اقل سه پیامد عمده هم برای جهانی‌سازی فرهنگ در پی داشته که عبارتند از: 
1-     صدور اخبار، اطلاعات، برنامه‌های سرگرم کننده و کالاهای مصرفی از مرکز به پیرامون که توام با آرمان‌سازی از شیوه زندگی غربی صورت می‌گیرد،
2-    جذب ملت‌ها به فرهنگ غربی و زبان مشترک و عمومی که انگلیسی است در حالی که فرهنگ‌ها و زبان‌های دیگر به حوزه‌های محلی و داخلی محدود شده‌اند. 
3-    تبدیل روابط انسانی به نمادها و نشانه‌ها و ارتباط سهل و گسترده مردم اقصی نقاط جهان به یکدیگر.
       یادمان باشد در همین باره "هربرت مک‌لوهان" کانادایی (1911 ـ 1980)، پیش‌بینی می‌کرد که بر اثر پیشرفت ارتباطات و گسترش وسایل ارتباط جمعی به ویژه تلویزیون، همه افراد جهان می‌توانند در یک لحظه در معرض تصاویر یکسان قرار گیرند و به این ترتیب به عقیده "آلوین تافلر" موجب پیدایش ”دهکده‌ای جهانی" متشکل از بشر پراکنده در پنج قاره خواهد شد. (تافلر،1376) و اکنون« شبکه های ماهواره ای » همین کار را می کنند .

شبکه های ماهواره ای ؛ از افول « فرهنگ » تا ظهور « سلطه »

        از بعد فرهنگی، جهانی شدن را بیشتر ناظر بر فشردگی زمان و مکان و پیدایش شرایط جدید برای جامعه جهانی می دانند . کارشناسان بسیاری معتقدند این بعد از جهانی شدن ، در واقع بر اقتصاد و سیاست تفوق دارد و عمده توجه آن بر روی مشکلاتی تمرکز دارد که فرهنگ جهانی با بهره گیری از رسانه های جمعی برای هویت های ملی و محلی بوجود می آورد.این کارشناسان معتقدند؛  رشد فزاینده فناوری وسایل ارتباط جمعی، همچون اینترنت و ماهواره، موجب فشردگی زمان - مکان و نزدیکی فرهنگ کشورها شده است و از این طریق یک فرهنگ مسلط در جهان تشکیل داده است.(میرمحمدی،1381).از اینرو می توان گفت در عصر حاضر و با ظهور چهره جدیدی از سرمایه داری در عصر امپریالیسم و جهانی شدن، به ابعاد فرهنگی و سیاسی ، بیش از استعمار اقتصادی توجه می شود و اینگونه کشورهای استعمار گر در جهت خلق فرهنگ های جهانی فعالیت میکند(Johnston ,1985) . به این ترتیب دور از انتظار نیست که با بهره گیری از تکنولوژی های نوین ارتباطی که تحت تسلط سرمایه داری اداره می شود ، تولیدات فرهنگی با تولیدات کالا یکپارچه شود و یک تسلط جدید فرهنگی از طریق جامعه اطلاع رسانی بر زندگی مردم سایه افکند . البته ناگفته نماند که تولیدات فرهنگی در چارچوب شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی شکل می گیرد و گسترش می یابد . روی این اصل از یک طرف نظام سرمایه داری در زمینه اقتصاد دسترسی به بازارهای جهانی را می طلبد اما از طرف دیگر تسخیر بازار خود مستلزم تغییر در فرهنگ و باورملتهای هدف است و از همین جا مفهوم صدور ارزش در تولید و مبادلات فرهنگی شکل می گیرد . بر همین اساس " آمانوئل و الرشتاین" با عنوان مفهوم ژئوکالچر(Geoculture) فرهنگ را نظام اعتقادی و ایدئولوژیک، اقتصاد جهانی میداندکه به سراسرجهان انتشار یافته و فرهنگهای محلی جای خود را به فرهنگ قدرتهای امپریالیست غربی داده اند. (والرشتاین،1377) . اینجاست که واژه صنایع فرهنگی (Cultural Indusrtial) شکل می گیرد . این واژه که بوسیله گروهی از دانشمندان علوم ارتباطات مطرح شده است ناشی از کنترل مستقیم قلمروهای فرهنگی است که از طریق نیروهای اقتصادی ، موفق به حذف مرزهای موجود میان شرایط اقتصادی و عوامل فرهنگی گردیده است و ادغام اقتصادو فرهنگ رابه صنایع فرهنگی تعبیر نمود ه اند(Ianangus, 1989)
        به نظر "وریستن" ارتباطات امروزی جهان در مرحله ای است که می تواند فرهنگ سازی کند و با این نگرش است که افرادی همچون " دراکر" معتقد هستند که بدون تردید این فرهنگ و ارزشهای غربی است که جهانگیر خواهد شد . (دراگر، 1375 :86) این شاید خیلی اغراق آمیز باشد با اینحال حقیقتی است که در قالب تلاش بنگاه های ارتباطات بین المللی به چشم می خورد. رشد حیرت آور فن آوری اطلاعات و قدرت عظیم رسانه هایی همچون ماهواره و اینترنت ، که نسبت به گذشته، انتشار فرهنگی را به کلی متفاوت نموده و قدرت بلامنازعی را در اختیار غولهای صنعتی قرار داده اند ، باعث شده تا این غول های رسانه ای  به گسترش مرزهای فرهنگی خود بپردازند و در نتیجه نواحی فرهنگی دیگر کشورها را کم رنگ کرده و فرهنگهای بومی را در هیاهوی فرهنگ مهاجم منفعل سازند . در این شرایط ارتباط انسان با فرهنگ بومی خود، هر آن سست تر شده است. (نوروزی،140:1381).
      اکنون به نظر می رسد جهانی شدن فرهنگ نه بر از بین بردن ارزش ها و فرهنگ های بومی و سنتی بلکه بر ایجاد و گسترش ارزش های مشترک انسانی جدا از ارزش های فرهنگی ملی و سنتی ،  اشاره دارد و شکی نیست در جهان کنونی که افراد تحت تأثیر فرهنگ های بسیاری هستند ، فرهنگی می تواند تداوم یابد که پاسخگوی نیازهای مادی و روحی افراد باشد. اکنون هویت مستلزم نوعی انتخاب است. بنابراین باید چنان زمینه های فرهنگی تقویت هویت خودی را توسعه داد که افراد دلایل کافی برای انتخاب نمادهای هویت خودی را داشته باشند (اکسفورد،22:۱۳۷۸).

 راهبردهای « سلطه »در برنامه های ماهواره ای 
      با توجه به آنچه گفتیم تقریبا همه اندیشمندان بر این باورند که گردانندگان و طراحان برنامه‌های شبکه‌های ماهواره ای با تلاشی برنامه ریزی شده و سازمان یافته، مبانی و اصول اجتماعی، باورها، ارزشها، اخلاقیات و رفتارهای مورد نظر خود را بر گروه ها و جوامع تحمیل می‌کنند و می‌کوشند با ارایه اطلاعات انبوه به ملت ها در نظام و ارزش‌هایشان تغییر ایجاد کنند. در این مسیر هدف نهایی این است که تصمیم‌گیری‌ها در کشورهای مورد تهاجم فرهنگی به تأمین اهداف سیاسی و اقتصادی کشورهایی منجر شود که از این حربه استفاده می‌کنند. به عبارت دیگر، مهاجمان فرهنگی می‌کوشند با استفاده از برتری اقتصادی، سیاسی، نظامی، اجتماعی و فن‌آوری، از طریق امواج ماهواره ای، به مبانی اندیشه و رفتار ملت ها هجوم آورند و با تهدید، تضعیف، تحریف و احیاناً نفی و طرد آنها، زمینه حاکمیت اندیشه، ارزشها و رفتارهای مطلوب خود را فراهم آورند. (کاشانی و وزیری، ۱۳۷۴: ۱۸۰)صاحبان اقتصاد و رسانه در فرآیند تهاجم فرهنگی تلاش می کنند تا با بهره گیری از بهترین شیوه های رسانه ای پیام های آموزشی، تبلیغاتی، تفریحی و خبری خود را برای به زانو در آوردن جامعه هدف بهره برداری بکار گیرند . آنها در این راستا مخاطب را دقیقاً شناسایی می کنند، و خود را در ذهن او موجه نشان دهند و محتوای پیام را به شکلی هنرمندانه و غیر مستقیم در قالب ویژگی‌های روانی و اجتماعیاش ارایه می دهند. (ماندل، ۱۳۷۷: ۱۴۸ و ۱۴۹)
    مدیران و برنامه سازان « شبکه های ماهواره ای » در مرحله نخست میکوشند تا روحیات، خلقیات، باورها و اعتقادات ملت های هدف را به دقت شناسایی نموده بر تاریخ، جغرافیا، زبان و ادبیات و آداب و رسوم آن جامعه مسلط شوند. در مرحله بعد، با توجه به شناخت جامعه شناسانه و روانشناسانه ای که از ملت هدف و نقاط ضعف و قوت آن به دست آورده اند، هویت های فردی و اجتماعی او را نشانه رفته ب و از خود بیگانه نمودن آن را در دستور کار قرار می‌دهند.امپریالیسم فرهنگی در فرآیند پیچیده برنامه‌های ماهواره‌ای ویران‌سازی هویت ملی  و احساس تعهد و تعلق عاطفی نسبت به جامعه را تعقیب می‌کند، یعنی همان عاملی که بخشی اصلی از هویت فرد را تشکیل میدهد و تکیه گاه امنیت اجتماعی استودر این راه از تمام « قدرت نرم » خود سود می برد .همچنین ، در راستای ضربه زدن به هویت ملی، بر تضعیف باورها و اعتقادات مذهبی،ترویج سکولاریسم ، گسترش خرافات و خرافه جلوه دادن ادیان الهی ، بی ارزش ساختن ارزش‌های اخلاقی و ترویج بیقیدی، تحقیر و تحریف تاریخ، تخریب و نفی هویت، فرهنگ و الگوها و اسوه‌های ملی و مذهبی و ترویج شاخصه‌های فرهنگی خود نزد ملت هدف تمرکز می‌کند آنها تلاش می کنند در خلال برنامه‌های ماهواره ای، مردم را از استعدادها و توانایی‌های خودشان ناامید ساخته و آموزههای دینی را در تعارض با علم و پیشرفت، ناکارآمد جلوه می‌دهد. تحمیل فرهنگی، آخرین مرحله این پروژه تهاجمی‌است که عمدتاً از طریق همان « برنامه های ماهواره ای » و در فضای ناشی از احساس بیهویتی، بی‌معنایی، خلأ و از خود بیگانگی ملت هدف اعمال می‌شود.

 جمع‌بندی و راهکارها

       باید توجه داشت که کنترل و جلوگیری از ورود عوامل تهاجم فرهنگی در جهان بدون مرز امروز و در پرتو فن‌آوری اطلاعات، دشوار و حتی در بسیاری موارد ناممکن است. از این رو، برای مقابله مؤثر با این پدیده، پیش از هرگونه برخورد سلبی لازم است آماده سازی درونی جامعه، مورد توجه و تأکید کارگزاران عرصه فرهنگ و رسانه‌های داخلی قرار گیرد. تقویت بنیاد ارزشها و هنجارها، متبلور ساختن جلوه‌های مختلف فرهنگ ملی و اعتقادی و ایجاد مصونیت روانی در آحاد جامعه، امکان رسوخ و رشد فرهنگ مهاجم را محدود می‌سازد. جوامع مختلف، در مقابله با تهاجم فرهنگی، الگوهای خاص خود را به کار می‌گیرند.کشور اسلامی‌ما نیز که از دیرباز آماج تهاجم فرهنگی غرب بوده است، باید با تدبیرهایی نظام مند و مؤثر، در این زمینه تجهیز شود. از این رو، ضروری است به باورهای مذهبی جوانان به عنوان مهم‌ترین حوزه و هدف تهاجم فرهنگی غرب توجه ویژه صورت گیرد. آسیبشناسی دقیق عرصه فرهنگ و شناخت عوامل زمینهساز بحران هویت و نفوذ فرهنگی بیگانه، یکی از نخستین گامها در این مسیر است. با این اوصاف به نظر نگارنده بهترین راه مقابله با اینگونه تهدیدهای در حوزه رسانه و بخصوص « شبکه های ماهواره ای » توجه به « هشت گام طلایی » ذیل است  :
•    گام اول : آگاه سازی مسئولان ، مدیران و تصمیم گیرندگان سیاسی ، امنیتی و فرهنگی نسبت به ابعاد اصلی پدیده تهاجم فرهنگی به عنوان تلاش غرب برای گسترش سلطه و موضوعی فراتر از آنچه تا کنون به عنوان معلول ها به آن پرداخته شده است.
•    گام دوم : تلاش برای آگاه سازی خانواده ها نسبت به ابعاد مختلف تاثیرات رسانه در زندگی و در صدر آنها شبکه های ماهواره ای با تولید برنامه های اثر بخش از طریق رسانه ملی و برگزاری کلاس های توجیهی عمومی در مساجد ، انجمن های اولیاء و مربیان و جلسات عمومی ادارات .
•    گام سوم :گنجاندن درس «سواد رسانه ای» در برنامه درسی متوسطه تا دانشگاه همچون کشورهای توسعه یافته دنیا با هدف ارتقای دانش رسانه ای فرزندان و آینده سازان جامعه
•    گام چهارم :تلاش جدی رسانه ملی در ارتقای کیفی برنامه های تولیدی در کنار رشد کمی و توجه بیش از پیش این نهاد مهم به نیاز های واقعی مخاطبین 
•    گام پنجم :کمک به خانواده ها در ترسیم رژیم رسانه ای مناسب از طریق آموزش های گروهی و معرفی برنامه های مناسب در سبد رسانه ای خانواده
•    گام ششم : بازنگری جدی در قانون «ممنوعیت بکارگیری تجهیزات دریافت ماهواره » که پس از بیست سال روزآمدی خود را از دست داده و باید متناسب با پیشرفت تکنولوژی بازنگری گردد .
•    گام هفتم : اعتماد عمومی به مردم و پرهیز از برخوردهای سلبی شدید و اتکای صرف به اینگونه سیاست ها و در عوض اعتماد به درک و شعور جامعه و کمک به آنها در فرآیند خود کنترلی 
•    گام هشتم : تلاش جدی برای گسترش رسانه های فعال هماهنگ با آرمان های انقلاب اسلامی در جهت پاسخ سریع به نیازهای خبری و اطلاعاتی جامعه و کوتاه نمودن دست رسانه ها و خبرگزاری های خارجی از فضای جامعه از طریق خبرگزاری های فعال و دقیق ، رسانه ملی ، روزنامه های مولد و مولف ، شبکه های اجتماعی داخلی و ....
                         

            منبع:ویکی پدیا.بولتن نیوز (مطلبی از رضا سیف پور).رخشاد. استکهلم

 

 

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 6644
موضوعات مرتبط: سینمای غرب , سینمای شرق , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

دو شنبه 1 دی 1393 ساعت : 8:56 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
سریال (عمربن الخطاب): تحریف تاریخ اسلام
نظرات

 

 

 

 

سریال (عمربن الخطاب):

   تحریف تاریخ اسلام

 

عمر عنوان مجموعه تلویزیونی تاریخی به کارگردانی حاتم علی کارگردان سوری است. این مجموعهٔ ۳۱ قسمتی که برای نخستین بار در ۲۰ ژوئیه ۲۰۱۲ از شبکه تلویزیونی ام بی سی که در مالکیت (ولیدبن طلال)شاهزاده میلیاردر سعودی است پخش شد با اعتراضات رسانه‌های ایرانی و برخی رهبران مذهبی عربستان سعودی مواجه گردید.

داستان این مجموعه زندگی‌نامه عمر بن خطاب است. در این مجموعه چهره‌های برخی شخصیت‌های آغازین اسلام همانند ابوبکر،عمر بن خطاب، عثمان بن عفان و امام علی(ع)  به تصویر کشیده شده است.

 
    سامر اسماعیل در نقش عمر بن خطاب
     (ابتدای مهاجرت مسلمانان به مدینه)

 

برخی از عوامل سریال تلویزیونی مختارنامه در سریال عمر فاروق همکاری داشته‌اند. عبداله اسکندری گریمور شخصیت‌های سریال مختارنامه در مجموعه فاروق عمر نیز همکاری داشته‌است.که میتوان چهره گریم شده شخصیت علی ابن ابی طالب که شبیه تصویری است که شیعیان از علی ابن ابی طالب به تصویر کشیده اندرا به خوبی از این گریمور دید.در این مجموعه چهره‌های برخی شخصیت‌های آغازین اسلام همانند ابوبکر، عمر بن خطاب، عثمان بن عفان وامام علی (ع) ( که خلیفه چهارم از خلفای راشدین نیز میباشد) به تصویر کشیده می‌شود. این موضوع سرآغاز یک مناقشه و مباحثه گردید.

مجموعه تلویزیونی فاروق عمر از این بابت که به نمایش چهره خلفای نخستین اسلام پرداخته‌است مورد اعتراض مفتی اهل عربستان سعودیعبدالعزیز الشیخ واقع شده‌است. وی خواستار توقف تولید این مجموعه شده بود.

همچنین برخی رسانه‌های ایران این مجموعه تلویزیونی را تحریف شده برشمردند و نمایش چهره امام اول شیعیان در آن را تقبیح کردند. البته کارگردان و عوامل این سریال قبل از نمایش این سریال اجازه پخش این سریال را از علمای تراز اول جهان اسلام گرفتند.فیلم نامه این سریال از معتبرترین روایات تاریخی گرفته شده است. 

در فیس بوک نیز صدها عضو با راه انداختن یک کمپین خواستار قطع نمایش سریال شدند. 

 

عباس مرادیان* در تریبون مستضعفین درباره این سریال نوشته است:

 

شخصیت حقیقی و حقوقی عمر به عنوان خلیفه دوم مسلمین؛ به دلایل فقهی؛ تاریخی، سیره و تأثراتی که در مسیر تاریخ اسلام ایجاد نموده در میان اهل سنت و جهان تشیع از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. این تأثیرات به حدی است که ایشان را می‌توان به معنای واقعی کلمه فاروقی میان فرق مسلمین نامید.[۱]

 

بنابراین باید این حق را برای جهان تسنن قایل باشیم که در باره خلیفه دوم خود آثار تصویری خلق نمایند همانطور که جهان تشیع نیز به فراخور توان خود در باره مفاخر دینی خود آثاری بی بدیل خلق نموده است. در این میان «سریال عمر» به دلایل تاریخی؛ مذهبی؛ سیاسی؛ اجتماعی؛ فرهنگی و هنری قابل ارزیابی است چه اینکه در تمامی مراحل ساخت این سریال تا مرحله پخش؛ مضامین اشاره شده در آن مورد مناقشه اهل اسلام بوده و عالمان دو فرقه بزرگ شیعه و سنی بر عدم ساخت و ارائه این مجموعه تاکید داشته‌اند.حال اینکه چرا با همه این مخالفت¬ها مراحل تولید این اثر در امنیت کامل انجام و به پخش رسیده موضوعی است که ریشه آن را در بیرون از جهان اسلام باید جستجو کرد.

 

اینکه تمامی قسمتهای سریال به فاصله یک شب از پخش و قبل از تکرار آن از شبکه‌های عربی در سایت‌های متفاوت به صورت رایگان قابلیت دانلود شدن را دارد نشان از تلاش برای گستردگی دامنه بازدید این سریال را نشان می‌دهد. همانطور که عرض کردم منصفانه و بدون از هرگونه تعصبی باید به برادران اهل تسنن حق بدهیم که در باره افاضل دینی؛ تاریخی و مذهبی خود فیلم و سریال و یا هر اثر هنری دیگری که در توانشان باشد را تولید نمایند و البته باید پذیرفت که در ساخت این نوع از سریالها تلاش زیادی بشود که دیدگاه‌های دینی و مذهبی بر پایه روایات مختلف میان فرق اهل سنت به تصویر کشیده شود که در جای خود نه تنها بد نیست که می‌تواند کمک شایانی به روشنگری تاریخ بنماید. زیرا در این نوع از هنرنمایی‌هاست که می‌توان با نقد و بررسی واقع‌گرایانه یک اثر هنری مسائل مبتلابه آن را به معرض قضاوت مخاطب گذاشت. اما باید به این نکته نیز توجه کرد که ساخت آثاری بر پایه منابع اسلامی می‌بایست با تجمیع نظرات علمای اهل اسلام صورت پذیرد. در غیر این صورت ساخت سریال‌ها و فیلم‌های متعدد تاریخی و دینی به یک جنگ رسانه‌ای میان اهل سنت و شیعه تبدیل می‌شود که همانا آب ریختن به آسیاب دشمن است. با این مقدمه می‌توان اینگونه عنوان کرد که سریال «عمر» اثر موفق هست یا نه.

 

نگارنده به عنوان یک فیلمساز مسلمان وظیفه خود می‌داند تا حد مقدور به بررسی نکاتی بپردازد که در این سریال به عمد مغفول مانده است و تلاش کرده‌ام به پیروی از روش مباحثه علمای بزرگوارمان؛ بر اساس مستندات علمای اهل سنت به نقد تاریخی این اثر بپردازم. پر واضح است که در میانه راه به نقدهایی در باره توفیق و یا عدم توفیق نویسنده و کارگردان اثر در ارائه مفهوم مورد نظرشان اشاراتی را خواهم داشت.

 

اختلاف بین شیعه و سنی به نفع دشمنان است

 

امام خمینی رحمت الله علیه می‌فرمایند: «اگر چنانچه اختلافی ما بین برادران اهل سنتِ ما با برادران اهل تشیع ما واقع شود این به ضرر همه مسلمین است و آنهایی که می خواهند ایجاد تفرقه بکنند نه اهل سنت هستند و نه اهل تشیع، آنها کسانی هستند که به نفع دشمنان اسلام مشغول توطئه هستند و می خواهند دشمنان اسلام را بر مسلمین غلبه دهند… ما باید بیدار باشیم و بدانیم که این حکم الهی که فرموده است: «انما المومنون اخوه» مومنان برادر هستند اینها هیچ حیثیتی جز برادری با هم ندارند و مکلفند که مثل برادر با هم رفتار کنند».

 

رهبر فرزانه انقلاب مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای( مدظله) نیز می‌فرمایند: بدگویی و تهمت به اهل سنت دفاع ازامریکا و صهیونیست‌هاست.

 

ایشان تاکید دارند اگر کسی تصور می‌کند که با بدگویی و تهمت به اهل تسنن می تواند از شیعه دفاع کند بداند که جز بر انگیختن آتش دشمنی هیچ نتیجه ای نخواهد گرفت و این کار در واقع دفاع از ولایت نیست بلکه دفاع از آمریکا و صهیونیست‌هاست… ما اطلاع داریم که پول برخی کتاب‌های سراسر دشنام و تهمت را که علیه شیعیان و اهل تسنن چاپ می شود یک مرکز وابسته به استکبار می دهد و آیا این واقعیت خطرناک هشداردهنده و بیدارکننده نیست؟ و کمک به تعهد اهداف امریکا و صهیونیست نمی‌باشد؟… همه بدانند که این گونه کتابها هیچ شیعه ای را سنی نمی‌کند و دل هیچ یک از اهل تسنن را جذب عقاید شیعه نخواهد کرد.[۲]

 

 

سریال عمر و زنده کردن اختلافات مذهبی و قومی

 

اینکه نوشته خود را با کلامی از امام راحل آغاز و به سخنانی مهم از بیانات رهبر معظم و فرزانه انقلاب ادامه دادم به آگاهی از سیاست پنهانی برمی‌گردد که در ورای ظاهر اسلامی ساخت سریال عمر قرار دارد. سریالی که با ظرافت تمام تلاش دارد میان عرب و عجم و میان شیعه و سنی اختلافات دامنه داری را آغاز نماید. از نمایش نام مجعول خلیج العربی به جای خلیج فارس در تیتراژ آن گرفته تا جنگ‌های وحشیانه‌ای که میان اعراب مسلمان و ایرانیان زرتشتی شکل داده شده و نمایش قساوت ایرانیان برای کشته مسلمین (خلاص کردن کشته‌های مسلمانان پس از پیروزی لشگر ایرانی) و همچنین نمایش چهره خلفای راشدین در حالات گوناگون(علیرغم حرمت صریح آن) و نمایش رضایتمندی امام شیعیان در بیعت با خلیفه اول و همراهی بدون قید و شرط با خلیفه دوم و تأسی گرفتن از جناب عمر در زمان خلافت خود… همه و همه تلاش برای به انحراف کشیدن تاریخ است. این نکته که در تبلیغات این سریال گفته می‌شود سعی وافر شده که تاریخ مسلمین به دست خود مسلمین به تصویر کشیده شود تا از تحریف به دور بماند از آن دست ادعاهایی است که در ساخت سریال به آن توجهی نشده است. البته از نظر دور نمی¬داریم که نویسنده و کارگردان در نمایش چهره امام شیعیان تلاش زیادی کرده تا هم در چهره پردازی(گریم) و هم به لحاظ نمایش قدرت و جهاد در اسلام و هم به لحاظ پاره‌ای از احترامات خلفای اول و دوم به ایشان به خواسته عوام شیعی نزدیک شود تا در فریب اذهان عوام الناس موفق عمل کند ولی در باطن با عدم نمایش واقعیات تاریخی به اختلافات میان شیعه و سنی دامن زده و با مقصر جلوه دادن فارسیان در قتل خلیفه دوم بر مبنای تعصبات قومی؛ دعوای عرب و عجم را نمادین می‌نماید.

 

نقد تاریخ‌نگاری سریال عمر

 

از سوی دیگر نویسنده و کارگردان محترم علیرغم استفاده از چند تن از عالمان مسائل دینی در میان علمای اهل سنت ؛ به مستندات و تواریخ اهل سنت هم احترام نگذاشته و در آنجا که باید حق را بیان نمایند به راحتی از کنار بسیاری از وقایع مهم تاریخ اسلام که به صراحت در تاریخ و اسناد بزرگترین عالمان اهل سنت بیان شده؛ گذشته¬اند که در جهت تنویر افکار به آنها اشاراتی می‌نمایم.

 

حدیث الدار یا دعوت از خاندان:

 

رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) از همان آغاز اعلان رسالت با نزول آیه شریفه: وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ تعداد زیادی از سرشناسان مکه و قریش را جمع کرد و در آن مجمع ویژه، ۳ أمر اساسی را مطرح کرد:

 

- توحید و برچیده شدن بساط شرک و قولوا لا إله إلا الله تفلحوا ….

 

-إعلان رسالت خودش. پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) فرمود: من کسی را سراغ ندارم هدیه‌ای را بهتر از هدیه من برای قومش آورده باشد. من با خیر دنیا و آخرت به میان شما آمده‌ام و من همان پیامبری هستم که أنبیاء گذشته بشارت آمدن مرا به پیروان خود داده بودند.

 

-انتخاب جانشین و خلیفه.

 

طبری در روایتی صحیح که تمام راویان آن مورد وثوق علماء رجال اهل سنت هستند[۴]، آورده است:

 

حدثنا ابن حمید، قال: حدثنا سلمة، قال: حدثنی محمد بن إسحاق عن عبد الغفار بن القاسم عن المنهال بن عمرو عن عبد الله بن الحارث بن نوفل بن الحارث بن عبد المطلب عن عبد الله ابن عباس عن علی بن أبی طالب، قال: لما نزلت هذه الآیة على رسول الله صلى الله علیه و سلم «وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ»[۳]، دعانی رسول الله صلى الله علیه و سلم فقال لی: یا علی! إن الله أمرنی أن أنذر عشیرتی الأقربین … ثم تکلم رسول الله صلى الله علیه و سلم فقال: یا بنى عبد المطلب! إنی و الله! ما أعلم شابا فی العرب جاء قومه بأفضل مما قد جئتکم به، إنی قد جئتکم بخیر الدنیا و الآخرة و قد أمرنی الله تعالى أن أدعوکم إلیه، فأیکم یوازرنی على هذا الأمر على أن یکون أخی و وصیی و خلیفتی فیکم؟ قال: فأحجم القوم عنها جمیعا و قلت: و إنی لأحدثهم سنا و أرمصهم عینا و أعظمهم بطنا و أحمشهم ساقا، أنا یا نبی الله! أکون وزیرک علیه. فأخذ برقبتی، ثم قال: إن هذا أخی و وصیی و خلیفتی فیکم، فاسمعوا له و أطیعوا. قال: فقام القوم یضحکون و یقولون لأبی طالب: قد أمرک أن تسمع لإبنک و تطیع.

 

… چه کسی از میان شما هست که در امر رسالت مرا یاری کند تا برادر و وصی و جانشین من بعد از من باشد؟ … علی علیه السلام می‌فرماید: با این‌که من جوان‌ترین فرد جلسه بودم، برخاستم و گفتم: من حاضر هستم با تمام توانم در مساعدت و یاری شما کوشش کنم. نبی مکرم (صلى الله علیه و آله) دست بر شانه من زد و فرمود: این علی، برادر و وصی و جانشین من در میان شماست. در همان جلسه، مردان قریش، این کار را به تمسخر گرفته و شروع کردند به خندیدن و به ابوطالب طعنه زدند که این شخص به تو دستور می‌دهد از این فرزند خردسال خود طبعیت کنید و فرمان ببری.[۵]

 

همانطور که می‌بینیم بزرگان اهل سنت، همه به صحت این روایات اعتراف دارند.حاکم نیشابوری در مستدرک، ج۳، ص۱۳۰ ،جناب هیثمی در مجمع الزوائد، ج۷، ص۱۱۹ ؛ متقی هندی در کنزالعمال، ج۱۲، ص۱۲۸ و ده ها بزرگان دیگر که بر صحت روایت تأکید دارند.

 

علاوه بر علمای اسلام از شیعه و سنی، مورخین یگانه از سایر ملل که تاریخ اسلام نوشته اند ، با نداشتن تعصب مذهبی چه آنکه نه سنی بوده اند و نه شیعه ، این مجلس مهمانی را نقل مینمایند. از جمله آنها مورخ و فیلسوف غرب « توماس کارلل» انگلیسی بوده که در قرن هیجدهم در اروپا شهرت جهانی داشته و در کتاب مشهور خود که مصری ها به عربی ترجمه نمودند تحت عنوان «الابطال و عباده المبطوله» شرح مجلس مهمانی قریش را در منزل جناب ابوطالب (علیه السلام) داده است.

 

موسیو پول لهوژور فرانسوی- معلم دارالفنون پاریس- در رساله ی مختصری که در حالات حضرت محمد(ص) نوشته و در سال ۱۸۸۴ در پاریس چاپ شده نیز به همین موضوع اشاره کرده وهاشم نصرانی شامی در «مقاله فی الاسلام» از ص ۸۳ تا ۸۶ با تعصب و مخالفتی که با اسلام و مسلمین داشته نیز به همین موضوع اشاره کرده است. مستر جان دیویت پرت در ص ۲۰ کتاب ارزشمند و ذی قیمت خود تحت عنوان «محمد و قرآن» نیز به این مسئله اشارت دارد.

 

حال با چنین پشتوانه‌ی استنادی محکم و قدرتمند چگونه است که نویسنده محترم این سریال که مدعی استفاده از اسناد متقن و متواتر در میان علمای اهل سنت است به راحتی از کنار این موضوع می‌گذرد. برای آنانی که این سریال را ندیده‌اند عرض می‌کنم که این سریال به نحو چشمگیری به دوران رسالت حضرت ختمی مرتبت پرداخته و جزئیات مختلفی را به تصویر کشیده است. البته پر واضح است که در این نمایش تمام نگاه کارگردان و نویسنده به فیلم الرساله(در ایران محمد رسول الله) بوده و تلاش زیادی کرده تا شبیه به آن بشود و البته عدم توفیق به همراه ایشان بوده است. با این‌حال نویسنده محترم زمان بسیار زیادی از وقت سریال را به جلسات متعدد سران قریش و سخنرانی‌های مطول آنها در باره امر نبوت پیامبر و جزئیات این مباحث و همچنین به زندگی وحشی(قاتل حمزه سید الشهداء) و عشق نافرجام او و رفاقت میان او و بلال و شرح عاقبت به خیری او(در روایتی جعلی که نویسنده سریال به آن استناد کرده است)[۶] و جزئیاتی از این دست که در تاریخ کمتر نشانی از آنها یافت می‌شود اختصاص داده اما از کنار آیه بسیار مهمی که به آن اشاره شد و واقعه‌ای که در تاریخ رسالت پیامبر عظیم الشان اسلام بسیار مهم محسوب می¬شود شتابزده عبور کرده و تنها به خواندن آیه شریفه آن هم از زبان خلیفه دوم بسنده می‌کند.

 

 

کم‌فروشی در ماجرای شعب ابی‌طالب و لیلة‌ المبیت

 

در نمایش ماجرای شعب ابیطالب نیز نویسنده و کارگردان محترم کم‌فروشی می‌کنند. در شرایط تحریم اقتصادی مسلمین؛ بازیگران نقشهای ابوطالب و علی در نهایت خوش پوشی و فربه بودن به سر می¬برند حال آنکه تاریخ در بیان مصیبتهای شعب ابیطالب میگوید که پیامبر از فرط گرسنگی سنگ بر شکم مبارک خود می‌بستند تا در برابر خواسته کفار مکه تسلیم نشوند. این دوران سخت ترین دوران زندگی پیامبر بوده است زیرا ایشان خدیجه بانوی اول اسلام و همسر با وفای خود را از دست می‌دهند و دریغ از یک‌بار بیان نام بانوی اول مسلمین در این سریال!

 

پرداخت شتابزده به شعب و لیله المبیت(شب هجرت پیامبر که حضرت علی علیه السلام به جای ایشان خوابیدند) و امثالهم نشان می‌دهد که نویسنده در این‌باره کم اطلاع نبوده اما به عمد از پرداختن به آن خودداری کرده است. شاید عنوان شود که این سریال به زندگی عمر می‌پردازد نه پیامبر؛ پس باید به جزئیات زندگی عمر بپردازد اما این توجیه در جایی مصداق پیدا می‌کند که روش روایت داستان در سریال اینگونه باشد لیکن نویسنده و کارگردان نیمی از زمان سریال خود را به جزئیات زندگی وحشی، خالد بن ولید، سعد بن عباده؛ ابوعبیده ثقفی و… اختصاص می‌دهند. باید دید عدم پرداختن به زندگی خاندان پیامبر از روی کدام دستور و عمد بوده و پرداخت بیش از حد به زندگی امثال خالد و وحشی و امثال اینان با چه هدفی شکل می‌گیرد. تاریخ اسلام از وحشی جز به قتل عموی عزیز پیامبر و مثله کردن بدن او و کمک به خوردن جگرش توسط آکله الاکباد(هند مادر معاویه لعنته الله علیهم) چیزی به خاطر نمی‌آورد. بنابراین پرداختن به چنین موجودی و تاکید بر جهاد او بعد از پذیرش اسلام؛ تنها می‌تواند توجیهی برای گناهان و اعمال امثال یزید و معاویه و …. باشد. ابتدا با حدیثی جعلی وحشی را بهشتی می‌کنند سپس استدلال می‌کنند که کشتگان جنگ جمل هم همین طورند و قاتل و مقتول در بهشتند مانند این روایت که قاتل علی علیه‌السلام به خاطر عمل به تکلیف در بهشت خواهد بود(العیاذ بالله).

 

همینطور پرداختن به زندگی کسانی مانند خالد بن ولید و ابوعبیده ثقفی با جزئیات تمام به این دلیل است که از آنها در برابر قوای ایرانی و رومی پهلوانانی ساخته شود تا بحث دعوای میان عرب و عجم دامن زده شده و به این توهم تاریخی بپردازند که ما عربها یک بار ایران را فتح کرده و بار دیگر نیز میتوانیم فتح کنیم. همان توهمی که صدام حسین به واسطه آن خود را سردار قادسیه نامید.

 

نکته بزرگ دیگری که از نظر دور مانده است ماجرای همراهی خلیفه اول با پیامبر در مهاجرت از مکه به مدینه است. ابتدا باید از قصور عامدانه نویسنده در به تصویر نکشیدن افراد مهمی چون ابوذر غفاری انتقاد کرد که خروج پیامبر از مکه آن هم در آن شرایط محاصره نظامی مسلمین بدون ابوذر میسر نبود. البته در این سریال اعتقاد بر اینست که مکه یک شهر دموکراتیک بوده و رفت و آمد به آن آسان است به طوریکه پدران فرزندان مسلمان خود را با رضات خاطر تا دروازه شهر بدرقه می‌کنند!

 

همراهی در غار توسط خلیفه اول همواره برای اثبات لیاقت او در خلیفه رسول خدا بودن در نزد اهل سنت اهمیت داشته است. « الاَّ تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُواْ ثَانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا فَأَنزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ وَأَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُواْ السُّفْلَى وَکَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ».[۷]
اگر او را یارى نکنید خداوند (او را یارى خواهد کرد همانگونه که در مشکلترین ساعات او را تنها نگذارد) آن هنگام که کافران او را (از مکه) بیرون کردند در حالى که دومین نفر بود (و یک نفر همراه او بیش نبود) در آن هنگام که آن دو در غار بودند و او به همسفر خود مى‏گفت غم مخور خدا با ماست! در این موقع خداوند سکینه (و آرامش) خود را بر او فرستاد و با لشکرهایى که مشاهده نمى‏‌کردید او را تقویت نمود و گفتار (و هدف) کافران را پائین قرار داد (و آنها را با شکست مواجه ساخت) و سخن خدا (و آئین او) بالا (و پیروز) است و خداوند عزیز و حکیم است.

 

این مهم که بعدها در ماجرای سقیفه مورد استناد قرار گرفته و تا امروز هم بحث میان علمای شیعه و سنی است چگونه میتواند از منظر نویسنده و کارگردان این سریال دور بماند حال آنکه سلف ایشان یعنی مصطفی عقاد در فیلم معروف خود هرچه در توان داشته در جهت اثبات این حقوق کوشیده است.[۸] که البته در این مقال از اثبات یا رد آن می‌گذرم .

 

 

پر رنگ کردن نقش خلیفه دوم در جنگ‌های پیامبر

 

موضوع بعدی نقش خلیفه دوم در جنگ‌ها و غزوات پیامبر است. کارگردان سریال هم تمامی لحظات سخت جنگ را بر دوش علی علیه السلام و حمزه و سایر مسلمین گذاشته است. حال بگذریم از اینکه کارگردان در انتخاب نقش حمزه بسیار بد سلیقگی به خرج داده و شاید هم از روی عمد قصد داشته ابهتی که بوسیله آنتونی کوئین در فیلم الرساله ایجاد شده بود را با انتخاب بازیگری کوتاه قد بشکند![۹]

 

نکته مهم دیگر در جنگ خندق است. جایی که پیامبر عظیم الشان اسلام اقدام به شکستن سنگی بسیار سخت می‌کنند و سه بار برقی از سنگ می‌جهد. که در این سه بار ایشان مسلمین را به فتوحاتی مانند فتح بلاد روم و فارس و صنعا بشارت می‌دهد. نویسنده سریال در اینجا حدیث پیامبر اسلام را در باره سلمان ذکر می‌کند که او از اهل بیت است اما یادش می‌رود که اهل بیت کیستند که سلمان می‌تواند لیاقت یابد تا یکی از آنها باشد و این شرفی است که به گفته همین سریال نصیب هرکسی نمی‌شود. به طور قطع و یقین نویسنده میداند که اهل بیت پیامبر بر مبنای آیه مباهله و آیه تطهیر و حدیث معروف کساء و آیاتی مشابه همانا خاندان ایشان یعنی علی؛ فاطمه و حسنین علیهما آلاف التحیته و والثناء هستند. اما حقوق این اهل بیت در کجای این سریال قرار دارد؟

 

در همین جنگ خندق وقتی عمر بن عبدود مبارز می‌طلبد؛ نویسنده محترم اشاره‌ای نمی‌کند که هیچ کدام از صحابه جرات نداشتند پاسخ او را بدهند جز علی و اینجاست که پیامبر فرمودند امروز همه کفر در برابر همه اسلام ایستاده است و یا ضربه شمشیر علی در خندق از عبادت همه جن و انس بالاتر است.[۱۰] ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه می‌گوید: عمر بن خطاب در چندین جاگفته است: به خدا سوگند! اگر شمشیر علی نبود ، عمود خیمه اسلام استوار نمی‌شد.[۱۱]

 

و البته این را باید به حساب فراموشی‌ها عمدی نویسنده سریال نوشت. از این دست فراموشی‌ها بسیار است و در تورق تاریخ هر کجا که به فرار خواص از میادین جنگ می‌رسیم(منقول در تواریخ اهل سنت[۱۲]) نویسنده به سرعت موضوع را عوض می‌کند. مانند جنگ با اصحاب بنی قریضه که تکلیف آن را روشن نمی‌کند و جنگ خیبر که اصلا یادی از آن نمی‌کند یا غزوه تبوک و یا لشگرکشی اسامه که …

 

فراموشی متعمدانه حجة الوداع و غدیر خم

 

اما فراموشی متعمّدانه بزرگ دیگری که نویسنده در میان تمام تحریفات تاریخی خود بکار می‌برد حذف حجه الوداع از زندگی پیامبر است. البته تلاش کرده که این واقعه را از زبان ابوبکر آن هم در حالیکه نگران سلامت رسول خداست و برای خانواده خود اظهار ناراحتی می‌کند به تماشا بگذارد و زیرکانه تلاش دارد تا کلام رسول خدا در غدیر خم را از دهان خلیفه اول خارج کند تا از نظر تصویری؛ ذهنیت مخاطب را برای جانشینی ایشان فراهم نماید. پر واضح است که در چنین شرایطی هیچ اشاره‌ای به موضوع تعیین علی علیه السلام به جانشینی پیامبر نشود.

 

طبری در ذخائر العقبی می نویسد: براء نقل می کند در سفر حجه الوداع خدمت رسول خدا بودم وقتى به غدیرخم رسیدیم دستور داد آن مکان را پاکیزه نمودند سپس دست على را گرفته طرف راست خودش قرار داده فرمود: آیا اختیار دار شما نیستم پاسخ دادند: اختیار ما بدست شما است.

 

پس فرمود: هر کس من مولا و صاحب اختیار او هستم على مولاى او خواهد بود؛ پس عمر بن الخطاب به على گفت: این مقام گوارایت باد که تو مولاى من و تمام مؤمنین شدى.[۱۳]

 

با این تعریفی که سریال از ماجرای غدیر خم می‌کند؛ تماشاگر عامی شیعه و یا اهل سنت که اهل تحقیق هم نیست به راحتی ماجرای سقیفه را خواهد پذیرفت زیرا هم شخصیتِ تحریف شده از ابابکر خیلی خوب کار شده و هم بازیگر توانایش(غسان مسعود) در خدمت منویات نویسنده و کارگردان قرار گرفته است. تماشاگر هم او را به عنوان مردی آرام و بی تکلف می¬پذیرد و آرزو می‌کند که ایکاش مردی با نرم خویی او خلیفه باشد.

 

این موضوع از این نظر مهم است که بدانیم نویسنده و کارگردان به موضوعاتی پیش پا افتاده نظیر ارتباط وحشی با دختری از کنیزکان مکه در چند قسمت متوالی پرداخته است اما وقتی به سقیفه می‌رسد سرعتش را چند برابر کرده و در یک تعارف میان شیخان، خلافت به ابوبکر می‌رسد و خلاص.

 

یادمان باشد به سند همین سریال؛ جناب عمر؛ با شنیدن خبر مرگ پیامبر از خود بیخود شده و مردم را مورد سرزنش قرار می‌دهد که پیامبر نمرده و او مانند عیسی و موسی به آسمان رفته است.

 

جالب تر اینکه در موضوع سقیفه همه آنها که جمع شده‌اند اصلا از خود نمی‌پرسند که پیامبر دفن شده یا نه؟… در حالی‌که بدن مطهر پیامبر دو روز در خانه خود بود و روز سوم به خاک سپرده شد.اما همانروز و هنوز زمانی که بدن مبارکش کفن نشده؛ صحابه متاثر از مرگ عزیزترین موجود روی زمین با چشمانی اشکبار خلیفه انتخاب می‌کنند و البته این سریال تلاش می‌کند از کنار این موضوع مهم به سرعت عبور کند و به هیچ عنوان این موضوع که چه در خانه پیامبر میگذرد را مطرح نمی‌کند!

 

 

طراحی سریال برای تصویر کردن بیعت علی(ع) با خلیفه اول

 

موضوع بعدی که انحراف عجیبی را به تصویر می‌کشد بیعت علی علیه‌السلام با خلیفه اول است. نوع طراحی داستان این‌گونه بیان می‌کند که ایشان با رضایت کامل خود و در جواب توطئه‌ای که ابوسفیان پایه ریزی کرده است به مسجد رفته و دست ابابکر را در دست خود می‌گیرد و بیعت می‌کند. آن‌هم با دلیلی من در آوردی که از لسان بازیگر نقش حضرت علی صادر میشود تحت عنوان اینکه پیامبر اسلام پادشاه نبوده که بعد از خودش جانشینی انتخاب کند؟ و یا اینکه خلافت امری موروثی نیست که بعد از پیامبر میان خاندانش بماند. یا لاالعجب! وقاحت در این سریال تا جایی می‌رسد که دروغ خود را در دهان شخصیت علی قرار میدهند.مگر میشود کسی که در سیزده سالگی به خلافت پیامبر رسیده و در همه صحنه‌های مختلف زندگی پیغمبر عزیز اسلام به خلافت ایشان تصریح شده، کسی که داماد پیامبر است و کسی که پدر نوه‌های اوست ماجرا خلافت خود را فراموش کند و این کلام غیر عقلانی را بیان کند؟

 

فراموشی نویسنده دروغگوی این سریال جالب است زیرا در باره خلافت بعد از ابابکر می‌بینیم که ایشان خودشان خلیفه بلافصل خود را انتخاب و انتصاب می‌نمایند. یعنی فقط انتخاب خلیفه برای پیامبر جرم است و برای خلیفه اول اشکالی ندارد. البته بهانه‌ای هم از زبان ابابکر خلیفه اول که عنوان ایشان را صدیق می‌نامند؛ می‌آورند که من به بزرگان قوم گفتم کسی را انتخاب کنید و آنها مرا مخیر کردند و من هم عزیزتر از عمر کسی را نیافتم. و این بزرگان قوم کسی نیست جز عثمان و عبدالرحمان بن عوف!

 

هیچ تاریخ دان با انصافی نیست که از تلاش‌های مثبت خلیفه دوم در تاریخ خلافتش چشم بپوشد. اینکه وی تلاش ناتمام خلیفه اول در ارسال لشگر به نقاط مختلف و به نتیجه رساندن پیش بینی پیامبر در فتح ایران و روم و سایر بلاد را تکمیل نموده امری است که در تمام تواریخ و اسناد مشترک شیعه و سنی به چشم می‌خورد. اما در باره شخصیت ایشان بعد از خلیفه شدن آنچه که در تاریخ آمده با آنچه که به تصویر کشیده شده تفاوت‌های محسوسی دیده می‌شود.

 

حذف شدن بسیاری از یاران نزدیک پیامبر از سریال عمر

 

نکته دیگر سریال عمر این‌ست که در میان اصحاب خلیفه دوم خبری از صحابه‌ای که به پیامبر قرابت خاصی داشتند نیست و البته در اطرافیان خلیفه اول هم حضور نداشتند. کسانی مانند ابوذر که کلا از این سریال حذف شده است و وجود خارجی ندارد زیرا اگر نویسنده می‌خواست حضور این بزرگ مرد راستگو را به نمایش بگذارد مجبور بود از عنصری به نام صداقت استفاده نماید که در نگارش این سریال کمتر نشانی از صداقت می‌بینیم. کسانی مانند عمار که به ناگهان و بعد از جنگ احد به یکباره حذف می‌شود؛ مقداد که اصلا حضور ندارد، طلحه، زبیر که فقط در جلسه مرگ عمر دیده می‌شود و بسیاری از متقدمان در اسلام به دلایلی که عدم صداقت نویسنده در آن موج می‌زند از این سریال حذف شده‌اند و از میان بنی هاشم تنها به ابوطالب در ابتدای رسالت و به علی علیه‌السلام اشاره می‌شود. آن هم نه در حد شخصیت‌پردازی(که البته از توان این نویسنده و کارگردان خارج است) بلکه فقط به عنوان یک تیپ. با آن چهره پردازی که عبداله اسکندری انجام داده و تلاش نموده که در جهت منویات تهیه کنندگان فیلم این بازیگر را تا حد امکان به عکسهایی که منتسب به علی علیه السلام است نزدیک گرداند. حال آنکه اصحاب و پیروان حضرت علی علیه‌السلام به خواست ایشان در فتوحات دوران عمر، نقش به سزایی ‌داشتند. عده‌ای از آنان‌، فرماندهی بخشی از سپاه را عهده‌دار بوده و در این جهت تلاش‌ها و جان‌فشانی‌های بسیاری از خود نشان دادند، تا آنجا که به جرأت می‌توان گفت پیروزی ‌سپاه اسلام در بسیاری از مقاطع‌، مرهون کوشش‌ها و فرماندهی عالی این افراد بود اما در این سریال بیشتر روی خالد بن ولید تاکید می‌شود. در اینجا مناسب است به نام برخی از آنان با مناصب‌شان در نبردها اشاره شود:

 

۱- سلمان فارسی‌: وی در فتح مدائن که در سال ۱۶ هجری روی داد در جایگاه سفیر مسلمانان حضور داشت و با ایراد سخنان پرشور و حماسی‌، نقش به سزایی در بالا بردن ‌روحیه مسلمانان و تشویق آنان به نبرد ایفا کرد.[۱۴]

 

۲ـ حذیفة بن الیمان‌: حذیفه در جنگ نهاوند از فرماندهان سپاه بود و به گزارش ‌دینوری‌، مَقْدِسی و ابن عبدالبرّ، پس از نُعمان بن مُقَرّن فرماندهی کل سپاه اسلام را به ‌عهده گرفت‌. او در فتح شوشتر، سِمَت فرماندهی پیاده نظام سپاه ابوموسی اشعری را عهده‌دار بود.همچنین شهرهای همدان‌، ری و دینور به دست وی فتح شده است‌.[۱۵]

 

۳ـ مقداد بن اسود کندی‌: مقداد در فتح مصر در رأس سواره نظام‌ها شرکت داشت‌. هم چنین در فتح دیار بکر به همراهی عمار یاسر حضور داشت‌.[۱۶]

 

۴ـ هاشم بن عتبة بن ابی وقاص المرقال‌: هاشم بن عتبه‌، برادرزاده سعد بن ابی‌ وقاص و از یاران با وفا و مخلص حضرت علی(علیه‌السلام) بود که در جنگ صفین به شهادت رسید. وی در روزگار خلافت عمر در نبرد قادسیه‌، فرماندهی جناح چپ سپاه اسلام را عهده‌دار بود. هم چنین از سوی خلیفه مأموریت یافت با سپاه دوازده هزار نفری به مقابله با سپاه ‌یزدگرد به جلولاء اعزام شود.هاشم بن عتبه نیز در فتح بیت المقدس‌، فرمانده پنج هزار سواره نظام بود.[۱۷]

 

۵ـ عمار بن یاسر: عمار از شیعیان خاص امیرمؤمنان بود که در فتح مصر، فرماندهی‌ سواره نظام را به عهده داشت‌. وی در فتح دیار بکر نیز به اتفاق مقداد بن اسود شرکت ‌کرد. عمار در فتح شوشتر نیز فرماندهی دسته سواران را به عهده داشت‌. وی در این ‌زمان‌، حاکم کوفه بود. چون خلیفه طی نامه‌ای از او تقاضای کمک به ابوموسی اشعری را کرد، عمار عبدالله بن مسعود را جانشین خویش در کوفه کرد و خود به همراه شش هزار سوار به کمک ابوموسی شتافت‌.[۱۸]

 

۶ـ مالک اشتر نخعی‌: وی در جنگ قادسیه حضور داشت‌. شهرهای آمِد و مَیافارِقِین به دست او فتح شد. مالک اشتر در این روزگار در نبردهای مسلمانان با رومیان به فرماندهی گروهی از سپاهیان منصوب و با رشادت‌های فراوان‌، شماری از رومیان را نابود کرد. او نیز به فرماندهی هزار سوار در فتح عَزاز شرکت داشت‌. چنان ‌که در فتح مصر نیز از فرماندهان سپاه به شمار می‌رفت‌.[۱۹]

 

۷ـ حجر بن عدی کِندی‌: حُجر در نبرد جلولاء همراه دو هزار سوار خویش فرماندهی ‌جناح راست را به عهده داشت‌. او نیز در جنگ قادسیه حضور فعالانه داشت‌. هم چنین ‌سخنان حجر در "مرج عذراء” محل شهادت وی‌، زمانی که خود را برای شهادت آماده ‌می‌کرد، حاکی از آن است که وی در فتح شامات نقش به سزایی داشته است‌.[۲۰]

 

اما حذف عوامل اصلی کمک کننده به پیامبر در این سریال به دلیل اینست که شخصیت خلیفه دوم بیشتر و بهتر دیده شود. تلاش کارگردان در میزانسن نیز به گونه‌ایست که عمر همواره در پشت سر ابوبکر، عثمان پشت سر او و علی در پشت سر ایشان باشد. یعنی ترتیب خلفا را با همین نوع میزانسن تعیین می‌کند. جالب اینجاست که مشاوران اصلی عمر در تمام طول سریال عثمان و قنفذ و مغیره هستند و گاهی نیز علی علیه السلام.

 

همان‌طور که اشاره شد نویسنده و کارگردان از هنگام به خلافت رسیدن عمر تلاش خود را برای قدیس نشان دادن او آغاز می‌کنند. از نمازهای داخل خانه و عبادات گرفته تا پرسه‌های نیمه شب در خیابانها و گوش دادن به زمزمه خصوصی مردم در خانه‌هایشان تارسیدگی کردن به فقرا و… البته درتاریخ ثبت است که عمر انسان زاهدی بوده و در بسیار از موارد به خانواده خود سخت می‌گرفته است. او خود را در حد نازل ترین مردم نگه میداشته تا همواره به عنوان خلیفه مسلمین الگو باشد. اما کار تا جایی پیش میرود که در خشکسالی معروف مدینه خلیفه به نماز باران می‌ایستد و یک روز بعد باران می‌بارد و همه از خشکسالی رهایی می‌یابندکه این مورد در هیچ کجای اسناد تاریخی اهل تسنن که بنده مطالعه کرده‌ام یافت نشد.

 

 

تلاش مذبوحانه برای اختلاف‌افکنی بین شیعه و سنی و فارس و عرب در ماجرای ابولؤلؤ

 

آخرین تیر ترکش نویسنده محترم در باره ابولؤلؤ است که قاتل خلیفه دوم محسوب می‌شود. نویسنده تلاش زیادی می‌کند که او را یک ایرانی متعصب و دو آتشه نشان دهد که تنها به دلیل اینکه خلیفه و مسلمین ایران را اشغال کرده‌اند او را می‌کشد و در این راه تلاش میکند که اولین تروریست‌های اسلامی را ایرانی معرفی نماید. حال آنکه او در این راه ناصواب عمل کرده و از روایات اهل سنت هم در این زمینه غافل مانده است.

 

«ابولؤلؤ (د ۲۳ق/۶۴۴م)، قاتل عمربن خطاب – از زندگی او هیچ دانسته نیست و شهرت او تنها به دلیل قتل عمر است. بیشتر منابع نام او را فیروز ضبط کرده‌اند.[۲۱] دربارة اصل و نسب و اعتقاد او میان منابع، اشتراک اندکی دیده می‌شود. منابع متأخرتر نیز جز تکرار گفته‌های منابع پیشین کمتر اطلاع سودمندی به دست می‌دهند. بنابر خبر مشهوری، او از مردم نهاوند بود که در جنگ به دست مسلمانان اسیر شد و به غلامی مغیره بن شعبه فرمانروای کوفه درآمد.[۲۲] در منابع کهن‌تر او را مجوسی شمرده‌اند .[۲۳] با این همه گروهی دیگر از مورخان او را مسیحی دانسته‌اند.[۲۴] بنابر نقل نه چندان قابل اعتماد طبری (۴/۱۳۶) از سیف بن عمر، ابولؤلؤ نخست به اسارت رومیان درآمد و سپس مسلمانان او را اسیر کردند. دربارة انگیزة قتل عمر به دست ابولؤلؤ همسانی چندانی در منابع تاریخی وجود ندارد .بنا بر کهن‌ترین روایات، مغیره بن شعبه از کوفه نامه‌ای به عمر در مدینه نوشت و از او خواست تا اجازه دهد غلامش ابولؤلؤ به مدینه بیاید و مردم از فنون او مانند نقاشی، آهنگری، و درودگری بهره‌مند شوند. عمر با آنکه ورود غیرعرب را به مدینه ممنوع شمرده بود، موافقت کرد.پس از چندی، ابولؤلؤ نزد عمر از مولای خود مغیره شکایت کرد که خراجی سنگین بر او بسته است، ولی خلیفه شکایت او را روا ندانست و ابولؤلؤ که از بی‌اعتنایی خلیفه در خشم شده بود، کلمات تهدیدآمیز بر زبان راند، چندی پس از آن گفت‌وگو، ابولؤلؤ در مسجد کمین کرد و هنگام نماز صبح عمر را از پای درآورد و پس از آنکه چند نفر دیگر را هم زخم زد، خودکشی کرد.[۲۵] از دیگر نظراتی که دربارة انگیزة قتل عمر گفته شده این است که برخی از بزرگان صحابه که از سختگیریهای عمر ناراضی بودند، نقشة قتل خلیفه را طرح کردند و ابولؤلؤ تنها وسیلة اجرا بوده است.[۲۶] شواهدی نیز دردست است که نشان می‌دهد کسانی مانند کعب الاحرار یهودی از پیش در این‌باره به خلیفه هشدارهایی داده بوده‌اند.[۲۷] برخى از محقّقان بر این عقیده‏اند که در پشت صحنه قتل خلیفه دوّم ‏دست حزب اموى در کار بوده است. بویژه آنکه عمر در اواخر دوران‏خلافتش بسیار بر آنان سخت گرفته بود. این عمرو بن عاص است که با افسوس و حسرت مى‏‌گوید: خداوند زمانى را که در آن استاندار عمر بن‏‌خطّاب گشتم، نفرین کند. مغیره نیز بر عمر کینه مى‌‏ورزید. چراکه عمر پس از متّهم ساختن او به زنا، وى را از استاندارى بصره عزل کرد و مغیره ‏را بارها مورد خطاب قرار مى‏داد و به او مى‏‌گفت: به خدا قسم گمان‏ نمى‏‌کردم که ابوبکر بر تو دروغ بندد. عبدالرحمن بن ابوبکر بر این باور بود که جفینه غلام سعد بن ابى‏‌وقاص‏ در جریان قتل عمر شرکت دارد و از طرفى سعد نیز با جناح امویّون‏ خویشاوندى نزدیکى داشت چراکه مادرش خواهر ابوسفیان بود. در واقع عوامل و اسبابى که مرگ عمر در مورد شکایت از مغیره را ملاک قرار می‌دهند و آن را پیش زمینه ترور عمر توسّط ابولؤلؤ دانسته‏‌اند، سُست و بى‏‌پایه است و قابل نقد و بررسى است. زیرا همین که مغیره، غلامش را که خراج بر او مقرّر شده بود، رد کرد دلیل آن‏ نمى‏‌شود که کمر به ترور عمر ببندد بلکه این امر باید وى را به ترور مولایش که مستقیماً خراج را براى او مى‌‏برد، ترغیب مى‏‌کرده است. از سوی دیگر خلیفه دوم فردی سخت‌گیر و تندخو بوده که قبل از مرگش عمرو عاص را بنا به روایت همین سریال مورد عتاب قرارداده و فرزند او را کتک می‌زند. توطئه قتل او هم در بسیاری از اسناد به اولین صهیونیست‌هایی که در اسلام ظهور کرده‌اند مرتبط دانسته شده است. حال چرا نویسنده محترم از میان این‌همه سند و روایات متعدد و مختلف تنها به این بسنده می‌کند که ابولولو یک ایرانی متعصب و دو آتشه است؛ تنها می‌تواند به دلیل متهم کردن ایرانی‌ها در قتل خلیفه‌ای باشد که از نظر اهل سنت دارای مقام ارزشمندی است و قطعا بر روی مخاطب نا آشنا به تاریخ تاثیرات عظیمی برجای می‌گذارد. آیا رفتار تولیدکنندگان این سریال نمی‌تواند زمینه‌ساز توطئه‌ای شوم بر علیه اتحاد مسلمین باشد؟ آیا هدف از تولید این سریال عظیم را با بودجه نفتی وهابیون نباید تنها و تنها به قسمت آخر این سریال و ترور عمر خلیفه دوم مربوط دانست؟ آیا با نگاه ضد ایرانی نمیخواهند که مسلمان فارسی زبان را با مسلمانان عرب زبان درگیر نمایند؟ …. باید بدانیم که آرزوی اسرائیل و صهیونیزم اینست که هیچ مسلمانی و باز هم تاکید می‌کنم که هیچ مسلمانی را بر روی زمین باقی نگذارند و این با لطایف الحیل در حال پیگیری است. اینک که دنیای اسلام با بهار عربی و انتفاضه مسلمین در حال بالندگی است باید دانست که هر گونه تلاشی برای ایجاد تفرقه میان دو فرقه بزرگ اسلامی چیزی است که آنها بدان نیاز دارند. مطمئنا و به جرأت می‌‌توان سریال عمر را یک اقدام اساسی در این راه دانست.

 

نگاهی به عوامل سریال

 

نویسنده: دکتر ولید سیف- شاعر و نویسنده داستان کوتاه و همچنین از نویسندگان معروف ترین درام‌های تاریخی است از جمله: «الزیر سالم» و «الخنساء» و «شجرة الدر» به کارگردانی صلاح أبو هنود ، و همچنین «صلاح الدین الأیوبی» و «ربیع قرطبة» و «ملوک الطوائف» و «التغریبة الفلسطینیة» و «ملحمة الحب والرحیل» و «المعتمد بن عباد» و «صقر قریش»، و بسیاری از درام‌های تلویزیونی سوریه.

 

مدرک لیسانس خود را در دو زبان عربی و ادبیات از دانشگاه اردن و دکترای زبانشناسی از دانشگاه لندن در سال ۱۹۷۵ به دست آورده است و به عنوان یک مدرس دانشگاه، در گروه زبان عربی در دانشگاه اردن به مدت سه سال کار کرده است.[۲۸]

 

کارگردان حاتم علی: نویسنده و بازیگر سوری است که مدرک خود در رشته هنرهای نمایشی را از موسسه هنرهای نمایشی دمشق در سال ۱۹۸۶ میلادی دریافت کرد. حاتم علی توانست چندین فیلم در سوریه و مصر کارگردانی کند. او کار خود را با نوشتن فیلمنامه، داستان‌های کوتاه و درام شروع کرد.حاتم علی در بسیاری از کارهای سینمایی به عنوان کارگردان، نویسنده، مدیر تولید و بازیگر ظاهر شد.[۲۹] سریال تاریخی عمر ابن الخطاب را می توان از مهم ترین مجموعه‌های کارگردانی شده توسط این کارگردان در نظر گرفت.

 

سریال عمر بزرگترین اثر تاریخی – تلویزیونی جهان عرب با هزینه ای بیش از ۵۰ میلیون دلار است که دو شرکت ام بی سی و موسسه تبلیغاتی قطر متعلق به ولید بن ابراهیم آل ابراهیم، برادر همسر ملک فهد بن عبدالعزیز، پادشاه سابق عربستان ساخت آن را بر عهده گرفته اند. این سریال داستان زندگی خلیفه دوم مسلمانان عمر بن خطاب و حوداث مهمی که در دوران خلافت او اتفاق افتاد را به نمایش می گذارد.

 

سامر اسماعیل، بازیگر نقش خلیفه دوم که در مسلمان با مسیحی بودنش همچنان تردید وجود دارد به تازگی از مؤسسه عالی هنرهای دراماتیک سوریه فارغ التحصیل شده و پیش از این در هیچ فیلم، سریال و یا تئاتری بازی نکرده است. هیئت علمای ناظر بر سریال «عمر» که متشکل از برخی علمای اهل تسنن همچون یوسف القرضاوی، سلمان العوده، عبدالوهاب الطریری، علی الصلابی، سعد مطر العتیبی و اکرم ضیاء العمری می‌باشند(و البته بجز دو نفراول بقیه آنها ناشناخته هستند) تاکید کرده بودند که بازیگر نقش خلیفه دوم در این سریال باید بازیگری جوان و گمنام باشد و تعهد بدهد که پس از بازی در سریال «عمر» برای چندین سال در هیچ فیلم، سریال و یا تئاتری بازی نکند.

 

بنابر اعلام گروه رسانه ای «ام بی سی»، سریال تلویزیونی «عمر» طی ۳۲۲ روز و حدود ۳۰۰ بازیگر و با مجموعه‌ای از عوامل که به ۳۰ هزارنفر می رسند فیلمبرداری شده است. در این سریال پر هزینه، ۳۹ کارشناس لباس و خیاط مسئول دوختن ۱۴۲۰۰ متر پارچه برای بازیگران بوده اند و ۱۹۷۰ شمشیر، ۶۵۰ نیزه، ۱۵۰۰ اسب، ۳۸۰۰ شتر، ۴۰۰۰ تیر، ۴۰۰ کمان، ۱۷۰ سپر، ، ۱۳۷ تندیس و مجسمه، ۱۶۰۰ ظرف سفالی، ۱۰۰۰۰ سکه معدنی و ۷۵۵۰ دمپایی نیز برای ساخت آن به کار رفته‌اند. همچنین ۲۹۹ کارشناس صحنه و بنا از ۱۰ کشور جهان ماکت شهر مکه و کعبه را در زمینی به مساحت ۱۲ هزار متر مربع ساخته‌اند.

 

از میان عواملی که از ایران به این سریال رفته‌اند میتوان به عبداله اسکندری طراح چهره پردازی مطرح سینمای ایران، آذر محمدی طراح لباس، جلیل فتوحی نیا طراح صحنه، محمود اردلان طراح صحنه‌های جنگی و… نام برد که تعداد آنها بر اساس تیتراژ سریال به حدود ۴۰ نفر می‌رسد.

 

بدون شک هزینه هنگفت ساخت این سریال می‌توانست در صورت استفاده از فیلمنامه‌ای متقن، مستند، همه جانبه و بدور از نگاه‌های وهابی‌گری این اثر را به نشانه‌ای ماندگار در عرصه فیلمهای تاریخی تبدیل نماید. اما در حال حاضر به دلایل بسیاری که در بخش اول آوردم این کار به لحاظ داستانی از اشکالات فراوان اسنادی رنج می‌برد که البته با توجه به حضور یک تیم کارشناسی شاید بهتر است عنوان کنیم این سریال از یک نگاه وهابی گری و افراطی رنج می‌برد. از چیدمان شخصیت‌ها تا نوع ساختار متغیر آن، از نحوه شخصیت‌پردازی تا تصویر برداری شتابزده و گاهی پر ادا و اصول تا بازی‌هایی بعضا خوب و اکثرا ابتدایی همگی نشان از شتاب‌زدگی در ساخت این اثر را به نمایش می‌گذارند. سوی دیگر این ماجرا عدم توجه به ماندگاری اثر است و گویی سازندگان اثر به تاثیرگذاری مقطعی این سریال بر مخاطب دل بسته‌اند تا همزمان با موج سیاسی و تحریم‌های اقتصادی علیه ایران و ملت فارسی زبان و داعیه‌های نابخردانه صهیونیست‌ها این سریال هم بتواند میان برادران ایمانی و مسلمان دو سوی خلیج همیشه فارس دعوایی هرچند کوچک راه انداخته و سود خود را ببرد.

 

پر واضح است که عوامل اصلی این سریال از نوع برخورد ما با عوامل ایرانی ساخت این سریال با خبر بوده‌اند. به همین دلیل است که از شهرت و البته غفلت عده‌ای از بهترین سینماگران ایرانی استفاده نموده و از ایشان دعوت به همکاری می‌نمایند. سریال‌های ضعیف و بی‌بنیاد تلویزیون‌های عربی نشان داده که در تخصص‌هایی مانند صحنه پردازی، گریم و… اشکالات اساسی دارند و البته آنها میدانند که ایرانیان در ساخت سریال‌ها و فیلم‌های تاریخی توان بالقوه‌ای دارند و دعوتنامه‌هایشان به دست هنرمندانمان می‌رسد. بیایید عصبی هم اگر می‌شویم از جایی بشویم که میفهمیم هنرمندانمان برای ابراز وجود خود در یک اثر تاریخی بزرگ از همه وجودشان مایه می‌گذارند. یادمان باشد عبداله اسکندری کیست و چه تجربیاتی دارد. این تجربیات باید بدرد بخورد در حالی‌که ما در پروژه‌های پر هزینه خود به سراغ خارجی‌ها می‌رویم نباید انتطار داشته باشیم که عزیزانمان در جای دیگری مشغول شوند. باید به جای عصبیت از این غفلت یادمان باشد که قدر زر را بشناسیم که همان وهابیون در انتظارند تا از این عصبیت‌ها استفاده ابزاری بنمایند. یادمان باشد که ایرانیان در این سریال هر کجا که به شخصیت علی رسیده‌اند دست و دلشان لرزیده و تمام تلاش خود را کرده‌اند که نظر کارگردان را به سوی بهترین‌نماها جلب نمایند هرچند که این تلاش‌ها فقط و فقط جنبه ظاهر نمایی در این سریال یافته است.

 

نگارنده هم معتقد است که وقتی هنرمند قرار است کاری انجام دهد پیرامون هنرش باید دقت کند اما با برخوردی که اینک در سایت‌های مختلف با عوامل ایرانی این سریال میشود موافق نیستم . اشکال در جای دیگری است که باید با شجاعت به آن رسیدگی کرد.

 

گذشته از کار خوب عوامل ایرانی که انصافا تنها نقطه قوت سریال محسوب میشود هیچ نقطه بارزدیگری در سریال نمی‌بینیم. از کارگردانی سریال که خود را به اولین نماهایی که به ذهن هر سازنده‌ای متبادر می‌شود راضی کرده تا تصویربرداری اثر که چند دستی بودن در آن به خوبی قابل تشخیص است. اما نباید از صحنه‌های جنگی و تصویربرداری موفق این صحنه‌ها غافل شد که هم کارگردان و هم عوامل توانسته‌اند با تجربه عمل نمایند.

 

در نگاه کلی شاید بتوان عمر را در سیستم فیلم‌سازی تلویزیونی اعراب که همواره در ساخت سریالهای تاریخی ضعفهای عمده‌ای داشته‌اند یک نقطه عطف نامید. خاطر نشان می‌کنم با اینکه این سریال در دنیای عرب نمره نسبتا خوبی می‌گیرد اما هنوز تا رسیدن به سریال‌های تاریخی پر قدرت کشورمان فاصله زیادی دارد که البته نباید از قدرت پولهای بادآورده شیوخ مورد نفوذ وهابیت و صهیونیسم غافل باشیم.

 

نتیجه

 

این برای اولین و آخرین بار نیست که ساخت سریالهای موهن در دستور کار وهابیون قرار می‌گیرد بلکه آنها از سال‌ها قبل و با ساختن سریال‌هایی مانند «حسن؛ حسین و معاویه» اقدام به توهین به مقدسات شیعه نموده‌اند که متاسفانه هیچ فریادی بر نخواست. شاید بتوان گفت تحریکات سریال عمر یک دهم توهین‌های سریال مذکور نیست اما وقتی با آن سریال برخوردی صورت نمی‌پذیرد می‌بایست منتظر سریال‌های موهن دیگری هم باشیم. چیزی شبیه به سریالی موهن به امام صادق علیه‌السلام که در شرف تکوین است. با اینحال غفلت و شتاب‌زدگی دو عنصری هستند که عوامل پشت پرده این مجموعه‌ها در انتظار آنند. از یک سو غفلت از اعتراضِ اثر بخش به ساخت این آثار و تاکید بر حفظ حرمت خلفای راشدین و ائمه هدی از سوی دو طرف سنی و شیعه، می‌تواند دشمن را بر تحریکات خود تجری ببخشد و از سوی دیگر شتابزدگی در برخورد با این آثار می‌تواند به مطرح شدن بیشتر آنها کمک کند. در هر دو صورت آسیاب دشمن در گردش می¬افتد. بنابراین انتظار اینست که اولا علمای اعلام از هر دو سو با آگاهی دادن به موقع روشنی بخش اذهان عمومی باشند و از سوی دیگر متولیان امور هنری با دوراندیشی از ایجاد مباحث مورد مناقشه دو طرف خود داری نموده و هنرمندانمان نیز با آگاه شدن به مسائل دینی و اسلامی و تاریخی دستان پشت پرده این نمایشات به ظاهر هنرمندانه را خوانده و دشمنان قسم خورده امت واحده اسلامی را مایوس نمایند. انشاءلله.

 

 

نکته: در متن حاضر و در جاهایی از نوشتن صلوات بعد از نام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و یا درود و سلام بر امیرالمونین علی علیه آلاف التحیه و الثنا خود داری کرده‌ام. دلیل آن البته بی ادبی و بی حرمتی نبوده است. اهل تسنن در کلام خود بعد از نام خلفای راشدین(جنابان ابوبکر؛ عمر، عثمان و علی) عبارت رضی الله عنه را می‌نویسند. بنده به خاطر آنکه به خلفای مورد احترام ایشان اهانتی روا نداشته باشم از نوشتن هرگونه کلمه و ثنایی در هنگام نقدهای تاریخی و نقد سریال خودداری کرده‌ام. بعضی از نقاط هم از بازیگر آن نقشها یاد کرده‌ام که طبیعتا از نوشتن آن ادعیه خودداری شده است.

 

در پایان امید واثق دارم تلاش این کوچکترین مورد نظر و تایید آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه واقع گردد و توجهات آن جناب را به همراه خود داشته و دل پر مهر ایشان را مرهمی باشد و برای برادران دینی¬مان راهی برای وحدت هرچه بیشتر تلقی گردد.

*********************************************************************************************************************

 

*نویسنده و کارگردان سریال ترجمه زخم و سریال تاریخی ذبیح در خصوص پدر گرانقدر رسول اکرم (ص) و چند اثر سینمایی و ویدئوی دیگر

 

پی‌نوشت‌ها:
۱. این فاروق با فاروقی که در میان اهل سنت روایت است تفاوت بنیادین دارد.
۲. ۲۸ /۰۹/۸۷ دررابطه باحادثه ی غدیر
۳. سوره شعراء/آیه۲۱۴
۴. محمد بن جریر طبری (زادهٔ ۲۲۴ در ساری یا طبرستان – درگذشتهٔ ۳۱۰ هجری قمری در بغداد) مورخ، مفسر قرآن و مؤلف کتاب تاریخ طبری است.
۵. تاریخ الطبری، ج۲، ص۶۳-۶۲ ـ جامع البیان للطبری، ج۱۹، ص۱۴۹ ـ شرح نهج البلاغه لإبن أبی الحدید، ج۱۳، ص۲۱۱ ـ کنز العمال للمتقی الهندی، ج۱۳، ص۱۱۴ ـ شواهد التنزیل للحاکم الحسکانی، ج۱، ص۴۸۶ ـ تفسیر البغوی، ج۳، ص۴۰۰ ـ تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۳۶۴ ـ السیرة النبویة لإبن کثیر، ج۱، ص۴۵۹ ـ البدایة و النهایة لإبن کثیر، ج۳، ص۵۳ ـ الکامل فی التاریخ لإبن الأثیر، ج۲، ص۶۳ ـ الدر المنثور للسیوطی، ج۵، ص۹۷ ـ تاریخ مدینة دمشق لإبن عساکر، ج۴۲، ص۴۹ ـ مناقب علی بن أبی طالب (ع) لإبن مردویه الأصفهانی، ص۲۹۰ ـ المناقب للموفق الخوارزمی، ص۸
۶. وحشی در فتح مکه با اما و اگر مسلمان شد اما پیامبر فرمودند از برابر دیدگان من دور شو. اهل سنت بر این باورند که وحشی و حضرت حمزه در بهشت در کنار هم هستند زیرا وحشی در ماجرای قتل مسیلمیه کذاب که ادعای پیامبری داشت او را کشته است و بنابراین در بهشت است.اما این حدیث سندی ندارد زیرا به قول اکثر علما وحشی بسیار شرب خمر میکرد و در حال مستی مرد و بر حقانیت ابوبکر و عمر و معاویه در برابر علی علیه السلام رای داد با اینکه در غدیر خم حضور داشت و در باره خالد بن ولید و معاویه جعل حدیث کرد(والله اعلم)
۷. توبه-آیه چهلم
۸. در نسخه اصلی الرساله- نسخه عربی- به صراحت بر این موضوع تاکید میشود اما در نسخه دوبله شده در ایران این موضوعات به صورت دیگری ترجمه شده است.
۹. اینکه در این نوشتار مدام از کلمه «عامدانه» استفاده شده به دلیل پشتوانه مالی این سریال است که توسط وهابیون صورت پذیرفته و همگان میدانند که وهابیون دشمنان قسم خورده اسلام هستند. بنابراین تمام تحرکات آنها بوی از صدمه زدن به اسلام را با خود دارد.
۱۰. سعد الدین التفتازانی)متوفای ۴۹۱ ه(، شرح المقاصد فی علم الکلام، ج ۱، ص ۳۰۱ ، ناشر: دارالمعارف النعمانیة-باکستان-۱۵۰۱ ه -۱۹۱۱ م، الطبعة: الأولى.
۱۱. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة ج ۱۱ ، ص ۴۱ ، تحقیق محمد عبدالکریم النمری، ناشر: دارالکتب العلمیة بیروت، الطبعة:الأولى، ۱۵۱۱ ه – ۱۹۹۱ م
۱۲. سیره ابن مغازلی-ج۱-ص۳۲۱- … می گفت: در احد مثل همیشه تنها کسی که از جان مقدس پیامبر دفاع کرد علی بن ابیطالب بود و بعضی از مسلمین مثل عمار و سلمان و طلحه
۱۳. علی بن أبی بکر الهیثمی)متوفای ۱۰۴ ه(، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج ۹، ص ۱۰۵ ، ناشر: دارالریان للتراث، دارالکتاب
. العربی- القاهرة، بیروت– ۱۵۰۴
۱۴. واقدی‌، فتوح الشام‌،‌، ج‌۲، ص‌۲۵۱؛ طبری‌،‌، ج‌۳، ص‌۱۲۱ـ ۱۲۴؛ ابوحنیفه دینوری‌، کتاب الاخبار اطوال‌؛ ص‌۱۲۶ و عبدالکریم بن محمد الرافعی القزوینی‌، التدوین فی اخبار قزوین‌، تحقیق عزیز الله العطاردی‌، ج‌۱، ص‌۷۸٫
۱۵. شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان الذهبی‌، العبر فی خَبَر من عَبَرَ، ج‌۱، ص‌۲۶٫- ابوحنیفه دینوری‌، همان‌، ص‌۱۳۶؛ مطهّر بن طاهر المَقْدِسی‌، البدء و التاریخ‌، ج‌۵، ص‌۱۸۲ و ابن عبدالبر القرطبی‌، الاستیعاب‌؛ج‌۱، ص‌۳۹۴٫-ابن اعثم‌، ‌، کتاب الفتوح‌، ج‌۲، ص‌۲۷۷ و بلاذری‌، ، ص‌۳۷۳٫ بلاذری حذیفه را فرمانده جناح چپ سپاه عمار می‌داند – ابن عبدالله القرطبی‌، همان, ج‌۱، ص‌۲۴۰ و ۳۹۴ و ابن اثیر، اسدالغابه‌، ج‌۱، ص‌۴۶۸٫
۱۶. واقدی‌، همان‌، ج‌۲، ص‌۷۳؛ ابن عبدالبر القرطبی‌، ج‌۴، ص‌۴۳ و ابن اثیر، ج‌۴، ص‌۴۴۷٫وص ۱۱۷
۱۷. ابوحنیفه دینوری‌، همان، ص‌۱۸۳٫- ، ص‌۱۲۱٫بلاذری‌، فتوح البلدان‌، ص‌۲۶۴ و طبری‌، همان‌، ج‌۳، ص‌۱۴۰٫واقدی‌، همان‌، ج‌۱، ‌۲۹۷٫
۱۸. واقدی‌، همان‌، ج‌۱، ص‌۲۹۷و ج‌۲، ص‌۷۳٫و ص‌۱۱۸٫ابن اعثم‌، همان‌، ج‌۲، ص‌۲۷۷ و بلاذری‌، همان‌، ص ۳۷۳٫و ص‌۲۷۵ و ابوحنیفه دینوری‌، همان‌، ص‌۱۳۰٫
۱۹. بوحنیفه دینوری‌، الاخبار الطوال‌، ص‌۱۲۰٫ یاقوت حموی‌، معجم البلدان‌، ج‌۱، ص‌۷۶- ج ۶، ص ۲۷۳- ابن اعثم‌، کتاب الفتوح‌، ج‌۱، ص‌۲۵۹٫یعقوبی‌، تاریخ یعقوبی‌، ج‌۲، ص‌۱۴۲٫ واقدی‌، فتوح الشام‌، ج‌۱، ص‌۳۶۱٫، ج‌۲، ص‌۷۳٫
۲۰. بن اعثم‌، همان‌، ج‌۱، ص‌۲۱۰ـ۲۱۱/ بلاذری‌، فتوح البلدان‌، ص‌۲۶۴٫ ابن‌اعثم‌، حجر را فرمانده جناح چپ ‌نوشته است‌.- ابن اثیر، اسدالغابه‌، ج‌۱، ص‌۴۶۱٫بلاذری‌، انساب الاشراف‌، ج‌۵، ص‌۲۶۸ و طبری‌، تاریخ الامم و الملوک‌، ج‌۴، ص‌۲۰۵٫ حجر در این باره ‌می‌گوید: آگاه باشید به خدا سوگند، اگر مرا در این سرزمین بکشید، من نخستین سواری بودم که این سرزمین را فتح کردم و نخستین کسی بودم که سگ‌های این سامان بر من بانگ زدند.
۲۱. (مثلاً: نک‍: حسان بن ثابت، ۱/۲۷۳؛ ابن حبیب، «اسماء». ۱۵۵؛ ابن قتیبه، ۱۸۳).
۲۲. (ابن سعد، ۳/۳۴۱، ۳۴۷؛ ابوالعرب، ۶۷، به نقل از ابن اسحاق).
۲۳. (ابن حبیب، المحبر، ۱۴؛ ابن شبه، ۳/۹۱۳؛ مسعودی، ۲/۳۲۹
۲۴. (نک‍: طبری، ۴/۱۹۰؛ ابن عبدریه، ۴/۲۷۲).
۲۵. (ابن سعد، ۳/۳۴۵؛ ابن شبه، ۳/۸۹۶-۸۹۹؛ طبری، ۴/۱۹۰-۱۹۱؛ دربارة دیگر روایات نک‍: ابن شبه، ۳/۸۹۳؛ ابن اعثم، ۱/۳۲۳).
۲۶. (ایرانیکا، ۳۳۴/I).
۲۷. (نک‍: احمدبن حنبل، ۱/۱۵؛ ابن شبه، ۳/۸۹۱)،
۲۸. نقل از سایت شبکه mbc
۲۹. همان

                    (منبع:ویکیپدیا .پارسینه)

 

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 6856
موضوعات مرتبط: سینمای دینی , سینمای شرق , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1

دو شنبه 30 آذر 1393 ساعت : 11:37 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
(نشکسته) آخرین کارآنجلیناجولی+دانلود
نظرات
تعداد بازدید از این مطلب: 5934
موضوعات مرتبط: سینمای غرب , ,
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3

پنج شنبه 27 آذر 1393 ساعت : 7:41 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
رضابدیعی (فیلمساز ایرانی هالیوود)
نظرات

رضابدیعی کارگردان ایرانی هالیوود

************************************************

************************************************

(بسیاری از کسانی که هم اکنون دارنددوران میانسالی یاپیری را میگذرانند شاید ندانند تعدادی از سریالهای خاطره انگیز  دوران کودکی.نوجوانی یاجوانیشان مانند :بارتا .کارآگاه راکفورد.مرد شش میلیون دلاری و پیشتازان فضارا یک ایرانی ساخته است. در مطلب کوتاه زیر با این کارگردان فقید هموطن آشنائی مختصری پیدا میکنید):

رضا بدیعی کارگردان توانا و موفق هالیوودی ایران در سن ۸۱ سالگی درگذشت

(رضا بدیعی) فیلمسازیست که سریالهایش قسمتی از نوستالژی یک نسل از مردم ایران است.ذهن خلاق وی پدیدآورنده الگوهای موضوعی بسیاری بوده است ویکی از با استعدادترین وپرکارترین فیلمسازان در عرصه فعالیتهای تلویزیونی و سریال سازی آمریکا میباشد گرچه شاید در ایران کمتر کسی با نام او و منزلت ویژه ای که درسینماوتلویزیون آمریکا (وحتی جهان) دارد واقف باشد .اکثر سریالهای بدیعی در تلویزیون ایران پیش از انقلاب به نمایش در آمده و جزو سریالهای خاطره انگیز آن دور ان میباشند.

بدیعی همسر سابق باربارا ترنر و پدرخوانده ی جنیفر جیسن‌لی است که هر دوی آن‌ها، بخصوص دخترخوانده‌اش، از بازیگران معروف هالیوود هستند. دخترش مینا بدیعی نیز اکنون به عنوان بازیگر در آمریکا فعالیت می‌کند. بدیعی در دوران فعالیت‌های حرفه‌ای‌اش با کارگردانی۴۲۳ قسمت از سریال‌های مختلف، از جمله سریال‌های : بالاتر از خطر، هاوایی فایو او، بارتا، شعبده‌باز، استارسکی و هاچ، پرونده‌های راکفورد (در ایران:کارآگاه راکفورد)، بافی قاتل خون‌آشام‌ها، هالک شگفت‌انگیز و… یکی از پرکارترین کارگردان‌های تلویزیونی آمریکا بود و حتی «پدرخوانده ی تلویزیون آمریکا» نیز لقب گرفت.تعدادی از سریالهای وی بدلیل موضوعات بکری که داشتند دستمایه فیلمهائی شدند که حتی ساختشان به قسمتهای دوم ،سوم و حتی بیشتر از آن نیز انجامیدمانندسری فیلمهای (ماموریت غیر ممکن)که از سریال (بالاتر از خطر )الهام گرفت .(پیشتازان فضا) که پایه گذار سری فیلمهای (استارتریک )شد و همچنین (هالک شگفت انگیز)که الهام بخش یک اثر چند قسمتی پرمخاطب و پرفروش سینمای جهان بوده است 


 

بدیعی در طول شش دهه گذشته از فعال ترین چهره ها در صحنه فیلمسازی هالیوود و سریال های تلویزیونی آمریکا بشمار می رفت و اورا از مفاخر و شاخصان صنعت سینما و تلویزیون آمریکا میدانند.

 

بدیعی در مصاحبه با ایران تایمز اینترنشنال بیان میکند که :

بعنوان فیلمبردار شخصی شاه  سابق ایران بایک دوربین سبک 16 میلیمتری بهمراه او به نقاط مختلف ایران سفر کرده و ۲۱ فیلم مستند وعمدتا" پروپاگانداو تبلیغی که بیشتر در جهت نشان دادن و بزرگنمائی اقدامات عمرانی شاه مخلوع ایران بود تهیه و کارگردانی نمودم.این کارهارا قبل ازمهاجرت به آمریکا تهیه کردم . فیلمی ساخته بودم که نامش ( سیل در خوزستان)بود.آن فیلم، فیلم انتخابی صلیب سرخ شد و البته از طرف شخص شاه نیز مدال طلا به آن تعلق گرفت چون شاه را منجی سیل زدگان نشان داده  و وجهه ای مقبول و کاریزماتیک به او داده بودم .این فیلم بعدا"موقعیتهائی ویژه و طلائی برای من به ارمغان آوردو مهمترینش این بودکه موجب شد در سال ۱۹۵۵ از طریق دولت ایالات متحده آمریکا دعوت شوم تا در این کشور حرفه فیلمسازی را دنبال کنم. اینچنین دعوت و موقعیتی رویای همه ی جوانان عاشق سینه چاک سینما در آن دوران و حتی در تمامی دورانهاست و من بواسطه هوشمندی و درک شرایط  آن زمان به آن رسیدم...

رضا بدیعی در آمریکا و پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه «سیراکیوز» در رشته سینما، به عنوان فیلم بردار مشغول به کار شد. حرفه ای که او را از نیویورک به کانزاس سیتی و نهایتا به لس آنجلس کشاند. در لس آنجلس «بدیعی» توانست در کنار کارگردان های صاحب نامی چون «رابرت آلتمن» و «سام پکین پا» به کار بپردازد. رضا بدیعی از اوائل دهه شصت میلادی به کارگردانی فیلم های تلویزیونی پرداخت و در طول ۶ دهه گذشته بیش از ۴۳۰ قطعه فیلم تلویزیونی و چندین فیلم سینمایی ساخت.

او کارگردانی بسیاری از سریال های تلویزیونی از جمله «بالاتر از خطر»، «هاوایی فایو او»، «بارتا»، «مرد شش میلیون دلاری»، «کاگنی و لیسی»، «بافی قاتل خون آشام» و «پیشتازان فضا» و بسیاری فیلم های دیگر را برعهده داشته است. او توانست جایزه یک عمر فعالیت هنری «اتحادیه کارگردانان سینمای آمریکا» را برای کارگردانی بیشترین تعداد سریال های یک ساعته تلویزیونی نیز به دست آورد.

او که شاید ندانید پسرخاله ی داریوش مهرجویی هم هست، بسیار دل‌بسته ی ایران بود و گاه ‌و بی‌گاه سفری به وطن هم می‌کرد. یکی از آخرین سریال‌هایی که بدیعی قسمت‌هایی از آن را کارگردانی کرده، سریال جذاب Early Edition بود که در ایران نیز چند سال پیش با عنوان در برابر آینده به نمایش درآمد و بسیار محبوب و پرطرفدار هم شد. بازماندگان وی همسر سومش ؛ تانیا ، فرزندانش ؛ میمی ، مینا ، الکسیس و ناتاشا و دوبرادر و چهار خواهر و دو نوه هستند.بدیعی در روز هفدهم آوریل 1309 در اراک به دنیا آمد و با پایان دوران دبیرستان در دانشکده هنرهای دراماتیک تهران به تحصیل مشغول شد..بدیعی پیش از مهاجرت به آمریکا در ایران ۱۰ مستند ساخت که از میان آن‌ها فیلم «سیل در خوزستان»که سکوی پرش او بسمت هالیوود محسوب میگردد  از سوی سازمان صلیب سرخ برای نمایش جهانی برگزیده شد. وزارت امور خارجه آمریکاپس از آشنایی با آثار بدیعی و باسفارشهای شخص شاه، او را برای تحصیل به آمریکا دعوت کرد...

بدیعی در ۲۰ اوت ۲۰۱۱ پس از یک جراحی پیچیده روی معده در بیمارستان یوسی‌ال‌ای در سن ۸۱ سالگی درگذشت.

 منابع:بیست.ویکی پدیا.آکاایران.holly  good

تعداد بازدید از این مطلب: 5649
موضوعات مرتبط: سینمای غرب , سینمای شرق , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1

چهار شنبه 26 آذر 1393 ساعت : 7:19 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
وحدتهای سه گانه ارسطوئی
نظرات

                              وحدت های سه گانه ارسطوئی

                            

دانشنامه ویکیپدیا در توضیح وحدت های سه گانه هنرنمایش چنین مینویسد:

وحدت‌های سه‌گانه از مهم‌ترین اصول تئاتر کلاسیک در یونان باستان است که برای اولین بار در کتاب فن شعر توسط ارسطو مطرح شده‌است.

۱- وحدت زمان: کلیت نمایش باید به بیان یک داستان در یک زمان فیزیکی خاص که معمولاً از بیست و چهار ساعت تجاوز نمی‌کند ارائه شود. کلیۀ ماجراهای گذشته به‌صورت روایت و از زبان قهرمانان نمایش نقل می‌شود.

۲- وحدت مکان: کل داستان باید در یک منظر نمایشی واحد اجرا شود. همان‌طور که زمان پس و پیش نمی‌شود مکان نیز باید ثابت بماند. در نقل قول‌هایی که از زبان شخصیت‌هاینمایش در مورد اتفاقی در زمان و مکانی دیگر رخ داده‌است، معمولاً برای قرار گرفتن تماشاگر در فضای قصه از المان‌های متحرکی که به‌صورت نشانه بیانگر آن مکان خاص بوداستفاده می‌شد.

۳- وحدت موضوع یا عمل: کلیت داستان باید دارای تنها یک محوراصلی داستانی باشد و از نمایش داستان‌های نامربوط و حاشیه‌ای اجتناب شود.

                                  لزوم رعایت  وحدت های سه گانه در نمایش

                                               ><><><><><><><><><><><><><><><><><><><><><><

نمایشنامه یه به روایت اهل تئاتر(پی اس)به عنوان متن ادبی از گذشته تا کنون در منظر اهل هنر همواره به عنوان یکی از ارکان اساسی و تعیین کننده در تولید تئاتر محسوب شده است.

متن نمایش به عنوان یکی از ارکان زیر ساختی هنر تئاتر همیشه و در همه حال نقش مهمی در جذب مخاطب،تولید تئاتر و موفقیت یا عدم موفقیت یک اثر نمایشی داشته است.

بطوری که اجرای یک اثر نمایشی در گرو استواری و قوت متن آن اثر نهفته است.

اما اینکه چرا در حوزه تئاتر ایران با گذشت این همه سال هنوز از نظر نگارش متون ادبی دچار مشکل زیر ساختی هستیم مسئله ای است که نیازمند آسیب شناسی کارشناسانه است.

شیوه نمایش نامه نویسی در ایران از حدود یکصد سال پیش با آثار ترجمه شده توسط افرادی چون"ابراهیم آخوندزاده" و "میرزا آقا تبریزی" به عنوان پیشگامان این عرصه به چرخه ادبی کشور پیوست.

آثار اولیه به دلیل عدم آگاهی نویسندگان و تجربه ناکافی نسبت به این گونه ی ادبی دارای اشکالات تکنیکی و ساختاری بسیاری بود که از آن جمله می توان به رادیویی بودن،کمی ایماژ و تصاویر نمایشی و صحنه ای،ضعف شخصیت پردازی و داستان های تخت و تقلید از آثار خارجی اشاره کرد.

با گذشت زمان و ارتباط بیشتر نویسندگان و هنرمندان تئاتر با اروپا،کم کم این امید می رفت که نویسندگان داخلی با محور قرار دادن ساختارهای تکنیکی تئاتر اروپا اقدام به نگارش آثاری نمایند که رنگ و بوی ایرانی داشته باشد.

اما متاسفانه با گذشت یک قرن از تاریخ نمایشنامه نویسی در ایران هنوز هم آثار نمایشی که با محتوایی ملی و ایرانی نگاشته شده باشند اندک هستند.

به باور کارشناسان،نمایش نامه نویسی در ایران به دلیل مشکلات فراوانی که در فراروی تئاتر کشور است،همواره دچار بحران بوده و کمبود آثار نمایشی مکتوب با ساختارهای تکنیکی،ملی و ایرانی مهم ترین معضل تئاتر ایران محسوب می شود.

پس از گذشت یک قرن از ورود تئاتر مدرن به این سرزمین هنوز نمایش نامه های در خور توجه در حوزه تئاتر به تعداد انگشتان دست هم نمی رسد.

به رغم تلاش نویسندگان بزرگی چون"غلامحسین ساعدی" ،"اکبر رادی"،"بهرام بیضایی"،"علی نصیریان"،"اسماعیل خلج" و نویسندگان جوانی چون"محمد چرمشیر"،"محمد رحمانیان"،"حمید امجد"،"عبدالحی شماسی"و دیگر فعالان این عرصه،هنوز نمایش نامه هایی که بر اساس ساختارهای تکنیکی و علمی نگاشته شده باشند،بسیار اندک است.

به اعتقاد کارشناسان مشکلات زیر ساختی و کلی تئاتر ایران،نبود برنامه ریزی دراز مدت و کوتاه مدت در حوزه نمایش نامه نویسی،موازی کاری نهادهای مرتبط با بحث فرهنگ و هنر،شناخت ناکافی نسبت به اصول ساختاری نمایشنامه،آموزش های غلط،ضعف پژوهشی و مدیریت های مقطعی و سلیقه ای و جشنواره زدگی از جمله عوامل این عقب ماندگی است.

عدم ارتباط با علم روز تئاتر دنیا و گسست های فرهنگی و تاریخی باعث شده است تا نویسندگان این حوزه دچار تکرار رخوت و روزمزگی شوند.

اعمال سلیقه و ممیزی در چاپ و نشر آثار ترجمه و تالیفی باعث شده تا آثار منتشره سرشار از زیاده گویی،گزافه گویی،حرافی و ابتذالات صحنه ای باشد و موجی از نگارش نمایش نامه هایی که در هیچ ساختار نگارشی در حوزه تکنیک و محتوا نمی گنجد،تئاتر ایران را فرا گیرد.

هر چند در این بین بسیاری به تقلید از نمایش نامه های اروپایی اقدام به تولید آثار نمایشی متفاوتی می کنند اما این آثار نه از ساختارهای تئاتر اروپا پیروی می کند و نه دارای محتوای ملی و ایرانی است.

هنر تئاتر بی تردید دارای عوامل مختلف دیگری چون کارگردان، بازیگر،عوامل فنی نور و صوت،طراحان صحنه،گریم و لباس است که هر کدام سهم مهمی در تولید یک اثر نمایشی دارند.

در این بین نویسنده اثر نمایشی به عنوان یکی از ارکان اساسی سه ضلع مهم تولید تئالتر یعنی نمایشنامه، کارگردان و بازیگر است.از گذشته تاکنون نمایشنامه نویس نقش محوری تولید تئاتر به حساب آمده است به عبارت دیگر کارگردان به عنوان رهبر گروه نمایشی با محور قرار دادن متن نمایش و بر اساس داستان و شخصیت های خلق شده نویسنده همراه با بازیگران و دیگر عوامل اجرایی به تولید نمایشی اقدام می کند.

در نوشتار یک اثر نمایشی تعقل و ادراک از جمله عواملی است که از پیش مسیر حرکت را برای نویسنده مشخص می کند و نمایش نامه نویس با توجه به نیازهای روز جامعه و با دست مایه قرار دادن موضوعات مختلف اجتماعی،سیاسی و فرهنگی و تاثیری که از آنها می پذیرد،اقدام به نوشتن متن نمایشی می کند.

نمایشنامه در لغت به گونه ای ادبی اطلاق می شود که اصلاحگرای امور اجتماعی و بیان کننده خوبی ها و بدی های جامعه است که با هدف اجرایی نگاشته شده و کارگردان و دیگر عوامل نمایشی حول محوریت آن اقدام به تولید تئاتر می کنند.

برای به صحنه بردن یک نمایشنامه همواره نیازمند متن ادبی هستیم تا کارگردان به عنوان خالق دوم اثر نمایشی به کمک عوامل اجرایی به شخصیت های نمایش جان دهد و آن را برای صحنه ای کردن ملموس سازد.

هر متن نمایشی از نظر ساختاری بر تکنیک و معنا استوار است که ارزش و اعتبار آن در گرو این دو مهم است.

نمایش در وسیع ترین مفهوم خود بر دو عنصر حرکت و صدا بنا شده است و این حرکت و صدا توسط نمایش نامه نویس و کارگردان به عنوان مجریان فکری تئاتر به وجود می آید.

به گواه تاریخ قدیمی ترین متن نمایشی متعلق به مصر باستان است که در خصوص زندگی و مرگ"اوزیس"و"اوزیروس"دو رب النوع و خدای اسطوره ای است.

اما نمایشنامه به عنوان گونه ای ادبی در قرن پنجم قبل از میلاد در یونان باستان توسط افرادی چون " اشیل "،"سوفوکل"و"اوریپید" که نخستین نمایش نامه نویسان تاریخ تئاتر جهان خوانده می شوند،به ظهور رسید.

آنان اقدام به نگارش آثاری نمودند که پس از گذشت قرن ها همچنان به عنوان بهترین و منسجم ترین آثار نمایشی جهان شناخته شده اند نمایش نامه هایی چون"ادیب شهریار"،"آنتیگون"،"مدآ"،"غوکان"،"الکترا"،"زنان تراخیس"،"آگاممنون"،"ایرانیان"،"آژاکس"و"پرومته در زنجیر" از جمله آثاری هستند که قرن هاست در مسیر آگاهی بخشی به انسان و تقبیح بدی ها و تشویق نیکی ها همچنان به صحنه می روند و چون به طرح مسائل انسانی می پردازند هرگز گرد و غبار کهنگی بر آنها ننشسته است.

ارسطو در کتاب فن شاعری یا (بوطیقا) از نمایشنامه به عنوان گونه ای ادبی یاد می کند که به تراژدی و کمدی تقسیم می شود .

به اعتقاد ارسطو متن یک اثر نمایشی می بایست دارای مقئمه،میانه و پایانه باشد یعنی اینکه داستان نمایش با یک سری رویدادها مقدمه چینی شود،دارای اوج و فرود داستانی باشد و در پایان نیز به یک نتیجه ختم شود.

ارسطو هدف از تولید یک اثر نمایشی را ابتدا ایجاد لذت در مخاطبان تئاتر و سپس اصلاح امور اجتماعی می داند،در نمایش نامه های با ساختار ارسطویی(کلاسیک)وحدت های سه گانه "موضوع"،"مکان"و"زمان"همواره رعایت می شود.

در ساختار ارسطویی،داستان نمایش می بایست دارای موضوعی مشخص،مکانی معلوم و زمانی تعریف شده باشد.

اما با پیشرفت علوم مختلف و تغییر و تحولات اجتماعی،سیاسی،اقتصادی،ادبی،و فرهنگی در حوزه نمایش نامه نویسی نیز تحولاتی رخ داد و تمامی ساختارهای آثار کلاسیک ارسطویی در هم شکسته شد و نویسندگان دنیای جدید با تفکر نو به ساختارهای متفاوتی دست یافتند که با گذشته کاملاً متفاوت بود.

"اوژن یونسکو"نمایشنامه نویس بزرگ فرانسوی رومانیایی الاصل به عنوان یکی از سردمداران تئاتر مدرن معتقد است :در دنیای مدرن شکستن اصول سنتی تئاتر به مثابه چماقی است که بر فرق تماشاگر امروزی باید کوبیده شود تا او را که بر اثر تکرار وقایع به خواب رخوت فرو رفته است سراسیمه از خواب بیدار کند و به خود اندیشی وادار کند.

تئاتر این بار نیز به عنوان ابزاری فرهنگ ساز،رسانه ای مهم و مبلغی کهن در زندگی اجتماعی بشر با ساختارهای جدید تغییر وضعیت داده و در مسیر تکاملی انسان دست مایه اصلاح امور اجتماعی قرار گرفته است.

به باور کارشناسان امروزه که بسیاری از معضلات اجتماعی گریبان جوامع را گرفته است و تهاجم بر فرهنگ های غنی و کهن در دستور کار زراندوزان،زورمداران و قدرت طلب کج اندیش قرار گرفته است می توان با استفاده از متون نمایشی خوش ساخت و اجرای تکنیکی تئاتر در کشور در مسیر رفع بسیاری از این معضلات کوشید و به مقابله با تهاجم فرهنگی رفت.

 

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 6935
موضوعات مرتبط: سینمای غرب , سینمای شرق , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

شنبه 22 آذر 1393 ساعت : 10:14 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
نقدفیلم نوح
نظرات

 نقدو بررسی فیلم نوح

 <><><><><><>

 منبع:ویکیپدیا.سایت نقدفارسی

****************************************

کارگردان : Darren Aronofsky 

نویسنده : Ari Handel ، Darren Aronofsky

بازیگران :         

Russell Crowe...Noah

Jennifer Connelly...Naameh

Ray Winstone...Tubal-cain

Anthony Hopkins..Methuselah

Emma Watson...Ila

و...           

ژانر : اکشن

رده سنی : PG-13( مناسب برای افراد بالای 13 سال)

زمان : 138 دقیقه

 

 Noah فیلمی حماسی مذهبیستبه کارگردانی دارن آرونوفسکی و بازی بازیگرانی همچون راسل کرو،جنیفر کانلی، داگلاس بوث، لوگن لرمان، اما

واتسون، آنتونی هاپکینز و ری وینستون که در ۲۸ مارس ۲۰۱۴ اکران شد. امتیاز دهی این فیلم از ابتدای اکران از ۸٫۱ در IMDB به ۶٫۷ پایین آمده و نقد ها و

نظرات کاربران اغلب از این فیلم انتقاد می کنند. در اغلب کشور های عرب نشین یا مسلمان مانند امارات متحده، این فیلم به دلایل مختلفی اکران نشده.

کارگردان این فیلم دارن آرونوفکسی می باشد که کارگردان فیلم مشهور و برنده جایزه اسکار قوی سیاه است.نفدی رابر این فیلم در سطور ذیل میخوانید:

 احتمالا کمپانی پارامونت هرگز تصور نمی کرد که پروژه « نوح » با چنین حواشی پر رنگی در چند روز مانده به اکران مواجه شود. البته پروژه « نوح » از همان

اولین روزهای انتشار اخبار ساخت، در صدر اخبار خبرگزاری ها قرار گرفت و با اینکه این پروژه تقریباً در سکوت کامل خبری در حال ساخته شدن بود، اما معمولا

از گوشه و کنار ، تصاویری (مخصوصاً از کشتی معروف ) منتشر می شد. با اینحال حدود یک ماه مانده به اکران فیلم، ناگهان موج مخالفت شخصیت های

مذهبی علیه فیلم شدت گرفت و این قضیه به حدی جدی شد که برخی از کشورها اکران فیلم « نوح » را تحریم کردند.

اما مشکل اصلی « نوح » نه تحریم برخی از کشورها برای اکران فیلم، بلکه مخالفت های غیر رسمی پاپ مسیحیان بود که این یکی واقعاً یک زنگ خطر بزرگ

برای گیشه محسوب می شد. به همین جهت پارامونت به سرعت دست به کار شد و سعی کرد با وساطت افراد پر نفوذ، تائید پاپ را بدست بیاورد و حتی از

راسل کرو که در نقش نوح پیامبر در این فیلم ایفای نقش کرده درخواست کرد تا به ملاقات پاپ برود تا اختلافات احتمالی برطرف شود و پاپ هم چراغ سبز

خودش را به فیلم نشان دهد. در نهایت هم تمامی این تلاش به نتیجه نسبی رسید و پروژه « نوح »

http://moviemag.ir/images/phocagallery/1/Noah/thumbs/phoca_thumb_l_3.jpg

از خشم مذهبیون در امان ماند و از یک شکست مالی شدید جلوگیری شد.داستان « نوح » با یک فلشبک کوتاه به داستان آدم و هوا آغاز می شود و سپس به

کابوس های نوح پیامبر ( با بازی راسل کرو ) می رسد. کابوس های شبانه ای که حکایت از یک طوفان عظیم دارد و نوح پیامبر نیز معتقد است که تمام آنها

واقعی هست و بزودی جهان به زیر آب خواهد رفت. اما برای اطمینان، نوح پیامبر تصمیم میگیرد به سراغ پدرش میتوسلاح ( آنتونی هاپکینگز ) برود. میتوسلاح پس از بررسی های خاص خود درستی صحبت های نوح پیامبر را تائید می کند و حالا که نوح پیامبر از جانب پروردگار برگزیده شده ، باید کشتی بزرگی بسازد و

تمام حیوانات را در آن قرار دهد تا از انقراض نسلشان جلوگیری شود اما در این میان توبال کین ( ری وینستون ) که حاکم هست، قصد دارد کشتی نوح پیامبر را

با توسل به زور از او بگیرد اما...

سپردن صندلی کارگردانی « نوح » به دارن آرونفسکی که از او به عنوان فیلمسازی با ذهنیت مستقل نام برده می شود، ریسک بسیار بزرگی بود که بسیاری

از کارشاناسان درباره عواقب آن تردید داشتند. پروژه « نوح » قرار بود به واقع یک پروژه پر هزینه باشد و کمپانی پارامونت نیز حساب ویژه ای بر روی فروش

فیلم باز کرده بود. با اینحال این موضوع باعث نشده تا « نوح » آرونفسکی به اثری کاملاً استودیویی مبدل شود.

http://moviemag.ir/images/phocagallery/1/Noah/thumbs/phoca_thumb_l_1.jpg

 

مخاطبین « نوح » مطمئناً پیش از این بارها داستان نوح پیامبر را و کشتی بزرگش را شنیده اند اما آنچه که فیلم به مخاطب ارائه می کند تصویری دقیق از

داستانهای مذهبی نیست بلکه برداشتی است که شخصِ آرونفسکی از داستان نوح پیامبر داشته است. در « نوح » شاید تنها داستان کشتی بزرگ و جمع

آوری حیوانات به منظور نجات نسلشان برگرفته از روایت های مذهبی باشد اما در موارد دیگر، شخصِ آرونفسکی داستانهای فرعی به فیلمنامه اضافه کرده

که پذیرش آنها ارتباط مستقیمی به نوع نگاه تماشاگر به فیلم دارد.

 

 

از جمله مواردی که احتمالا مخاطبین مذهبی فیلم را متعجب خواهد کرد، وجود صحنه های درگیری میان نگهبانان ماورایی نوح پیامبر و طغیانگران هست که

شبیه به جنگ های کلاسیک اروپایی می باشد و کمتر کسی بخاطر می آورد که واقعا چیزی از این موضوع در روایات مذهبی شنیده باشد. این جنگ ها که به

نظر می رسد بیشتر به جهت حماسی کردن داستان در فیلم گنجانده شده، کارگردانی مناسبی ندارند و کیفیت اجرایی آنها نیز از سطح نه چندان بالایی

برخوردار هست که باعث دلزدگی مخاطب می شود. اما بهرحال این صحنه های نبرد بزرگ می توانند باعث بالا بردن ریتم تقریباً کند فیلم شوند که در لحظاتی

واقعاً کندتر از آنچه که باید باشد، می شود.اما « نوح » آرونفسکیاز جنبه درام مطابق انتظارات، حرف های بسیاری برای گفتن دارد و در واقع تماشایی ترین

بخش فیلم را تشکیل می دهد. خوشبختانه پرداخت شخصیت نوح پیامبر با دقت و وسواس صورت گرفته و تمامی رفتارهای آشنای نوح پیامبر که پیش از این

بارها درباره آن شنیده بودیم،در فیلم نیز به راحتی قابل مشاهده اند. کشمکش های درونی نوح پیامبر و تردید درباره عواقب کارهایش به همراه نگرانی هایی

که اعضای خانواده نوح پیامبر از نابودی نسل بشر دارند و همچنین مبارزه نوح پیامبر با فرمانروای زمانه خودش که تفکراتش دقیقا در نقطه مقابل او قرار دارد،

از جمله بخش هایی است که آرونفسکی به خوبی آنها را پرورش داده و بطور خلاصه باید بگویم که بخش درام در « نوح » به مراتب ارزشمندتر از بخش اکشن

آن از آب درآمده است.

در بخش اکشن مخاطب دقیقاً می داند که قرار هست با چه چیزی مواجه شود. ما در داستان « نوح » بارها درباره طوفان شدید و کشتی عظیم و حیواناتی که

بر آن سوار شدند شنیده ایم. در « نوح » نیز تمامی این روایات به تصویر کشیده شده است اما به نظر می رسد که جلوه های ویژه گرافیکی فیلم با عجله

ساخته شده باشند و می شد که با صرف زمانی بیشتر ، شکل و شمایل واقعی تری به آن بخشید. فارغ از صحنه های مربوط به طوفان الهی که به دلیل تاریک

بودن ، جزئیات چندانی قابل رویت نیست، باید به طراحی کامپیوتری حیوانات نیز اشاره کرد که کیفیت بالایی ندارند و ظاهراً سازندگان هم برای اینکه

دردسرهای بیشتری را در طراحی آنها متحمل نشوند، همه آنها را در

 

هنگام وقوع طوفان الهی به خواب می فرستند تا کسی سراغی از آنها نگیرد و احیاناً تیم جلوه های ویژه هم زحمت بیشتری متحمل نشوند!متاسفانه وجود

برخی پیامهای اجتماعی نیز تجربه بدی هست که به هنگام تماشای « نوح » با آن مواجه خواهیم شد. در « نوح » به شکل عجیبی، پیامهایی در حفاظت از

حیوانات و محیط زیست شرح داده می شود و نسل بشر نیز عاملی معرفی می شد که مطلقاً قصد تخریب محیط زیست را دارد. مشخصاً آرونفسکی با به

تصویر کشیدن شخصیت منفی فیلم به نام توبال کاین که از نسل قابیل است، قصد داشته به پلیدی های ذات انسان تلنگری زده باشد اما مشخص نیست که

به چه دلیل مسیر این پیامها به سمت محیط زیست و مسائلی از این دست سوق پیدا کرده است. اینکه آرونفسکی شخصاً به چنین کاری مبادرت ورزیده یا

براثر فشار کمپانی چنین مسیری را برگزیده بر کسی آشکار نیست.

راسل کرو در نقش نوح پیامبر در فیلم « نوح » قابل اعتماد است و تماشاگر خیلی زود می تواند با او ارتباط برقرار کند. کرو در نقش نوح پیامبر متفکر و همواره

نگران است. نگرانی او بابت نسل بشر به خوبی در چهره اش نمایان شده و ثابت قدم بودنش در راه نیز به خوبی به تصویر کشیده شده است. نکته جالب

اینجاست که کرو در نقش نوح پیامبر کمی درگیری فیزیکی را هم تجربه کرده که بهرحال از پس آن هم به خوبی برآمده است! جنیفر کانلی نیز در نقش نامیح

همسر نوح پیامبر، بازی بسیار خوب و منسجمی از خود به نمایش گذاشته است. کانلی که به نظر می رسد هالیوود دیگر او را دوست ندارد

 

 و چند سالی است که او را به حاشیه رانده، حال بار دیگر به کمک آرونفسکی که علاقه شدید به بازی وی دارد، بار دیگر به یک اثر بزرگ سینمایی وارد شده

و بازی خوبش مطمئناً می تواند بازگشت موفقی را برایش رقم بزند. اِما واتسون نیز در نقش دخترخوانده نوح پیامبر یعنی ایلا ، بازی قابل قبولی از خود ارائه

داده است اما ایلا نقشی نیست که بتواند برای اِما واتسون کافی باشد. ری وینستون هم در نقش منفی داستان بهرحال بیشتر شباهت به یک بدمن کلیشه

ای با اهداف مشخص دارد. توبال کاین نقشی نیست که بتواند برای وینستون چالش برانگیز باشد.

« نوح » آرونفسکی به عنوان یک اثر پر هزینه و بزرگ، تجربه خوشایندی هست که حداقل وجود شخصِ آرونفسکی باعث شده در بخش درام بسیار درخشان

باشد. « نوح » همچنین از حضور ارزشمند دوستان قدیمی و حرفه ای آرونفسکی در پشت صحنه برخوردار بوده که از جمله آنها می توان به متیو لیباتیک

بعنوان فیلمبردار اشاره کرد که واقعا تصویربرداری درخشانی انجام داده است. به تمامی این موارد باید موسیقی زیبای فیلم را هم اضافه کنم که اثر کلینت

مارشال بوده که پیش از این موسیقی ماندگار فیلم « مرثیه ای برای یک رویا » را برای آرونفسکی ساخته بود. « نوح » اثر درخشانی در سطح درام و اثری نه

چندان قابل قبول در بخش اکشن و جلوه های ویژه است و فراموش هم نکنیم که پیامهای اخلاقی فیلم هم بدجوری با اعصاب تماشاگر بازی میکند!

                                                                          

 منتقد : میثم کریمی                                                   

  منبع : سایت مووی مگ

        

تعداد بازدید از این مطلب: 4682
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

شنبه 22 آذر 1393 ساعت : 9:21 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
آپوکالیپتو وریشه های تاریخی آن
نظرات

 

 

                         فیلم (آپوکالیپتو)ی گیبسون

                                                             و ریشه های تاریخی آن

                                                             گردآوری و تدوین:مهردادمیخبر

                                               Apocalypto-poster01.jpg

 

یکی از فیلمهای نابی که در هالیوود جاودانه شده است  (آپوکالیپتو)ی مل گیبسون است .این فیلم خوش ساخت به رغم خط داستانی کلیشه ای اش بقدری خوش ساخت و پرکشش  میباشدکه هیچکدام از سکانسها و نماهای نفس گیرش رانمیتوان هیچگاه از خاطربرد.شاید اگر پیش از ساخته شدن این اثر بدست گیبسون کسی فیلمنامه آنرا مطالعه میکرد بیاد هزاران کار بی بو و خاصیت سینمایی در طی صد سال اخیر می افتاد و چندان اعتنائی  به آن نمیکردو البته اگر فیلمسازی بی استعداد و مقلدنیز این سناریو را به تصویر میکشیدمسلما"کاری آبکی و مسخره از آن بوجود می آورد ...ولی گیبسون کسیست که قادراست از ضعیف ترین موضوعات قوی ترین فیلمهارا پدید آورد.

بادیدن آپوکالیپتو به اصالت این جمله معروف بیش از پیش پی میبریم که:

(تعداد خطوط داستانی که در سینما میتوان بدانها پرداخت شاید به عدد انگشتان دست باشد ولی این پرداخت و ساخت درست موضوعات است که فیلمی را جاودانه میسازد)

درنوشتار زیر به سوابق تاریخی قوم مایا پرداخته ایم و در ادامه مروری نیز بر فیلم (آپوکالیپتو) آمده است .خواندن این مطلب برای کسانی که این اثر برایشان جاذبه ای داشته است خالی از لطف نیست والبته لازم به ذکر است که این فیلم انطباق کاملی با واقعیتهای تاریخی ندارد گرچه این از ارزشهای هنری آن هرگزنکاسته ونمیکاهد.

*****************************************************

 

مشخصات فیلم آپوكاليپتو Appocalypto :

فيلمنامه نويسان: مل گيبسون، فرهاد صفي نيا
كارگردان: مل گيبسون
مدير فيلمبرداري: دين سملر
تدوين: جان اسميت
صداگذاري و جلوه هاي صوتي: كامي عسگر
بازيگران: ردي يانگ بلاد، جاناتان بروئر، داليا هرناندز و...
محصول 2006، 137دقيقه

 

درباره قوم مایا

پیش از پیداش مسحیت در اروپا، قبایل متمدنی در دره های حاصلخیز و جنگلهای سرسبز آمریکای مرکزی و جنوبی زندگی می کردند که در کشاورزی ، معماری ، علوم ، ریاضی و ستاره شناسی به پیشرفتهای زیادی رسیده بودند . از جمله این قبایل میتوان ” مایا ، اینکا ، آزتک و تولتکس ” را نام برد .
قبیله ” مایا ” ، خورشید را به خدایی برگزیده بودند و آن را پرستش می کردند ، به همین جهت خود را “فرزندان خورشید ” می نامیدند .

219274 TzKpT2gn e1410328473544 قبیله ای متمدن،به نام مایا!

انان خدایان دیگری نیز داشتند ، از جمله خدای باران ، خدای جنگل و …
” مایا ” ها حدود سالهای نخستین پیدایش مسیحیت در اروپا ، شروع به ساختن شهری بزرگ با ساختمانها و معبدهای عظیم کردند و زندگی خود را با جشنها و مراسم با شکوه رونق بخشیدند . آنها در این جشنها ، ماسک حیوانات به چهره می زدند و با خواندن سرود و زدن طبل ، به پایکوبی می پرداختند تا خدایان کوچک و بزرگ خود را ستایش کنند .
به درستی معلوم نیست چه شد و چه پیش امد که مایا ها دل از ان همه نعمت ، رفاه و زندگی آسوده بر کندند و دست به یک مهاجرت گروهی و ناگهانی به سوی جنگاهای شمال زدند . دلیل این مهاجرت مرموز ، شاید شیوع نوعی بیماری مرگبار مثلا طاعون یا وقوع تغییرات ناگهانی آب وهوا ، و شاید هم بروز قحطی و خشکسالی بوده است .

به هر روی ، دلیل واقعی این مهاجرت مرموز و ناگهانی هنوز معلوم نیست و شاید هم هرگز روشن نشود . . ” مایا ” با این مهاجرت ، سالها در جنگلها و کوهها ودره ها سرگردان بودند . هر گروه به سویی و هر دسته در جهتی پیش می رفت . بر اساس مدارک و شواهد تاریخی ، بزرگترین گروه مهاجر از قوم مایا ، در محلی که امروز یوکاتان نامیده می شود ، سکونت گزیدند و شهر شگفت انگیز چی چن ایتزا را به وجود آوردند . زیبایی و شوکت این شهر به قدری خیره کننده بود که حسادت و کینه دیگر قبایل را برانگیخت . سرانجام در سال ۱۲۰۰ میلادی ، این شهر درگیر جنگ خونین با اقوام وحشی شد و چون اهالی آن از عهده دفاع از خود برنیامدند ، یک بار دیگر همچون اجداد خود خانه و زندگی خود را بر جای گذاشتند و رفتند . بدین سان ، چی چن ایتزا به غارت رفت و خانه ها ومعبدها ، ستونها و مجسمه های ان شهر خالی از سکنه ، در اعماق جنگل از نظر ناپدید شد .
از این ماجرای غم انگیز ، ۳۵۰ سال گذشت . در سال ۱۵۴۱ جهانگشایان اسپانیایی به امریکای جنوبی و مرکزی یورش بردند و شهر یو کاتان به چنگ انها افتاد . این زمان ، دیگر هیچ نام و نشانی از شهر چی چن ایتزا نمانده بود ، مگر قصه هایی بر زبان سالمندان بومی .
سربازان مهاجم اسپانیایی را کشیشی به نام دیه گو دولاندا همراهی می کرد . او به هر سرزمینی که قدم می نهاد ، به یادداشت برداری از آداب و رسوم مذهبی مردم ان منطقه می پرداخت . او در بازگشت به اسپانیا نتیجه تحقیقات خود را به صورت کتابی تنظیم کرد و به کتابخانه مرکزی سپرد ، به این امید که مورد توجه دانشمندان و باستانشناسان قرار گیرد .

اما این کتاب جالب تا سیصد سال بعد هم خواننده ای نیافت ، زیرا کمتر کسی حاضر بود مطالب عجیب آن را درباره خدایان سرخپوستان امریکای جنوبی و آداب و سنن مربوط به آنها را بپذیرد و باور کند . باستانشناسان بزرگ جهان نیز در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم ، بیشتر به فکر کشف آثار تمدنهایی از یونان ، روم و مصر بودند و توجهی به اعماق جنگلهای آمریکای جنوبی نداشتند .
اما سرانجام یک نفر پیدا شد که کتاب کشیش دیه گودولاندا را بخواند و اطمینان پیدا کند که مطالب آن حقایقی از گذشته های دور است . او ، یک جوان آمریکایی به نام ” ادوارد تامسون ” بود که شیفته ماجراهای نوشته شده در آن کتاب شد و با خود عهد بست که روزی به کشور مکزیک و شهر یوکاتان برود و تمدن مایا را کشف کند ! مهمترین قدم در این راه ، یافتن آثار و بقایای شهر چی چن ایتزا در قلب جنگلهای مکزیک بود .

مایا نام گروهی از اقوام سرخ‌پوست در جنوب مکزیک و شمال آمریکای مرکزی و نام تمدّنی قدیمی در همین منطقه‌است. مایاها که از مشهورترین قبایل سرخپوست بودند، معمولا شهرهایشان را در دل جنگل‌های بارانی می‌ساختند. حوزهٔ زندگی و فعالیت مایاها حدود جنوبی کشور مکزیک و نیز سرتاسر گواتمالا و السالوادر را شامل می‌شد

.115 300x249 قبیله ای متمدن،به نام مایا!

قوم مایا پدیدآورندهٔ یکی از تمدن‌های بسیار پیشرفته آمریکای مرکزی بوده که دست‌آوردهای بسیار چشمگیری در هنر، معماری، ستاره‌شناسی و ریاضیات داشته‌است. هم‌اکنون نیز گروه‌هایی از اقوام مایا در مکزیک و گواتمالا بسر می‌برند. مایاها با بهره‌گیری از تمدن‌های گذشته خود نظیر اولمک توانستند در خلال سال‌های۲۵۰ تا۹۰۰ پس از میلاد تمدنی عظیم را در آمریکای مرکزی پایه‌گذاری نمایند.تاریخ مایاها به سه دورهٔ مهم بخش‌بندی شده‌است و دوران‌های پیشاکلاسیک یا زندگی ابتدایی و دوران کلاسیک یا عصر طلایی و دورهٔ پساکلاسیک یا افول این تمدن را شامل می‌شود. این قوم که به گویش‌های متعدد زبان مایایی تکلم می‌کردند و نوعی خط ابتدایی هیروگلیفی نیز داشتند که آثاری را به آن می‌نوشتند. تمدن مایا به دست اقوام مجاور ضعیف شده و سرانجام با هجوم اسپانیایی‌ها از میان رفت. پیش از این اضمحلال مایاها به دلیل نامشخصی به یکباره تمدن و شهرهای عظیم را رها کردند و دامان کوهستان‌ها پناه بردند که دلیل این رویداد به سبب از میان رفتن آثار مکتوب آن دوره و روایات گوناگون، هنوز مشخص نیست. پس از آن تمدن مایا رها شد و اقتدار مایاهای کوهستان نیز ابتدا به دست آزتک‌ها و سپس اسپانیایی‌ها از میان رفت. جمعیت مایاهای امروزی که از بازماندگان فرمانروایان دوران باستان آمریکای مرکزی می‌باشند، حدود هفت میلیون نفر است که بیشتر در جنوب مکزیک و نواحی کوهستانی گواتمالا و بلیز به‌سر می‌برند.

واژه شناسی چی چن ایتزا:

این کلمه بسیار قدیمی در زبان سرخپوستان مایا بود . تامسون سرانجام کشف کرد که ” ایتزا ” لقب فرمانروایان قوم مایا بوده و چی چن به معنای ” دهانه چاه ” است . او نتیجه گرفت که در شهر چی چن ایتزا چاههایی بوده که در زندگی ساکنان شهر اهمیت بسیار داشته است ،آن قدر که مراقبت از ان چاهها به فرمانروایان و حکمرانان سپرده می شده است .

دیه گو دو لاندا نیز در کتاب خود به وجود این چاهها اشاره کرده واز گودال عمیقی نام برده بود که در اعتقاد مردم مایا به ” خدای باران ” تعلق داشت و آن را ” چاه قربانی می نامیدند ” . به نوشته او ، مردم مایا خدای باران را ” یوم چاک ” می گفتند و معتقد بودند که یوم چاک در اعماق آن گودال عمیق و در لابه لای آن آبهای سرد و زلال ان زندگی می کند . او اگر چه اژدهایی بود به شکل یک مار بزرگ که بدنی پوشیده از پر اشت ، اما به قدری نازک طبع و لطیف بود که اگر غمگین می شد ، قحطی به بار می آورد و مزرعه های ذرت را ، که غذای اصلی قوم مایا بود ، از بی آبی خشک و نابود می کرد ! .
رضایت خاطر یوم چاک زمانی فراهم می شد که پیروانش هدایایی برای او به درون چاه می ریختند . کاهنان معبد بزرگ می گفتند که بهترین هدیه برای یوم چاک ، قربانی کردن دوشیزه ای از میان دختران قوم و افکندن او به عنوان عروس باران به ” چاه قربانی ” بود .

1137 قبیله ای متمدن،به نام مایا!

پیشینه:

باستان‌شناسی مربوط به ۲۶۰۰ پیش از میلاد در کشور بلیز تعیین شده‌است. تقویم مایایی به ۳۱۱۴ پیش از میلاد اشاره دارد و البته یک داستان قدیمی پذیرفته شدهٔ مایایی نیز، حوادث ۱۸۰۰ پیش از میلاد را توصیف کرده‌است. در دوران آغازین پیدایی مایاها آن‌ها ابتدا از نواحی شمالی آمریکا به سمت جنوب آمدند و با سکونت در ارتفاعات گواتمالا تمدن عظیمی را بوجود آوردند. تاریخ تمدن مایاها به سه دورهٔ پیشاکلاسیک، کلاسیک و پساکلاسیک دسته‌بندی شده‌است.

دوره پیشاکلاسیک:

دوران پیشاکلاسیک تمدن مایا از حدود ۱۰۰۰ پیش از میلاد تا ۲۵۰ میلادی را در بر می‌گیرد.خود این دوره به سه مرحلهٔ اولیه، میانه و پایانی بخش‌بندی شده‌است. با آغاز این دوران که با اکتشافات انجام شده به اواخر هزاره دوم پیش از میلاد باز می‌گردد، گرایش به شهرنشینی و زندگی شهری پدید آمد روستاها و شهرهایی ایجاد شد. خط مایایی بوجود آمد و زندگی قدیمی مایایی در اوایل این دوران که مبتنی بر شکار و خوشه‌چینی بود به زندگی شهری و کشاورزی مبدل گردید.

اطلاعات از دوران اولیه زندگی مایاها اندک است اما از دوران میانه که مربوط به چهار سدهٔ پیش از میلاد می‌باشد با توجه به اکتشافات باستان‌شناسی اطلاعات بیشتری به دست آمده که آمیختگی فرهنگی مایا با تمدن اولمک، از سنت‌های پیشین را نشان می‌دهد.در مرحله پایانی دوران پیشاکلاسیک مایا بناهای اصلی شهرنشینی پدید آمد، این مرحله تا ۲۵۰ میلادی به طول انجامید. این مرحله پایانی را به واقع آغاز عصر شکوفایی تمدن مایا دانسته‌اند.

2411 قبیله ای متمدن،به نام مایا!

دوره کلاسیک:

این مرحله که عصر طلایی مایا محسوب می‌شود، از ۲۵۰ تا۹۰۰ میلادی بود و در آن مایاها به اوج عظمت و درخشش خود رسیدند.دولت-شهرهای بزرگ پدید آمد و شهرهایی مانند تیکال ساخته شد. در آن دوران تخمین زده می‌شود که نزدیک به دو میلیون تن در محدوده مایانشین به سر می‌بردند که یکصد هزار تن از آنان ساکن شهر تیکال بودند. بیشتر بناهای ساخته شده، بجز خانه‌ها و امکانات شهری نظیر آبراهه‌ها، به بناهای عظیم و فاخر مذهبی مربوط می‌شد. شهرهای باشکوهی مانند کوپان، چیچن ایتزا، تیکال، تئوتیهواکان و پالنکه در منطقه یوکاتان پدید آمد. در این دوره بکارگیری طلا در مناسبت‌های مذهبی و نیز جهت آرایش و تزیین رایج بوده‌است.

در این دوره سطح زندگی و کیفیت آن در شهرهای مایا به بهترین حالت خود رسیده بود. پیروزی‌های نظامیان مایا در نبرد با اقوام همسایه و شهرهای خارج از قلمرو و فراوانی آذوقه و امکانات که ناشی از تدبیر طبقه حاکم بر جامعه بود نوعی رفاه نسبی را برای جامعه مایاها پدید آورده بود. از سوی دیگر بازرگانی بین سواحل دور و نزدیک و وجود راه‌های پیاده‌رو بسیار طولانی میان شهرها زمینه‌را برای پیشرفت این قوم در دوره کلاسیک فراهم آورده بود. در این دوره بیش از یکصد شهر بزرگ و کوچک پدید آمد که البته گاهی ساختن یک شهر جدید برابر بود با تخلیه یک شهر دیگر اما با این وجود سرعت شهرسازی و مهارت آن‌ها در طراحی سیستم‌ها مورد نیاز برای شهرهای بزرگ از شاخصه‌های مایاها در میان سایر اقوام آمریکای باستان است. بهترین و بااهمیت‌ترین شناسه‌های تمدن مایا در خلال دوره کلاسیک چهار اصل آن بود که عبارت بودند از مذهب، هنر، معماری و جامعه آن‌ها.

دوران پساکلاسیک:

مایاها که فاقد سلاح گرم بودند، بصورت گسترده به اسارت اسپانیایی‌ها در می‌آمدند و گاهی اوقات نیز بطرز فجیعی قتل‌عام می‌شدند.دوران پساکلاسیک تمدن مایا از ۹۰۰ میلادی تا قرن شانزدهم که زمان ورود مهاجمان اسپانیایی بود را دربرمی‌گیرد(مقطع تاریخی فیلم  آپوکالیپتو).

مایاها در یکی از سربه‌مهرترین رویدادهای تاریخی به طرز مرموز و ناشناخته‌ای ناگهان تمام سرزمین‌های متمدن و آباد خود را ترک کرده و به کوهستان‌ها پناه بردند. دلیل این کوچ ناگهانی مشخص نیست که چگونه شد که شهرهای باشکوه و عظمت مایاها ناگهان خالی از سکنه شد.فرضیه‌های گوناگونی نظیر شیوع بیماری واگیر یا حملات مهاجمان بدوی و نیز باورهای مذهبی مطرح شده‌است اما هیچ یک تاکنون مورد تأیید واقع نشده‌است.مایاها که از سده نهم میلادی رو به افول گذارده بودند یک به یک شهرهای خود را ترک می‌کردند و به گوشه‌هایی از جنگل‌ها پناه می‌بردند. اگرچه فقدان آثار ادبی و از میان رفتن متون مایایی باعث دشواری علت‌یابی این پدیده شده اما باتوجه به محتوای کتاب سنتی و متاخر چیلام بالام می‌توان به هراس و یاسی که در جامعه مایا بر حسب یک پیشگویی پدید آمده بود، اشاره کرد. این هول و هراس در یک قطعه قدیمی و سنتی که در این کتاب آمده نمود پیدا می‌کند:

در آن روز، گرد و غبار مالک زمین خواهد شد
در آن روز، داغی بر چهره زمین دیده خواهد شد
در آن روز، ابری به هوا بر خواهد خواست
در آن روز، مردی نیرومند زمین را تصاحب خواهد کرد
در آن روز، همه چیز از هم فرومی‌پاشد
در آن روز، برگ لطیف می‌پژمرد
در آن روز، چشمان درحال مرگ فروبسته خواهد شد

**************************************************************

فرهاد صفی نیا نویسنده (آپوکالیپتو)

درپی کوچ ناگهانی مایاها، اقوام جدیدی آمدند و سرزمین‌های مایاها را تسخیر کردند. شهر بزرگ چیچن ایتزا به دست قوم تولتک که از اقوام نیمه‌وحشی ساکن ارتفاعات مکزیک بود افتاد. اقوام دیگری نیز فتح سرزمین‌های دیگر مایایی را آغاز کردند و تقریبا تمام ماحصل تمدن مایایی از دست رفت. این روند تا قرن سیزدهم ادامه داشت و در نهایت در قرن سیزدهم مایاها موفق شدند دوباره حاکمیت شهرهای خود را به دست بگیرند. اما با این تفاوت که بجای یک حکومت آن زمان شانزده حکومت کوچک در سرزمین‌های مایا حکومت می‌کردند.فرهنگ مایایی هم به نسبت دوره گذشته بسیار ضعیف تر و کم‌توان‌تر شده بود و تقریبا زیر سایهٔ تمدن آزتک قرار گرفت و در نهایت به دست اسپانیایی‌های مهاجم، تمدن مایا برچیده شد. فتح یوکاتان توسط اسپانیایی از پیروزی بر سایر تمدن‌ها و ملل آمریکایی دشوارتر بود و اگرچه ظرف ۵۰ سال پیروز شدند اما حدود ۱۷۰ سال طول کشید تا بطور کامل بر این سرزمین‌ها تسلط بیابند. ورود اسپانیایی‌ها در سال ۱۵۱۱ بود و ایتزا آخرین مقاومتی بود که در سال ۱۶۹۷ درهم شکست. در هنگام فتح سرزمین‌های مایا اسپانیایی‌ها با قومی مواجه بودند که دیگر استقلال سیاسی و توان نظامی فوق‌العادهٔ سال‌های گذشته خود را نداشتند اما به شدت در برابر متجاوزان اروپایی ایستادگی نشان دادند. به نحوی که هرناندز دکوردوبا کاشف اسپانیایی این سرزمین بر اثر زخمی که در نبرد برداشته بود، جان خود را از دست داد. مایاها مدت‌ها بعنوان رعیت اسپانیا در نواحی کوهستانی زندگی خود را ادامه دادندو هنوز شمار بسیاری از آنان در کشورهای مکزیک، گواتمالا، بلیز و السالوادور بسر می‌برند که سنت فراوانی را از نیاکان متمدن خود در دو هزاره قبل حفظ کرده‌اند. شمار مایاهای امروزی حدود ۷ میلیون نفر است که جمعیت زیادی از آنان اسپانیایی‌زبان شده‌اند.

2511 قبیله ای متمدن،به نام مایا!Image result for ‫آپوکالیپتو‬‎

مراسم عروس باران:

ماههاست که قطره ای باران از آسمان فرو نریخته و مزارع ذرت در حال نابودی است ، زمین تشنه و خشک است . دعاهای مردم به نتیجه نمی رسد . کاهنان معبد بزرگ می گویند که خدای باران – یوم چاک – از انها راضی نیست . باید هدیه ای تقدیم او کنند تا شادمان شود و ابرها را فرمان دهد از هر سو بیایند و ببارند !
به دعوت کاهن بزرگ ، گروه گروه مردم، شبانه از هر سو به چی چن ایتزا می آیند و با هدایایی خود پیرامون معبد بزرگ حلقه می زنند . با بر آمدن افتاب ، مراسم آغاز می شود . کاهنان در یک صف ، در حال خواندن ورد و دعا از پله های معبد بزرگ پائین می ایند . طبلها در دو سوی جاده سنگفرشی که به چاه قربانی ختم می شود ، به ترتیبی خاص می نوازند و مردم آوازی بر لب دارند . پشت سر صف کاهنان ، دوشیزه ای آراسته با پارچه هایی زیبا و جواهرات گرانبها روی تخت روانی که بر دوش مردان قوی هیکل قبیله قرار دارد ، دراز کشیده است و با چهره ای رنگ پریده و چشمانی لبریز از اشک ، به عاقبت شوم و هولناک خود می اندیشد . او ، عروس باران و هدیه مردم به یوم چاک است که به زودی باید در چاه قربانی سرنگون شود !
پشت سر عروس باران ، جادو گران در حالی که ماسک حیوانات مختلف را به چهره زده و پوست بدن خود را رنگ آمیزی کرده اند ، در حال پایکوبی و دست افشانی جلو می ایند .
در صف بعد بزرگان قوم با لباسهای با شکوه و گردنبند های درخشان قدم بر می دارند و در پی آنها ، غلامان با ظرف های پر از هدیه حرکت می کنند . این هدیه ها ، جهیزیه عروس باران است که همراه او به درون چاه قربانی ریخته خواهد شد .
دیری نمی گذرد که این کروان بزرگ و پر سر و صدا به نزدیکی چاه می رسد . به اشاره کاهن بزرگ ، طبلها از نواختن با ز می مانند . مردمی که سرود می خواندند و دعا می کردند ، ساکت می شوند . غلامان ، با ظرفهای هدیه پیش می ایند و انها را به درون چاه می افکنند .

اکنون، نوبت عروس باران است . تخت روان به اهستگی پیش می اید و از روی دوش مردان بر روی زمین قرار می گیرد . عروس باران از وحشت نیم خیز می شود . دو مرد قوی هیکل ، بازوان او را از دو طرف می گیرند و بلند می کنند . از شدت وحشت د ر پاهای دوشیزه نگون بخت نیرویی برای راه رفتن نیست . او را تقریبا کشان کشان به لبه چاه می اورند و دریک آن ، همچون پر کاه به فضای مقابل پرتاب می کنند . عروس باران جیغ جگر خراشی از دل بر می آورد و لحظه ای بعد به میان ابهای سرد می افتد و پس از آن که چند غوطه می خورد ، از نظرها ناپدید می شود . در این حال ، فریاد خوشحالی و رضایت از مردم بلند
می شود و مراسم به پایان می رسد . “
این داستان هولناک را که دیه گو در کتاب خود از مراسم مایا ها نوشته بود کسی به آن صورت باور نکرد ، اما تامسون پذیرفت که این داستان بر اساس واقعیت نوشته شده و براستی قوم مایا روزگاری چنین آداب ورسومی داشته است .

 

جامعه:

جامعه مایاها از قبایل به‌هم پیوسته‎ای که در سده‌های پیش از میلاد بتدریج گردهم آمده بودند، تشکیل می‌شد و فرهنگ در روستاها و شهرها اگرچه با هم در تضاد بود اما وجود نظام شاه-خدایی در این کشور موجب قرابت فرهنگ، زبان و مذهب ساکنان قلمرو مایا شده بود که درپی این یک گونهٔ فرهنگی عمومی و کلی در اجتماع مایاها پدید آمد. در نظام مایاها طبقهٔ اجتماعی، بسیار مهم تلقی می‌شد و هرکس می‌بایست جایگاه خود را از نیاکان به ارث ببرد. شاه در راس همه قرار گرفته و سلسله مراتب نیز بشدت رعایت می‌شد. مایاها در شهرها بر حسب طبقاتی که داشتند امرار معاش می‌کردند. مهم‌ترین مشاغل در جامعه مایا مشاغل مذهبی و کاهنی، افسری ارتش، کاتبی، بایگانی، مهندسی ساختمان و بازرگانی بود. در کنار این مشاغل طبقات پائین‌تر مشاغلی مانند کارگری ساختمان و صنعت‌گری داشتند که کیفیت تولیدات آن‌ها به حدی بود که بنظر می‌رسد این افراد به صورت تخصصی آموزش دیده بودند. شغل‌های دیگر مردم در جامعه مایا عبارت بود از کشاورزی و فعالیت‌های خدماتی در شهر مانند آشپزی و نظافت و خدمتکاری که معمولا نسب افراد در احراز هر یک از این مشاغل بسیار موثر بود.

2313 قبیله ای متمدن،به نام مایا!

 

مایاها نوزادان را در گهواره‌های مخصوصی می‌خواباندند که تخته‌های تعبیه شده در آن کلهٔ نوزادان را پهن می‌کرد و آن‌ها این را زیبا و بخت‌آور می‌دانستند. غذاهای سنتی‌شان آن‌گونه که از نوشته‌ها و نقاشی‌ها و نیز سنت‌های مایاهای امروزی می‌توان فهمید، ترکیباتی بوده از گوشت و سبزی و ذرت و انواع چاشنی. موادغذایی در هنگام قحطی و یا بروز جنگ از انبارها تامین می‌شد که تحت نظارت شاه قرار داشت. بازرگانی در شهرها رونق فراوان داشت و خاص طبقه نجبا بود که این بازارها در میادین اصلی شهرهای مختلف برپا می‌شد. میدان اصلی شهر بجز بازارهای موسمی که زمان مشخص و از پیش تعیین شده داشتند، بخش مهمی از فعالیت‌های روزمره شهری را نیز پوشش می‌دادند. این فعالیت‌ها شامل جشن‌های مذهبی و ضیافت‌های پیروزی، رژه، نمایش و گردهمایی‌های قبایل می‌شد.

 

سیاست:

جامعه مایا در دوران پیشاکلاسیک مبتنی بر زندگی قبیله‌ای بود و هر قبیله رئیسی جداگانه داشت که بر فعالیت‌های مذهبی و خانوادگی و تجاری قبیله نظارت می‌کرد. در مرحلهٔ پایانی دوران پیشاکلاسیک سیستم نوین حکومتی مبتنی بر حکومت مرکزی در جامعه مایا پدید آمد و آن این بود که مایاها به این نتیجه رسیدند که در یک جامعه شاه بهتر از رئیس می‌تواند به امورات همهٔ مردم رسیدگی کند. شاه واسطهٔ ارتباط خدایان و انسان تلقی می‌شد و کم‌کم پذیرش نظام شاهی، در جامعه مایاها همه‌گیر شد. کاهنان مذهبی این نکته را برای دردست داشتن نفوذ تأیید کردند و این باور رایج شد که سرپیچی از فرمان شاه موجب عقوبت خدایی و زمینی خواهدبود. شاهان مایا برای برقراری هرچه بیشتر نظم در قلمرو تحت امر خود به ایجاد نظام طبقاتی دست زدند و روحانیان و نظامیان را از خویشاوندان خویش برگزیدند.

اوضاع اجتماعی:

جامعه مایا در این دوران به دو دسته نخبه و غیرنخبه تقسیم می‌شد. جامعهٔ نخبه که طبقهٔ ثروتمندان بود، خود دارای دو رده بود که ردهٔ اول مربوط به خاندان شاهی بود و ردهٔ دوم ردهٔ روحانیان و بازرگانان و جنگجویان حرفه‌ای بشمار می‌آمد. دسته غیرنخبه هم کشاورزان، صنعتگران، شکارچیان و هنرمندان بود. صنعتگران ماهر در این میان مقام و منصبی برتر از سایرین داشتند. در نظام سیاسی مایا گاهی یک زن به صدارت و شاهی می‌رسید و تمام امور را در دست می‌گرفت و این زمانی بود که از خاندان شاهی مردی برای این امر وجود نداشته‌باشد.پوشش و لباس طبقات با هم متفاوت بود و زنان در هر دو طبقه اگرچه لباس نخی یا دامن و پیراهن گشاد می‌پوشیدند اما گلدوزی‌های متفاوت داشتند. مردان طبقه پایین پوشش رویینه‌شان پارچه‌ای بود که اکس نام داشت اما مردان نخبه از شنلی بنام پاتی استفاده می‌کردند.

در جامعهٔ مایاها برده‌داری رواج داشت و تجارت برده نیز از امور مهم بازرگانی مایاها بود. یک شخص در جامعهٔ مایاها از سه طریق ممکن بود برده شود: یکی اینکه ممکن بود سرپرست یک خانواده فقیر برای امرار معاش بهتر دست‌یابی به مال برای بهبود شرایط زندگی یکی از اعضای خانواده‌اش را به‌عنوان برده بفروشد. دوم اینکه ممکن بود کسی جرم یا جنایتی مرتکب شود و در اینصورت این امکان وجود داشت که با تشخیص مقامات قضایی بعنوان جریمه به بردگی محکوم شود و سوم نیز اشخاصی که بعنوان اسیر جنگی در نبرد با اقوام دیگر گرفته می‌شدند، خودبه خود برده محسوب شده و از سوی جنگاوران فروخته می‌شدند. البته اگر اسیر از طبقات بالا و نجیب‌زاده جوامع دشمن بود بجای برده شدن، طی مراسمی با احترامی ویژه کشته می‌شد که کشتن آنها نوعی مراسم قربانی برای خدایان دانسته شده‌است. که البته با روش آزتک‌ها در قربانی کاملا متفاوت بوده‌است.

1136 قبیله ای متمدن،به نام مایا!

خانواده:

در جامعه مایا کوچکترین واحد اجتماعی خانواده محسوب می‌شد که از پدر و مادر و فرزندان و نیز بردگان تشکیل می‌شد. در میان مایا هر خانواده به نوبه خود در میان خانواده‌ای بزرگتر قرار داشت که خانه‌هایشان را گرداگرد یکدیگر در یک حیاط مشترک می‌ساختند. ازدواج برپایه منصب بود و پدر دختر در سن پایین داماد را از طریق دلالانی که حرفه‌شان پیداکردن همسر و نامزد مناسب در میان طبقات مختلف برای دختران بود، پیدا می‌کرد. تعدد زوجات تنها برای طبقهٔ نخبه مجاز بود و مراسم ازدواج تقریبا بدور از تشریفات و دخالت روحانیان انجام می‌گرفت. در سنت‌های مایاها خون و نژاد اصالت داشت و هرکسی بنابر تبار و نیای پدری خود، پایگاه اجتماعی‌اش را می‌یافت. در نظر مایاها خانواده‌ای اصالت و اشرافیت داشت که اجداد و نیاکان پدری زن و مرد هردو افراد سرشناسی بوده‌باشند.

هنر:

گاهی هنر مایاها را در دوران کلاسیک یا عصر طلایی‌شان، برترین و زیباترین مکتب هنری جهان باستان دانسته‌اند. هنر مایایی اگرچه از سنت‌های پیشین نظیر تمدن اولمک بهره می‌برد اما خلاقیت‌هایی که در درون جامعه مایا پدیدار شد، چهره‌ای ویژه و متفاوت از تمام تمدن‌های امریکای باستان به آن بخشید. آن‌ها باورهای خود را دربارهٔ خدایان از راه خلق آثار هنری بروز می‌دادند. معماری، نقاشی، مجسمه‌سازی، سفالگری از مهم‌ترین و برجسته‌ترین هنرهای مایایی بود.

1019 قبیله ای متمدن،به نام مایا!

معماری و شهرسازی

آثار معماری مایاها که تا به امروز بجای مانده عمدتا مبتنی بر ساخت منازل شهری و روستایی، کاخ‌های شاهی و معابد و هرم‌های مذهبی- عبادی و سامانه‌های شهری مانند کانال هاو مخازن آب، راه‌های شهری و بین شهری می‌شد. خیابان‌ها عمدتاٌ بصورت سنگفرش بودند و برای طراحی شهر مهندسان امر ابتدا نقشه شهر را طراحی کرده و سپس نظر مساعد شاه را می‌گرفتند. معمولا ساختمان‌های مذهبی مایاها که بصورت هرم بود، با مذهب و ایدئولوژی و نیز با گاهشماری مایایی در ارتباط بود. پلکان در معماری جایگاه ویژه‌ای داشت و در همه آثار بگونه‌ای بچشم می‌آید. در نمای ساختمان از موزاییک و انواع رنگ استفاده می‌شد و بکارگیری نقوش و تصویرهای مختلف در درون اتاق‌ها یا راهروها و نمای خارجی ساختمان‌های فاخر ویژگی دیگر معماری آمریکای مرکزی در عصر طلایی مایاها بود. مصالح ساختمانی اصلی در معماری مایاها را سنگ آهک تشکیل می‌داد. عمدهٔ آثار مایایی از سنگ آهک درست شده‌اند.

1615 300x75 قبیله ای متمدن،به نام مایا!

پدید آمدن شهرهای جدید در تمدن مایا به این نحو بود که روستاهایی که جمعیت مردمش زیاد می‌شد طی یک مراسم تودیع روستاییان منازل خود را ترک می‌کردند. خانه‌های جنگلی ویران می‌شد و خانه‌هایی بادوام‌تر گرداگرد یک محوطهٔ خالی که روستای قدیمی بوده و بعدها میدان مرکزی شهر می‌شد بنا می‌کردند. در میدان مرکزی شهر یک پرستشگاه بزرگ پدید می‌آوردند که هستهٔ اصلی شهر را تشکیل می‌داد و گاهی از اطراف رشد می‌کرد. این شهرها معمولا جمعیتی بین ۱۰ تا ۱۵ هزار تن سکنه داشتند. با این‌حال شهرهای بزرگ مایاها مانند تئوتیهوآکان جمعیت‌شان به بیش از ۵۰ هزار تن می‌رسید.

نقاشی وهنرهای تجسمی

نقاشی از دیگر جنبه‌های تمدن مایایی بود که شیوهٔ آن تا به امروز نیز میان جوامع مایایی برجای مانده‌است. نقاشی‌ها بیشتر بر روی پارچه و دیواره‌ها صورت می‌گرفت که گاهی با گچبری نیز توام می‌شد. رنگ آبی نیلی میان مایاها جنبهٔ الوهیت داشت و رنگی که در نقاشی‌های خود استفاده می‌کردند، از نوع ماندگار آن بود که تجزیه نشده و از بین نمی‌رفت. 

maya civilization 300x204 قبیله ای متمدن،به نام مایا!

رنگی که بر روی پارچه بکار می‌بردند، طی فرآیندی پیچیده و شیمیایی به دست می‌آمد و امروزه پژوهشگران از طریق آزمایش‌های شیمیایی به روش باثبات کردن این رنگ‌ها پی برده‌اند که هنوز نیز پس از گذشت قرن‌ها ماندگاری و درخشندگی خود را حفظ کرده‌اند. مایاها همچنین در زمینهٔ نقاشی با ابداعاتی که در زمینهٔ رنگ‌آمیزی و گچ‌بری داشتند، تغییراتی را در نحوهٔ ساخت پرستشگاه‌ها در آمریکای باستان ایجاد کردند. به این نحو که پرستشگاه‌های مایایی علاوه بر ساخت پلکانی دارای طرح‌ها و نقاشی‌های رنگی به همراه گچ‌بری نیز بودند که معمولا تجسم خدایان و نیای شاهان مایایی بود.از سایر هنرهای تجسمی مایاها می‌توان سفالگری را که از ویژگی‌های بارز هنرمایایی است، برشمرد. در خلال دوران کلاسیک مایاها شروع به تولید آثار سفالی چندرنگی کردند که بیشتر جنبه تزئینی داشت تا کاربرد روزانه. این سفالینه‌ها که عمدتاٌ به گونهٔ جام یا کاسه و یا مجسمه‌های سفال هستند، رنگ‌آمیزی شده و دارای نقش‌ها و طرح‌هایی هستند که نمادهایی اساطیری و ایدئولوژیک را از باورهایی قوم مایا ارائه می‌کند.رنگ آبی سفال‌ها نشان از کاربرد آن در امور مذهبی را دارد.نقاشی‌های رمزگونه‌ای بر روی بیشتر سفالینه‌های به دست آمدهٔ مایایی دیده می‌شود که گاهی با کنده‌کاری همراه هستند. رنگ آمیزی سفالینه‌ها گاهی پیش از پختن آن انجام می‌گرفت و گاهی پس از آن. از آنجایی که مایاها چرخ سفالگری نداشته‌اند، با صرف وقت زیاد با نوک انگشتان تکه‌های گل را تبدیل به کاسه یا کوزه می‌کردند. روش کار آن‌ها از لوله کردن گل و دادن شکل مارپیچ به آن‌ها بوده‌است.دورهٔ زمانی سفالینه‌های به دست آمده از مایاها به حدفاصل قرن ششم پیش از میلاد تا قرن نهم میلادی مربوط می‌شود.بجز سفالگری پیکرتراشی مایاها نیز از دیگر جنبه‌های هنری تمدن مورد نظر است. مجسمه‌هایی که در دوره مایاها ساخته شده، بیشتر مجسمه شاهان و یا خدایان و موجودات مافوق بشری را شامل می‌شود. برخی از این مجسمه‌ها سنگ یشم سبز که جنبه قدسی داشته ساخته شده بودند و کشف میزان زیادی از محصولات یشم در کنار گورهای بزرگان مایا موید این نکته می‌باشد.تندیس‌های مایاها معمولا بصورت نیم‌تنه و نشسته و به ندرت ایستاده‌اند و در سردر سراها و نمای ساختمان‌ها معمولا بچشم می‌خورند.

2213 قبیله ای متمدن،به نام مایا!

زبان و ادبیات :

مایاها را از آن جهت پیشرفته‌ترین قوم در امریکای باستان می‌دانند که بهتر از سایرین توانستند زبان خود را مکتوب کرده و خط را بکار برند. مایاها به زبان مایایی تکلم می‌کردند که زبانی التصاقی از شاخهٔ زبان‌های بومی امریکا محسوب می‌شود. زبان مایایی قدیم بعدها به چندین گویش متعدد تقسیم شد که آنها امروز گروه زبان‌های مایایی را تشکیل می‌دهد که در آمریکای مرکزی هنوز هم گویشورانی دارد. در گذشته تفاوت‌های لهجه‌های اقوام مایایی تبار به حدی بود که گاه سخن یکدیگر را درک نمی‌کردند. این تفاوت‌ها تا به امروز نیز پابرجا مانده‌است. ممکن است که مایاها ایدهٔ نوشتن زبان را از اولمک‌ها فراگرفته باشند اما خط آنها هیچ شباهتی به سیستم نوشتاری اولمک نداشت.خط مایایی نوعی خط هیروگلیفیبود که آغاز بکارگیری و ابداع آن به سدهٔ ششم پیش از میلاد باز می‌گردد.مایاها خط خود را برای امور مذهبی و سرشماری درآمد و مالیات‌های عمومی، مراسم و مناسک مذهبی و تحریر و تألیف کتاب‌هایی که دانش و علوم را حفظ می‌نمود بکار می‌بردند.آموزش خط نوشتاری نیز میان طبقهٔ نخبگان رایج بود. رمزگشایی علائم نوشتاری مایاها تا حد زیادی سخت و دشوار است و هنوز هم تمامی متون نوشته شده مایا به‌خوبی خوانده و درک نشده‌اند. یکی از این مشکلات تغییر زبان و لهجه مایاها و واژه‌پذیری فراوان از زبان اسپانیایی است. مایاها ساخت کاغذهای الیافی را دنبال می‌کردند و بیش از هزار جلد کتاب آکاردئونی شکل تالیف کرده بودند که موضوعاتی مانند تاریخ قوم مایا، نظام اعتقادی، ستاره شناسی و پیشگویی، ریاضیات، طب و گاهشماری را در بر می‌گرفت. این کتاب‌ها تقریبا همگی به دست کشیش‌های اسپانیایی سوزانده شدند. یکی از این کشیش‌ها بنام اسقف دیگو دلاندا که عامل اصلی از دست رفتن آثار مکتوب قدیمی مایا بود سوزاندن کتاب‌های مایاها را این‌گونه توصیف کرده‌است:

240px Murales Rivera   Treppenhaus 9 Bücherverbrennung قبیله ای متمدن،به نام مایا!

این مردمان در عین حال با استفاده از نشانه‌ها و حروف مشخص کتاب‌هایی نوشته و در آن‌ها امور باستانی و دانش کهن خویش را توصیف نموده بودند… آنها این نوشتارها را درک می‌کردند و به دیگران نیز می‌فهمانیدند و آموزش می‌دادند. ما تعداد بسیار زیادی از این کتاب‌ها را یافتیم و چون مشاهده کردیم در میان آن‌ها چیزی جز خرافات و دروغ‌های شیطانی وجود ندارد، همه را سوزاندیم که به شکل حیرت‌آوری باعث تاثر و افسوس آن‌ها شد و دست آخر همه آن‌ها را پریشان و محنت‌زده کرد.

از میان کتاب‌هایی که اسقف لاندا دستور امحا آن‌ها را صادر کرده بود، سه کتاب به شکل شگفت‌انگیزی از شعله‌های آتش در امان ماندند. یکی از این کتاب‌ها که در کتابخانه‌ای در درسدن آلمان نگه‌داری می‌شود و به نسخه درسدن مشهور است اطلاعات جامعی از ریاضیات و ستاره شناسی در درون خود دارد. کتاب دیگر که در اسپانیا کشف شد، مربوط به طالع‌بینی است و نوشتار آخرین پرسیانوس نام دارد که در پاریس از صندوقی بی‌نام و نشان بیرون کشیده شد و مربوط اساطیر و عقاید مذهبی مایاهای باستان است.پس از این حادثه دوباره مایاها به نوشتن آثار خود روی آوردند و کتاب کشیش جاگوار و کتاب پوپول ووه دو مورد از آن‌ها هستند که بیشتر به تاریخ و اساطیر و افسانه‌های مایایی اختصاص دارند. این متن‌های متاخر در قرن شانزدهم نوشته شده‌اند.

200px Museo del Sitio Palenque 01 قبیله ای متمدن،به نام مایا!

باور های دینی:

سبک تفکر مذهبی مایاها کاملا از عقاید مذهبی جهان قدیم متفاوت بود. بیشتر متون قدیمی این دین از میان رفته و برای همین شناخت ایدئولوژی مایاهای قدیم سخت و تا اندازهٔ زیادی مبتنی بر حدس و گمان است. دین در جامعه مایا عامل متحد کننده محسوب می‌شد و همهٔ طبقات از پادشاه تا بردگان همگی درگیر یک دین بودند.حکومت‌ها همیشه مذهبی و دین‌گستر بودند و برای همین سرپیچی از باورهای دینی یا بدعت در آن خشم حاکمان را بر می‌انگیخت. دین اگرچه تمام مسائل زندگی مایا را در برمی‌گرفت اما به‌همان اندازه هم عرفانی بود و به مسائل معنوی می‌پرداخت. مذهب سنتی مایا خدایان متعددی داشت و هر خدا نیز یک همزاد غیر همجنس به عنوان همدم برای خود داشت که پس از مرگ او را در زیبالبا یا دنیای زیرین پذیرا می‌شد تا زمانی که دوباره زنده شده و به آسمان بازگردد.هنوز نیز گروه‌هایی از مردم مایایی‌تبار ساکن هندوراس، گواتمالا و مکزیک به باورهای قدیمی مایایی معتقدند و مذهب فاتحان اروپایی خود را به‌طور کامل نپذیرفته‌اند.
جهان‌ بینی:

در مذهب مایاها، جهان دو بعد خدایی و انسانی داشت که در سه حوزه ضرب می‌شدند و آن سه حوزه جهان آسمانی، جهان زمینی و جهان زیرزمینی را شامل می‌شد. دنیای زیرزمینی که زیبالبا نامیده می‌شد و دنیای خدایان زیرزمینی و مکان استقرار روان‌های درگذشتگان بود. قلمرو آسمانی سیزده طبقه و قلمرو زیرزمینی نه طبقه داشت. هریک از این طبقات قلمرو فرمانروایی یکی از خدایان بشمار می‌رفت. شناخت مناسک مذهبی مایاها کاملا میسر نشده و این بدلیل از میان رفتن بخش عظیمی از منابع مایایی و نیز تغییر مذهب اکثریت جامعه مایاها به مسیحیت است. ارتباط اصلی خدایان با یکدیگر از راه درخت مرکزی بنام واکاه چان امکان‌پذیر بود. این درخت که ریشه‌اش در دنیای زیرزمینی، تنه‌اش در دنیای زمینی و شاخه‌هایش به دنیای آسمانی می‌رسید، خون قربانیان یا نذرهایی که نزد پادشاه درخاک ریخته می‌شد را از طریق ریشه‌هایش جذب و در سراسر گیتی انتشار می‌داد.

درک چیستی خدایان مایایی هم مانند درک آنان از جهان پیچیده‌است و برای ذهن انسان‌های غربی ناآشنا می‌نماید.خدایان مایایی می‌توانستند شکل ظاهر و سرشت خود را تغییر دهند و دلیل ایجاد آثار گوناگون هنری نیز همین است که مایاها می‌توانستند هر صورتی برای خدایان خود متصور شوند و آن‌ها را مجسم سازند. باستان‌شناسان مطرح می‌کنند، بزرگترین خدای مایا ایتزامنا نام داشته‌است.همین خدا دوشکل دیگر نیز داشته‌است که آن یکی هوناب کئو به معنی نخستین خدای زنده و دیگری کوکولکان به معنی مار بالدار بود. باور مایاها این بود که خدای اصلی خود را به‌صورت کهکشان راه شیری نیز نشان داده و سرپرست و آفریدگار جهان است و بر همه خدایان سرپرستی می‌کند. کینیچ آهائو خدای خورشید  و هوناهپو خدای ناهید بودند که این دوخدا معمولا بر سر روز و شب با هم در کشمکش قرار داشتند. برای کشاورزان دو خدا به نام‌های یوم کاکس که خدای ذرت بود، وجود داشت و یکی هم چاک که خدای باران بود. چاک که بیشتر با چهرهٔ خزنده‌ای با دندان‌های شبیه مار تصویر می‌شد، چهار رنگ متفاوت داشت که به جهات جغرافیایی شمال، جنوب، شرق، غرب باز می‌گشت و برای هرکدام به رنگ سفید، زرد، سرخ، سیاه در می‌آمد. خدای ویژه و مورد احترام زنان ایکس چل نامیده می‌شد که مسئول تولد نوزادان شفادادن به بیماران و پیشگویی بود. مایا ها هرساله و یا بعد از در خواست بزرگان دینی خود برای خشنودی خدایان خود قربانی می کردند به طوری که پادشاه قوم در مکانی بلند با خنجری کمانی شکل می ایستاد و فرد قربانی که دو طرفه بدنش توسط افرادی بسته شده بود بر روی تخت سنگی قرار داشت و پادشاه با خنجر قلب را در حالی که همچنان می تپید از بدن قربانی خارج و به سمت مردم می گرفت او قلب ها را در ظرفی از خون درون معبد خدایان نگهداری می کرد.

350 قبیله ای متمدن،به نام مایا!

 

همچنین به باور مایاها هر انسانی همزادی داشت که بصورت روح ظاهر می‌شد و با خدایان نشست و برخاست داشت و می‌توانست زندگی افراد را تحت تاثیر قرار بدهد. انسان‌ها می‌توانستند از راه دعا و مناسک دینی و نیز مصرف داروهای روانگردان با آنها ارتباط برقرار کنند. این همزادان که بیشتر به دنیای زیزمینی مربوط می‌شدند، عامل پیوند فرد با جامعه مردگان نیز محسوب می‌شدند که این به دنیای زیرزمینی ارتباط داشت و فرد نیاز داشت برای این کار به محل‌هایی ویژه مثل غارهای تاریک برود. به باور مایاهای قدیم از راه مکاشفات و مصرف مواد روانگردان نیز می‌شد با دنیای خدایان متصل شد و پند و اندرز گرفت.پیشگویان دینی برای پیشگویی‌های خود غیر از ستاره شناسی به این روش نیز روی می‌آوردند.

علوم مایاها:

اوضاع ریاضی مایاها

210 قبیله ای متمدن،به نام مایا!

مایاها ظاهرا ریاضیات را تا میزانی از اقوام اولمک فراگرفته بودند. آنها احتمالا نخستین قومی در جهان بودند که موفق به کشف عدد صفر شدند. این اتفاق در حدود سال ۳۶ پیش از میلاد افتادو ششصد سال بعد بود که هندی‌ها به راز صفر پی برده و از طریق مسلمانان آن را به اروپایی‌ها رساندند. نماد صفر در تحریر اعداد مایایی بصورت یک گوش ماهی بود که شکل آن ترسیم می‌شد. نظام شمارشی مایاها نیز برخلاف نظام متداول امروز جهان که دهگانی است یک نظام بیستگانی بود.مایاها برای هر عدد یک نقطه می‌گذاشتند که بصورت افقی بود و هرگاه این اعداد شمارشان به پنج نقطه (یعنی عدد پنج) می‌رسید بجای پنج نقطه یک خط عمودی می‌کشیدند و برای اعداد بالاتر مانند شش، هفت و سایر بالای خط افقی یک یا دونقطه یا بیشتر می‌گذاردند. به این ترتیب عدد ده در نوشتار مایا دوخط افقی روی هم بود و برای یازده کافی بود یک نقطه بالای آن می‌گذاشتند. نوشتن اعداد از انتها بود و هر بار استفاده از صفر برابر یک قطعه بیست شمارهٔ آن را بالا می‌برد.چنان که در نظام ریاضی رایج امروزی صفر جلوی یک ده بار آنرا افزایش می‌دهد. چون خط نوشتاری مایاها هیروگلیف بود و نشان‌های تصویری داشت گاهی کاتبان برای نوشتن صفر یا نقطه یا خط از نمادهای تصویری دیگری استفاده می‌کردند تا بر زیبایی اثر نوشتاری خود که معمولا بصورت کنده‌کاری بود، بیفزایند و آنرا هنری‌تر جلوه دهند. همین امر موجب دشواری در دریافت برخی از داده‌های آماری مایاهای قدیم شده‌است. سیستم جمع و تفریق مایاها هم شبیه سیستم‌های متداول امروزی بود اما آنها نمادهای چهارعمل اصلی را اینگونه بکار نمی‌بردند اما روش محاسبه ایشان تقریبا همین رایج امروز جهان بود.

446 قبیله ای متمدن،به نام مایا!

 

مایاها آموخته بودند که چگونه از ریاضیات برای ثبت و محاسبه حرکات و تغییرات اجرام سماوی بهره‌گیری کنند. در یادبودها و دیوارنوشته‌های مایایی آثار و اکتشافات خود را ثبت می‌کردند. بزرگان دینی مایا آموخته بودند که چگونه سال خورشیدی، ماه قمری و حتی حرکتهای سیاره زهره را محاسبه کنند. مایاها برای این محاسبه‌ها، ریاضیات ترکیبی را بکار می‌گرفتند و ماهرانه‌تر از سایر ملت‌های آمریکایی باستان، از خط، درجهت ثبت یافته‌های جدید خود بهره می‌بردند. آنها در جدول‌هایی قدیمی خسوف و کسوف را ثبت و برای آن‌ها جدول‌های زمانبندی تنظیم کرده بودند. آنها برای تنظیم مناسک مذهبی خود نیز از داده‌های ستاره‌شناسی استفاده می‌کردند. مایاها ضمن شناخت خسوف و کسوف محاسبات دقیقی نیز از گردش مسیر سیاره‌های ناهید و بهرام و تا اندازهٔ کمتری عطارد ترسیم کرده بودند. همچنین شواهدی دردست است که مسیر حرکت سیاره مشتری نیز توسط مایاها مشخص شده بوده‌است. مایاها از اخترشناسی برای تنظیم تقویم و هماهنگی مراسم مذهبی طالع بینی، پیشگویی و ثبت دوره سلطنت استفاده می‌کردند. در کراکول چیچن ایتزا یک رصدخانهٔ مایایی به دست آمده که بی‌شباهت به رصدخانه‌های امروزی نیست.

1515 قبیله ای متمدن،به نام مایا!

ضمن اینکه آنتونی آونی ستاره‌شناس نظر دارد که مایاها همگی خانه‌هایشان را به گونه‌ای می‌ساختند که ظاهرا بتوان از پنجره‌هایشان آسمان را رصد نمود. مثلا در شهر اوکسمال همه ساختمان‌ها در یک ردیف و پنجره‌هایشان به یک سوی مشخص از آسمان باز می‌شود. در ناحیه کراکول نیز همهٔ خانه به نحوی ساخته شده بودند که در امتداد سیاره زهره قرار داشتند.حیرت بیشتر دانشمندان از این است که این شناخت دقیق مایاها از حرکت اجرام آسمانی در شرایطی بود که مایاها ابزار پیشرفته ستاره شناسی نداشته‌اند و سرزمینشان در منطقه‌ای بود که نه ماه از سال بارانی و همیشه ابری بود.

گاهشماری

2010 قبیله ای متمدن،به نام مایا!

سیستم گاهشماری مایاها نیز از بخش‌های پیچیدهٔ این تمدن است. مایاها به سال ۳۶۵ روزه خورشیدی پی برده بودند اما برای محاسبه سال نه تنها جابجایی خورشید درآسمان فراز خود را که حرکت‌های ماه و ستارگان و دیگر اجرام آسمانی را نیز مدنظر داشتند. نزد مایاها سه نوع تقویم استفاده می‌شد.یکی تقویم سالنمای ۲۶۰ روزه, دیگری هاآب یا سال ۳۶۵ روزه و دیگر تقویم شمارش طولانی ۵۲ ساله. سال مقدس که تزولکین نامیده می‌شد همان سالنمای ۲۶۰ روزه بود. هر ماه آن ۲۰ روز بود و هر روز یک نام مشخص داشت و نیز ۱۳ شماره که روزها در آن ضرب می‌شدند و مجموعا ۲۶۰ روز می‌شد. آنها از این طریق سعی می‌کردند تا از زمان دقیق وقوع پدیده‌های قدیمی به میزان روزهایی که از آن گذشته آگاه شوند. شیوه آن به گونه‌ای بود که مثلا روز ایمیکس که روز نخست هر ماه بود و اولین باری که در سال ۲۶۰ روزه واقع می‌شد نام سال یکم ایمیکس می‌گرفت و به همین ترتیب سال دوم سال دوم ایک و زمانی که به سیزدهمین می‌رسید نام چهاردهمین روز یعنی ایکس مقارن یک می‌شد و سال یک ایکس می‌گردید و اینگونه مشخص می‌شد که ۱۴ سال گذشته‌است. فایده این تقویم برای این بود که در ارقام بالا با ضرب و تفریق ساده می‌شد زمان واقعی را به روز تعیین کرد و از این رو به آن سالنمای مقدس می‌گفتند چراکه در امور مذهبی مردمی کاربرد بیشتری داشت. سالنمای هاآب سالنما و تقویم رسمی مایا بود. هاآب را برای امور سلطنتی و کشوری بکار می‌بردند. در سالنمای هاآب سال ۱۹ ماه داشت. ۱۸ ماه نخست سال ۲۰ روز بود و ماه آخر سال ۵ روز که روی‌هم رفته ۳۶۵ روز را تشکیل می‌دادند.ماه آخر یوایب نامیده می‌شد و برای مردم بدشگون می‌نمود.روزهای ماه از صفر تا ۱۹ را در بر می‌گرفتند شمار روز با یک آغاز نمی‌شد. مایاها در ذکر تواریخ معمولا در کتیبه‌ها هردو سالنمای تزولکین و هاآب را بکار می‌بردند. از آنجایی که هاآب ۱۰۵ روز بیش از تزولکین داشت یعنی در تطابق دوتقویم هاآب ۱۰۵ دندانه وارد سال تزولکین شده بود و تطابق کامل تنها زمانی انجام می‌شد که ۵۲ سال از آغاز گذشته باشد که این دوره ۵۲ سال را دَوَران تقویم نامیده‌اند. واین دوران برای مایاها بسیار مهم و با اهمیت بوده‌است.تقویم سوم سالنمای شمارش طولانی است که مبتنی بر روزهاست که هر روز اما سال به ماه‌های سی روزه تقسیم نمی‌شد. هر روز یک کین بشمار می‌رفت و هر ۲۰ روز برابر یک یوئنال می‌شد. هر ۱۸ یوئینال را یک تون می‌گفتند که مجموعاً ۳۶۰ روز(کین) به دست می‌آمد. هر ۲۰ سال(تون) برابر یک کاتون و هر بیست کاتون یک باکتون و هر بیست باکتون یک پیکتون بود. یک پیکتون برابر می‌شد با ۲٬۸۸۰٬۰۰۰ روز. بالاترین واحد در گاهشماری مایایی آلائون است که برابر می‌شود با بیست و سه میلیارد و چهل میلیون روز.سال‌های آنان ۳۶۰ روزه بود و دلیل آن هم فرار از شومی پنج روز پایانی بود. کاربرد این تقویم بیشتر برای شمارش روزهای گذشته یا باقیمانده نسبت به یک رویداد مهم بوده‌است. مایاها سیستمی ریاضیاتی نیز داشتند که سالنماهای سه‌گانه را به هم تبدیل می‌کرد و از طریق داده‌های یک تقویم می‌توانستند آنرا در سالشماری دیگر نیز بیابند.

نجوم و معماری باستانی

هرچند بسیاری از مورخین و باستان شناسان بر سر اینکه این تمدنها دقیقا در کجا، کاری را دانسته انجام داده و کجا کاری تصادفی انجام گرفته است، دگیر بحث و مناقشه هستند، اما در اینجا مثالهایی که در اینجا آورده شده نشانه ای حیرت انگیز از ارتباط آگاهانه ریاضیات و نجوم در آثار معماری است.
بسیاری از ویرانه های باستانی نمایانگر این امر هستند که افراد سازنده آنها، نه تنها برای صور فلکی و ریاضیات احترام ویژه ای قائل بوده اند ، بلکه دقت عمل فوق العاده ای نیز داشته اند. شکی نیست که تمدنهای باستان، از مصر تا مکزیک، به شدت درگیر محاسبات پیچیده فضایی، ریاضیات و فعالیتهای معماری بوده اند.
در جیزهمثالهای متعددی از توجه به مختصات جغرافیایی دیده میشود. برای مثال، چهار وجه هرم بزرگ جیزه کاملا با خطایی بسیار ناچیز رو به چهار جهت اصلی ساخته شده اند. در حقیقت، آنها کمتر از ۰.۲ درجه از این جهات منحرف شده اند. هرم بزرگ بسیار دقیق ساخته شده است، زاویه های آن تنها دو ثانیه با زاویه ۹۰ درجه کامل اختلاف دارد. برای درک بهتر این مقدار کافی است بدانید که هر درجه به ۶۰ دقیقه و هر دقیقه به ۶۰ ثانیه تقسیم میشود. به علاوه – و با وجود تردید عده ای از کارشناسان این نظر وجود دارد که اهرام جیزه با ستارگان سیف الجبار یا Orion’s belt نیز مطابقت دارند.

280 قبیله ای متمدن،به نام مایا!

چیچن ایتزا (Chichén Itzá) منطقه باستانی قوم مایا نمونه ای از تمایل فرهنگی این قوم به نجوم است. هرم عظیم پله دار کوکولکان (Kukulcan) که در کانون این محل قرار گرفته است، در هر یک از وجوه خود ۹۱ پله دارد، که در مجموع ۳۶۴ پله است. با افزودن سکوی بالایی تعداد کل پله ها ۳۶۵ عدد به تعداد روزهای یک سال است. علاوه بر این، در اعتدالین بهاری و پاییزی (اولین روز بهار و پاییز که ساعات روز و شب برابر هستند)، نور خورشید سایه یک مار عظیم را بر روی راه پله شمالی ایجاد میکند.

بنایی به نام کاراکول (Caracol) که بنا به اعتقاد کارشناسان به عنوان رصدخانه مورد استفاده قرار می گرفته است نیز در محل استقرار چیچن ایتزا وجود دارد. پنجره های این بنا طوری تنظیم شده اند که با نقاط جذاب و مهمی همطراز باشند. هرچند قسمت بالای این بنا آسیب دیده است، اما با بررسی پنجره های پایینی متوجه میشویم که آنها به سمت شمالی ترین و جنوبی ترین محل استقرار ستاره زهره، محل غروب آفتاب در اعتدالین ساخته شده اند و گوشه های بنا نیز به سمت محل طلوع و غروب خورشید در انقلابین است.

مایاها یک تقویم پیچیده نیز داشته اند که تنها یک روز در هر ۶۰۰۰ سال کم می آورده است. پیش بینی آنها از کسوف و خسوف به طور اعجاب آوری دقیق بوده است. شاید شنیده باشید که این قوم روز پایان جهان را پیش بینی کرده اند. این روز در تقویم امروزی میلادی، ۲۳ دسامبر ۲۰۱۲ خواهد بود. اگر ترجمه آنچه در تقویم مایا آمده صحیح باشد، به گفته آنها دنیا در حدود ۵ سال دیگر ناگهان به پایان خواهد رسید.

مایاها این عدد را بر پایه و اساس خاصی محاسبه کرده اند. این تاریخ زمانی را در چره تقدیمی زمین مشخص میکند که ما از عصر حوت خارج شده و به عصر دلو وارد میشویم.

L126790852152 قبیله ای متمدن،به نام مایا!

اما حرکت تقدیمی چیست؟ همه میدانیم که زمین در حالی که به دور خورشید میگردد، بر روی محور خود نیز میچرخد و همانطور که از درس علوم دبستان به خاطر دارید، این محور کاملا عمودی نیست بلکه دارای زاویه ای در حدود ۲۳.۵ درجه است. اما این محور همواره چنین نیست، بلکه به آهستگی از زاویه ۲۴.۵ درجه به ۲۲.۱ درجه میرسد و هر ۴۱۰۰۰ سال یک دور کامل میزند.

درحالی که زمین چنین حرکتی دارد، به خاطر تغییر در نیروهای گرانشی، محور زمین در یک دایره در جهت عقربه های ساعت میجنبد. فقط تصور کنید که محور از بالا به سمت پایین شروع به چرخش کند. به این ترتیب زاویه زمین در حد ۳ درجه اختلاف، ثابت میماند، اما جهتی که به آن اشاره میکند، تغییر میابد. برای مثال در حال حاضر ستاره شمالی ما ستاره پولاریس یا جدی است. اما حدود ۱۳ هزار سال قبل، قطب شمال به سمت ستاره وگا یا نسر واقع اشاره داشته است و دوباره در حدود ۱۳ هزار سال بعد به سمت آن باز خواهد گشت. این چرخش تقدیمی در حدود ۲۵,۷۷۶ سال دیگر کامل خواهد شد.

در حال حاضر ما در عصر حوت هستیم،به این معنا که خورشید هنگام طلوع در روز اعتدال بهاری، از محلی که صورت فلکی حوت در آنجا قرار دارد، برمیاید. اما بنا بر حرکت تقدیمی، هر ۲۱۶۰ سال یک بار در روز اعتدال بهاری، خورشید از یک صورت فلکی جدید بر می آید.همانطور که قبلا ذکر شد ما در اواخر سال ۲۰۱۲ از عصر حوت وارد عصر دلو خواهیم شد.

به این ترتیب، مایاها متوجه امری مهم در تغییر بروج و عصرها شده بودند و از اینرو، این تاریخ را زمان نابودی دانسته بودند. البته آنها تنها کسانی که برای اعدادی خاص اهمیت ویژه ای قائل بودند، نیستند. محیط هرم بزرگ جیزه در حدود ۳,۰۲۳ فوت (۹۲۱.۴۱ متر) و ارتفاع آن ۴۸۱ فوت (۱۴۶.۶۰۹ متر است. از نظر عده ای شاید این اندازه ها در مقیاس ۱ : ۴۳,۲۰۰ نماد نیمکره شمالی زمین باشد. نظر بحث انگیز دیگر این است که این اعداد درست ۲۰ برابر عدد حرکت تقدیمی ۲۱۶۰ هستند و نماد گذر زمین از ۲۰ برج فلکی و ایجاد “عصر”های گوناگون هستند.

این مثالها از اعداد تقدیمی، ریاضیات و جهت یابی نجومی که در سازه های باستانی یافت شده اند، حتی ذره ای از تشابهات یا لااقل تلاقیهای عامدانه موجود در مکانهای تاریخی و داستانها و اساطیر هم نیست. تئوریها و گمانه زنیهای موجود درباره این ساختمانهای دیدنی چه درست و چه نادرست، دقت وسواس گونه ای که در طراحی، محاسبه و ساخت آنها اعمال شده است، قابل چشم پوشی نبوده و حسی غریب و احترامی عمیق در انسان امروز ایجاد میکند. و ما تصور میکنیم پیشرفته هستیم…

 

مایاهای امروزی

1911 قبیله ای متمدن،به نام مایا!

با وجود از دست رفتن اتحاد مایاها این قوم از صحنه روزگار کنار نرفتند و هنوز در گوشه‌هایی از آمریکای مرکزی مردم مایا با حفظ آداب و رسوم خود به زندگی ادامه می‌دهند. جمعیت مایاهای امروزی که بازماندگان مایاهای متمدن دوران باستان و سده‌های میانه هستند حدود هفت میلیون تن برآورد شده که در کشورهای السالوادور، هندوراس، مکزیک،گواتمالا و بلیز پراکنده‌اند و به گویش‌های زبان مایایی و یا اسپانیایی سخن می‌گویند. بیشتر جمعیت امروزی مایاها در ارتفاعات گواتمالا بسر می‌برند. در گواتمالا اگرچه خیلی از مایاها سبک زندگی و گفتار اسپانیایی را پذیرفته‌اند اما این تغییر و همرنگی با جامعه در زنان بسیار کمتر از مردان دیده می‌شود و اکثر زنان مایایی گواتمالا هنوز هم سبک پوشش و زبان بومی و اصیل خود را نگاه‌داشته‌اند. مایاهای امروزی بخاطر رنگ پوشش خاص خود و کلاه‌های بلند و لباس‌های شاد رنگارنگ خود شهره هستند. مردان مایا امروزه به کارهای کشاورزی و گاهی صنعتی مشغولند و در میان جامعه امروزی مایا کودکان دستفروش نیز بچشم می‌خورند. امروزه زندگی مایاها مانند بیشتر مردم آمریکای لاتین توام با محرومیت است و روند پیشرفت بویژه در مناطق مایانشین که کوهستانی و روستایی نیز هستند، بسیار کندتر است.غذاهای سنتی مایاها هنوز مبتنی بر غذاهای گیاهی و بویژه ذرت است. انواع و اقسام غذاها و نان‌ها با ذرت طبخ می‌شود.مایاهای امروزی اگرچه بیشتر مسیحی کاتولیک می‌باشد اما هنوز دسته‌های زیادی از مردم این قوم هر به مذهب باستانی خود معتقد باقی مانده و آئین‌های مذهبی خود را همچنان برگزار می‌کنند. پذیرش مذهب کاتولیک از سوی بسیاری از مایاها تنها سرپوشی بود برای دفاع از خود برابر مسیحیان چرا که هنوز در میان جوامع مسیحی مایا همچنان شمن وجود داشته و در ارتفاعات و غارها بر اصل سال‌های ۲۶۰روزه به عبادت و ارشاد و مکاشفه می‌پردازند.نام بسیاری از اساطیر مایا با نام‌های مذهبی لاتین جایگزین شده اما مراسم و عقاید همچنان باستانی برجای مانده‌اند. گرایش عمده روستاییان مایا به مسیحیت از سال ۱۹۶۰ و آغاز فعالیت تبلیغی کلیساهای انجیلی جنوب ایالات متحده آغاز شده‌است.

47300 قبیله ای متمدن،به نام مایا!
در بلیز

مایاهای کشور بلیز که سومین گروه بزرگ قومیتی این کشور هستند و حدود یازده درصد جمعیت کشور را تشکیل داده‌اند بیشتر از تبار آن‌دسته از اقوام موپان و یوکاتک هستند که درپی وقوع جنگ در سال ۱۸۸۰ به کشور بلیز مهاجرت نمودند. ده سال پیش از آن مایاهای ککچی از کشور گواتمالا وارد بلیز شده بودند و خلاف هم‌تباران موپانی خود که راه کوهستان‌های مرتفع بلیز را پیش گرفتند، اینان وارد سرزمین‌های پست جنوبی این کشور در جوار رودخانه‌ها شدند. تاریخ و فرهنگ باستانی مایاها نزد مایاهای بلیز بسیار بااهمیت و مایه افتخار تلقی می‌شود.
در گواتمالا

شمار مایاهای گواتمالا بیش از سایر کشورهای مایانشین است. مایاهای گواتمالا بیش از سایرین به آداب و رسوم خود مانند پوشش، مذهب و زبان پای‌بند مانده‌اند و شرایط فرهنگ بومی مایا در گواتمالا بهتر از سایر کشورهاست. مایاها در گواتمالا به سیزده گروه قومی کوچکتر تقسیم می‌شوند. پیشهٔ اکثر مایاهای گواتمالا کشاورزی و صنایع دستی است و عمدتاً در مناطق مرتفع و کوهستانی کشور بسر می‌برند.

در مکزیک

 

مایاها بخشی از گروه‌های قومی کشور مکزیک هستند که بیشتر آنها در نواحی جنوبی و بویژه شبه جزیره یوکاتان ساکن می‌باشند.زبان مایاهای مقیم مکزیک یوکاتک است که ریشهٔ مایایی دارد و مذهب پیشین جمعیت مایایی ساکن مکزیک کاتولیک می‌باشد. جمعیت مایاهای مقیم مکزیک حدود سیصدوپنجاه هزار تن می‌باشد که بیشتر آن‌ها اسپانیایی را بعنوان زبان دوم یا زبان نخست خود می‌دانند. بدلیل شرایط جغرافیایی محل سکونتشان بیشتر مایاهای مکزیک از صنعت توریسم امرارمعاش می‌کنند.

1416 قبیله ای متمدن،به نام مایا!
در هندوراس

مایاها در هندوراس چورتی نامیده می‌شوند که جمعیتی کمتر از ۶ هزار نفر دارند.[۱۵۱] مایاهای این کشور سنت مایایی خود را عمدتاً فراموش کرده‌اند و دیگر به گویش چورتی صحبت نمی‌کنند و پوشش سنتی آن‌ها نیز کلاً تغییر یافته‌است. اخیرا تلاش‌هایی در رابطه با بازگشت چورتی‌ها به فرهنگ قدیمشان انجام شده و تا حدودی آن‌ها به یادگیری زبان نیاکان خود مشغول شده‌اند. پیشهٔ اصلی مایاهای هندوراس که اسپانیایی زبان هستند، صنایع دستی و توریسم است. نوعی از عروسک که بنام عروسک‌های هاسک شناخته می‌شوند، توسط این گروه قومی ساخته شده و معمولاً بوسیلهٔ کودکان دستفروش به مشتری‌ها عرضه می‌شود.

تمدن مایاها و فرهنگ جهان امروز:

از مهم‌ترین مسائل پیرامون نام مایا در جهان امروز افسانهٔ پایان جهان در سال ۲۰۱۲ است که حسب پیشگویی‌های مایاهای قدیم جهان در آن روز پایان می‌پذیرد. این پدیده که به پدیده پایان جهان مشهور شده‌است با نزدیک شدن به سال مورد نظر بر دامنهٔ شیوع باور به آن در میان برخی افراد افزوده می‌شود. روز گمان‌شده برای این رویداد خیالی که بیست و یکم دسامبر ۲۰۱۲ است برابر شب یلدای سال ۱۳۹۱ هجری خورشیدی خواهد بود. در همین زمان شایعه مبنی بر برخورد یک جرم غول‌پیکر به زمین در سال ۲۰۱۲ موجی از واکنش‌ها را بدنبال داشت. در نهایت موسسه SETI که کار پژوهش بر این امر را دنبال می‌نمود این مسئله را رد کرد. دربارهٔ این موضوع فیلم‌هایی نیز در هالیوود ساخته شده که از میان آن‌ها می‌توان به فیلم ۲۰۱۲ به کارگردانی رولند امریش اشاره نمود. همچنین دربارهٔ مردم مایا فیلم پرفروش دیگری به کارگردانی مل گیبسون در سال ۲۰۰۶ ساخته شد بنام آپوکالیپتو یا آخرالزمان که در آن دوران افول مایاها و شکست‌هایشان برابر قوم آزتک به تصویر کشیده شده‌است.

حقایقی در مورد مایاها!

۱- راز باستانی

حقیقت: هیچ کس واقعا نمی‌داند که چه چیزی باعث نابودی فرهنگ مایا شد.
به خاطر دلایلی که هنوز هم مورد بحث اند، مناطق اصلی زندگی مایا که در سطحی پایینتر از زمین اصلی قرار داشت به مرور و در طول قرون ۸ و نهم شیب بیشتری پیدا کرد و پس از آن کم کم رو به نابودی رفت. این ادعا با نوشته‌های تاریخی و سازه‌های معماری در مقیاس بزرگ پیوند دارد. تئوریهای غیر اکولوژی در مورد نابودی مایا به چندین زیر گروه در یک رده، مثل زیاد شدن جمعیت، تاراج خارجیها، شورش و طغیانهای محلی و فروپاشی مسیرهای تجاری دسته بندی می‌شوند. فرضیه‌های اکولوژی شامل حوادث طبیعی، ‌بیماریهای واگیردار و تغییرات آب و هوایی می‌شوند. حالا دلیل و شاهدی دال بر افزایش جمعیت اضافه بر ظرفیت محیط بوده که موجب فرسودگی پتانسیل‌های زراعتی و شکار بیش از اندازه حیوانات می‌شده و همین عامل نابودی تمدن مایا را تضمین می‌کرده است. برخی از محققین به تازگی استدلال کردند که خشکسالی ۲۰۰ ساله شدید و سختی منجر به سقوط و فروپاشی تمدن مایا شده است.

287 300x198 قبیله ای متمدن،به نام مایا!

۲- زندگی ادامه دارد…

1317 300x300 قبیله ای متمدن،به نام مایا!

حقیقت: تقویم مایایی پایان جهان را پیشگویی نمی‌کند.
اول از همه اینها باید بگوییم که مایاها فقط یک تقویم ندارند بلکه آنها تقویمهایی دارند که با هم ارتباط دارند. در افسانه‌هایی گفته شده که در این تقویم long count (که در بالا آورده شده) زمان به پایان رسیدن جهان مشخص شده است.
طبق افسانه‌های مایا ما در جهان چهارم یا جهان «آفرینش» که در افسانه‌ها ازش صحبت شده زندگی می‌کنیم. در تقویم long count آخرین خلق یا آفرینش در ۱۲٫۱۹٫۱۹٫۱۷٫۱۹ به پایان می‌رسد. که این سلسله مراتب دوباره در ۲۰ دسامبر ۲۰۱۲ اتفاق می‌افتد. طبق این گفته مایاها الان زمان جشن بزرگ به خاطر رسیدن به انتهای چرخه آفرینش فرا رسیده است. این سخن به معنی رسیدن به پایان جهان نیست بلکه منظور از این جمله شروع یک عصر جدید است. مگر ۳۱ دسامبر هر سال پایان جهان محسوب می‌شود؟ خیر- ما در این روز وارد سال جدیدی می‌شویم. این مساله شبیه دوره‌های آفرینشی تمدن مایاست. درحقیقت مایاها ارجاعهای زیادی به تاریخهایی دارند که بعدها در سال ۲۰۱۲ رخ می‌دهد. در حقیقت نظریه پایان یافتن جهان در سال ۲۰۱۲ (باتوجه به افسانه مایایی) را اولین بار خوزه آرگیولس سال ۱۹۸۷ در کتابش به نام The Mayan Factor: Path Beyond Technology مطرح کرد.

 ۳- آخرین قلمرو حکومتی مایا

حقیقت: آخرین حکومت تمدن مایا تا سال ۱۶۹۷ وجود داشت.
شهر جزیره‌ای تایاسال مکان آخرین پادشاهی مستقل تمدن مایا محسوب می‌شد و برخی از کشیشان اسپانیایی تا سال ۱۹۶۹ با مسالمت و آرامش آخرین پادشاه ایتزا یعنی کانک Canek را ملاقات و موعظه می‌کردند. پادشاهی ایتزا بالاخره در ۱۳ مارچ ۱۶۹۷ تسلیم اسپانیایی‌ها شد. حالا مصنوعات و بناهای باستانی در چیچن ایتزا که همه ما می‌شناسیم، در این آخرین منطقه خودمختار واقع شده است. قابل توجه اینکه بیشتر زمینهایی که این مکانهای باستانی در آنجا واقع شده، جزو زمینهای خصوصی یک خانوده محسوب می‌شود، درحالیکه دولت آنها را متعلق به خود و درحقیقت خود را اداره کننده این مکانها می‌داند.

۴- سونا

279 300x225 قبیله ای متمدن،به نام مایا!

حقیقت: مایاها از سونا استفاده می‌کردند!
حمامهای آرامش بخش یا zumpul-ché جایی بود که مردم مایایی زمان باستان خودشان را در آنجا تطهیر و شستشو می‌کردند. این حمامها خیلی شبیه سونای امروزی و ساختاری، دیوارهای سنگی و سرپوشیده داشت همراه با یک دریچه یا سوراخ کوچک در قسمت سقف. آبی که از صخره‌های سنگین وارد اتاق می‌شد تولید بخار کرده و این روند شرایطی فراهم می‌کرد که تمام ناپاکیها و کثیفیها نابود شود. پادشاهان مایا عادت داشتند بعد از ملاقاتهایشان حمام سونا بگیرند تا احساس سرزندگی و همچنین پاکی داشته باشند.

۵- Ball Courts

729 300x225 قبیله ای متمدن،به نام مایا!

حقیقت: مایاها ball court را به عنوان محلی برای بازی کردن می‌ساختند.
بازیهای توپی Mesoamerica ورزشی با انجمنهای آیینی بود که مردم پیش-کلمبیایی بالغ بر ۳۰۰۰ سال از این ورزش استقبال می‌کردند. در طول دوره ای هزار ساله انواع مختلفی از این بازی در سرزمینهای مختلف وجود داشته و هنوز یک نمونه مدرن از این بازی به نام ulama در معدودی از مکانها و بین افراد بومی ‌طرفدار دارد. Ballcourts مکانهایی عمومی ‌بودند که برای حوادث مهم فرهنگی و فعالیتهای آیینی مثل جشنواره‌ها و اجراهای موسیقی مورد استفاده قرار می‌گرفتند. این مکان از سراشیبی‌های پله دار تشکیل می‌شد که به صحن مراسم یا پرستشگاه‌های کوچک منتهی می‌شد، ball court‌ها شبیه حرف “I” بود که تقریبا در تمام شهرهای کوچک مایا یافت می‌شد.

۶- مواد مخدر

حقیقت: مایاها از مسکن و مواد مخدر استفاده می‌کردند.
مردم مایا در مراسم مذهبی‌شان به طور مرتب از داروهای توهم زا استفاده می‌کردند (که از مواد طبیعی تهیه می‌شد)، اما در زندگی روزمره‌شان نیز برای تسکین درد نیز از این مواد استفاده می‌کردند. معمولا از گیاهانی مثل peyote، نیلوفر، بعضی از قارچها، تنباکو و گیاهان دیگر برای ساختن نوشیدنی‌های الکی استفاده می‌کردند. علاوه براین همانطوری که در شعرهای مایایی گفته شده و بر سنگها تراشیده شده؛ آنها از برای جذب سریعتر و تاثیرگذاری بیشتر مواد مخدر، داروی مایع و آیینی را به خودشان (از راه مقعد مانند عمل تنقیه) تزریق می‌کردند. در بالا تصویر مجسمه مایایی را می‌بینید که از تزریق این مایع به بدنش لذت می‌برد!

۷- قربانیان

2611 208x300 قبیله ای متمدن،به نام مایا!

حقیقت: بعضی از افراد مایا هنوز هم قربانی و خونریزی دارند
قربانی کردن انسان برای اهداف مذهبی و یا پزشکی یکی از موضوعاتی است که اکثر مردم در مورد مایاها می‌دانند- اما آنچه اغلب مردم نمی‌دانند این است که آنها هنوز هم قربانی می‌کنند. اما هیجان زده نشوید! الان خون مرغ جای خون انسان را گرفته است. امروز هنوز هم اقوام مایا سنتهای آیینی اجدادشان را حفظ کرده اند. آیین نماز و دعا، هدایا، قربانی‌های خونی (که الان مرغها جای انسان را گرفته اند)، رقصها، مهمانی‌ها، و نوشیدنی‌های آیینی هنوز هم از رسومات دینی و سنتی آنها محسوب می‌شود.

۸- دکترهای عالی

1810 219x300 قبیله ای متمدن،به نام مایا!

حقیقت: مایاها روشهای درمانی بسیار خوب و جالبی دارند.
سلامت و علم پزشکی در میان مایای باستانی ترکیب پیچیده ای از ذهن، بدن، مذهب، مراسم آیینی و دانش محسوب می‌شد. مهم‌تر از همه اینها کسانی برای وظایف پزشکی انتخاب می‌شدند که آموزشهای عالی و درستی دیده بودند. این مردان «شامان» نامیده می‌شدند و به عنوان واسطه ای بین دنیای فیزیکی و دنیای معنوی عمل می‌کردند. آنها برای رسیدن به هدفشان یعنی شفا بخشیدن بیماران، و پیش‌بینی کردن و کنترل کردن حوادث فوق طبیعی تمرین جادوگری هم می‌کردند. از زمانیکه دانش پزشکی شدیدا با جادوگری و مذهب غرابت پیدا کرد، برای شامانها هم بسیار ضروری و واجب بود که مهارتهای پزشکی و دانش خود را توسعه بخشند. معروف بود که مایاها زخمها را با موی انسان بخیه می‌زدند، شکستگی استخوان را درمان می‌کردند و حتی در زمنیه جراحی دندان هم مهارت داشتند از سولفید آهن برای پر کردن دندان استفاده می‌کردند و ابزارهای جراحی می‌ساختند.

۹- دوران کودکی مایا

1227 291x300 قبیله ای متمدن،به نام مایا!

حقیقت: مایاها به زیبایی و تربیت بچه‌هایشان اهمیت می‌دادند
مایاها همواره آرزو داشتند بچه‌هایشان تواناهایی جسمی‌ غیرطبیعی داشته باشند. برای مثال در سنین خردسالی تخته‌هایی را روی پیشانی بچه‌ها محکم فشار می‌دادند تا پیشانی پهنی داشته باشند. یکی دیگر از معیارهای زیبایی برای بچه‌های مایا چپ بودن چشمها محسوب می‌شد! بنابراین پدر و مادرها برای رسیدن به این هدف اشیائی را جلوی چشمهای نوزاد تازه به دنیا آمده آویزان کرده و آن را تکان داده تا بر اثر مداوت و تکرار این عمل چشمهای بچه دیگر برای همیشه چپ بشود!!
حقیقت جذاب دیگر در مورد کودکان مایا این است که بیشتر آنها را بر اساس روزی که در آن به دنیا می‌آمدند نام گذاری می‌کردند. هر روز سال برای بچه‌های پسر و دختر و والدین اسم خاصی داشت و ازشان انتظار می‌رفت که این سنت را انجام دهند.

۱۰٫ فرهنگی که ادامه دارد…

539 300x201 قبیله ای متمدن،به نام مایا!

حقیقت: هنور افراد زیادی از تمدن مایا در مناطق خاص خودشان زندگی می‌کنند
درحقیقت بالغ بر ۷ میلیون مایایی در مناطق خاصی زندگی می‌کنند، تعداد زیادی از آنها نیز طوری زندگی می‌کنند تا بتوانند آنچه از میراث فرهنگی برایشان باقیمانده را حفظ کنند. بعضی از آنها به طور کامل با فرهنگ مدرن منطقه ای که در آن زندگی می‌کنند خودشان را وفق داده اند، در حالیکه دیگران زندگی ویژه سنتی و باستانی خود را ادامه می‌دهند و اغلب اوقات به یکی از زبانهای مایایی به عنوان زبان اول صحبت می‌کنند. بیشترین جمعیت از افراد مایا در ایالتها و شهرهای مکزیک مثل Yucatán، Campeche، Quintana Roo، Tabascoو Chiapas، و در بعضی کشورهای آمریکای مرکزی مثل Belize، گوآتمالا و قسمتهای غربی هوندوراس و الساوادور پراکنده اند. و جالب است بدانید امکان دارد بعضی از کلمات مثل shark به معنی کوسه و cocoa به معنی کاکائو از زبان مالایی گرفته شده باشند. حالا برایتان یک جمله مالایی را می‌نویسیم تا اگر با یک مالایی برخورد کردید حداقل بتوانید یک جمله صحبت کنید!
در زبان Yucatec مالایی جمله Jach Dyos b’o’otik برای تشکر کردن به کار می‌رود و معنی آن می‌شود “ازت متشکرم”

آپوکالیپتو فیلمی درباری سقوط قوم مایا 

Apocalypto-poster01.jpg

(مل گیبسون)، کارگردان و بازیگر هالیوود پس از فیلم «مصائب مسیح»،فیلم  «آپوکالیپتو» را بروی پرده سینما برد.«آپوکالیپتو»،داستانی اسطوره‌ای از سرانجام متلاطم تمدن‌ مایا‌ها است. نویسندگی این فیلم را «مل گیبسون» و «فرهاد صفی‌نیا» به عهده‌داشته‌اند. «مل گیبسون» در کمپانی فیلمسازی خود در «سانتا مونیکا» در مصاحبه با خبرنگاران درباره فیلم «آپوکالیپتو» گفت:

داستان این فیلم در قرن شانزدهم میلادی در جنگل‌های نزدیک شهرهای مایا به وقوع می‌پیوندد. این فیلم داستان مردی به نام «جگوآر پاو» است که توسط قوم رو به زوال مایا‌ها به عنوان قربانی انتخاب می‌شود به این امید که شاید این قوم بار دیگر بتواند همانند گذشته به حیات خود ادامه دهد. این مرد رنجور و بدون اسلحه در پی رهایی یافتن از این مهلکه است که این مساله تماشاچی را تا لحظات آخر برای دیدن آنچه که به وقوع خواهد پیوست بروی صندلی‌اش میخکوب می‌کند.

گیبسون درباره چگونگی انتخاب سوژه‌اش گفت: مساله شکار و شکارچی و فرار برای ادامه حیات همواره موضوعی بود که از زمان کودکی با چیزهایی که می‌دیدم با من بود، ولی در «آپوکالیپتو» من از دیدگاهی اجتماعی تمدنی به این موضوع نپرداخته‌ام بلکه سعیم بر آن بوده که احساس خود به این مساله را در چارچوب گفته‌های انجیل بروی صحنه منعکس کنم. وی در جواب به این سوال که پس از فیلمی چون «مصائب مسیح» چگونه تصمیم به ساخت فیلم درباره موضوعی گرفته که چندان وسوسه‌انگیز نبوده و حتی ساخت آن آسان به نظر می‌رسد، گفت: نمی‌دانم. فقط موضوع از این قرار بود که از من خواسته شد تا درباره این داستان فیلمی بسازم و من نیز پذیرفتم. موضوع تعقیب و گریز همان چیزی بود که همیشه انتظار ساخت آن را می‌کشیدم. «گیبسون» درباره چگونگی یافتن بازیگران این فیلم که تقریبا همگی آنها نابازیگرند گفت: ابتدا من و فرهاد فیلمنامه آن را نوشتیم و سپس به سراغ مردم رفتیم و افراد مناسب هر نقش را یافتیم، البته این مساله از نظر من خیلی مهم بود که افرادی را که انتخاب می‌کنیم، کاملا مشابه شخصیت‌های شناخته‌ شده اسطوره‌ای نباشند، منظور این است که تماشاچی با دیدن هر یک از شخصیت‌ها، آنها را فورا به هر یک از شخصیت‌های اسطوره‌ای مشهور و شناخته شده ربط ندهد.

 درسيستم فيلمسازي ماشيني و تعريف شده و با برنامه هاليوود، مل گیبسون يكي از معدود كساني است كه بلد است همه چيز را به هم بريزد و يك محصول مستقل شخصي خلق كند. به علاوه، آن قدر همين دو كار قبلي اش از نظر فرم، ساختار و محتوا قوي و حرفه اي بوده اند كه دلت را براي تماشاي يك اثر هيجان آور و مرعوب كننده ديگر صابون بزني ! بخصوص براي خيلي از کساني  كه در نظرشان«مصايب مسيح»، اتفاق دهه شد و بارها جسارت و انديشه هاي گيبسن را ستودند. اين بار نه جدال اسكاتلندي و انگليسي ها به نمايش در مي آمد و نه 12ساعت آخر زندگي عيسي مسيح، بلكه قرار است برويم به دل جنگل هاي آمريكاي مركزي و شاهد آخرين روزهاي حيات «قوم مايا» باشيم. همه چيز «آپوكاليپتو» بسیار وسوسه انگيز است و تازه اين جداي از قصه هاي حاشيه اي مثل كنار كشيدن خيلي از استوديوهاي هاليوود در كمك به گيبسن به خاطر اظهارات ضد يهودي، پيدا نكردن پخش كننده و البته حضور پر رنگ دو ايراني در فيلم میباشد. 

يكي از منتقدان كه فيلم را ديده بود، نكته جالبي را بیان نموده: «صحنه به صحنه كه فيلم جلو مي رفت عجيب اتفاقات و تصادفهاي فيلم شبيه كارهاي وطني خودمان شده بود. مدام با خودم مي گفتم يعني چه شده كه هاليووديها از روي دست سريال آبكي ما و فيلم هاي بي در و پيكر ايراني كپي زده اند و تمام ماجراها بر حسب اتفاق و قضا و قدر جلو مي رود. البته وقتي تيتراژ آخر فيلم را ديدم، همه چيز را تا آخر گرفتم. فيلمنامه كار يك ايراني بود!»
البته نمیتوان خيلي هم با اين نگاه موافق بود. يكي از منتقدان مشهور سينماي ايران میگوید: «آپوكاليپتو يك فيلم حيرت انگيز است، به مفهوم مطلق. فيلمي منحصر به فرد و بي نظير. بي نظير يعني كه هيچ فيلمي شبيه آن نمي شناسم». 
اين فيلم گيبسون هم موافقان صد درصد و طرفداران درجه يكي دارد كه در تحسين «آپوكاليپتو» جمله ها نوشته اند و هم مخالفان سفت و سخت و معترضان نه چندان كمي كه آن را يك اثر ضعيف و بي چفت و بست حتي بدتر از آن، يك دروغ تاريخي مي نامند. اما به نظر شما چرا گيبسن در آخرين اثرش نتوانسته مثل دو كار قبلي اش همه را راضي كند؟
بيايم و موشكافانه تر به فيلم نگاه كنيم. «آپوكاليپتو» يك روايت تاريخي است از تمدن مايا كه طبق اسناد موجود، جزو بزرگترين اقوام باستاني جهان به شمار مي روند. مايا از هزار سال پيش از ميلاد مسيح شكل گرفت و گرچه همين الان هم مي شود رگه هايي از بومي هاي به جا مانده از اين قوم را در شمال آمريكاي مركزي يافت، اما در قرن 13 و 14 ميلادي آنها به دلايل مختلف از هم پاشيدند و درواقع چراغ اين تمدن نيز خاموش شد. 
مي گويند بين سالهاي 200 تا 900 ميلادي هيچ تمدني مثل مايا پرشكوه و در اوج نبوده است. معماري ماياها هنوز هم اعجاب آور است و باقي مانده آثار ساخته شده در آن سالها (دوران اوج) نشان از قدرت و ذكاوت آنها در هنر معماري دارد. همچنين تاريخ نشان داده نظام اجتماعي و حكومتي آنها نيز بسيار پيشرفته و بر پايه تقسيم بنديهاي مذهبي و طبقاتي بوده است، هرچند هيچ گاه در زبان خواندن و نوشتن، زراعت يا حمل و نقل نتوانستند تحول خاصي براي خودايجاد كنند. ماياها هم مانند يونانيان باستان چندين خدا را مي پرستيدند و خدايان هم مثل فصلها برايشان عوض مي شدند (خدايان خوب و بد) اما تفاوت آنها با همتايان اروپانشين خود در قرباني كردن بود. اقوام مايا به شدت به مراسم قرباني معتقد بودند و از حيوانات گرفته تا انسانها را براي راضي كردن خدايان سر مي بريدند. 
اما چرا «مايا» زوال يافت؟ البته در اين مجال فرصت پرداختن به تاريخچه اين سقوط نيست، اما در چند جمله مي توان گفت همين مراسم قرباني كردن باعث چند دستگي بين طبقات مايا و در نهايت شورش طبقات پايين دست شد. 
قحطي، بيماري و هجوم اقوام ديگر باعث مي شد مردم به خدايان بي شمارشان دست آويزند و براي همين قرباني هاي بيشتري بدهند كه معمولاً قرباني ها هم از دهكده هاي ديگر و طبقات پايين بود. گرچه دلايل ديگري از جمله ورود اسپانيايي ها يا جنگهاي مذهبي داخل قومي، تمام شدن منابع غذايي و... نيز براي انهدام قوم مايا ذكر مي شود. 
«آپوكاليپتو» قصه روزهاي آخر تمدن ماياست، آن هم در سراشيبي تند سقوط. فيلم پس از يك شوك جالب كه با شوخي هايي بدوي و وحشيانه همراه است، (و گيبسن چه قدر در همين بدوي كردن صحنه ها و حتي طنزها موفق عمل كرده) گروهي از مردان جنگجو به قبيله «پنجه پلنگ» حمله مي كنند و مردان و زنان را به بردگي مي گيرند (البته به جز آنهايي را كه وحشيانه به قتل مي رسانند) «پنجه پلنگ» مي تواند همسر حامله و فرزندش را در درون يك چاه پنهان كند، اما خودش به اسارت گرفته شده و پدرش كشته مي شود. آنها در مسير راه به كودكي مبتلا به بيماري كشنده بر مي خورند كه پيش بيني مي كند قوم مهاجم به زودي نابود مي شود. 
وقتي اسيران به شهر مي رسند زنان را براي بردگي مي فروشند و مردان را به قربانگاه مي برند و يكي يكي در مراسمي خاص (و جالب) سر مي برند، اما «پنجه پلنگ» و عده اي ديگر به كمك كسوف از مرگ نجات مي يابند. 
پس از اين اتفاق، يكي از سران جنگي مهاجمان تصميم مي گيرد يك بازي با نجات يافتگان انجام دهد، اما «پنجه پلنگ» با كشتن پسر او از اين بازي فرار مي كند، هرچند بشدت مجروح شده است، از اين به بعد تعقيب و گريز «پنجه پلنگ» است با مهاجمان كه در نهايت به قتل يكي يكي آنها! و نجات زن و فرزندش از آن چاه مي انجامد. 
بله، قصه تكراري است و شايد ده ها بار از اين قبيل را روي پرده ديده ايد، اما اين يكي فرق مي كند. به نظر من فيلم تا جايي كه «پنجه پلنگ» از آن بازي مي گريزد، تحسين برانگيز است. هم از نظر فرم و هم محتوا. قصه كم نقص و هيجان برانگيز است و مخاطب را با خودش مي كشاند. اما مهمتر از روايت نوع اجراي آن است. حالا ديگر مي توان ادعا كرد مل گيبسن همانقدر كه بازيگر بزرگي است كارگردان بزرگي هم هست. كار او در تك تك صحنه هاي «آپوكاليپتو» مثال زدني است كه تبحر صاحب اثر را به رخ مي كشد. قاب بندي و دكوپاژ، استفاده درست از لوكيشن، حركات دوربين، كارگرداني صحنه هاي تعقيب و گريز و... فيلم را موفقترين اثر كارگردان از لحاظ فرم بصري و ساختار تصويري مي نماياند. البته در كنار هوش و توانمندي گيبسن، فيلمبرداري دين سملر را هم بايد ستود. فقط كافيست صحنه آبشار را به ياد بياوريد تا بفهميد او يكي از سخت ترين و قشنگترين پلانهايي كه در يكي دو سال اخير ديده ايد را جلوي رويتان قرار داده است. 
البته كاش دوربين مورد استفاده را هم مي ديديد ! چندي قبل عكسي از مل گيبسن در كنار دوربينهاي دفينيشن جنسيس در پشت صحنه همين فيلم ديدم و باور كنيد هنوز نمي توانم وجود چنين دوربين حجيم، پيشرفته و پر دم و تشكيلاتي را باور كنم. (اين دوربين جزو دسته دوربينهاي ديجيتال است. يعني 35ميلي متري نيست) علاوه بر اين، چهره پردازي، طراحي لباس و انتخاب نقاشي ها و تزئينات بدن مايايي ها و البته انتخاب بازيگران آنقدر جالب است كه به قول يكي از منتقدان آمريكايي «چهره هاي خارق العاده كه تاكنون روي پرده سينما نديده ايم». 
اما شايد بارزترين نكته فيلم خشونت آن باشد. «گيبسن» ثابت كرده عاشق خشونت و به تصوير كشيدن آن روي پرده سينماست و هرچند «آپوكاليپتو» خشونت «مصايب مسيح» را ندارد (البته خشونت اين دو فيلم اصلاً از نظر نوع و جنس قابل مقايسه نيستند)، اما او هيچ ابايي از نمايش انواع و اقسام صحنه هاي خشن و پر خون و بدنهاي مثله شده و بومي هايي كه تكه پاره مي شوند ندارند. 
باز رجوع كنيد به صحنه عالي افتادن «پنجه پلنگ» داخل آن جسدهاي فاسد شده و بي سر كه تكان دهنده ترين بخش فيلم و يكي از به يادماندني ترين سكانسهاي چند سال اخير است. يا نماهاي مربوط به قرباني كردن يا مرگهاي پياپي با دلخراش ترين نماها... 
البته معتقدم جايي كه قصه به تعقيب و گريز «پنجه پلنگ» و مهاجمان توي جنگل مي پردازد، به قول همان دوست عزيز خيلي «اتفاقي» است. حالا ديگر حيوانات مثل مار و زنبور نيز به كمك مي آيند و آب و آبشار هم، تا قهرمان قصه ما نبرد را ببرد. گرچه مي توان اين قضيه را كمك طبيعت خواند، (همان طور كه خورشيد «پنجه پلنگ» را از مرگ نجات داد) اما اين كه مردي زخم خورده با يك جاي نيزه بزرگ توي شكم كيلومترها بدود و تعقيب كنندگانش را مثل آب خوردن از سر راه بردارد و از آخر زن و فرزندانش را سالم بيابد، براي ما يادآور سريالهاي وطني است!
در نهايت مل گيبسن با هدف ساخت يك فيلم اكشن تعقيب و گريزي اين بار قوم مايا و جنگلهاي آمريكاي مركزي را در 5 قرن پيش نمايش مي دهد و ضمن ارايه يك اثر خوش ساخت، استاندارد و مهيج با جلوه هاي بصري تحسين برانگيز و خشونتي ذاتي يك حرف مي زند:

«بشر امروز بايد مراقب و مواظب تصميمها و حركات خود باشد تا مثل اقوام مايا به دست خودش نابود نشود»

همانطور كه اول فيلم از قول ويل دورانت مي آورد:

«هيچ تمدني از بيرون مغلوب نمي شود، مگر آنكه از درون نابود شده باشد».

 

 منابع: سایتها ووبلاگهای: ویکیپدیا.سیمرغ.بیتوته.شگرفیها.پژوهشکده.دنیای اقتصاد.فوتبال و سینما(وحید ضرابی نسب)

 

تعداد بازدید از این مطلب: 16533
موضوعات مرتبط: سینمای غرب , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

جمعه 21 آذر 1393 ساعت : 9:56 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
گیبسون: ابرمرد هالیوود
نظرات
               مل گیبسون: ابرمرد هالیوود  
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   

مل کالم کیل جرارد گیبسون (به انگلیسیMel Colm-Cille Gerard Gibson) (زاده ۳ ژانویه ۱۹۵۶بازیگر، کارگردان و تهیه‌کنندهاسترالیایی-آمریکایی است. او در سال ۱۹۹۵ میلادی، برای فیلم شجاع‌دل موفق به دریافت دو جایزه اسکار بهترین کارگردانی و اسکار بهترین فیلم از سوی آکادمی علوم و هنرهای تصاویر متحرک شد. مل گیبسون علاوه بر حرفه بازیگری و کارگردانی، فیلمنامه‌نویس، تهیه‌کننده و دوبلور نیز می‌باشد.از آثار شاخص وی می‌توان به فیلم‌های شجاع‌دل، مصائب سیح و آپوکالیپتو اشاره کرد.

مل گیبسون در پیکسکیل، نیویورک ساعت ۴:۴۵ بعداز ظهر روز سوم ژانویه سال ۱۹۵۶ متولد شد. قد او ۱۸۰ سانتی‌متر می‌باشد. ملیت او آمریکایی است اما داری اصلیتی استرالیایی می‌باشد. مذهب وی کاتولیک، یکی از شاخه‌های دین مسیحیت می‌باشد.

او در خانواده‌ای کاتولیک به دنیا آمد و رشد کرد و دومین پسر هاتون و آن گیبسون است. پدرش هاتون گیبسون متولد ۲۶ اوت ۱۹۱۸ است و یک سوزنبان قطار بود و از تبار استرالیایی می‌باشد و مادرش آن ریلی ایرلندی-امریکایی بود که در دسامبر ۱۹۹۰ فوت کرد. او ششمین بچه از یازده بچه هوتان گیبسون و آنه ریلی گیبسون می‌باشد. مادربزرگ او (از طرف پدری) یک خواننده اپرا بود که اوا میلوت (۱۸۷۵-۱۹۲۰) نام داشت.

اسم کوچک مل گیبسون از یکی از قدیسان ایرلندی قرن پنجم به نام مل گرفته شده‌است. و اسم دوم او کالم کیل از نام قدیس ایرلندی دیگری گرفته شده و همچنین نام کلیسایی درکانتی لانگفورد ایرلند، جایی که مادر مل گیبسون به دنیا آمده و بزرگ شده‌است می‌باشد. مادر مل گیبسون ملیتی ایرلندی دارد و بنابر این مل نیز دوملیتی ایرلندی- آمریکایی است.

مل به همراه خانواده‌اش در چهاردهم فوریه سال ۱۹۶۸ یعنی در سن دوازده سالگی وقتی که پدرش مبلغ ۱۴۵۰۰۰ دلار از راه آهن مرکزی نیویورک به خاطر آسیبی که در کار برای او پیش آمده بود گرفت به سیدنی استرالیا رفتند و بعد در آنجا او به تحصیل در رشتهٔ بازیگری در موسسه هنرهای دراماتیک استرالیا پرداخت. رفتن هاتون گیبسون و خانواده‌اش به سرزمین مادری او یعنی استرالیا به خاطر دلایل مختلف از جمله قرار نگرفتن پسران در لیست سربازان جنگ ویتنام و همچنین دلایل اقتصادی بود.

مل گیبسون پنج برادر دارد که یکی از آن‌ها که از خودش کوچکتر است دونال گیبسون است که متولد ۱۳ فوریه ۱۹۵۸ است و بازیگر می‌باشد و دیگر برادرهای او کوین و اندرو می‌باشند و او همچنین دو برادر دیگر به نام‌های دنیل و کریستوفر دارد که دوقلو هستند. مل گیبسون علاوه بر پنج برادر خود پنج خواهر به نام‌های پاتریسیا و شیلا و مری بریجت و مارا و آنه نیز دارد.

                                 زندگی مشترک گیبسون  گیبسون در ۷ ژوئن سال ۱۹۸۰ با رابین مور که دستیار یک دندانپزشک بود ازدواج کرد و و صاحب هفت بچه که یک دختر به نام هنا که متولد سال ۱۹۸۰ و شش پسر که به ترتیب ادواردو کریستین که متولد سال ۱۹۸۲ و دوقلو می‌باشند و بعد از آن‌ها ویلی متولد سال ۱۹۸۵ و لوئیس متولد سال ۱۹۸۸ و میلو متولد سال ۱۹۹۰ و هفتمین فرزند یا به عبارتی آخرین فرزندتامی است که متولد سال ۱۹۹۹ می‌باشد و هم اکنون با ۱۱ سال سن کوچکترین فرزند و پسر مل گیبسون است. او علاوه بر هفت فرزند خود دارای دو نوه می‌باشد. تنها دختر او هناکه بزرگترین فرزند اوست در ۱۷ سپتامبر ۲۰۰۶ با کنی وین شفرد که گیتاریست می‌باشد با برگزاری مراسمی در کلیسای شخصی مل گیبسون عروسی کرد که این کلیسا در ملک او در مالیبو کالیفرنیا واقع شده‌است. این زوج در سال ۲۰۰۵ با هم نامزد شده بودند.بنا بر گفته برخی منابع رابین مور بعد از چیزی حدود ۳۰ سال زندگی مشترک به خاطر دلایلی خواهان جدایی از مل گیبسون است و تقاضای طلاق کرده‌است و مل گیبسون که به نوعی به خاطر این اتفاق غافلگیر شده و تعجب کرده‌است پس از تقاضای طلاق همسرش از دادگاه و در واکنش به این عمل او با زنی به نام، اوکسانا گریگوریوا (Oksana Grigorieva) که چهل سال دارد و روسی می‌باشد، در مراسم اکران فیلم ریشه مردان ایکس: ولورین در شهر لس آنجلس ظاهر شد. البته این رابطه خیلی طول نکشید و پس از مدت کوتاهی در همین اواخر از او جدا شده و دوباره به همسر قبلی اش رابین مور نزدیک تر شده‌است و بر اساس گفته بعضی منابع قرار است که با همسرش به استرالیا برود. مل گیبسون و همسرش در انواع نیکوکاری‌ها حضور داشته‌اند و مقدار قابل توجهی پول برای نیکوکاری‌های مختلف کمک کرده‌اند.یکی از این کارها کمک به بچه‌های بیمار و نیازمند است. بنا به گفته کریس امبلتون که یکی از بنیان گذاران پروژه‌هایی از این دست هست مل گیبسون و خانواده‌اش میلیون‌ها دلار برای تهیه کردن وسایل مختلف برای نجات زندگی کودکان و درمان و معالجه کردن بچه‌های نیازمند سرتاسر جهان کمک کرده‌اند.آن‌ها همچنین به ترمیم کارها و تصاویر هنری دوره رنسانس کمک کردند و از آن کار حمایت و پشتیبانی کردند.مل گیبسون و خانواده‌اش میلیون‌ها دلار به موسسه هنرهای دراماتیک استرالیا NIDA که موسسه‌ای بود که مل گیبسون در آن رشته بازیگری را خواند کمک کردند.مل گیبسون پانصد هزار دلار به پروژه ال میرادور برای محافظت از آخرین آثار دست‌نخورده جنگل‌های عظیم و بارانی در آمریکای مرکزی اهدا کرد.او همچنین به سرمایه‌گذاری برای کاوش و حفاری‌هایی مربوط به باستان‌شناسی در تمدن مایا کمک کرد.در ژوئیه سال ۲۰۰۷ مل گیبسون به خاطر فراهم کردن مقدمات برای دادن هدایا و کمک‌های بلا عوض به مردم بومی امریکای مرکزی دوباره از آنجا دیدن کرد.مل گیبسون برای گفتگو و بحث در مورد چگونگی سرمایه‌گذاری در کانال و گذرگاه آبی با رئیس جمهور کاستاریکا اسکار اریاسملاقات کرد.در طول همان ماه مل گیبسون قول داد برای دادن کمک و مساعدت مالی به شرکت مالزیایی به نام گرین رابر گلوبال که در گالوپمکزیک واقع شده‌است.مل گیبسون در حین سفر تجاری در سنگاپور در ماه سپتامبر ۲۰۰۷ یک موسسه خیریه برای بچه‌های با بیماری‌های مزمن و سخت احداث کرد.میلو گیبسون پسر ستاره بزرگ سینما مل گیبسون مبلغ پنجاه هزار دلار به بنیاد کلیه فیجی برای درمان بیماران کمک کرد.مل گیبسون که در تمام جهان به خاطر برنده شدن جایزه اسکار معروف است در بوستون بخاطر قلب بزرگ و مهربانش معروف است. این ستاره سینما مبلغ ۲۵٫۰۰۰ دلار به طور محرمانه به مردم بوستن اعطا کرد به بهانه تشکر از همکاری این مردم در حین فیلمبرداری لبه تاریکی که مل گیبسون در آن به بازی پرداخت.گیبسون کارگردان نامی سینما مبلغ ۵ میلیون دلار را به بیمارستانهای کودک لوس آنجلس ویوسی ال ای اهدا کرد. این مبلغ صرف درمان کودکانی می‌شود که ازاستطاعت مالی برخوردارنیستند وامکان درمانشان درکشورهایشان وجود ندارد.مل گیبسون همچنین درسال ۲۰۰۲ چیزی حدود ۲ میلیون دلارصرف کمک به جداسازی کودکان دوقلویی کرده که در بیمارستان ویوسی ال‌ای تحت درمان بودند.این کارگردان نیکوکار مبلغ ۱ میلیون دلار به تلفات و خسارات ناشی از طوفان مکزیک که باعث سیل و زمین لغزه شد و بیش از دو هزار کشته و زخمی بر جای گذاشت اهدا کرد.گیبسون درسال ۲۰۱۰ در برنامه‌ای که برای جمع‌آوری کمک مالی به زلزله زدگان هائیتی به همت جورج کلونی شکل گرفت و اکثر هنرمندان بزرگ سینما در آن حضور داشتتند شرکت کرد تا از این طریق بتواند به آن مصیبت زدگان کمک نماید.در ۱۵ ژوئیه ۲۰۰۶ گیبسون مقداری پول برای ساختن خانه‌هایی برای مردم فقیر مکزیک اهدا کرد تا بدین وسیله ازکمک و همکاری آن‌ها در طول فیلمبرداری فیلم آپوکالیپتو تشکر کند.همکاری و کمک قابل توجه و مهم به جشن سینمای جهانی در جشنواره فیلم و تلویزیون ایرلند در سال ۲۰۰۸.مل گیبسون از نظر مذهبی یک کاتولیک باورمند است. وقتی که از او درباره آموزه‌ها و اصول کاتولیک پرسیده شد او این گونه جواب داد: هیچ رستگاری و نجاتی برای آن‌هایی که بیرون از کلیسا هستند وجود ندارد. من به این قضیه ایمان دارم. وی در مورد همسر خود می‌گوید که او یک انسان پرهیزکار است و همچنین خیلی بهتر از من می‌باشد. او پیروی کلیسای اسقفی که کلیسایی در انگلستان می‌باشد هست. او دعا می‌خواند و به خدا باور دارد.وی در مورد این که چرا فیلم مصائب مسیح را ساخت می‌گوید: من می‌خواستم فداکاری او را برای همه گناهان در تمام دوران‌ها نشان دهم.گیبسون همچنین در مورد پدرش می‌گوید که پدرم به من ایمان را آموخت و من به آنچه که پدرم به من آموخته‌است اعتقاد دارم زیرا او مردی است که هرگز در طول زندگی‌اش به من دروغ نگفته‌است.مل گیبسون به عنوان یک فرد جمهوری‌خواه و محافظه کار شناخته می‌شود.گیبسون از مخالفان سرسخت جنگ عراق است و از جرج بوش رئیس جمهور آمریکا به شدت انتقاد می‌کند اما با این حال می‌گوید که نمی‌توان از کارهای خوبی که جرج بوش رئیس جمهور آمریکا در مناطق دیگرانجام داده‌است چشم پوشی کرد. وی همچنین از مایکل مور بابت ساخت فیلم جنجالی فارنهایت ۱۱/۹، در محکومیت جنگ عراق بارها تجلیل کرد.وی در ژوئیه ۱۹۹۵ در طی مصاحبه‌ای با یکی از مجلات آمریکایی اظهار کرد که رئیس جمهور بیل کلینتون یک فرصت‌طلب و کسی بود که دیگران به او می‌گفتند که چه انجام دهد.گیبسون همچنین از بسیاری پژوهش‌های پزشکی مانند تحقیقات سلول‌های بنیادی که شامل تولید مثل غیر جنسی و نابودی جنین انسان می‌شود همواره انتقاد می‌کند زیرا به باور او این تحقیقات بر خلاف انسانیت است و باعث از بین رفتن بنیان خانواده می‌شود. گیبسون در رابطه با سرمایه‌گذاری در این تحقیقات می‌گوید که من با این مسئله مشکل اخلاقی دارم و چرا من باید به عنوان یک مالیات دهنده روی چیزی سرمایه‌گذاری کنم که اعتقاد دارم غیر اخلاقی است؟علاوه بر اینها گیبسون در رای گیری که در استرالیا در سال ۱۹۹۹ انجام شد به همراه راف هریس و کلایو جیمز آشکارا و در نظر عموم از نگه داشتن ملکه الیزابت دوم به عنوان راس کشور استرالیا حمایت و پشتیبانی کرد.مل گیبسون در مورد فیلم آپوکالیپتو گفت:آدم‌هایی که من در این فیلم نمایش دادم مرا به یاد رئیس جمهور جرج بوش و افرادش می‌اندازد.مل گیبسون یک سرمایه‌گذار بزرگ ملک است. او املاک متعددی در مالیبوی کالیفرنیا و چندین مکان در کاستاریکا و یک جزیره شخصی در فیجی و خانه ای در مونتانا و کانکتیکات و همچنین املاک دیگری در استرالیا و دیگر مناطق جهان دارد.وی در ماه دسامبر ۲۰۰۴ مزرعه استرالیایی به مساحت ۱ کیلومتر و ۲۰۰ هزار مترمربع که در دره کیوا بود را به قیمت ۶٫۰۰۰٫۰۰۰ دلار فروخت. اوهمچنین در همان ماه جزیره ماگو درفیجی را که معتلق به یک هتل زنجیره‌ای ژاپنی بود به ارزش ۱۵٫۰۰۰٫۰۰۰ دلار خرید که با این خرید باعث شد که نسل‌هایی از ساکنان بومی و اصیل جزیره ماگو که در دهه ۱۸۶۰ به این جزیره آمده بودند به این خرید مل گیبسون اعتراض کنند و مل گیبسون در پی این اعتراض توضیح داد که قصد او از این خرید نگاه داشتن و حفظ کردن محیط زیست طبیعی و دست نخورده و زیبای این جزیره توسعه نیافته‌است. در این جزیره که در جنوب اقیانوس آرام قرار گرفته و محل کشت نارگیل است ۴۰ خانواده وجود دارد که اکثراً کشاورزان مزارع نارگیل و خانواده هایشان هستند. این جزیره به داشتن دو مرداب و سواحل پوشیده از ماسه‌های سپید معروف است. این جزیره ۲۱۶۰ هکتار است.گیبسون در اوایل سال ۲۰۰۵ مزرعه مونتانای ۱۸۰ کیلومتر مربعی خود را فروخت. وی در ماه آوریل ۲۰۰۷ یک مزرعه به مساحت ۱ کیلومتر و ۶۰۰ هزار متر مربع در کاستاریکا به قیمت ۲۶٫۰۰۰٫۰۰۰ دلار خریداری کرد و در ماه ژوئیه همان سال ملک ۳۱۰ هزار متر مربعی خود را در کانکتیکات که به سبک خانه خانواده سلطنتی تودور در انگلیس بود به قیمت بالای ۴۰٫۰۰۰٫۰۰۰ دلار به یک خریدار بی نام و نشان فروخت. او این خانه را ۹٫۰۰۰٫۰۰۰ دلار در سال ۱۹۹۴ خریداری کرده بود. وی همچنین در آن ماه یکی از املاک خود در مالیبو را که در سال ۲۰۰۵ یعنی حدوداً دو سال قبل ۲۴٫۰۰۰٫۰۰۰ دلار خریده بود به ارزش ۳۰٫۰۰۰٫۰۰۰ دلار فروخت. گیبسون در سال ۲۰۰۸ یک خانه دیگر در مالیبوی کالیفرنیا از دیوید داچونی و تی لونی خرید.یکی از خانه‌های او در گرینویچ که یک خانه اعیانی است توسط بهترین مهندسان طراحی شده و معماری خاصی دارد. این خانه دارای چشم‌اندازی زیبا و باغی با راه‌های پرپیچ وخم وعجیب است که توسط طراح معروف جیمز دویل ایجاد شده‌است. محوطه این خانه دارای زمین بدمینتون برای فعالیت‌های ورزشی است. این خانه که ۱۶۰۰ متر مربع مساحت دارد ۱۵ اتاق و ۱۸ حمام دارد که با امکانات پیشرفته و اتوماتیک طراحی شده‌است. و علاوه بر تمام اینها دارای کلیسا و کتابخانه و استخر و گلخانه و دریاچه و اسطبل اسب و دیگر امکانات است.مل گیبسون دارای کلیسایی ۳۷ میلیون دلاری در شهر مالیبوی آمریکاست. به نقل از سایت خبری هالیوود ریپورتر، این کلیسای ۳۷ میلیون دلاری با ظرفیت ۴۰۰ صندلی متعلق بهمسیحیان کاتولیک بوده که در تپه‌های شهر مالیبو، در نزدیکی شهر لس‌آنجلس قرار گرفته‌است و در طول روز توسط یک گارد امنیتی شدیداً محافظت می‌شود.گیبسون با ثروتی بیش از ۱٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰ دلار، ثروتمندترین بازیگر و ستاره حال حاضر سینمای جهان است و همچنین چهل و هفتمین شخص ثروتمند ایالت کالیفرنیا است.او در سال ۲۰۰۴ با ساخت مصائب مسیح به مدت ۳ ماه بخاطر تهدیدهای زیاد به‌ویژه از جانب یهودیان متواری بود.او هرگز الکل مصرف نمی‌کند و یکی از طرفداران منع مصرف مشروبات الکلی می‌باشد و از جمله مخالفان همجنسگرایی دانسته می‌شود.مل گیبسون به خاطر صدای خوب و زیبایش حرفه صداپیشگی را نیز انجام می‌دهد و در پویانمایی فرار جوجه‌ای صحبت کرده‌است که به خاطر آن نامزد جایزه بهترین گوینده شد.در زبان پرتغالی اسم او به معنای عسل (Honey) است.یک کمپانی فیلم به نام Icon Production دارد و همکار او در این کمپانی بروس دیوی است.یک بار نمایش معروف مرگ یک دستفروش را روی صحنه بازی کرده‌است.او و جی آرآر تالکین نویسنده ارباب حلقه‌ها در یکروز متولد شده‌اند.او فکر می‌کند باغبانی کردن باعث می‌شود که او شخص بهتری شود.مل گیبسون و همسرش مجبور شدند به خاطر برخی دلایل تابلوی نقاشی مشهور متعلق به سال ۱۹۲۲ را که در سال ۲۰۰۶ به ارزش ۷٫۶۰۰٫۰۰۰ دلار خریده بودند به قیمت ۵٫۲۰۰٫۰۰۰ دلار به موزه نیویورک بفروشند.
  • ·         گیبسون در پویانمایی پوکوهانتس صحبت کرده‌است. و فرزندان او وقتی که صدای پدرشان در انیمیشن پوکوهانتس در نقش جان اسمیت را شنیدند بسیار تحت تاثیر قرار گرفتند.گیبسون این قضیه که در خانه‌اش چندین نوع تفنگ دارد را تایید کرد و دلیل این امر به گفته او به خاطر مزاحمان و حفظ جان خانواده‌اش است.
  • ·         او در چهار فیلم نقش خلبان را بازی کرد که عبارت بودند از: ۱. پرنده‌ای روی سیم (۱۹۹۰) ۲.هواپیمائی آمریکا (۱۹۹۰) ۳.همیشه جوان (۱۹۹۲) ۴. خون‌بها (۱۹۹۶).
  • ·         مل گیبسون از کتاب و فیلم رمز داوینچی به سبب حمله به باورهای مقدس وی انتقاد کرد. وی در این مورد گفت: رمز داوینچی به عنوان یک اثر تخیلی می‌تواند فیلم خوبی باشد، اما حقایق را به گونه‌ای در تئوری‌های بی ریشه تلفیق کرده که این احتمال وجود دارد برخی از مخاطبان آن را جدی بگیرند اوهمچنین خاطرنشان کرد آنچه او را آزار می‌دهد این حقیقت است که مردم چنین مضامینی را باور و تصور می‌کنند که داستان واقعی است.او به طور صریح اعلام کرده که یهودستیز و ضد همجنس‌گرایان است.
  • ·         گیبسون در مورد فیلم سازی می‌گوید که فیلم سازی چیزی هست که من هم اکنون عاشق آن هستم و دیگر نمی‌خواهم که ستاره فیلم‌ها باشم.جمله معروف مل گیبسون (درباره وظایفش در شجاع‌دل یعنی بازیگر-تهیه کننده وکارگردان):اگر قرار باشد سه کلاه بر سر کنید بهتراست دو کله دیگر هم داشته باشید.وقتی که از مل گیبسون در مورد بردن دوباره اسکار پرسیده شد او این گونه جواب داد که با برنده شدن جایزه اسکار احساس فوق‌العاده‌ای به آدم دست می‌دهد اما من خود را نمی‌کشم که باز هم برنده این جایزه شوم.جمله مل گیبسون در مورد هالیوود: هالیوود یک کارخانه است. شما باید بفهمید که در حال کار کردن در یک کارخانه هستید و قسمتی از این کارخانه به حساب می‌آیید. اگر نتوانید کار کنید و شکست بخورید بلافاصله جایگزین خواهید شد.
مل گیبسون وقتی که برای اولین بار وارد صحنهٔ سینمایی شد نظرات بسیار مطلوب و مساعدی از منتقدان فیلم و سینما دریافت کرد و همچنین با چندین ستاره کلاسیک سینما مقایسه شد.در سال ۱۹۸۲ وقتی که گیبسون به تازگی وارد سینما شده بود وینسنت کنبی دربارهٔ او این طور نوشت که مل گیبسون ما را به یاد استیو مک کوئین جوان می‌اندازد. من نمی‌توانم کیفیت بازیگری را معین کنم اما کیفیت و زیبایی بازیگری و ستاره سینما شدن هر چقدر که هست مل گیبسون آن را دارد. مل گیبسون همچنین به ترکیبی از کلارک گیبل و هامفری بوگارت بزرگ تشبیه شده‌است. نقش‌های گیبسون در سری فیلم‌های مکس دیوانه و فیلم گالیپولی از پیتر ویر و همچنین مجموعه فیلم‌های اسلحه مرگبار برای او لقب قهرمان فیلم‌های اکشن را به همراه آورد. بعد از آن گیبسون در چندین پروژهٔ گوناگون بازیگری که شامل یک فیلم درام انسانی به نام هملت و نقش‌های کمدی در فیلم‌هایی از قبیل ماوریک وآنچه زنان می‌خواهند بود ظاهر شد. در سال ۲۰۰۰ گیبسون اولین بازیگری شد که در سه فیلم در یک سال بازی کرد که هر کدام از فیلم‌ها بیش از ۱۰۰ میلیون دلار فروش کرد. این فیلم‌ها عبارت بودند از میهن‌پرست و فرار جوجه‌ای و آنچه زنان می‌خواهند که در مجموع این سه فیلم بیش از ۷۰۰ میلیون دلار فروش کردند و گیبسون برای فیلم آنچه زنان می‌خواهندنامزد جایزه بهترین بازیگر کمدی از جشنواره گلدن گلوب شد.گیبسون علاوه بر بازیگری وارد عرصه کارگردانی و تهیه کنندگی نیز شد که در دو اثر اول خود به نام‌های مرد بدون چهره در سال ۱۹۹۳ و شجاع دل در سال ۱۹۹۵ بازیگر و کارگردان و تهیه کننده بود اما در دو کار بعدی خود به نام‌های مصائب مسیح در سال ۲۰۰۴ و آپوکالیپتو در سال ۲۰۰۶ علاوه بر کارگردانی و تهیه کنندگی فیلمنامه‌نویس نیز بود. او با وجود حرفه‌های اصلی خود دوبلور نیز می‌باشد. مل گیبسون در عرصه سینما با شخصییت‌های بزرگی چون کری گرانت و شان کانری و رابرت ردفورد مقایسه شده‌است.شان کانری یک بار اظهار کرد که مل گیبسون باید نقش جیمز باند بعدی را بازی کند اما مل گیبسون این نقش را کرد به خاطر اینکه او از ارجاع کردن نقش‌های مشابه به هنرپیشه بخصوص می‌ترسید.

دوره بازیگری‌ها و هنرنمایی‌های مل گیبسون در سال ۱۹۷۶ با یک نقش در مجموعه سالیوان در تلویزیون استرالیا شروع شد و تا کنون ۳۴ سال است که ادامه پیدا کرده‌است. در مسیر حرفه‌اش مل گیبسون در بیش از ۴۰ فیلم بازی کرده و علاوه بر بازیگری ۴ فیلم را کارگردانی کرده‌است. او همچنین تهیه کنندگی بیش از ۱۰ فیلم و سریال و نویسندگی ۲ فیلم را بر عهده داشته‌است. فیلم‌های بازی شده یا ساخته شده توسط مل گیبسون تا کنون بیش از ۳ بیلیون دلار فقط در ایالات متحده آمریکا فروش کرده و درآمد داشته‌است.

مل گیبسون به دلیل توانایی بازی کردن در هر نقش و کاراکتری در اکثر ژانرها (گونه‌ها) ی سینمایی فعالیت داشته‌است که آنها را معرفی می‌کنیم:

سینمای وسترن ) :ماوریک )سینمای گناه و جنایت: )لبه تاریکی و خون‌بها و باز پرداخت).سینمای جنگ: (شجاع دل و ما سرباز بودیم و میهن پرست).سینمای موزیکالآنچه زنان می‌خواهند).سینمای تاریخی: )شجاع دل و مصائب مسیح و آپوکالیپتو و میهن پرست و هملت(.سینمای بیوگرافی (شجاع دل و مصائب مسیح)سینمای هیجانی و اکشن:( مجموعه اسلحه مرگبار و مکس دیوانه و آپوکالیپتو).سینمای درام: (مرد بدون چهره(.سینمای علمی تخیلی: (نشانه‌ها).سینمای انیمیشن:( پوکوهانتس و فرار جوجه‌ای(.سینمای رمانتیک: (همیشه جوان(.سینمای خشن: (شجاع دل و مصائب مسیح و آپوکالیپتو).سینمای معمایی: )هتل میلیون دلاری و لبه تاریکی و فرضیه توطئه).سینمای ماجراجویی:( آپوکالیپتو)

«مل گیبسون» پس از گذراندن تحصیلات دبیرستانی، وارد دانشگاه نیوساوث ولز سیدنی در استرالیا شد و بازیگری را در آن دانشگاه و همچنین انستیتو ملی هنرهای زیبا خوانده‌است. او در موسسه ملی هنرهای دراماتیک سیدنی به همراه جفری راش و جودی دیویس به بازیگری رو آورد و همچنین همراه با جودی دیویس در نمایشی به نام رومئو و جولیت بازی کرد و این در حالی بود که او بسیار خجالتی و کم رو بود. او همچنین اولین فارغ‌التحصیل مدرسه درام نیوزلند در رشته نمایش بود.

«گیبسون» پس از حضور در اولین فیلم خود در سال ۱۹۷۷ با نام شهر تابستانی، در چند نمایش تلویزیونی سال ۱۹۷۹ بازی کرد و بعد از آن برای بازی در فیلم مکس دیوانه و سپس تیمانتخاب شد. این بازیگر ۲۲ ساله و تازه‌کار در فیلم تیم آن چنان بازی درخشانی از خود ارایه داد که جایزه بهترین بازیگر (یکی از با ارزش ترین جوایز صنعت سینمای استرالیا)را از آن خود کرد. سپس بازی در فیلم جمع و جور و کم هزینه مکس دیوانه ۲، او را در سراسر جهان مشهور کرد. وی که با حضور در فیلم تیم جایزه بهترین بازیگر از سوی موسسه فیلم استرالیا را کسب کرد یک بار دیگر با فیلم گالیپولی در سال ۱۹۸۱ این جایزه را به دست آورد. در سال بعد در دو فیلم یک سال زندگی خطرناک و نیروی حمله به بازی پرداخت و در سال ۱۹۸۴، وی پس از بازی در فیلم‌های خانم سافل و رودخانه به گزارش IMDB با آنتونی هاپکینز، در فیلم بونتی (بخشش) هم بازی شد. پس از آن در سال ۱۹۸۵ برای بازی در قسمت سوم مکس دیوانه انتخاب شد که آن نقش را همانند قسمت‌های قبلی مکس دیوانه به خوبی بازی کرد.

مل گیبسون بعد از مدت‌ها با درخشش در سینمای استرالیا وارد هالیوود شد و با بازی در اولین قسمت اسلحه مرگبار، کاملاً به یک ستاره هالیوودی تبدیل شد. او در سال ۱۹۸۷ در اولین قسمت از سری فیلم‌های موفق و مشهور [[اسلحه مرگبار، در نقش مارتین ریگز حضور یافت و خوش درخشید که این فیلم به دلیل استقبال خوب مردم تا قسمت جهارم ادامه یافت و به این ترتیب که قسمت دوم در سال ۱۹۸۹ و قسمت سوم در سال ۱۹۹۲ و قسمت چهارم در سال ۱۹۹۸ ساخته شد که بسیار موفق بود و هم اکنون گیبسون برای حضور در قسمت پنجم که احتمالاً قسمت آخر از مجموعه آثاراسلحه مرگبار می‌باشد با پیشنهاد سی میلیون دلاری مواجه شده‌است که به گفته برخی منابع این پیشنهاد را کرده و در این فیلم بازی نخواهد کرد. مجموعه آثار اسلحه مرگبار یکی از موفق ترین فیلم‌های اکشن صنعت فیلم و سینماست و درزمره پرفروش ترین فیلمهای تاریخ سینما جای دارد که تا به حال در جهان بالغ بر ۱ میلیارد دلار فروش کرده‌است.

گیبسون در این میان فیلم‌های موفق دیگری هم بازی کرد که در سال ۱۹۸۸ به بازی در فیلم طلوع آفتاب تکوایلا پرداخت و در سال ۱۹۹۰، برای نقش هملت انتخاب شد که خیلی‌ها معتقد بودند که این انتخاب اشتباهی است و گیبسون توانایی بازی در این نقش را ندارد و او فقط برای بازی در فیلم‌های اکشن و کمدی ساخته شده‌است که این حرف و حدیث‌ها تا آن جا ادامه پیدا کرد که استودیوهای فیلم آمریکا حاضر به پخش این فیلم نشدند زیرا بر این باور بودند که این فیلم فروشی نخواهد کرد و به همین خاطر مل گیبسون با تاسیس کمپانی خود به نام آیکون پروداکشن این فیلم را در استودیوی خود پخش کرد که علاوه بر فروش خوب مل گیبسون با بازی‌اش در این نمایش در نقش هملت، ستایش اکثر منتقدان و مردم را برانگیخت و به همه ثابت کرد که او توانایی بازی کردن در هر نقش و کاراکتری را دارد و به خاطر بازی زیبایش در این فیلم برنده جایزه ویلیام شکسپیر از کتابخانه فولجر در واشینگتن شد. نقش هملت که یکی از برجسته ترین و معروف ترین نقش‌هایی است که گیبسون بازی کرده اوج معروفیت و محبوبیت مل گیبسون در سال ۱۹۹۰ بوده‌است و این فیلم سرآغاز موفقیت او در سینمای هالیوود و سرازیر شدن نقش‌های بزرگ تاریخ به این بازیگر توانا شد. او در این سال علاوه بر فیلم تاثیر گذار هملت در فیلم هواپیمائی آمریکا همراه با رابرت داونی و فیلمپرنده‌ای روی سیم به ایفای نقش پرداخت.

گیبسون در سال ۱۹۹۲ علاوه بر بازی در اسلحه مرگبار ۳ در فیلم همیشه جوان در نقش کاپیتان دنیل مک کورمیک بازی کرد تا این که در سال ۱۹۹۳ علاوه بر بازیگری در فیلم مرد بدون چهره اولین تجربه کارگردانی خود را کسب کرد و در سال بعد یعنی سال ۱۹۹۴ در فیلم وسترن ماوریک بازی کرد. وی از آن جا که گویا تجربه اولین کارگردانی برای او دلچسب به نظر می‌رسید بار دیگر به فکر ساختن فیلمی افتاد که این بار شاهکاری تکرارنشدنی به نام شجاع دل بود که علاوه بر کارگردانی بی نظیر در این فیلم در نقش اصلی فیلم به نام ویلیام والاس بازی هنرمندانه‌ای از خود به نمایش گذاشت که در مجموع برای بازیگری و کارگردانی این فیلم نامزد و برنده معتبرترین جوایز سینمایی جهان شد. او در همین سال در انیمیشنپوکوهانتس در نقش جان اسمیت صحبت کرد.

وی در سال بعد به همراه کارگردان بزرگ سینما ران هاوارد فیلم خون‌بها را بازی کرد که نامزد جایزه بهترین بازیگر از جشنواره گلدن گلوب شد. گیبسون در سال ۱۹۹۷ به همراه جولیا رابرتز در فیلم فرضیه توطئه بازی کرد و بعد از بازی در اسلحه مرگبار۴ در سال ۱۹۹۸ در فیلم باز پرداخت در سال ۱۹۹۹ ظاهر شد.

اما با شروع سال ۲۰۰۰ مل گیبسون در فیلم کمدی آنچه زنان می‌خواهند در نقش نیک مارشال و فیلم زیبای میهن پرست به کارگردانی رولند امریچ در نقش سروان بنجامین مارتینظاهر شد و علاوه بر این دو فیلم در نقش کاراگاه اسکینر در فیلم هتل میلیون دلاری بازی کرد و در انیمیشن فوق‌العاده دیدنی فرار جوجه‌ای در نقش راکی صحبت کرد. او دو سال بعد در دو فیلم دیگر به نام‌های ما سرباز بودیم در نقش سرهنگ هل مور که فیلمی در مورد جنگ آمریکا با ویتنام بود و همچنین در فیلم علمی تخیلی نشانه‌ها که به نوعی اخرین فیلم جدی او در سینما تا قبل از سال ۲۰۱۰ بود به ایفای نقش پرداخت.

مل گیبسون در سال ۲۰۱۰ پس از هشت سال دوری از بازیگری دوباره به صحنه آمد و این بار با فیلم لبه تاریکی بود. او در مدت این هشت سال به خاطر کارگردانی و درگیری در ساخت فیلم زیاد به کار بازیگری روی نیاورد اما با این حال در نقش‌های فرعی در فیلم‌های کارآگاه آوازخوان در سال ۲۰۰۳ و بازی در چند قسمت از سریال وحشی‌های کامل به تهیه کنندگی خود در سال ۲۰۰۴ که البته نویسندگی و کارگردانی چند قسمت از این سریال هم به عهده او بود و همچنین در فیلمی مستند مانند به نام چه کسی ماشین الکتریکی را نابود کرد؟ در نقش خودش در سال ۲۰۰۶ بازی کرد. اما این‌ها نقش‌هایی نبود که مردم و منتقدان از وی انتظار داشتند و به همین خاطر در سال ۲۰۱۰ پس از هشت سال به انتظارهای مخاطبان پایان داد و در فیلم لبه تاریکی در نقش کارآگاه توماس کریون به کارگردانی مارتین کمپل بازی کرد. و هم اکنون در دو فیلم دیگر به نام سگ آبی به کارگردانی جودی فاستر و فیلم چگونه تعطیلات تابستانی ام را بگذرانم؟ بازی کرده‌است که این دو فیلم برای سال ۲۰۱۱ می‌باشد و به زودی اکران خواهد شد.

او اخیراً کمتر کار بازیگری کرده‌است زیرا کار در پشت دوربین را بیشتر از جلوی دوربین ترجیح می‌دهد.دستمزدهای بازیگری او در فیلمهای مختلف بدین شرح است:

  • ·         ۴۰۰ دلار برای فیلم شهر تابستانی (۱۹۷۷)
  • ·         ۱۵٫۰۰۰ دلار برای فیلم مکس دیوانه (۱۹۷۹)
  • ·         ۳۵٫۰۰۰ هزار دلار برای فیلم گالیپولی (۱۹۸۱)
  • ·         ۱۰۰۰ دلار در هفته برای فیلم نیروی حمله (۱۹۸۲)
  • ·         ۵۰۰٫۰۰۰ دلار برای فیلم رودخانه (۱۹۸۴)
  • ·         ۱٫۲۰۰٫۰۰۰ دلار برای فیلم مکس دیوانه ۳ (۱۹۸۵)
  • ·         ۱۰٫۰۰۰٫۰۰۰ دلار برای فیلم اسلحه مرگبار ۳ (۱۹۹۲)
  • ·         ۱۵٫۰۰۰٫۰۰۰ دلار برای فیلم ماوریک(۱۹۹۴)
  • ·         ۲۰٫۰۰۰٫۰۰۰ دلار برای فیلم خون‌بها (۱۹۹۶)
  • ·         ۲۰٫۰۰۰٫۰۰۰ دلار برای فیلم فرضیه توطئه (۱۹۹۷)
  • ·         ۱٫۰۰۰٫۰۰۰ دلار برای انیمیشن فرار جوجه‌ای (۲۰۰۰)
  • ·         ۲۵٫۰۰۰٫۰۰۰ دلار برای فیلم میهن پرست(۲۰۰۰)
  • ·         ۲۵٫۰۰۰٫۰۰۰ دلار برای فیلم ما سرباز بودیم (۲۰۰۲)
  • ·         ۲۵٫۰۰۰٫۰۰۰ دلار برای فیلم نشانه‌ها (۲۰۰۲)

مل گیبسون بازیگر توانای سینما در طول دوران سینمایی خود با پیشنهادهای مختلفی برای نقش‌های بزرگ ومهم سینما روبرو شده‌است که برخی ازمهمترین آن‌ها را معرفی می‌کنیم:

۱. او با وجود پیشنهاد ۳۰ میلیون دلاری برای بازی در اسلحه مرگبار ۵ و همکاری دوباره با ریچارد دانر پیشنهاد بازی در این فیلم را رد کرد زیرا اعتقاد داشت که سن او برای بازی در فیلم‌های اکشن بالاست.

۲. اولیور استون کارگردان بزرگ سینما و برنده جایزه اسکار دو بار تقاضای همکاری با او را داشته‌است. یک بار در فیلم جی. اف. کی(۱۹۹۱)در نقش جیم گریسون که سرانجام کوین کاستنر آن را بازی کرد و بار دوم درمرکز تجارت جهانی برج تجارت جهانی (۲۰۰۶) در نقش گروهبان جان مک لولین که هر دو بار، امکان همکاری آن‌ها میسر نشد. نویسنده فیلم مرکز تجارت جهانی آندره برلوف برای گرفتن نقش مل گیبسون را در نظر داشت اما در نهایت نیکلاس کیج آن نقش را بازی کرد.

۳. مارتین اسکورسیزی کارگردان کهنه کار سینما و برنده جایزه اسکار در سال ۲۰۰۶ به هنگام ساخت فیلم رفتگان (فیلم) (بازمانده) که برنده جایزه اسکار بهترین فیلم شد فیلم نامه را برای او فرستاد تا نقشی را در این فیلم به عهده بگیرد. اما گیبسون با وجود علاقه‌مندی به بازی در این فیلم به علت درگیری در پروژه آپوکالیپتو در همان سال آن را رد کرد.

۴. در سال ۱۹۹۵ وی برای بازی در نقش جیمزباند در فیلم چشم‌طلایی انتخاب شد اما پیشنهاد بازی در آن نقش را رد کرد.

۵. مل گیبسون اولین بازیگری بود که برای ایفای نقش بتمن انتخاب شد. او در سال ۱۹۸۹ برای ایفای نقش بروس وین در فیلم بتمن، در نظر گرفته شد اما به خاطر مشغول کاربودن در قسمت دوم اسلحه مرگبار نتوانست آن نقش را بپذیرد و عوامل فیلم وقتی از گرفتن نقش بتمن توسط مل گیبسون ناامید شدند مایکل کیتون را به جای او در این نقش گذاشتند.

۶. وی در سال ۱۹۹۵ بعد از گذشت شش سال دوباره برای بازی در مجموعه دیگری از فیلم‌های بتمن به نام بتمن برای همیشه انتخاب شد اما این بار نه در نقش اصلی. او برای بازی در نقش هاروی دنت در نظر گرفته شد اما آن نقش را به خاطر درگیری در فیلم شجاع دل نپذیرفت و نقش به تامی لی جونز واگذار شد.

۷. گیبسون در سال ۲۰۰۰ برای نقش ولورین در فیلم مردان اکس (کمیک) انتخاب شد اما آن نقش را نپذیرفت و در نهایت هیو جکمن آن نقش را بازی کرد.

۸. او در سال ۱۹۸۴ برای نقش آمادئوس موزارت در فیلم آمادئوس در نظر گرفته شد که آن نقش را رد کرد و تام هالک به جای او در این نقش بازی کرد.

۹. گیسون اولین انتخاب برای ایفای نقش پروفسور رابرت لنگدون در فیلم رمز داوینچی بود. ران هاوارد کارگردان صاحب نام و برنده جایزه اسکار برای دومین بارپس از فیلم خون‌بهاتقاضای همکاری با مل گیبسون را داشت اما این بار در فیلم رمز داوینچی که متأسفانه همکاری دوباره این دو ستاره میسر نشد و گیبسون به خاطر برخی مسائل اعتقادی در این فیلم بازی نکرد و نقش به تام هنکس محول شد.

۱۰. گیبسون در سال ۱۹۸۴ به عنوان نقش ترمیناتور در فیلم نابودگر جیمز کامرون انتخاب شد اما همکاری این دو هنرمند بزرگ میسر نشد و به جای مل گیبسون آرنولد شوارزنگر آن نقش را پذیرفت.

۱۱. او برای بازی در نقش الیوت نس در فیلم تسخیرناپذیران در نظر گرفته شد اما در آن شخصیت بازی نکرد و نقش به کوین کاستنر واگذار شد.

۱۲. او یکی از نامزدهای بازی در نقش اسکار شیندلر در فیلم فهرست شیندلر بود و خود به بازی در این فیلم علاقه نشان داد اما در نهایت استیون اسپیلبرگ کارگردان فیلم موافقت نکرد زیرا بر این عقیده بود که یک ستاره بزرگ نباید در این نقش بازی کند و سرانجام نقش به لیام نیسون که در آن زمان هنوز ستاره معروفی نبود واگذار شد.

۱۳. برای بازی در نقش سیمون تمپلر در فیلم The Saint انتخاب شد اما این نقش توسط مل گیبسون پذیرفته نشد و به وال کیلمر واگذار شد.

۱۴. او برای فیلم رابین هود: شاهزاده دزدان انتخاب شد اما به دلیل درگیری در پروژه هملت نقش رابین هود را نپذیرفت و سرانجام نقش به کوین کاستنر سپرده شد.

۱۵. در فیلم Proof of Life به عنوان نقش اصلی انتخاب شد اما بنا به دلایلی در این نقش بازی نکرد و راسل کرو آن نقش را پذیرفت.

۱۶. گیبسون انتخاب اصلی برای بازی در نقش جک استنتون در فیلم Primary Colors در سال ۱۹۸۸ بود که این نقش را رد کرد و جان تراولتا به جای او در این نقش بازی کرد.

۱۷. در فیلم The Perfect Storm برای بازی در نقش اصلی فیلم انتخاب شد اما از گرفتن آن نقش سر باز زد و در نهایت جرج کلونی آن را بازی کرد.

۱۸. وی نقش اول فیلم کودک پرافتخار را نپذیرفت و این نقش را ادی مرفی به جای او پذیرفت و بازی کرد.

۱۹. گیبسون برای بازی در فیلم گلادیاتور به او پیشنهاد شد اما وی به خاطر درگیری‌های دیگر نتوانست آن نقش را قبول کند و در نهایت نقش به راسل کرو واگذار شد که در این فیلم خوش درخشید و فیلم گلادیاتورهم بهترین فیلم سال شد.

۲۰. وی برای بازی در نقش اصلی فیلم علمی تخیلی چشمه (فیلم) درن آرونفسی در نظر گرفته شد که بازی در آن نقش را رد کرد و هیو جکمن به جای وی در این فیلم به بازی پرداخت.

۲۱. بازی در نقش لانکلت در فیلم اولین شوالیه به وی پیشنهاد شد که به خاطر دلایلی در آن نقش بازی نکرد و ریچارد گیر جای او را در این نقش گرفت.

۲۲. او در فیلم انجمن شاعران مرده به عنوان نقش اصلی انتخاب شد اما به خاطر دلایل مالی امکان بازی در این فیلم برای او فراهم نشد و در نهایت رابین ویلیامز جای او را گرفت.

۲۳. گیبسون یکی از بازیگرانی بود که برای بازی در نقش اصلی شهردار جیکاس در فیلم آبی بزرگ به او پیشنهاد داده شد اما به خاطر دلایلی نامعلوم در این فیلم بازی نکرد و سرانجامجین مارک بار این نقش را به عهده گرفت.

۲۴. او برای بازی در دو فیلم انتقام‌جویان در نقش جان استید و فیلم حشاشین در نقش رابرت راث انتخاب شد اما پیشنهاد بازی در هر دو نقش را رد کرد و این نقش‌ها به ترتیب به رالف فینس و سیلوستره استالونه واگذار شد.

۲۵. وی در سال ۱۹۸۸ برای بازی در نقش رابرت کلیتون در فیلم دشمن کشور در نظر گرفته شد اما حاضر به بازی در آن فیلم نشد.فروش برخی از فیلمهائی که او کارگردانی کرده یا در آنها شرکت داشته بشرح زیراست:

۶۱۱٫۰۰۰٫۰۰۰ دلار: مصائب مسیح (۲۰۰۴)۴۰۷٫۹۰۰٫۰۰۰ دلار: نشانه‌ها (۲۰۰۲)۳۷۰٫۸۰۰٫۰۰۰ دلار: آنچه زنان می‌خواهند (۲۰۰۰)۳۴۷٫۱۰۰٫۰۰۰ لار: پوکوهانتس (۱۹۹۵)۳۱۹٫۷۰۰٫۰۰۰ دلار: اسلحه مرگبار۳ (۱۹۹۲)۳۰۸٫۷۰۰٫۰۰۰ دلار: خون‌بها (۱۹۹۶)۲۸۴٫۷۰۰٫۰۰۰ دلار: اسلحه مرگبار۴ (۱۹۹۸)۲۲۷٫۳۰۰٫۰۰۰ دلار: اسلحه مرگبار۲ (۱۹۸۹)۲۱۵٫۳۰۰٫۰۰۰ دلار: میهن‌پرست (۲۰۰۰)۲۱۰٫۰۰۰٫۰۰۰ دلار: شجاع‌دل (۱۹۹۵)۱۲۰٫۰۰۰٫۰۰۰ دلار: آپوکالیپتو (۲۰۰۶)۱۰۶٫۸۰۰٫۰۰۰ دلار در آمریکافرار جوجه‌ای (۲۰۰۰)۱۰۱٫۷۰۰٫۰۰۰ دلار در آمریکاماوریک (۱۹۹۴)

او در سه فیلم اخیر خود جوایز زیادی کسب کرده‌است و چندین بار نامزد و برنده جایزه بهترین کارگردانی از معتبرترین و مهمترین جشنواره‌های جهان شده‌است. او در کارگردانی از جرج میلر و پیتر ویر و ریچارد دانر تاثیر پذیرفته‌است.

اولین ساختهٔ او، کارگردانی و بازیگری فیلم مرد بدون چهره در سال ۱۹۹۳ که فیلمی درام بود و کارگردانی این فیلم به عنوان اولین اثر او از نظر بیشتر منتقدان کارگردانی قابل تحسین و قابل قبولی بود. دومین ساختهٔ او فیلم حماسی شجاع‌دل، در سال ۱۹۹۵ بود که آن را دو سال بعد از اولین کارش ساخت. این فیلم که به عقیدهٔ بیشتر مخاطبان و اکثر منتقدان به عنوان بهترین فیلم او و همچنین یکی از بهترین فیلم‌های حماسی تاریخ سینما شناخته می‌شود برنده جوایز بسیار زیادی از انواع جشنواره‌های معتبر دنیا شد و فروش زیادی داشت. سومین ساختهٔ او اثری جنجالی به نام مصائب مسیح در سال ۲۰۰۴ بود که آن را ۹ سال بعد از کار قبلی اش ساخت و در دنیا جنجال و سرو صدای زیادی به پا کرد. به طوری که این فیلم به عنوان جنجالی ترین فیلم تاریخ سینما انتخاب شد.

این فیلم هم مانند شجاع‌دل نامزد و برنده ده‌ها جایزه مختلف از جشنواره‌های معتبر سینمایی دنیا شد و علاوه بر این با فروشی فوق‌العاده تبدیل به پرفروشترین فیلم غیر انگلیسی زبان تاریخ سینما و از جمله پرفروشترین فیلم‌های جهان شد. و اما آخرین کار او تا کنون که آن را دو سال بعد از مصائب مسیح ساخت آپوکالیپتو نام دارد. این فیلم در چندین رشته نامزد و برنده جایزه از جشنواره‌های مختلف شد که از آن جمله بهترین فیلم غیر انگلیسی‌زبان سال بود وعلاوه بر آن این فیلم فروش قابل توجهی داشت. و در این بین او کار کارگردانی چند قسمت از سریال وحشی‌های کامل را برعهده داشت.دو فیلم آخر مل گیبسون با زیرنویس انگلیسی به روی پرده‌های سینما رفت.

مرد بدون چهره

گیبسون پروژه مرد بدون چهره در سال ۱۹۹۳ را به عنوان نخستین فیلم اش کارگردانی کرد. فیلمی که در آن ایفاگر نقش آقای مک لود بود که نقش اصلی فیلم بود و کوشید با کاراکتر آشنایش به عنوان یک ستاره جذاب سینما، مبارزه کند. مل گیبسون در این فیلم مورد ستایش اکثر منتقدان قرار گرفت.

شجاع دل

در سال ۱۹۹۵ گیبسون با کارگردانی فیلم شجاع دل، پرشی بلند برای کسب مقام یک کارگردان موفق داشت. با سینمایی شجاع دل او توانست یک محصول پرهزینه تاریخی را به فیلمی به شدت حماسی و احساساتی بدل کند. این فیلم باب طبع منتقدان و حوزه‌های سینمایی دهه ۱۹۹۰ هم بود و در عین حال از بسیاری از جشنواره‌های بزرگ دنیا نامزد و برنده جایزه شد که از آن جمله نامزد ده جایزه اسکار و برنده پنج جایزه اسکاربود. با وجود تمام این خوش اقبالی‌ها گیبسون تا حدود ده سال بعد دست به کارگردانی نزد (به این می‌گویند تدبیر و سیاست کارگردانی). مل گیبسون در سال ۱۹۹۵ با فیلم موفق و تحسین شده شجاع دل و بازی خیره کننده‌اش در نقش سر ویلیام والاس در دومین فیلم خود اسکار بهترین فیلم و بهترین کارگردانی رااز آن خود کرد. او به خاطر برنده شدن دو جایزه اسکار جزو شش بازیگر تاریخ سینما شد که توانسته‌اند معتبرترین جایزه کارگردانی سینما، اسکار را به دست آورند.

داستان فیلم

ویلیام والاس یک یاغی اسکاتلندی است که در اواخر قرن سیزدهم رهبری گروهی شورشی را که علیه حکومت ستمگرانه حکمران انگلیسی کشورش قیام کرده‌اند بر عهده دارد. این حکمران بیرحم که نام او ادوارد لانگشنکس است تصمیم دارد تاج فرمانروایی بر اسکاتلند را برای خودش به میراث ببرد. سالها قبل، زمانیکه ویلیام بچه بوده پدر و برادر او بهمراه عده زیادی جانشان را برای آزادی اسکاتلند فدا کرده‌اند و یکبار دیگر ویلیام قصد دارد تا این امر تحقق یابد. بنابراین مبارزه ویلیام و دفاع شجاعانه او از مردم و سرزمینش با حمله او و افرادش به نیروهای انگلیسی آغاز می‌شود.

صحنهٔ جنگ استرلینگ در فیلم شجاع دل توسط منتقدان به عنوان یکی از بهترین و زیباترین صحنه‌های جنگ کارگردانی شده در تمام تاریخ انتخاب شد و حتی به عقیده بعضی از مخاطبان و منتقدان عنوان بهترین صحنه جنگ ساخته شده در تمام تاریخ را از آن خود کرد.

فیلم شجاع دل که با بازی هنرمندانه و کارگردانی فوق تماشایی او همراه است، یکی از زیباترین فیلم‌های حماسی تاریخ سینما می‌باشد.

مصائب مسیح

مصائب مسیح به سنت فیلم قبلی اش شجاع دل، فیلمی حماسی و خشن بود و علاوه بر این یک اثر بحث برانگیز اما بسیار موفق بود.

نکته جالب و ایده بدیع کارگردان در امر گویش بازیگران بوده و تمام بازیگران فیلم کلماتی را به کار می‌برند که در آن سال‌ها (زمان به صلیب کشیدن مسیح) به کار می‌رفته‌است، یعنی باید گفت تمام این فیلم با زیرنویس اکران شده‌است (ریسک مل گیبسون بعد از ده سال) البته بر خلاف این شیوه با فروش و استقبال فراوانی در سراسر دنیا مواجه شد به گونه‌ای که فیلم را تبدیل به یکی از پرفروش ترین محصولات تاریخ سینما کرد. این فیلم علاوه بر فروش بالا از ده‌ها جشنوارهٔ مختلف نامزد و برنده جایزه شد که از آن جمله نامزد سه جایزه اسکار و برنده جایزه بهترین فیلم از جشنواره جایزه برگزیده مردم شد. گیبسون که کارگردانی، تهیه کنندگی و فیلم نامه نویسی رنج‌های مسیح را، خود به عهده گرفته بود ۳۰ میلیون دلار از سرمایه شخصی خود را روی این فیلم سرمایه‌گذاری کرد. تحقیقات او درباره فیلم مصائب مسیح از سال ۱۹۹۲ آغاز شد و فیلم در سال ۲۰۰۴ اکران شد. مل گیبسون، کارگردان جنجال برانگیز فیلم مصائب مسیح صدرنشین جدول سالانه قدرت نشریه اینترتیمنت ویکلی آمریکا شد. این نشریه مصائب مسیح را به منزله توفان آتشزایی خواند که باعث شد جنگ فرهنگی در تاریخ فیلم‌های هالیوودی به وقوع بپیوندد.

فیلم مصائب مسیح توسط منتقدان آمریکایی به عنوان بهترین فیلم از نظر تطبیق با کتاب مقدس انجیل در تاریخ هالیوود انتخاب شد.

داستان فیلم

جمله آغازین فیلم: او صدمه دید برای معصیت‌های ما، آزاردید برای ساده دلی ما و با جراحت‌های وی ما درمان شدیم.مصائب مسیح فیلمی که به زبان عبری و لاتین ساخته شده‌است در ۲۵ فوریه ۲۰۰۴ در ۲۵۰۰ سینمای سراسر ایالات متحده به نمایش در آمد. این فیلم مربوط به سال ۳۰ بعداز میلاد مسیح و ۱۲ ساعت آخرزندگی آن حضرت می‌باشد. داستان بدین قرار است که نجاری یهودی به نام عیسی ناصری، علناً شروع به تبلیغ دین الهی می‌کند، گروهی ۱۲ نفره از حواریون به عیسی می‌پیوندند. عیسی از بین مردم عادی جلیلیه و یهودیه شروع به جذب خیل عظیمی از پیروان می‌کند و آنها از او به عنوان منجی و پادشاه ستایش می‌کنند لیکن عیسی دشمنان بسیاری در اورشلیم یا بیت‌المقدس دارد. انجمن سنهدرینیک سنای حکومتی که مرکب از عابدان و کاهنان سرشناس یهودی و فریسیان (یکی از فرقه‌های یهودی) می‌باشد، توطئه قتل عیسی را می‌کشند و به کمک یهودا اسخریوطی یکی از اعضاء محفل عیسی، آن حضرت را دستگیر و او را به پونتیوس پیلاطس حاکم رومی تحویل داده و پونتیوس را تحت فشار قرار می‌دهند تا او را به صلیب بکشد.

فیلم مصائب مسیح دربارهٔ ایمان و امید و عشق و بخشش است.این فیلم که به عقیده بعضی‌ها نگرش ضد یهودی داشت برای اکران در سینماهای مختلف جهان با مشکلاتی روبرو شد و در بعضی کشورها اجازه اکران به این فیلم داده نشد اما با تمام این مشکلات و کار شکنی‌ها که خصوصاً از طرف یهودیان بود این فیلم با فروش فوق‌العاده‌ای در جهان مواجه شد. جوامع یهودی، مل گیبسون (کارگردان فیلم) را به دلیل داشتن نگرش ضد یهودیت در فیلم، متهم کردند. عده‌ای هم به تحسین فیلم پرداختند. در ایتالیا این فیلم در روز عید پاک به نمایش درآمد که مورد استقبال قرارگرفت. در فرانسه با وجود شکایت یهودیان علیه فیلم مل گیبسون در دادگاه مبنی برندادن اجازه اکران این فیلم به اکران درآمد. اما این استقبال بیشتر در کشورهای مسلمان بود و توانست در سینماهای سوریه، مصر ولبنان رکورد فروش را بشکند. در عربستان هم که سینمایی وجود ندارد، نسخه‌های غیرقانونی و قاچاق فیلم در بازار قابل تهیه‌است. نمایش فیلم در کویت و بحرین ممنوع شد و فیلم درایران نیز در اکران محدودش به موفقیت خوبی دست یافت.مصائب مسیح با فروش بیش از ۶۰۰ میلیون دلار پرفروش ترین فیلم غیر انگلیسی زبان تاریخ سینما لقب گرفت و همچنین یکی از پر فروش ترین فیلم‌های جهان گردید و با فروش بیش از ۳۷۰ میلیون دلار در آمریکا سیزدهمین فیلم پر فروش تاریخ سینمای آمریکا شد.

این فیلم در روز اول نمایش خود بیش از ۲۰ میلیون دلار فروش کرد که یک رقم چشمگیر و قابل توجه برای یک فیلم مذهبی است. علاوه بر این ۵۰۰ هزار نسخه از موسیقی این فیلم در ۱۵ آوریل ۲۰۰۵ به فروش رسید. در سال ۲۰۰۴ جدول فروش آمریکا ازرشد ۱۵ درصدی نسبت به سال گذشته حکایت می‌کرد و این در شرایطی است که آمار رشد پیش از اکران فیلممصائب مسیح امیدارکننده نبودند. پل درگارابیدین، منتقد و صاحب نظر سینما دراین مورد می‌گوید: فیلم مصائب مسیح به تنهایی شگفتی آفرید ویک سال بد را به سالی پرفروش تبدیل کرد و در واقع سینمای آمریکا را در سال ۲۰۰۴ رونق داد.

تیم برودی کارشناس سینما در مورد فروش فیلم می‌گوید: این میزان فروش بیشترین فروشی است که برای یک فیلم که در تابستان و تعطیلات به نمایش درنیامده، ثبت شده‌است. فیلم مصائب مسیح علاوه بر این بیشترین فروش زمستانی را درتاریخ سینما برجای گذاشت. در سال ۲۰۰۴ فروش بلیتهای زمستانی درآمریکا بالغ بریک میلیارد وهفتصد وهشتاد میلیون دلار بود که ازافزایش ۱۵ درصدی نسبت به سال گذشته حکایت می‌کرد. با این وجود آماری که به دست آمده نشان می‌دهد اگر فیلم مصائب مسیح به نمایش درنمی آمد صنعت فیلمسازی با کاهش فروش ۵ درصدی نسبت به سال ۲۰۰۳ مواجه بود.

مصائب مسیح با وجود فروش حیرت‌آور در سینماهای جهان در نسخه خانگی هم فروش بی نظیری کرد. وقتی که در روز ۳۲ آگوست ۲۰۰۴ فیلم به صورت DVD و سیستم ویدئو خانگیدر بازار آمریکای شمالی عرضه شد بیش از دو میلیون و چهارصد هزار نسخه از این فیلم در نصف روز به فروش رفت. و پس از آن در ۱۷ فوریه ۲۰۰۹ به صورت دیسک بلو-ری در جهان عرضه شد.این فیلم علاوه بر فروش بسیار بالا جنجالی‌ترین فیلم تاریخ سینما لقب گرفت."گیبسون برای کار در فیلم مصائب مسیح رقم خیره کننده ۲۱۰ میلیون دلار به اضافه درصدی از سود فروش فیلم که بالغ بر ۶۰۰ میلیون دلار می‌شد را دریافت کرد. او در این فهرست بالاتر از اوپرا وینفری، جی. کی. رولینگ، تایگروود، مایکل شوماخر و استیون اسپیلبرگ قرار گرفت.به گفته برخی صاحب نظران فیلم مصائب مسیح رابطه مسیحیان و یهودیان جهان را که در حال بهبود بود دوباره تیره کرد وباعث جنگ دینی و فرهنگی میان این دو قوم شد. جنجال‌های فراوان شکل گرفته در اطراف فیلم که ناشی از اعتراض یهودیان به موضوع ضدیهودی فیلم بود (البته از دید یهودیان) شهرت مصائب مسیح را بیش تر و بیش تر کرد. بنابر خبرگزاریبی‌بی‌سی (BBC) فیلم جنجال برانگیز مصائب مسیح بی تردید ازجمله قدرتمندترین آثار تاریخ سینما بوده‌است.بر اساس برخی منابع آگاه در مارس ۲۰۰۴ یک مرد اهل تگزاس آمریکا بعد از دیدن فیلم بحث برانگیز مصائب مسیح به شدت تحت تاثیر قرار گرفت و به اداره پلیس رفت و به قتل یک دختر ۱۹ ساله اعتراف کرد.خبر دیگر پیرامون این فیلم جان باختن مرد میانسالی بود که بعد از دیدن صحنه‌های شکنجه حضرت عیسی در این فیلم دچار حمله قلبی شد و فوت کرد.فردی ناشناس به خاطر مزاحمت برای مل گیبسون و خانواده‌اش در ماه ژوئن ۲۰۰۵ به مدت سه سال روانه زندان شد. این فرد که تحت تاثیر فیلم مصائب مسیح قرار گرفته بود خواهان دعا خواندن با مل گیبسون بود زیرا معتقد بود که مل گیبسون از طرف خدا فرستاده شده و پیامبر خداست و به همین خاطر برای مدتی اطراف خانه مل گیبسون ظاهر می‌شد و باعث ناراحتی او و خانواده‌اش شده بود.کوین کاستنر هنرپیشه وکارگردان اسکاری دنیا ی سینما ازفیلم مصائب مسیح ساخته جنجال برانگیز مل گیبسون دفاع کرد. این کارگردان درگفتگویی که با اکسس هالیوود داشت گفت: مرد م نباید به سبب ساخت فیلم مصائب مسیح به مل گیبسون حمله کنند. او کارگردانی است که درزمره فیلمسازان طرازاول به شمارمی رود واحتمالا بیش از دیگران از خود پیرامون این فیلم سوال کرده‌است. بنابراین پیشنهاد می‌کنم که او را رها کنید.در سال ۲۰۰۴ از بیم حمله گروههای مذهبی تندرو به کارگردان فیلم مصائب مسیح باعث شد که یک تیم حفاظتی برای مراقبت از وی شروع به فعالیت کنند و یکی از منابع آگاه روزنامه انگلیسی زبان دیلی استار گفت: افرادی وجود دارند که عملکردهایشان دیوانه واراست و ما برای حفاظت از مل گیبسون ازهیچگونه تلاشی مذایقه نمی‌کنیم.پاپ رهبر مسیحیان جهان بعد از دیدن فیلم جنجالی مل گیبسون موافقت خود را با این اثراعلام کرد و گفت: این فیلم آنگونه که باید باشد بود.گیبسون در خصوص بردن اسکار برای فیلم مصائب مسیح گفت:من برای بردن اسکارهیچ پولی هزینه نمی‌کنم.

آپوکالیپتو

بعد از مصائب مسیح، گیبسون کارگردان جنجالی هالیوود زودتر دست به کار شد و فیلم بعدی اش را در سال ۲۰۰۶ درمقام کارگردانی یعنی آپوکالیپتو را ساخت. آپوکالیپتو که فیلمی هیجانی و خوش ساخت است آخرین تجربه سینمایی مل گیبسون تا کنون است. این بار هم او به سراغ فیلمی تاریخی رفته و فیلمش را به تاریخ بومیان آمریکا اختصاص داده‌است.آپوکالیپتو آخرین فیلم او داستان عاشقانه‌ای را در بستری از یک جامعه خشن مطرح می‌کند و در واقع این ساخته وی اثری شگفت آور در ژانر حماسی است. این فیلم عجیب و تکان دهنده گیبسون بزرگ، تماشاگر را به زمان و مکان غریبی می‌برد.مل گیبسون هم که درست به سراغ خونین ترین فصل از تاریخ تمدن بشر رفته است با فیلم‌های قبلیش مثل شجاع دل و مصائب مسیح نشان داد که استعداد خیلی خوب و عجیبی در به تصویر کشیدن صحنه‌های خشن و خونین دارد. آپوکالیپتو فیلم تعقیب و گریزی و جنگیدن برای زنده ماندن و نفس گیر است و البته با تصاویری تکان دهنده و نگاهی قدرتمند به طبیعت. فیلمی دربارهٔ فرو پاشی قوم مایا که باعث آن قحطی و گرسنگی و بیماری و ظلم و ستم است و ۵۰ تا ۶۰ دقیقه تعقیب و گریز در این فیلم یکی از بیاد ماندنی ترین صحنه‌های تعقیب و گریز تاریخ سینما است.آپوکالیپتو، با ژانر حادثه‌ای، و اکشن داستانی اسطوره‌ای از سرانجام متلاطم تمدن مایاهاست. اکثر بازیگران فیلم غیر حرفه‌ای هستند و بیشتر آنها نابازیگرانی اهل مکزیک و سرخپوستانی آمریکایی و کانادایی و مردمانی اهل وراکروز هستند و زبان بازیگران فیلم هم زبانی است متعلق به مردم و تمدن مایا و فیلم در اصل زیرنویس انگلیسی دارد.جمله آغازین فیلم این گونه‌است که هیچ تمدنی مغلوب نخواهد شد مگر این که از درون نابود شده باشد. (ویل دورانت).

فیلم آپوکالیپتو مل گیبسون پس از نمایش در آمریکا از اکثر منتقدان نظر مثبت دریافت کرد و بعضی از ستارگان نامدار هالیوود درباره این فیلم نظراتی ارائه دادند.رابرت دووال بازیگر توانای سینما در مورد این اثر گفت که این فیلم شاید بهترین فیلمی بود که من در ۲۵ سال اخیر دیده بودم. از طرفی دیگر کارگردان و نوسینده اسکاری و مشهور هالیوود کوئنتین تارانتینو گفت:من فکر می‌کنم که این فیلم یک شاهکار هنری است و شاید بهترین فیلم سال باشد که به نظر من بهترین کار هنرمندانه در آن سال همین فیلم است.گیبسون علاوه برگرفتن جایزه‌های مختلف ده‌ها بار مورد تحسین و تمجید منتقدان سراسر جهان به خاطر کارگردانی هنرمندانه‌اش در این فیلم قرار گرفت. این فیلم در چندین رشته از جشنواره‌های مختلف دنیا نامزد و صاحب جایزه شد که از آن جمله نامزدجایزه اسکار بهترین چهره پردازی و بهترین میکس صدا و بهترین تدوین صدا از معتبرترین جشنواره دنیا یعنیجشنواره اسکار بود. فیلم دارای چهره پردازی ای بی نظیر و فیلمبرداری فوق‌العاده و طراحی صحنه قابل تحسینی می‌باشد. این فیلم با سرمایه‌گذاری ۴۰ میلیون دلار ساخته شد و در نهایت ۱۲۰ میلیون دلار فروش کرد.

گفتگو با گیبسون درباره آپوکالیپتو

مل گیبسون در کمپانی فیلمسازی خود در مصاحبه با خبرنگاران درباره فیلم آپوکالیپتو گفت:داستان این فیلم در قرن شانزدهم میلادی در جنگل‌های نزدیک شهرهای مایا به وقوع می‌پیوند. این فیلم داستان مردی به نام جگوآر پاو است که توسط قوم رو به زوال مایاها به عنوان قربانی انتخاب می‌شود به این امید که شاید این قوم بار دیگر بتواند همانند گذشته به حیات خود ادامه دهد. این مرد رنجور و بدون اسلحه در پی رهایی یافتن از این مهلکه‌است که این مسئله تماشاچی را تا لحظات آخر برای دیدن آنچه که به وقوع خواهد پیوست بروی صندلی‌اش میخکوب می‌کند.گیبسون در جواب به این سوال که ساختن فیلم در جنگل و در حالیکه بازیگران آن با زبانی ناشناخته صحبت می‌کنند، چقدر سخت بوده، گفت: درباره زبان باید بگویم که به هیچ وجه مشکل نبود، برای اینکه ساختار این زبان به همان زبانی بازمی‌گردد که من با آن آشنایی کامل دارم و درباره فیلمبرداری در جنگل باید بگویم که برخلاف مسئله زبان و لهجه، حقیقتاً بسیار مشکل آفرین بود. مشکل فقط طبیعت فیزیکی جنگل نبود بلکه فضای آن بسیار سنگین است، همه چیز برای عوامل بسیار کند پیش می‌رود، بلاخص زمانیکه شما مجبورید که سریع حرکت کنید.وی درباره مکان دقیق ساخت این فیلم گفت: قسمت اول این فیلم در جنگل‌های کته‌ماکو در ایالت وراکروز واقع در مرز کشور مکزیک فیلمبرداری شده و بقیه آن نیز در نمای نزدیکتری از شهر وراکروز ساخته شده‌است.

فردی ایرانی بنام فرهاد صفی نیا علاوه بر همکاری در تهیه کنندگی فیلم نویسندگی این فیلم را به همراه مل گیبسون به عهده داشته‌است. این فیلم به عنوان اولین اثر صفی نیا موفقیت بزرگی محسوب می‌شود که با کارگردانی مل گیبسون، مرد مشهور هالیوود ساخته شد. و دیگر فرد ایرانی در این فیلم کامی عسگر است که تدوین صدا را بر عهده دارد و به خاطر تدوین بسیار عالی اش از معتبرترین جشنواره دنیا نامزد جایزه اسکار شد.در پایان باید گفت آپوکالیپتو بازگشتی است به اصل اول موفقیت هالیوود یعنی قصه گویی. فیلم بدون اتلاف وقت قصه می‌گوید و با فیلمنامه‌ای قابل ستایش، می‌تواند با کمترین دیالوگ، شخصیت‌هایی ملموس و باور پذیر را رو در روی تماشاگرش قرار دهد. همه وقایع و مکان‌ها برای تماشاگر نا آشناست به ویژه سبعیت شخصیت‌ها که فیلم در پرداخت آن مطلقاً از محافظه کاری مرسوم هالیوود پیروی نمی‌کند و به طرزی غیر قابل باور خشونت ذاتی شخصیت‌هایش را به نمایش می‌گذارد، اما همه چیزهایی که تماشاگر شاید پیش تر مشابه آن را ندیده، این جا بسیار آشنا و ملموس به نظر می‌رسد. آپوکالیپتو اهمیت و اعتبارش را از خلق جهان آخرالزمانی ای می‌یابد که به راحتی تماشاگر – عام و خاص – را در طول بیش از دو ساعت جذب می‌کند و پیش می‌برد. باز هم مل گیبسون از هیچ بهترین‌ها رو ساخت، مل گیبسون کارگردانی بی نظیر است و هیچوقت از بزرگترین‌ها در کارهایش استفاده نمی‌کند و همیشه از کوچکترین بازیگران بهترین فیلم‌ها را می‌سازد.

کمپانی فیلمسازی گیبسون( آیکون)

کمپانی آیکن پروداکشن یک کمپانی مستقل آمریکایی برای تولید فیلم است که در ماه آگوست سال ۱۹۸۹ به وسیله بازیگر و کارگردان مشهور آمریکایی، مل گیبسون و همکار استرالیایی اش بروس دیوی که تهیه کننده می‌باشد تاسیس شد. عوامل اجرایی کمپانی آیکن پروداکشن به ترتیب مل گیبسون به عنوان رئیس کمپانی، بروس دیوی به عنوان رئیس هیئت مدیره و دیگر عوامل مارک گودر، ویکی کریستینسون، دیوید میرکورت، اریل ونزیانو و البته تهیه کننده استیفن مک ایویتی که سال هاست در این کمپانی مشغول به کار است.این کمپانی وقتی تاسیس شد که مل گیبسون برای پخش و برخی مسائل مالی فیلم هملت در سال ۱۹۹۰ با مشکل مواجه شد. بنا به گفته بروس دیوی، مل گیبسون در صدد ساختن فیلم هملت بود و به فردی نیاز داشت که به همراه او روی فیلم سرمایه‌گذاری کند و به قول او خیلی سخت است که در مدت زمان کوتاهی کسی را پیدا کنی که برای ساختن فیلم به تو سرمایه دهد. و در این شرایط بود که من به او گفتم که اگر می‌خواهد این فیلم ساخته شود باید شخصی با پول و سرمایه وارد کار شود و بعد از گفتگو با مل گیبسون به اتفاق نظر رسیدیم و وارد کار شدم.

برخلاف بیشتر کمپانی‌های مستقل دیگر، کمپانی آیکن پروداکشن از داخل سرمایه‌گذاری کرد بر روی هزینه‌های بسته بندی آثار و اکثر پیشرفت‌هایش آن هم عمدتاً توسط مل گیبسون که دستور داد نظارت هوشمندانه بر پروژه‌ها در میان تمام تولیدات حفظ شود. کارگردان فیلم سفر فلیسیا ادم ایگویان از آزادی و استقلال موسس این کمپانی، مل گیبسون و همچنین ریسک پذیری او تعریف و تمجید کرد و درباره او این طور گفت که رویای مل این بود که روزی یک استودیوی مستقل داشته باشد و فیلم‌هایش را بدون تداخل و مزاحمت‌های دیگر استودیوها بسازد که به این آرزو رسید و او در ادامه گفت که گیبسون در استفاده کردن از وضعیت شهرتش برای تاسیس یک کمپانی واقعاً با دوام و ماندنی بسیار توانا بوده‌است و همچنین کمپانی او در ریسک پذیری تواناست که دیگر استودیوها این توانایی را ندارند.

کمپانی آیکن پروداکشن علاوه بر امریکا در بریتانیا و استرالیا به عنوان کمپانی همکار به تولید و پخش فیلم پرداخت. گذشته از این، این کمپانی مالک بیش از ۲۵۰ عنوان فیلم می‌باشد. در سال ۲۰۰۸ کمپانی آیکن پروداکشن برای اولین بار به وسیله خریداری بزرگترین توزیع کننده مستقل فیلم و سینمای خانگی استرالیا در یک نمایشگاه تجاری شرکت کرد. در بریتانیا واسترالیا DVDهای این کمپانی معمولاً به وسیله کمپانی برادران وارنر توزیع می‌شود گرچه در بریتانیا DVDها معمولاً به وسیله MGM Home Entertainment منتشر می‌شوند. فیلم‌های کمپانی آیکن پروداکشن هم اکنون به صورت DVD و BLU-RAY DISC و HD VMD توزیع می‌شوند.

بعد از موفقیت مالی فیلم مصائب مسیح اشارات زیادی در توانایی کمپانی آیکن پروداکشن برای فعالیت کردن به عنوان یک مینی استودیو وجود داشت هر چند که بروس دیوی اعلام کرد: بعد از تمام این کارها و موفقیت‌ها تنها چیزی که من و مل می‌خواهیم این است که ما یک استودیو شویم. ما نمی‌خواهیم که در صدر پرفروش ترین‌ها باشیم بلکه می‌خواهیم یک استودیوی کاملاً مستقل باشیم.مل گیبسون در مورد انتخاب نام این کمپانی این گونه توضیح داد که انتخاب نام آیکن به این دلیل بود که آیکن در زبان یونانی به معنای تصویر(image) است و این اسم از یک کتاب گرفته شده‌است و در مورد لوگوی این کمپانی که به صورت تصویری از مریم مقدس مادر حضرت عیسی در سایز کوچک طراحی شده‌است.برخی از فیلم‌هایی که از طریق این کمپانی به نمایش گذاشته شدازاین قراراست:هملت (۱۹۹۰).همیشه جوان (۱۹۹۲).مرد بدون چهره (۱۹۹۳).هوابرد (۱۹۹۳).ماوریک (۱۹۹۴).معشوق ابدی (۱۹۹۴).شجاع دل (۱۹۹۵).آنا کارنینا (۱۹۹۷).۱۸۷ (۱۹۹۷).افسانه پری (۱۹۹۷).یک شوهر ایده‌آل (۱۹۹۹).جنایتکار نجیب و معمولی (۱۹۹۹).سفر فلیسیا (۱۹۹۹).باز پرداخت (۱۹۹۹).هتل میلیون دلاری (۲۰۰۰).برای این کودک دعا کنید (۲۰۰۰).آنچه زنان می‌خواهند (۲۰۰۰).خالق معجزه (۲۰۰۰).ما سرباز بودیم (۲۰۰۲).کاراگاه آوازه خوان (۲۰۰۳).مصائب مسیح (۲۰۰۴).پاپارازی (۲۰۰۴).لئونارد کوهن:من مرد تو هستم (۲۰۰۵).آپوکالیپتو (۲۰۰۶).افسانه و سیگار (۲۰۰۷).پلی به ترابیتیا (۲۰۰۷).آبشار فرشتگان (۲۰۰۷).پروانه‌ای روی چرخ (۲۰۰۷).بالون سیاه (۲۰۰۸).زور (۲۰۰۹).مری و مکس (۲۰۰۹).هجوم (۲۰۰۹).خلقت (۲۰۱۰).لبه تاریکی (۲۰۱۰).رامونا و بیزز (۲۰۱۰).کاریولانس (۲۰۱۱).مکس دیوانه (۲۰۱۱).

او در عرصه بازیگری بعد از حدود هشت سال که در فیلمی بازی نکرده بود در فیلم زیبای لبه تاریکی بازی کرد که در سال ۲۰۱۰ اکران شد. وی همچنین در فیلم سگ آبی به کارگردانیجودی فاستر بازی کرده‌است که اکران آن در سال ۲۰۱۱ بود و در کنار این پروژه در فیلم بیگانه را بگیر به ایفای نقش پرداخته‌است. او علاوه بر این دو فیلم که اکران آن‌ها تمام شده است در فیلم‌های دیگری از جمله خماری ۲ قرار بود که به ایفای نقش بپردازد اما این امر میسر نشد و او در این فیلم بازی نکرد.

اولین فیلمی که احتمال داشت توسط این کارگردان ساخته شود فیلمی در زندان خشن Ignacio Allende در وارکروز مکزیک بود. او بدین منظور از این زندان دیدن کرد که با اعتراض گسترده‌ای توسط مردم شهر وارکروز مکزیک به علت انتقال این زندانیان به زندانی دیگر روبرو شد. که در نهایت باید گفت که این فیلم که نام آن بیگانه را بگیر می‌باشد توسط وی کارگردانی نشد و مل گیبسون کار بازیگری، تهیه کنندگی و نویسندگی این فیلم را بر عهده گرفت. علاوه بر این کار وی پروژه عظیم دیگری در دست ساخت دارد به نام عصر وایکینگ‌ها. مل گیبسون در مورد این فیلم می‌گوید که من از زمانی که وارد سینما شدم در پی ساختن فیلمی در مورد وایکینگ‌ها بودم. این فیلم قرار است با هنرمندی ستاره مشهور هالیوودلئوناردو دی کاپریو ساخته شود. داستان این فیلم در مورد یورش و حمله واکینگ‌های معروف به خاک بریتانیا در قرن نهم میلادی است. وی در این فیلم قصد دارد که دوباره به مانند دو فیلم اخیر خود با زبان معتلق به همان دوران و همراه با زیرنویس انگلیسی فیلم را عرضه کند.

مل گیبسون از سال ۲۰۱۰ که دوباره به دنیای بازیگری بازگشت تا کنون در سه فیلم زیبای لبه تاریکی، سگ آبی و بیگانه را بگیر به ایفای نقش پرداخته است. و به زودی هم سه فیلم جدید وی به روی پردهٔ سینماها خواهد رفت. و نکتهٔ جالب توجه در مورد فیلمهای جدید او این است که بازیگری که تا کنون در تمام فیلمهایش نقش مثبت داشته است در دو فیلم از این فیلم‌ها نقشی کاملاً منفی خواهد داشت.

اولین فیلمی که این ستارهٔ سینما در آن به ایفای نقش پرداخته است فیلم هیجانی ماچته می‌کشد می‌باشد که قسمت دوم فیلم ماچته است. این فیلم کاملاً اکشن می‌باشد و مل گیبسون در این فیلم نقش لوتر واز که یک دلال اسلحه می‌باشد را بازی می‌کند و با ماچته که دنی ترگو نقش آن را بازی می‌کند به مبارزه می‌پردازد. در این فیلم بازیگران دیگری چونآنتونیو باندراس، کوبا گودینگ، جسیکا آلبا، لیدی گاگا، چارلی شین و ... به ایفای نقش پرداخته‌اند. ساخت این فیلم تمام شده است و در ۱۱ اکتبر ۲۰۱۳ برای اکران به روی پردهٔ سینماها خواهد رفت.

دومین فیلم وی قسمت چهارم از سری فیلمهای جذاب و دیدنی مکس دیوانه می‌باشد که وی در سه قسمت قبلی این فیلم در نقش مکس راکتنسکی به ایفای نقش پرداخته است. اما تفاوتی که این قسمت با سه قسمت قبلی دارد این است که مل گیبسون دیگر در نقش مکس راکتنسکی که نقش اصلی فیلم بود بازی نخواهد کرد و این نقش به تام هاردیواگذار شده است که به همراه چارلیز ترون بازیگران اصلی این فیلم هستند. مل گیبسون این نقش را به دلایل مختلفی نپذیرفت. و به همین خاطر جورج میلر کارگردان این فیلم که به شدت اصرار داشت مل گیبسون در این فیلم بازی کند نقش دیگری به او داد که البته نقشی کوتاه و افتخاری می‌باشد. این فیلم هم اکنون در مرحلهٔ پس از تولید می‌باشد و به زودی اکران خواهد شد.

و اما سومین فیلم وی که مهمترین فیلمی است که قرار است وی درآن به ایفای نقش بپردازد قسمت سوم فیلم اکشن، هیجانی و پر فروش یک بارمصرف‌ها می‌باشد که به گفتهٔ برخی‌ها این فیلم می‌تواند نام مل گیبسون را در سینما دوباره بر سر زبان‌ها بیندازد. این فیلم ابتدا بنا به در خواست سیلوستر استالونه که از دوستان صمیمی مل گیبسون می‌باشد قرار بود توسط مل گیبسون کارگردانی شود اما پس از اینکه او این تقاضا را رد کرد سیلوستر استالونه به این فکر افتاد که مل گیبسون در این فیلم به ایفای نقش بپردازد و به همین منظور اصلی ترین نقش منفی فیلم که کنرد استون بنکز می‌باشد را به وی پیشنهاد داد و مل گیبسون آن نقش را پذیرفت. و بنا به توصیهٔ سیلوستر استالونه برای اجرای هر چه بهتر این نقش هم اکنون در حال آماده کردن بدن خود می‌باشد. در این فیلم علاوه بر سیلوستر استالونه و مل گیبسون به مانند دو قسمت قبل بازیگران سر شناسی چون جیسون استاتهام، آرنولد شوارتزنگر، هریسون فورد، آنتونیو باندراس، جت لی و ... به ایفای نقش خواهند پرداخت. داستان فیلم هم درباره رویارویی گروه یک‌بارمصرف‌ها به رهبری بارنی راسسیلوستر استالونه با بنیان‌گذار و رهبر اصلی گروه یک‌بارمصرف‌ها، به نام کنرد استون‌بنکز (مل گیبسون) خواهد بود.بانی راس در قدیم مجبور شد تا کنرد استون‌بنکز را به خاطر فعالیتهای ظالمانه‌اش از بین ببرد اما استون‌بنکز جان سالم بدر می‌برد و اکنون بازگشته است تا گروهی که خود آن را پایه‌گذاری کرده بود یک‌بارمصرف‌ها را نابود کند. این فیلم که دنباله‌ای بر سری فیلم‌های یک‌بارمصرف‌های ۱ و ۲ است، در ۱۵ آگوست ۲۰۱۴ اکران خواهد شد. فیلم‌برداری فیلم هم اکنون در بلغارستان آغاز شده است.

جوایز و افتخارات مل گیبسون

مل گیبسون بزرگ علاوه بربردن ده‌ها جایزه مختلف از بزرگترین جشنواره‌های دنیا جوایز و افتخارات بزرگ دیگری کسب کرده‌است که برخی از آن‌ها را معرفی می‌کنیم:

  • ·         بالاترین نشان افتخار استرالیا (ao) را در سال ۱۹۹۷ بدست آورد. او در ۲۵ ژوئیه ۱۹۹۷ به عنوان صاحب افتخاری جایزه AO به خاطر خدماتش به صنعت فیلم استرالیا نامیده شد. این جایزه که بالاترین و مهمترین جایزه استرالیا است فقط به شهروندان استرالیایی داده می‌شود و به همین دلیل این جایزه برای مل گیبسون که شهروند استرالیا نمی‌باشد افتخاری بود.
  • ·         او درسال‌های پی در پی ۱۹۹۰ و ۱۹۹۱ از سوی مجله آمریکایی مردم به عنوان یکی از ۵۰ مرد زیبای جهان شناخته شد.
  • ·         وی همچنین در سال ۱۹۹۶ از سوی مجله آمریکایی مردم برای سومین بار به عنوان یکی از ۵۰ مرد زیبای جهان شناخته شد.
  • ·         گیبسون در اکتبر سال ۱۹۹۷ مقام دوازدهم رادر مجله امپایر چاپ انگلستان در لیست صد ستاره جاودان تاریخ سینما بدست آورد.
  • ·         در سال ۲۰۰۴، مجله فوربس آمریکا او را به عنوان قدرتمندترین شخص جهان و متنفذترین ستاره صنعت سینمای آمریکا معرفی کرد. گیبسون در پی موفقیت خیره کننده فیلم مصایب مسیح بدل به قدرتمندترین و بانفوذ ترین بازیگر هالیوود و به عنوان یکی از پولدارترین چهره‌های سینمای آمریکا انتخاب شد و هنوز هم این تأثیرگذاری را از دست نداده‌است. نشریه فوربس برای تعیین افراد تأثیرگذار در فهرست خویش مجموعه‌ای از عوامل مهم همانند درآمدها، میزان مطالب منتشره در نشریات و حجم حضور شخص در شبکه اینترنت و سایتهای مختلف آن را اندازه‌گیری می‌کند و با ترکیب این عوامل چهره‌های قدرتمند را برمی گزیند.
  • ·         در سال ۲۰۰۴ مجله تایم مل گیبسون و مایکل مور را به عنوان مردان سال ۲۰۰۴ انتخاب کرد.
  • ·         در سال ۱۹۸۵ از سوی مجله مردم به عنوان اولین مرد سکسی زنده انتخاب شد.
  • ·         اوهمچنین توسط مجله امپراتوری در سال ۱۹۹۵ به عنوان یکی از سکسی ترین ستاره‌ها در تاریخ سینما در لیست ۱۰۰ ستاره سکسی سینما برگزیده شد.
  • ·         در رده بندی ۱۰۰ بازیگر بزرگ سینما توسط مجله معتبر پره میر در سال ۲۰۰۳، گیبسون در رده هفدهم قرار گرفت.
  • ·         گیبسون به عنوان چهل و هشتمین بازیگر بزرگ تاریخ سینما از طرف مجله اینترتینمنت ویکلی انتخاب شده‌است.
  • ·         گیبسون از محبوب ترین بازیگران حال حاضر هالیوود و سینمای استرالیاست. وی بارها جایزه محبوب ترین بازیگر مرد را از آن خود کرده‌است.
  • ·         مل گیبسون این هنرپیشه و کارگردان موفق سینما به همراه وارن بیتی، کلینت ایستوود، رابرت ردفورد، ریچارد آتن بورو و کوین کاستنر، ششمین بازیگری است که اسکار بهترین کارگردانی را به دست آورده‌است. این شش ستاره در دنیا بیشتر به بازیگری مشهور هستند.
  • ·         «مل گیبسون» نخستین بازیگری است که در استرالیا برای یک فیلم، یک میلیون دلار دستمزد گرفته‌است.
  • ·         دریافت دکترای افتخاری از دانشگاه Loyola Marymount لس آنجلس و همچنین سخن ران جشن فارغ‌التحصیلی دانشجویان دوره لیسانس در آن دانشگاه در سال ۲۰۰۳.
  • ·         در سال ۲۰۰۴ بنا به گزارش هالیوود به عنوان مبتکر سال انتخاب شد.
  • ·         انتخاب به عنوان عضو افتخاری بخش هنرهای نمایشی دانشگاه Limkokwing مالزی در سال ۲۰۰۷.
  • ·         نقش او به عنوان مکس راکتنسکی دیوانه در سری فیلم‌های مکس دیوانه در لیست ۱۰۰ شخصیت بزرگ فیلم در تمام تاریخ توسط مجله پره میر رتبه هفتاد و هشتم را به دست آورد.
  • ·         فیلم شجاع دل او در لیست ۱۰۰ فیلم امید بخش و تاثیر گذار تمام دوران از موسسه فیلم آمریکا رتبه شصت و دوم را به دست آورد.
  • ·         در دو سال ۱۹۹۶ و ۲۰۰۳ در راگیری Harris به عنوان ستاره محبوب فیلمهای آمریکا برگزیده شد.
  • ·         او بر اساس رای گیری که به وسیله Garris Interactive در ۲۱ ژانویه ۲۰۰۶ در آمریکا انجام شد به عنوان یکی از هفت ستاره محبوب سینما انتخاب شد.
  • ·         گیبسون درلیست ۱۰۰ فرد قدرتمند جهان توسط مجله معتبر پره میر در سال ۲۰۰۲ به عنوان هفدهمین نفر و در سال ۲۰۰۳ به عنوان پانزدهمین نفر قدرتمند جهان در این لیست قرار گرفت. او در لیست ۵۰ فرد قدرتمند جهان توسط همین مجله معتبر در سال ۲۰۰۴ به عنوان دهمین نفر و در سال ۲۰۰۵ به عنوان پانزدهمین نفر و در سال ۲۰۰۶ به عنوان هفدهمین نفرقدرتمند جهان در این لیست قرار گرفت.
  • ·         گیبسون همچنین در لیست قدرتمندترین بازیگران جهان که توسط مجله پره میر در سال ۲۰۰۴ منتشر شد در صدر قرار گرفت و بالاترین رتبه و جایگاه اول را به دست آورد و به عنوانقدرتمندترین بازیگر جهان شناخته شد.
  • ·         در رای گیری که توسط website Beliefnet.com در اکتبر۲۰۰۷ انجام شد گیبسون به عنوان قدرتمندترین مسیحی هالیوود برگزیده شد.
تعداد بازدید از این مطلب: 6863
موضوعات مرتبط: سینمای دینی , سینمای غرب , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

پنج شنبه 20 آذر 1393 ساعت : 9:11 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
درباره ی (لیام نیسون)
نظرات

 مروری کوتاه بر زندگی(لیام نسیون)

وبررسی 3 فیلم از آخرین نقشهای  او

         (همراه بامصاحبه ودانلود تریلر تیکن 3)

                           گردآوری و تدوین:مهردادمیخبر

»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»

منابع:

ویکیپدیا

سایت :نقدفارسی

http/www.zoomit.ir.

ttp://www.momtaznews.com

سایت: آپارات

http://www.moviehappens.com 

جام جم آنلاین

*********************************************************************

 

تاریخ تولد  :
  • 7/
  •  
  • June /
  •  
  • 1952
مصادف با  :
  • 17/
  •  
  • خرداد /
  •  
  • 1331
محل تولد  : بالیمنا - آنتریم - ایرلند شمالی
تاهل  :

مجرد - ازدواج با "ناتاشا ریچاردسون"(فوت شده) بین سال های 1994 تا 2009 و دارای 2 فرزند

 

جوایز 
  : (10 برد ) - (19 کاندید )
 

 

 

بیوگرافی لیام نیسون08 the grayy 300x161 10 فیلم برتر لیام نیسون به انتخاب Rotten Tomatoes

بیوگرافی:

لیام نیسون در 7 جون 1952 در شهر بالیمنا واقع در ایرلند شمالی در انگلستان بدنیا آمد . او مدت زمان زیادی را به عنوان معلم در کالج (سنت مری) در نیوکاسل فعالیت کرده . با این همه ، در سال 1976 او در تئاتر نمایشی (بلفست) حضور یافت و اولین فعالیت حرفه ای اش را در نمایش (مردم برخواسته) به ثبت رساند . نیسون بعد از 2 سال به تئاتر (دابلین ابی) پیوست ، جایی که در آنجا نقش های کلاسیک بازی میکرد . در آنجا بود که نظر کارگردانی به نام جان بورمن را جلب کرد و در فیلم (اکسکلیبور) محصول 1981 نقش سر گوین را به او داد . این نقش اولین کار سینمایی وی بود .

07 the bounty 300x200 10 فیلم برتر لیام نیسون به انتخاب Rotten Tomatoes2 300x163 10 فیلم برتر لیام نیسون به انتخاب Rotten Tomatoes

نیسون در دهه 80 میلادی در تعداد زیادی فیلم و سریال های انگلیسی حضور یافت . فیلم هایی نظیر (انعام) محصول 1984 ، (زن با دوام) محصول 1984 ، (ماموریت) محصول 1986 و همینطور (قطعه موسیقی دو نفره) محصول 1986 . اما همه ی این ها قبل از آن بود که او پا به هالیوود بگذارد و توجه جهانی را جلب کند . او در فیلمهایی نظیر (مظنون) محصول 1987 ، (مادر خوب) محصول 1988 و (روح های با ارزش) محصول 1988 و (رضایت) محصول 1988 نقش آفرینی کرد . اما فیلمی که او را در دنیا مطرح کرد ، فیلم (مرد تاریک) محصول 1990 و ساخته ی سم ریمی بود . بعد از آن نیسون در فیلم های (تحت نظر) محصول 1991 ، ایتن (1993) ، (زن ها و شوهر ها) محصول 1992 ساخته ی وودی آلن و در نهایت توسط استیون اسپیلبرگ برای نقش اسکار شیندلر در فیلم (لیست شیندلر) محصول 1993 انتخاب می شود . او بخاطر این نقش نامزد جایزه هایی نظیر بفتا و گلدن گلوب در بخش بهترین بازیگر مرد شد .

او در سال 1993 اولین نمایشش را با عنوان (آنا کریستی) ساخت . این نمایشنامه با همکاری ناتاشا ریچاردسون همسر آینده اش بود . سال بعد ، این دو نقش مقابل جودی فاستر را در فیلم (نل) محصول 1994 را بازی کردند و در ماه جولای همان سال با یکدیگر ازدواج کردند . پس از آن او در فیلم های (راب روی) محصول 1995 و (مایکل کولینز) محصول 1996 ، (جنگ ستارگان 1 : تهدید فانتوم ) محصول 1999 در نقش کوی-گان جین ، (کینسی) محصول 2004 ، نقش راز آلود دوکارد در ( آغاز بتمن ) ساخته ی کریستوفر نولان در سال 2005 و صدا گزاری اصلان در فیلم ( ماجراهای نارنیا : شیر ، جادوگر و کمد لباس) فعالیت نمود .

نیسون از سال 2008 با فیلم (گرفته شده) بیشتر به سمت و سوی سبک اکشن رفت . فیلمی پرفروش درباره ی یک افسر بازنشسته سازمان سیا که میخواهد دخترش را از دست مزدوران نجات دهد . کمتر از دو ماه پس از عرضه ی این فیلم ریچاردسون ، همسر نیسون ، در هنگام انجام ورزش اسکی دچار صانحه میشود از ناحیه سر دچار آسیب دیدگی میشود . او پس از چند روز فوت کرد . نیسون یکسال بعد از این ماجرا در دو فیلم پرفروش نقش آفرینی کرد . فیلم هایی نظیر : (برخورد تایتان ها) محصول 2010 و (گروه الف) محصول 2010 . و با فیلم هایی نظیر (ناشناس) محصول 2011 ،  (خاکستری) محصول 2011 ، (کشتی جنگی) محصول 2012 و (خشم تایتان ها) محصول 2012 به ژانر اکشن بازگشت .

03 Kinsey 300x198 10 فیلم برتر لیام نیسون به انتخاب Rotten Tomatoes

درادامه این مطلب مروری داریم بر 3 فیلم از آخرین بازیهای لیان نیسون.

05 excalibur 1981 300x168 10 فیلم برتر لیام نیسون به انتخاب Rotten Tomatoes

 

 04 batman begins 2005 63 g 300x197 10 فیلم برتر لیام نیسون به انتخاب Rotten Tomatoes

فیلمشناسی:

******************************************************************************************************************

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

معرفی و بررسی3فیلم ازآخرین فیلمهای نیسون

1-(بی وقفه)
نویسندگی این فیلم را “کریستوفر روچ” بە همراه  “جان دبلیو ریچاردسون” برعهده دارد.در این فیلم “بیل مارکس” با بازی “لیام نیسون” در نقش یک مارشال خطوط هوایی بازنشسته خواهد بود کە قصد دارد از نیویورک بە لندن با هواپیمایی با حضور ۲۰۰ مسافر سفر کند اما این سفر یک سفر معمولی و عادی نیست و اتفاقات خاصی را بە همراه دارد.

در ارتفاع ۴۰ هزار پایی بین اقیانوس های هواپیما توسط گروگانگیر ها ربوده می گردد و آنها در خواست ۱۵۰ میلیون دلار میکنند تا هر ۲۰ دقیقه یکی از مسافران را نکشند و از آنجایی کە هواپیما سوخت بسیاری را حمل می کند گروگانگیرها از لحاظ زمان مشکلی ندارند اما امروز این هواپیما یک مسافر ویژه دارد با نام “بیل مارکس” کە هیچ دلهره ای از این گروگانگیرها ندارد و با تمام وجود سعی دارد تمامی مسافران را نجات دهد. کارگردانی این فیلم را “جوما کالت سرا” برعهده دارد کە پیش از این در فیلم موفق” ناشناس” با ” لیام نیسون” همکاری داشته است.از دیگر بازیگران این فیلم می توان بە : “جولین مور”، ” میشل داکری”و ” اسکات مکنایری” اشاره کرد.نقدی رابر این اثر در مطلب زیر میخوانید:

 منتقد:جیمز برادینلی

 

اگر فیلمنامه‌ای از آلفرد هیچکاک را به دست مایکل بِی بسپرید نتیجه کار اتفاقی شبیه به «بدون توقف» می‌شود. این فیلم در عین داشتن توانایی کافی برای سرگرم کردن مخاطب، طوری ساخته شده که مخاطب از لذت بردن از آن احساس عذاب وجدان می‌کند. یکی از نتایج آن اتفاق مذکور این است که «بدون توقف» چند ساعت پر تعلیق در پیش روی بیننده قرار می‌دهد صرفا برای اینکه سر حد ساده لوحی اش را بسنجد. این فیلم را باید در دسته فیلمهای جذاب عذاب آور قرار داد، که هرچند دوست ندارید دوست داشته باشید باز هم دوستش دارید. برای آنان که با تماشای فیلمهای اکشن لیام نیسون (مانند «ربوده شده»، «ربوده شده 2»، «خاکستری»، ...) طرفدارش شده اند باید بگویم که این فیلم هم یکی دیگر از آن دست فیلمهاست و به هر آنچه وعده بدهد عمل میکند.

Non Stopبیل مارکس (نیسون) یک مارشال نیروی هوایی فدرالورشکسته و الکلی است که زندگی اش در حال فروپاشیدن است. بیل در آخرین سفر هوایی اش به مقصد لندن بر فراز اقیانوس اطلس با موقعیتی تروریستی مواجه می‌شود. شخصی بی نام از طریق ایمیل به او پیامی می‌فرستد و در آن تهدید می‌کند که اگر 150 میلیون دلار به حسابی واریز نشود، هر 20 دقیقه یک نفر از هواپیما کشته خواهد شد. در ابتدا بیل نمی داند در پاسخ به این پیام چه عکس العملی نشان دهد. این موضوع را با همکار مارشالش جک هموند (با بازی انسون مونت) در میان می‌گذارد و به خلبان و مهماندار هواپیما (نانسی، با بازی میشل داکری) Non Stopاطلاع می‌دهد. زمان مقرر می‌گذرد و با پیدا شدن سر و کله یک نفر بیل مجبور می‌شود موقعیت را جدی بگیرد. اما مشکلی وجود دارد: نقشه آن تروریست تنها به کسب پول هنگفت ختم نمی‌شود، بلکه در پی پاپوش سازی برای بیل است.

این فیلم هیجانی هواپیمایی چند نقطه قوت و ضعف آشکار دارد. از یک سو فضای محدود و شخصیت‌های انگشت شمار زمینه را برای یک فیلم هیجانی رازآلود کلاسیک فراهم می‌آورد. از سوی دیگر خیلی راحت اکشن آن ممکن است احمقانه جلوه دهد. «بدون توقف» در استفاده از Non Stopنکته اول بسیار موفق است اما به محدوده مورد دوم هم وارد می‌شود. با این حال به اندازه «مارها در هواپیما» هم احمقانه نمی‌شود. این فیلم بیشتر شبیه به «نیروی هوایی یک» اثر 1997 ولفگانگ پترسون با بازی هریسون فورد در نقش رئیس جمهور آمریکا است، هرچند به اندازه ی آن پیچ در پیچ نیست. داستان پر از حفره است و برخی کاملا واضح به چشم می‌آیند. جاومه کوله-سِرا (Jaume Collet-Serra) کارگردان اثر (که پیشتر نیز با نیسون در «ناشناس» همکاری داشته است) و فیلمنامه نویسانش به خوبی سعی کرده اند این حفره ها را پنهان کنند. تعداد کمی از مخاطبان با مواجهه با اتفاقاتی که در فیلم رخ می‌دهد احساس می‌کنند فریب خورده اند. شیه روایت داستان هم در ایجاد پیچش ها و تغییرات سهیم است، که باعث می‌شود بعضی از آنها باورپذیرتر به نظر برسند. شاید برخی این فیلم را هیچکاک پسند بپندارند، هرچند او هم یک بدبینی که تدریجا شخصیت‌هایش را به نابودی بکشاند را به صحنه‌های مبارزه برق آسا ترجیح می‌داد.

Non Stop

نیسون، که پیش از بازی در نقش شوالیه جِدای و دشمن بتمن شباهت چندانی به قهرمانان اکشن نداشت، حالا در دید مخاطبان به واسطه ظاهر شریف و اخلاقمداری اش برای این گونه نقشهای قهرمانی انتخابی مناسب جلوه می‌کند. حتی با وجود نقص‌های فراوان در شخصیت بیل (که الکلی و سیگاری است و عموما خوش برخورد نیست) باز هم به سرعت طرف او را می‌گیریم. بیشتر مسافران هواپیما بازیگران بینام هستند، به جز جولیان مور که نقش زنی که در صندلی کناری بیل نشسته را بازی می‌کند. دیگری هم میشل داکری (از سریال دانتون ابی) در نقش مهماندار هواپیما است. بینندگان تیزبین احتمالا لوپیتا نیونگو که Non Stopنامزد [برنده] اسکار شده است را در نقشی کوتاه به عنوان یک مهماندار دیگر تشخیص خواهند داد، که در این فیلم حدود سه خط دیالوگ دارد. با فرض اینکه او اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل را برای «12 سال بردگی» کسب کند، می‌توان مطمئن بود که در آینده دیگر او را در چنین نقشهای جزئی مشاهده نخواهیم کرد.

«بدون توقف» یک سرگرمی فراموش شدنی و دور ریختنی است. بیشتر شبیه هله هوله‌ی سینمایی است؛ به هنگام مصرف خوشمزه است اما پس از آن هیچ ارزش ماندگاری ندارد. این فیلم در میان مردم بازخورد خوبی داشته، و از آنجا که این روزها مردم لیام نیسون را به سادگی به عنوان یک قهرمان اکشن می‌پذیرند، به احتمال زیاد در گیشه‌ها نیز موفقیت خوبی کسب خواهد کرد. «بدون توقف» به مدت دو ساعت مفرح است، اما پس از یکی دو روز از یادها خواهد رفت.

منبع: سایت نقدفارسی(مترجم: سید مجتبی حسینی)
 
********************************************************************************

 

2-قدم زدن میان قبرها

کارگردان : Scott Frank

نویسنده : Scott Frank

بازیگران : Liam NeesonDan StevensDavid Harbour

برگرفته از رمان "قدم زدن ميان قبرها" به قلم: لورنس بِلاک

خلاصه داستان : داستان فیلم درباره مَت اِسکودر پلیس سابق اداره پلیس نیویورک است که اکنون بدون مجوز به عنوان بازجوی خصوصی فعالیت می‌کند. یک قاچاقچی هروئین از او می‌خواهد کسانی را که همسرش را ربوده و به قتل رسانده‌اند، پیدا کند. مَت با بی‌میلی می‌پذیرد، اما خیلی زود درمی‌یابد این آدم‌ها برای اولین بار نیست که مرتکب چنین جنایت وحشیانه‌ای شده‌اند و قطعا بار آخرشان هم نیست...

 

media/kunena/attachments/1598/AWalkAmongtheTombstones.jpg

منتقد: جیمز براردینلی 


پوچ گرا، عبوس، جدي، زن ستيز. اين‌ها تنها نمونه‌هايي از صفاتي هستند که مي‌توان با آن‌ها تريلرجديد ليام نيسون به نام، «قدم زدن ميان قبرها /A Walk Among the Tombstones» را توصيف نمود. عنوان فيلم چيزي بيشتر از يک سرنخ درباره لحن و نيت‌هاي آن را فاش مي‌کند. با اين حال « قدم زدن ميان قبرها» را نمي‌توان يک فيلم انتقامي متوسط رو به بالا ، که در آن آدم‌هاي خوب پيروز مي‌شوند و آدم‌هاي بد به کيفر اعمال خود مي‌رسند، در نظر گرفت. اين فيلم، که توسط اِسکات فِرانک نوشته و کارگرداني شده، درباره فريبندگي (يا شايد فريب) رستگاري است. کلاه هاي سفيد با خاکستر و دوده خاکستري مي‌شوند. تبه کارها افرادي ناراحت، بي رحم و فاسد هستند. اما قهرمان‌هاي داستان هم چندان بهتر از آن‌ها نيستند.

اگر از اين قبيل فيلم‌ها خوشتان مي‌آيد به سختي مي‌توانيد از اين بهتر را پيدا کنيد. فِرانک، که از جمله سناريوهاي قبلي وي مي‌توان به «دوباره مرده / Dead Again»، «شورتی را بکشید / Get Shorty»، «گزارش اقليت / Minority Report»، و «خارج از ديد / Out of Sight» اشاره کرد، خوب مي‌داند چه کار مي‌کند. کارگرداني او تنفر شديد بيننده را در زمان‌هاي مناسب بر مي‌انگيزد و تماشاي «قدم زدن ميان قبرها» مي‌تواند تجربه اي ناراحت کننده و حتي گاهاً ترسناک باشد. اين فيلم گردشي تفنني نيست، که در آن بيننده با ديدن قهرماني که صندلي به سمت دشمنانش پرتاب مي‌کند، سوت و هورا بکشد. اين يک « ربوده شده / Taken» ديگر نيست. فيلمنامه بسيار جدي است. تعداد بازيگرانش زياد نيستند- شايد به زور دو رقمي شوند- اما روش‌هاي شکنجه و کشتن زنان به قدري وحشيانه هستند که فرد نمي‌تواند با انجام کارهاي سرگرم کننده آن‌ها را فراموش کند. و اين‌ها همه قبل از اين هستند که فيلم خشونتي که عليه يک دختر ۱۴ ساله اعمال مي‌شود را نشانمان دهد. اما وقتي به تماشاي فيلمي درباره قاتل‌هاي سريالي و مرداني که آن‌ها را صيد مي‌کنند مي‌نشينيد، آيا انتظاري غير از اين‌ها را داريد؟ «سکوت بره‌ها / The Silence of the Lambs» فيلم برجسته اي بود اما آن نيز خشونت زيادي را نشان مي‌داد.

نيسون نقش مَت اِسکودر قهرمان ۱۷ رمان به قلم لورنس بِلاک رمان نويس جنايي را بازي مي‌کند؛ ۲۸ سال پيش جِف بِريجِز در فيلم «۸ ميليون راه براي مردن / 8 Million Ways to Die » نيز اين نقش را ايفا نمود. اِسکودر مأمور سابق اداره پليس نيويورک است، که در حال حاضر به صورت يک مأمور تحقيق بدون مجوز فعاليت مي‌کند. خاطراتِ رويدادي که او را مجبور به ترک نيروي پليس کرد مدام در ذهن او تداعي مي‌شوند. او به خاطر انجام اين مأموريت تقدير شده بود اما نمي‌تواند از خاطرات آن بگريزد. پيامدهاي اقداماتش در آن بعد از ظهر او را وادار کردند که به انجمن الکلي‌هاي گمنام بپيوندد و از آن زمان ديگر مست نکند. اما او از لحاظ روحي بدجوري داغان است و به چيزي نياز دارد که اين افکار پليد را از او دور کند. بنابراين سراغ پرونده‌هايي مي‌رود که هيچ فرد ديگري نزديکشان نمي‌شود، هر چقدر بيشتر دنبال رستگاري مي‌رود و بيشتر به آن نزديک مي‌شود، آن دست نيافتني‌تر مي‌شود. اگر دنبال يک پايان شاد هستيد، برويد «پاسداران کهکشان / Guardians of the Galaxy» را تماشا کنيد.

بعد از گذشت هشت سال از تغيير سبک زندگي‌اش، برادران کريستو به اِسکودر نزديک مي‌شوند. پيتر (با بازي بويد هالبروک) هنرمندي است که در انجمن الکلي‌هاي گمنام با اِسکودر آشنا شده است. کِني (با بازي دَن اِستيونس، که او را در سريال دانتون ابی ديده‌ايم) يک قاچاقچي مواد مخدر است که، همسرش اخيراً ربوده شده و بعد از اين که بر سر خونبها با رباينده‌ها چانه زده جنازه مثله شده همسرش را دريافت کرده است. کِني از اِسکودر مي‌خواهد که جاي آدم کش‌ها، يک جفت رواني به نام ري (با بازي ديويد هاربِر) و آلبِرت (با بازي آدام ديويد تامسون)، را پيدا کند تا او بتواند کاري که با همسرش کرده‌اند را با آن‌ها بکند. بعد از مدتي بي ميلي، اِسکودر موافقت مي‌کند و مي‌فهمد که آن‌ها نه تنها دو زن ديگر را نيز سلاخي کرده‌اند بلکه قصد دارند باز هم اين کار را انجام دهند.

«قدم زدن ميان قبرها» ضرباهنگ کندي دارد، گرچه سکانس‌هاي اکشن فيلم سعي مي‌کنند تا تنش کُند فيلم را جبران کنند. اين فيلم نوعي از نئونوآر است که به ندرت ديده مي‌شود چون اين نوع فيلم‌ها معمولاً براي مخاطب عام بيش از حد خشن و منزجر کننده هستند. برخي فيلم‌ها هستند که به خاطر هنرنمايي بازيگرانشان، جسارت و منحصر به فرد بودنشان تحسينشان مي‌کنيد ولي حاضر نيستيد دوباره آن‌ها را ببينيد. اين فيلم يکي از آن‌ها است. اِسکودر انعطاف ناپذير است و نيسون نقش او را بدون حتي يک لبخند بازي مي‌کند و به ما مي‌قبولاند که اين شخصيت حتي قادر نيست يک خاطره شاد را به ياد بياورد. تريلر فيلم شخصيت اِسکودر را چيزي شبيه به همزاد بِرايان ميلز (شخصيت نيسون در «ربوده شده / Taken») نشان مي‌دهد، اما در واقع تنها شباهت‌هاي واقعي اين دو اين است که چهره‌شان شبيه هم است و اين که هيچ کدام از استفاده از خشونت براي رسيدن به اهدافشان ابايي ندارند.

صرفاً در سطح روايي فيلم، سکسکه‌هايي ديده مي شود. فلاش بک‌هاي متعدد براي بيان جزئيات گذشته اِسکودر باعث قطع شدن جريان داستان مي‌شوند. در يکي از پيرنگ هاي فيلم احساس مي‌شود که پسر بچه اي به نام تی‌جِی (با بازي بِرايان آسترو بِرَدلی) در فيلم زورچپان شده است. قرار است که تی‌جی انسانيت پنهان اِسکودر را نشان دهد اما از قرار معلوم چنين اتفاقي نمي‌افتد. در نهايت، تصميم فِرانک به استفاده از صداي ضبط شده اي، که برنامه دوازده مرحله اي را در طول اوج فيلم مي‌خواند، متظاهرانه و گيج کننده است.

افراد زيادي هستند که نمي‌توانند اين فيلم را تماشا کنند. از نظر برخي ناراحت کننده است و من خيلي خوب اين نقطه نظر را درک مي‌کنم. از نظر من اشتياق فِرانک به رفتن به سوي تاريکي و ماندن در آنجا يکي از نقاط قوت فيلم است. اين فيلم درباره جنگجويي زخمي است که با مرگ روبرو مي‌شود و از اين که مرگ او را بربايد هراسي ندارد. «قدم زدن ميان قبرها» به خوبي تاريک‌ترين جنبه هاي شرايط انسان را مي‌شناسد. گرچه فيلم خشني است، اما اگر اهلش باشيد راضي‌تان مي‌کند.

منبع:سایت نقد فارسی(مترجم: محمدرضا سیلاوی)

********************************************************************************************** 

3-(ربوده شده 3)

 

تماشا کنید: اولین تریلر از فیلم سینمایی Taken 3 با حضور لیام نیسون منتشر شد
 

 لیام نیسون٬ که هم اکنون یک چهره‌ی شناخته‌شده و فوق‌ستاره ه در هالیوودمحسوب میشود همچون قسمتهای پیشین در قسمت سوم سری فیلم‌های معروف اکشن Taken نیزحضور پیدا  کرده است، این‌بار٬ او برای نجات خانواده‌ی خود نمی‌جنگد بلکه  داستان در باره‌ی انتقام است. خبر از ساخت قسمت سوم این فیلم تایید شد و واکنش‌های مثبت و منفی بسیاری را در پی داشت چراکه قسمت دوم این سری به خاطر سوژه‌ای کلیشه‌ای، مورد انتقاد شدید قرار گرفته بود. اما انتشار تریلر قسمت سوم موج مثبت بسیار خوبی را در پی داشت.

Taken-3-Liam

لیام نیسون در نقش مامور مخفی بازنشسته‌، برایان مایلز، این بار با چالش جدیدی روبه رو می‌شود. همسر وی در توطئه‌ای کشته می‌شود و مایلز متهم به قتل همسر خود می‌شود، در حالی که این یک پاپوش بیش نیست. در لحظه‌ی دستگیری٬ وی به سرعت از محل می‌گریزد و در پی قاتلین همسرش و همین‌طور محافظت از تنها دخترش می‌رود.

دانلود ویدیو

این فیلم با بازی لیام نیسون٬ فرانک دوتزلر٬ سم اسپرویل و دوگری اسکات همراه خواهد بود و الیور مگاتون کارگردانی این قسمت را برعهده دارد. Taken 3 در تاریخ ۸ ژانویه ۲۰۱۵ در سراسر دنیا اکران خواهد شد.

مصاحبه ای با نیسون پس از اکران (تیکن2)

*************************************

سری فيلمهای ربوده شده، ليام نيسون را تبديل به يك بازيگر درجه يك كرد و او پس از آن در فيلم‌هاي مطرح و پرخرج تازه‌اي بازي كرد كه شايد تا قبل از موفقيت ربوده‌شده احتمال حضور وي در آنها بسيار كم بود.

نيسون در چند سال اخير در كشتي جنگي، شواليه تاريكي برمي‌خيزد، خاكستري و ناشناس بازي كرده است و اين روزها قسمت سوم ربوده‌شده را با موفقيت بالاي مالي روي پرده سينماهاي جهان دارد. سال قبل بدنبال فروش بالاي «ربوده‌شده 2»مصاحبه ای بااین سوپر استار انجام شد که مشروح آنرا در ذیل میخوانید:.

س:به عنوان يك ايرلندي، با مشكلات زيادي توانستيد بازيگر شويد و در آمريكا كار كنيد.

ج:ايرلندي‌بودنم برايم مشكلات زيادي به همراه نياورد، اما ورود به دنياي سينما و موفقيت در آن كار ساده‌اي نبود. اگر به هاليوود نگاه كنيد، بسياري از هنرمندان مطرح و سرشناس آن غيرآمريكايي هستند. به اعتقاد من، اين مهاجران خارجي و غيرآمريكايي بوده‌‌اند كه هاليوود را ساختند و باعث ادامه فعاليت آن شدند، اما ورود به دنياي بازيگري، مثل هر كار ديگري بسيار سخت بوده است. واقعيت اين است كه متقاضيان رشته بازيگري بسيار زياد هستند و وقتي تقاضا براي چيزي زياد مي‌شود، رقابت هم در آن رشته شديدتر مي‌شود. البته رقابت اين حس را دارد كه هميشه آنهايي كه مصمم‌تر و حرفه‌اي‌تر هستند باقي مي‌مانند. من هم مثل بسياري از همكاران ديگرم مجبور بودم سخت تلاش كنم تا موقعيت خاص خودم را كسب كنم. اگر امروز بازيگر موفقي هستم، اين موفقيت حاصل يك تلاش و فعاليت 30 ساله است.

س:با معيارهاي هاليوودي، شما هيچ‌وقت يك بازيگر خوش‌چهره و ستاره به حساب نمي‌آييد. به نظر شما جذاب بودن چه نقشي در كارنامه يك بازيگر دارد؟
ج:البته از آنجا كه بازيگر براي كار خود در وهله اول به چهره و صدا نياز دارد، طبيعي است كه از چهره‌اي (حداقل)‌ معمولي برخوردار باشد و به اصطلاح چهره‌اش زشت نباشد. اما خوش‌قيافه و جذاب بودن بازيگر فقط براي يكي دو سال اول حضور او در سينما، كاركرد و مصرف دارد. پس از آن، از يك‌سو چهره او براي تماشاچي تكراري مي‌شود و از سوي ديگر، بازيگران جوان‌تر و خوش‌چهره‌تري از راه مي‌رسند كه مي‌خواهند جاي او را بگيرند. به همين دليل، بازيگر بايد چيزي فراتر و بهتر از قيافه خوب داشته باشد تا بتواند در اين دنياي سرد و بيرحم سينما به فعاليتش ادامه بدهد. اين هم چيزي نيست جز استعداد بازيگري و توانايي براي ظاهر‌شدن در نقش كاراكترهاي متفاوت. بازيگران مولف هميشه ماندگار هستند، حتي در سنين پيري. داستين هافمن، رابرت دنيرو يا آل‌پاچينو را نگاه كنيد. با وجود سن بالا و پير‌شدن، آنها هنوز هم فيلم بازي مي‌كنند. حالا چند تا بازيگر خوش‌چهره مي‌خواهيد اسم ببرم كه يكي دو سال بعد از بازيگر‌شدن، به دست فراموشي سپرده شدند؟

س:راهي طولاني را در دنياي بازيگري طي كرده‌ايد. از كارهايي كه در آن حضور داشتيد راضي هستيد؟

ج:فكر نمي‌كنم هيچ بازيگري از كل كارهايي كه كرده خشنود و راضي باشد. همه ما به دليل شرايط خاص كاري (نياز به درآمد، آشنايي و رودربايستي با اين تهيه‌كننده يا آن كارگردان يا يك انتخاب غلط)‌ در فيلم‌هايي بازي كرده‌ايم كه بعدها از حضور در آنها احساس و ابراز پشيماني كرده‌ايم. بعضي وقت‌ها هم آدم‌ وقتي فيلمنامه را مي‌خواند، فكر مي‌كند حاصل كار چيز بسيار خوبي خواهد شد. ولي فيلم آماده‌شده آن چيزي نيست كه آدم فكرش را مي‌كرد. مجموع اين عوامل، باعث بازي در فيلم‌هايي مي‌شود كه آدم ترجيح مي‌دهد آنها را فراموش و درباره‌شان صحبت كند.

س:شما از اين نوع فيلم‌ها زياد در كارنامه‌تان داشته‌ايد؟

ج:الان حضورذهن ندارم كه چند تا از اين فيلم‌ها را بازي كرده‌ام. ولي در كل، از كارنامه سينمايي‌ام راضي‌ام و مي‌توانم بگويم تعداد فيلم‌هايي كه از آنها احساس رضايت مي‌كنم، بيشتر از فيلم‌هايي هستند كه شايد دوستشان نداشته باشم. راستي، يك نكته را هم اضافه كنم. بعضي وقت‌ها عكس اين حالت هم اتفاق مي‌افتد و شما در فيلمي بازي مي‌كنيد كه اميدي به موفقيت آن نداريد و ناگهان مي‌بينيد همه‌چيز عكس آن است. براي مثال، وقتي قسمت اول ربوده‌شده را بازي مي‌كردم و حتي زماني كه آماده نمايش شد، فكر مي‌كردم اين فيلم هيچ‌وقت رنگ پرده سينماها را نمي‌بيند و مستقيما راهي بازار ويدئو خواهد شد! اما در كمال تعجب، اين فيلم تبديل به يكي از موفق‌ترين كارهاي كارنامه سينمايي‌ام شد و مسير كار حرفه‌اي‌ام را تغيير داد.

س:پس تبديل‌شدن‌تان به يك قهرمان اكشن كاملا اتفاقي و پيش‌بيني نشده بود؟

ج:دقيقا! خودم كاراكتر برايان ميلز را در اين فيلم دوست دارم. او شباهت زيادي به قهرمانان اكشن فيلم‌هاي حادثه‌اي مشابه ندارد. ميلز، مردي ميانسال و در آستانه بازنشستگي است كه مجبور مي‌شود از مهارت‌هاي حرفه‌اي و كاري خود ـ در يك سازمان ضدجاسوسي ـ‌ كمك بگيرد تا يك مشكل خانوادگي و شخصي را حل كند. براي بازي در اين نقش زحمت زيادي ‌كشيدم و تمرين‌هاي بدني و مهارتي زيادي انجام دادم. خوشبختانه با موفقيت مالي و انتقادي فيلم، پاداش خوبي هم براي كارم گرفتم.

س:اگر اين موفقيت اتفاقي نبود، باز هم در فيلم‌هاي اكشن از اين دست بازي مي‌كرديد؟

ج:كسي نمي‌تواند آينده و احتمالات آن را پيش‌بيني كند. چه كسي مي‌تواند بگويد اين يا آن بازيگر در طول دوران حرفه‌اي كار خود، چه كارهايي را بايد انجام دهد تا به موفقيت بيشتر و بالاتري برسد؟ عوامل متعددي باعث موفقيت يا عدم موفقيت يك فيلم مي‌شوند و ما در اين رابطه هيچ كاري نمي‌توانيم انجام دهيم. ما نظاره‌گراني هستيم كه سعي مي‌كنيم از موقعيت‌هاي خوبي كه پديد مي‌آيد، نهايت استفاده را ببريم.

س:وقتي مشغول بازي در فيلم نيستيد، اوقات خود را چگونه مي‌گذرانيد؟

ج:مطالعه مي‌كنم و در جمع خانواده هستم. خانواده برايم مهم‌ترين چيز است و هيچ‌چيز نمي‌تواند جايگزين آن شود. از كودكي ياد گرفتم به مفهوم خانواده احترام بگذارم و براي حفظ همبستگي دروني آن تلاش كنم. شما همه كار براي بچه‌هايتان مي‌كنيد تا بهتر بزرگ‌ شوند. شما وقتي خانواده داريد، خيالتان راحت است و مي‌دانيد بزرگ‌ترين پشتيبان دنيا را در كنار خود داريد. حتي فيلم‌هاي اكشني هم كه بازي كرده‌ام، از خانواده و نياز به متحد و در كنار هم بودن صحبت مي‌كنند و اين عنصر در قصه آنها نقش مهمي ايفا مي‌كند.

س:از اين كه از شما به عنوان يك قهرمان اكشن اسم مي‌برند، راضي و خشنود هستيد؟

ج:القاب چيزهايي است كه رسانه‌ها و منتقدان سينمايي به بازيگران مي‌دهند و كاري در اين رابطه نمي‌توان انجام داد. برايم خيلي مهم نيست كه مرا با چه عنواني صدا مي‌زنند. اما خودم را چيزي شبيه آرنولد شوارتزنگر، سيلوستر استالونه و ديگر قهرمانان اكشن سينما نمي‌بينم.

دنياي آنها كاملا متفاوت از دنياي من است و فيلم‌هايم شباهت زيادي به كارهاي آنها ندارد. نمي‌خواهم بگويم اكشن‌هاي آنها كم‌مايه و بي‌ارزش است، ولي فيلم‌هاي من در كنار عنصر اكشن داراي مفهوم و حرف‌هايي هم هستند.

«خاكستري» را منتقدان خيلي پسنديدند و از آن به عنوان يك اكشن تلخ و سياه اسم بردند. همين نظرها درباره ربوده‌شده هم ارائه شد.

س:فكر نمي‌كنيد كمي دير به يك قهرمان اكشن تبديل شده‌ايد؟

ج:من به خواست خودم وارد اين مسير نشدم كه زمان آن را تعيين كنم! هر اتفاقي در وقت مناسب خودش مي‌افتد. براي من هم مقدر شده بود كه در اين سن و سال تبديل به ـ به قول شما ـ‌ قهرمان اكشن بشوم، اما حتي در اين سن و سال هم تلاش مي‌كنم تا نقش محوله را بخوبي و بدرستي بازي كنم. بازي در نقش‌هاي اكشن چند سال اخيرم، روحيه تازه‌‌اي به من داده و زندگي را برايم شيرين‌تر و جذاب‌تر كرده است.

----------

 

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 9248
موضوعات مرتبط: سینمای غرب , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1

سه شنبه 18 آذر 1393 ساعت : 8:42 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
زن پوشی در سینما ی ایران
نظرات

(زن پوشی) در سینمای ایران

نقل ازسایت :جام جم سیما

****************************************************

    

 

اواسط دهه شصت، درست زمانی که فیلم «دستفروش» ساخته محسن مخملباف در سینما ها به نمایش در آمده بود، کمتر کسی تصور می کرد بازیگر نقش پیرزن فیلم را محمود بصیری بازی کرده باشد. بازیگری که به قدری خوب توانست از پس این نقش بر بیاید که رفتارش با پسرش که نقش آن را مرتضی ضرابی بازی کرده بود و غر زدن ها و سایر حرکاتش برای مخاطب باورپذیر شده بود. از این و بصیری نخستین مردی است که در سینمای ایران نقش یک پیرزن را بازی کرده است. البته پیش از انقلاب هم کاظم افرند نیا در  مورچه داره با چهره و لباس زنانه ظاهر شده بود، اما در سینمای پس از انقلاب، نام محمود بصیری برای نخستین بار رقم خورده است.

گرچه این اتفاق در سینمای جهان بارها رخ داده و بازیگران بزرگی نقش زن را بازی کرده و به کمک گریمورهای توانا به زیبایی توانسته اند از پس این نقش بربیایند و مخاطب هم تا پایان فیلم به هیچ عنوان متوجه این اتفاق نشده است. اما در سینمای ایران، بصیری از این نظر جزو نخستین هاست. از بازیگران غیر وطنی که لباس زن به تن کرده و نقش یک خانم را بسیار با ظرافت در فیلم ها بازی کرده اند می توان به ادی مورفی، مارتین لورنس، شان پن، داستین هافمن، جان تراولتا، چارلی چاپلین، جانی دپ، جک لمون، دیوید داو چونی، تام هنکس، پاتریک سوآیزی و سایر بازیگران اشاره کرد. البته عکس این هم اتفاق افتاده و برخی زنان در سینمای جهان نقش مرد ها را بازی کرده اند، اما نتوانسته جذابیت چندانی برای مخاطب داشته باشد. چون دیدن یک مرد با لباس و چهره و گریم زنانه برای مخاطب در سینما جذاب تر است.

             از راست سپند امیرسلیمانی، مهران رجبی و امیرحسین رستمی

درسینما و تاتر و تلویزیون ما هم این اتفاق بارها رخ داده است. گرچه در تلویزیون به دلیل یک سری محدودیت ها کمتر شاهد آن بودیم و برخلاف آن در تاتر اغلب بازیگران توانسته اند قابلیت هایشان در بازیگری را با ایفای چنین نقشی نشان بدهند.

در تلویزیون برای نخستین بار در برنامه« خنده بازار» مخاطبان شاهد حضور یک مرد با لباس و چهره زنانه بودند. یکی از بازیگران این برنامه در یکی از آیتم ها که مربوط به یکی از شبکه های ماهواره ای بود، با هیبت زنانه ظاهر شد که البته به دلایلی این اتفاق تکرار نشد و برخی آیتم های آن حذف شد.

http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1391/5/1/187982_572.jpg

 

اما سینما از این قاعده مستثنی نبوده و بارها بازیگران بسیاری را در این نقش دیده ایم. البته اکبر عبدی در این زمینه گوی سبقت را از بقیه ربوده و رکورد بازی در این نقش را در سینمای ایران کسب کرده است.

عبدی در چهار فیلم «آدم برفی»، «افراطی ها»، «خوابم میاد» و «خواب زده ها» با ظاهر کاملا زنانه در این فیلم ها حضور پیدا کرده و بازی و گریمش مورد توجه تماشاگران هم قرار گرفته است. به خصوص این اواخر در فیلم «خواب زده ها» به کارگردانی فریدون جیرانی دو نقش را بازی کرده که بسیار مورد استقبال قرار گرفته است. چنانچه در مصاحبه تلویزیونی هم عنوان کرد وقتی رضا عطاران این پیشنهاد را به وی داد، با چهره زنانه گریم شده و با چندین نفر برخورد داشته تا عکس العمل مردم را ببیند و چون موفق بوده و کسی هم متوجه این اتفاق نشده، در فیلم «خوابم میاد» با عطاران همکاری کرده است و زمانی که میهمان برنامه «هفت» بود، در خصوص اینکه چرا نقش زن ها به وی پیشنهاد می شود،گفت: «یکی از دلایل این اتفاق می تواند کمبود بازیگر زن در مقطع سنی مادران باشد. اما من نمونه زن هایی را که در فیلم های خود بازی کرده ام نیز در جامعه خود دیده ام و آنها در واقعیت حضور دارند».

http://cms.jamejamonline.ir/Media/Image/1393/07/08/635476971232046388.jpg

بعد از بازی عبدی در فیلم «آدم برفی» و بازتابی که داشت، بسیاری از بازیگران جسارت حضور در این نقش را پیدا کرده و با چهره کاملا زنانه مقابل تصویر ظاهر شدند. ولی هیچ کدام نتوانستند موفقیت عبدی را در این زمینه کسب کنند.

بازیگرانی چون مهران رجبی در تله فیلم «عند خلاف»، سپند امیر سلیمانی در تله فیلم«کلاه گیس»، نادر سلیمانی در فیلم«پسر تهرونی»، امیر حسین رستمی در تله فیلم «مرد خاکستری»، مهران غفوریان در آیتم مجموعه «شوخی کردم»، فرهاد آئیش در فیلم «مکس»، جواد رضویان در فیلم «کلاهی برای باران»، امین حیایی در فیلم «مزاحم»، حسین یاری در فیلم «معادله»، مجید صالحی در فیلم «شاخه گلی برای عروس»، سعید پور صمیمی در فیلم «قاعده بازی»، رامین ناصر نصیر در تله تاتر«کرگدن» و بازیگران دیگری که مثل بقیه نقش یک خانم را بازی کردند، از جمله ارژنگ امیر فضلی، سیاوش قاسمی و رضا شفیعی جم. این اواخر هم محسن تنابنده در مجموعه «ابله» که قرار است وارد شبکه نمایش خانگی شود به پیشنهاد کمال تبریزی پاسخ داده و با هیبت یک پیرزن ظاهر شده است.

 

کاوه سماک باشی: به توانایی خودم اعتماد دارم

شاید پرداختن به این موضوع کار تازه ای نباشد. بنابراین خواستیم در این گزارش نگاه متفاوتی داشته باشیم. از این رو با برخی بازیگران در این باره صحبت کردیم که هنوز فرصت بازی در چنین نقشی برایشان پیش نیامده است. از جمله کاوه سماک باشی که به تازگی به سریال «میکائیل» پیوسته و قرار است با سیروس مقدم همکاری کند. وی در گفتگو با بانی فیلم گفت: «متاسفانه تا به حال چنین نقشی به من پیشنهاد نشده است. اما اگر فرصت این کار برای من فراهم شود، صد در صد می پذیرم و به شدت از این پیشنهاد استقبال می کنم. چون فکر می کنم اگر بازیگر علم این کار را داشته باشد، قطعا این تجربه برایش سکوی پرتاب است. به نظر من بازی در چنین نقش هایی مثل راه رفتن روی لبه تیغ است».

وی همچنین در ادامه در تکمیل صحبت هایش گفت: «من به توانایی های خودم اعتماد دارم و مطمئنم از پس چنین نقشی حتما بر می آیم. البته راهنمایی کارگردان کار خیلی مهم است. کارگردان باید دانش و بینش این کار را داشته باشد. در کنار آن نویسنده هم خیلی مهم و تاثیر گذار است، چون نویسنده است که شخصیت را خلق می کند و بعد از آن گریم نقش خیلی مهمی را بازی می کند. من اخیرا عکسی از آقای تنابنده دیدم که گریم چنین نقشی را دارند و آقای اسکندری هنرمندانه ایشان را گریم کرده اند. بنابراین گریم برای باورپذیری نقش به بازیگر خیلی کمک می کند و از همه مهمتر توانایی بازیگر است که تا چه حد باشد. اگر با دانش و بینش و توانایی آن را داشته باشد هم برای خودش و هم برای مخاطب باورپذیر می شود».

وی در پایان درباره بازیگرانی که تا به حال این نقش را بازی کرده اند گفت: «با احترام به همه هنرمندانی که تا امروز این نقش را بازی کرده اند باید عرض کنم که به عقیده من وقتی یک بازیگر یکی- دو بار این نقش را بازی کرد، نوبت بازیگران دیگر است که خود را محک بزنند و کارگردان ها باید این فرصت را در اختیار دیگران قرار بدهند و به بازیگر اعتماد کنند».

بازی، گریم، لباس

مهدی امینی خواه که این روزها سرگرم بازی در تله فیلم« الیما» است، در این باره به «بانی فیلم» گفت: «این حقیقت را نمی توان انکار کرد که ما بازیگر های خوب و توانای خانم کم نداریم. اما در یک سری مواقع نمی توان از وجود خانم های بازیگر در یک کاری استفاده کرد و یا شرایط فیلمنامه و فضای کار به گونه ای است که باید یک مرد ایفاگر نقش یک زن باشد. بنابر این کارگردان ترجیح می دهد از بازیگر مرد برای آن نقش استفاده کند. به عنوان مثال در فیلم «شاخه گلی برای عروس» که من هم در آن بازی کردم، در سکانسی از فیلم مجید صالحی با گریم و لباس زنانه بازی داشت که خوب هم بازی کرد. بنابراین برخی سکانس های یک فیلم و یا در برخی فیلمنامه ها این اتفاق افتاده که اصلا هم اتفاق بدی نیست و بازیگر می تواند در چنین شرایطی توانایی اش را در بازیگری به تصویر بکشد. البته در سایر کشورر ها این اتفاق بیشتر می افتد و در تاتر و سینما و تلویزیون مخاطبان شاهد چنین بازی از بازیگران مورد علاقه شان بوده و هستند. اما در کشور ما به دلیل یک سری شرایط این اتفاق کمتر رخ داده است». امینی خواه همچنین در ادامه در مورد بازیگر هایی که تا به حال این نقش را ایفا کردند، گفت:« از بین کار هایی که من در این زمینه دیدم، اکبر عبدی بیشتر از بقیه این نقش را بازی کرده و موفق هم بوده است. چون ایشان توانایی ایفای چنین نقشی را داشتند. برخی دوستان هم بودند که با چنین نقشی ظاهر شده اند که بد نبوده، اما اکبر عبدی از همه بهتر بازی کرده است». وی در پایان درباره حضور خودش در چنین نقشی توضیح داد: «برای من هنوز این فرصت پیش نیامده تا چنین نقشی را تجربه کنم. اما اگر پیشنهاد شود، قطعا می پذیرم. چون بسیار نقش متفاوتی است و تجربه جالب برای هر بازیگری است. البته بازی در چنین نقش هایی به سه فاکتور نیاز دارد. بازی، گریم و لباس. یعنی در کنار توانایی یک بازیگر، چهره پردازی و طراحی لباس به بازیگر کمک می کند تا با ایجاد این فضا بتواند از پس نقشی که به وی سپرده شده، به خوبی بر بیاید و اگر یکی از این سه فاکتور نباشد، آن اتفاق خوبی که باید برای بازیگر بیفتد و برای مخاطب هم باور پذیر باشد، نمی افتد».

سعید عالم زاده: عبدی، انیشتین هنر است!

سعید عالم زاده یکی از کارگردان هایی است که در یکی از ساخته هایش از بازیگرش خواست که با ظاهر زنانه در بخشی از فیلم ظاهر شود. وی در این باره به بانی فیلم گفت:«من در بخشی از تله فیلم (کلاه گیس) به دلیل اینکه قرار بود سپند امیر سلیمانی چهره اش را عوض کند تا شناخته نشود، این بازیگر را با ظاهر زنانه نشان دادم. اما فقط در بخشی از کار این اتفاق افتاد و من با اینکه برخی کارگردان ها در طول فیلم از یک بازیگر مرد برای ایفای نقش یک زن استفاده می کنند، مخالفم. به نظر من در سینما و تاتر ما در هر سن و سالی بازیگر حرفه ای خانم وجود دارد و لزومی ندارد که بازیگر مرد را با گریم زنانه مقابل دوربین ببریم.به عقیده من کسانی هم که این کار را انجام میدهند، قصد دارند استفاده تبلیغاتی کنند تا در فروش فیلم تاثیر گذار باشد».

عالم زاده که این روزها مشغول مونتاژ تله فیلم «اسم رمز، خیانت» با موضوع جاسوسی است، ادامه داد:« از بین بازیگرانی که در این نقش حضور داشتند من اکبر عبدی را به یاد دارم. عبدی مرا ناخودآگاه به یاد انیشتین می اندازد. چون بعد از مرگ انیشتین متوجه شدند که او فقط از بخشی از مغزش استفاده می کرده است. به نظر من عبدی هم فقط بخشی از استعدادش را در هنر نمایان کرده و هنوز بخش های مهم دیگری هست که هنوز کشف نشده است. من از زمان (محله برو بیا) او را به یاد دارم و بعد هم که وارد سینما شد، تا امروز توانسته ثابت کند که بازیگر فوق العاده با استعدادی است و نقش ها را چنان بازی می کند که در ذهن تماشاگر می ماند». وی درپایان گفت:«با وجود اینکه اکبر عبدی توانسته نقش زنان را به خوبی ایفا کند، اما باز هم تاکید می کنم که کارگردان ها نباید این کار را بکنند. بهتر است به جای این کار از بازیگران خانم دعوت به همکاری کنند. البته گاهی پیش می آید که استفاده دراماتیک می کنند. مثل کاری که من در فیلم (کلاه گیس) انجام دادم». 

                                                     منبع:(بانی فیلم)نویسنده: زینب علیپور

                                            <><><><><><><><><><><><><>

 
 

 

 
 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 4960
موضوعات مرتبط: سینمای شرق , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

سه شنبه 18 آذر 1393 ساعت : 8:4 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
درباره (ردکارپت) رضاعطاران
نظرات

 

چیزهائی درباره فیلم  (فرش قرمز یا ردکارپت)

نوشته :میثم کریمی(منبع:سایت مووی مگ)

******************************************** 

کارگردان : رضا عطاران

فیلمنامه : رضا عطاران

تهیه کنندگان : رضا عطاران و احمد احمدی

بازیگران : رضا عطاران، سوسن پرور، مارک انصاری، امیر نوری، کریستین بی‌فورت، حسین سلیمانی و...

fdr32343

داستان : 

یک عاشق سینما ( رضا عطاران ) به منظور ملاقات با استیون اسپیلبرگ و ارائه یک فیلمنامه به او به جهت ساخت فیلم سینمایی براساس آن، تصمیم می گیرد به جشنواره فیلم کن که در کشور فرانسه برگزار می شود سفر کند تا بتواند در آنجا با وی دیدار داشته باشد اما این سفر دردسرهایی برای او به همراه دارد که...

I111

کارگردان :

رضا عطاران : در سال 1347 در شهر مشهد متولد شد و در همین شهر نیز موفق شد دیپلم اقتصاد خود را دریافت کند. وی سپس برای ادامه تحصیل به تهران آمد و تصمیم گرفت تا استعداد خودش را در زمینه بازیگری و کارگردانی محک بزند. عطاران در سال 1373 با بازی در سریال « ساعت خوش » به کارگردانی مهران مدیری توانست نام خود را به عنوان یک بازیگر کمدی مطرح نماید و در سالهای بعد با مجموعه های تلویزیونی « مجید دلبندم » و « کوچه آقاقیا » بر شهرت خود بیفزاید. اما ساخت سریالهای مناسبتی « خانه به دوش » و « متهم گریخت » باعث شد تا نام وی به عنوان کارگردان نیز بر سر زبانها بیفتد. وی در سال 1390 اولین اثر سینمایی خود به نام « خوابم میاد » را کارگردانی کرد که با فروش بسیار خوبی در گیشه مواجه شد. « رد کارپت » دومین فیلم رضا عطاران است که در آن بازیگر، تهیه کننده،نویسنده و کارگردان بوده است.

http://moviemag.ir/images/phocagallery/1/Red_carpet/thumbs/phoca_thumb_l_1.jpg

درباره فیلم:

تیتراژ ابتدایی فیلم یکی از خلاقانه ترین و بامزه ترین تیتراژهای سینمای ایران در چند سال گذشته است که با عنوان بندی فیلم « کازینو » گره خورده است.

« رد کارپت » داستان غنی و پرورش یافته ای برای روایت ندارد. فیلم بسیار ساده آغاز می شود و جوانی را معرفی می کند که زندگی اش را محدود به تماشای آثار اسکورسیزی کرده و حالا هم قصد دارد تا به فرانسه برود تا بتواند اسپیلبرگ را ببیند و فیلمنامه اش را در اختیار او قرار دهد! این طرح ابتدایی داستان دقیقاً به همین سبک و سیاق در مقدمه فیلم به تصویر کشیده می شود ؛ بی آنکه فیلمساز علاقه ای به توضیح دلایل سفر به فرانسه ، آن هم با این سر و شکل داشته باشد.

فارغ از مقدمه ابتدایی فیلم ، « رد کارپت » حتی زمانی که شخصیت اصلی داستانش را وارد فرانسه می کند هیچ ایده مشخصی برای ایجاد موقعیت های طنز ندارد و به دم دستی ترین شکل ممکن شوخی هایی را در قالب صحبت های دو نفره میان یک ایرانی و خارجی در قطار که با کلیشه های آشنایی نظیر عدم دانستن زبان و اشاره به برنامه های اتمی ایران و ... همراه بوده اجرا کرده که حقیقتاً این روزها کمتر کسی پیدا می شود که واقعا از ته دل به آنها http://moviemag.ir/images/phocagallery/1/Red_carpet/thumbs/phoca_thumb_l_7.jpgبخندد!حتی شوخی های پی آیند عطاران نظیر رد کردن چراغ قرمز در خیابان یا فرار کردن به هنگام مشاهده پوستر فیلمی که بر خلاف باورهای اوست ،توانایی این را ندارند که مخاطب را به خنده وا دارند.

عطاران در ادامه داستان شخصیت دیگری به نام جمال را وارد داستان می کند که در فرانسه زندگی می کند و بطور اتفاقی با شخصیت اصلی داستان آشنا می شود. متاسفانه عطاران اهمیتی به شخصیت جمال و نقش موثر و مکملی که این شخصیت می توانست در فیلم ایفا کند نداشته و متاسفانه جمال بی دلیل وارد داستان می شود و بی دلیل تر حضورش استمرار پیدا میکند و در نهایت بدون دلیل هم از فیلم خارج می شود!

با اینحال به دلیل فرم مستند وار « رد کارپت » گاهی شوخی هایی از بطن موقعیت های فیلم خارج می شود که به لطف حضورِ شخصِ عطاران در راس این موقعیت ها، بامزه و تماشایی از آب درآمده اند. از جمله این موقعیت های جالب حضور برنامه ریزی نشده جیم جارموش و تیلدا سویینتون در محل برگزاری جشنواره در کنار رضا عطاران هست که عطاران هم به بهترین شکل ممکن از این قضیه استفاده کرده است. واکنش و چهره جیم جارموش پس از گفتگوی کوتاهش با رضا عطاران یکی از بامزه ترین و دیدنی ترین لحظات فیلم را شامل شده است.

بدون شک برگ برنده فیلم و عامل فروش « رد کارپت » شخصِ خود عطاران خواهد بود که مانند همیشه توانایی خنده گرفتن از هر مخاطبی را دارhttp://moviemag.ir/images/phocagallery/1/Red_carpet/thumbs/phoca_thumb_l_2.jpgد. اگرچه شوخی های « رد کارپت » چندپارگی دارند و منسجم نیستند با اینحال عطاران کار خودش را انجام داده و فکر میکنم که بهرحال هر مخاطبی حداقل بتواند به چند شوخی وی حسابی بخندد.

اشارات و کنایه های « رد کارپت » هم کم نیستند. فیلم در ظاهر و دکوپاژ حرف چندانی برای گفتن ندارد اما پیامهای اخلاقی بسیاری در خود دارد که البته از هم گسیخته هستند و روند داستان هم به شکلی پیش نمی رود که این پیامهای اخلاقی بتوانند در کالبد شخصیت اصلی داستان نمود پیدا کند.

پیامهای فیلم مخصوصا در یک سوم آخر که شخصیت اصلی داستان پی می برد باید هویت ایرانی خود را در همه حال حفظ کند و دف به دست می گیرد و در خیابانها شروع به نواختن می کند، بطور نامنظمی به سوی مخاطبش شلیک می شود و در پایان هم شخصیت اصلی داستان در حالی که در خیابان از سرما به خود می پیچد ناگهان پرچم ایران را می بیند و تصمیم می گیرد که آن را به دور خود بپیچد. متاسفانه این پیامهای تند و تیز به شکلی غیرهوشمندانه در « رد کارپت » به مخاطب ارائه می شوند آن هم در شرایطی که فیلم ابدا بستر مناسبی برای سوق دادن داستان به چنین مسیری ترسیم نمی کند. « رد کارپت » مجموعه ای از شوخی هایی است که نصف بیشتر آنها نگرفته و گنجاندن پیامهای ناسیونالیستی با این شکل و شمایل را می توان ضعف بزرگ این فیلم به حساب آورد.


 
 
 
 
 
 
تعداد بازدید از این مطلب: 4655
موضوعات مرتبط: سینمای شرق , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

دو شنبه 17 آذر 1393 ساعت : 10:3 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
برندگان اسکار چگونه گزینش میشوند؟
نظرات

برندگان اسکار چگونه انتخاب میشوند؟

****************************************************

 

 آکادمی اسکار هیچگاه به کارگردانی مانند آلفرد هیچکاک ، جایزه نداد. تنها فیلم هیچکاک که جایزه اسکار گرفت ، فیلم "ربه کا" بود که آن هم به دلیل تهیه کنندگی دیوید سلزنیک ، مرد قدرتمند هالیوود، مورد توجه قرار گرفت و جایزه نیز در دستان وی قرار گرفت. اسکار هیچگاه به فیلمسازان مشهوری همچون "چارلز چاپلین" ، "باستر کیتن" ، "هاوارد هاکس" ، "سمیوئل فولر" ، استنلی کوبریک " و "نیکلاس ری" اهداء نشد و این شرمندگی تاریخی برجبین آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا باقی ماند. اگرچه آکادمی سعی کرد بعدا با اهدای جوایز افتخاری به برخی از نامبردگان ، تا حدودی آن شرمندگی را جبران نماید.

بنای این مطلب و مطالبی که در پی آن خواهد آمد ، این است که ابهامات و سوالات بسیاری که طی این سالها ، خصوصا در یکی دو سال اخیر (که شاهد اعطای دو جایزه به ظاهر متفاوت اسکار به دو فیلم "جدایی نادر از سیمین" و "آرگو" بودیم )، برای علاقمندان سینما و هنر هفتم پیش آمده را تا حدودی پاسخ گوید. آنچه می آید در واقع علاوه بر مطالعات و تحقیق و پژوهش های مختلف که طبعا ناشی از حرفه نگارنده می شود ، تجربه پی گیری و تماشای زنده  مراسم فوق از سال 1990 تا کنون است که تقریبا برای تحلیل بیش از نیمی از آنها (از سال 2000) ، همه ساله مقالات مفصل و با تکیه بر جزییات ارائه کرده ام که بعضا در نشریاتی مانند "سینما" ، "فیلم و هنر" ، "فیلم و سینما" ، "فیلم نگار" ، " سینما رسانه" و همچنین خبرگزاری ها و وب سایت ها و پایگاههای اطلاع رسانی منتشر شده است.


معمولا از یکی دو ماه قبل روشن می شود که جایزه اصلی اسکار  به چه فیلم هایی  خواهد رسید و این قضیه با اعلام نامزدهای برخی از انجمن های نقد فیلم مانند "برگزیده منتقدان" شروع می شود و با اعلام  کاندیداهای گلدن گلوب و بافتا و اتحادیه های تهیه کندگان و کارگردانان و انجمن های بازیگران و نویسندگان آمریکا ادامه پیدا می کند و روز به روز و مراسم به مراسم و با اعلام نتایج برگزیدگان هر انجمن نقد فیلم یا اتحادیه صنفی و یا حتی جشن های به اصطلاح سینمایی حدس ها به یقین بدل می شود  تا به اولین نقطه اوج خود یعنی اعلام لیست نامزدهای جوایز اسکار می رسد.اگرچه حتی این روند و سیر اهدای جوایز نیز موضوع تازه ای نبوده و نیست و سالهاست که به این روش ها و سبک ها عادت کرده ایم اما نمی دانم هنوز هیجان و شور کودکانه برخی دوستان از چه روست؟!

نیازی به هوش سرشار یا ارزیابی های آنچنانی هم ندارد . اگر در جریان سالهای گذشته باشید که هیچ و اگر هم مسیر اهدای جوایز سینمایی غرب را طی سالهای گذشته دنبال نکرده باشید ، با یک نگاه اجمالی به آرشیو این جوایز (که در بسیاری از کتب و دایره المعارف های سینمایی و البته وب سایت های اینترنتی در دسترس است) بدون به کارگیری استعداد خاص یا ذوق و هوشمندی و یا بهره جویی از اطلاعات فرامتنی می توان دریافت که همه این جوایز و مراسم و جشن های ظاهرا سینمایی ، ارتباط و به هم پیوستگی غیرقابل انکاری دارند.

مثلا اینکه برگزیدگان همه این اتحادیه ها اعم از کارگردانان و تهیه کنندگان و بازیگران و نویسندگان و تمامی انجمن های منتقدان در سرتاسر آمریکا از نیویورک و بوستون و شیکاگو گرفته تا سانفرانسیسکو و لس آنجلس و تا حتی انجمن های منتقدان لندن و تا مراسم اسکار اروپایی مانند بفتا و سزار و گویا و AFC و انجمن ملی نقد آمریکا و ...در همه رشته های هنری و فنی از بازیگری و فیلمنامه و کارگردانی گرفته تا جلوه های ویژه و صدا و تدوین و فیلمبرداری و ...از 10-15 فیلم مشابه فراتر نمی رود و این 10-15 فیلم همان هایی است که در مراسم اسکار (به عنوان پایان بخش فصل انتخاب ها و برگزیدگان و جشن های سینمایی ) مورد تقدیر و تجلیل قرار می گیرند و معلوم نیست اگر قوانین شداد و غلاظ مراسم اهدای جوایز آکادمی یعنی همان اسکار این مراسم را محدود می کند  این قوانین چه الزامی برای سایر اتحادیه ها و انجمن های منتقدان و یا مراسم سینمایی دیگر کشورها ایجاد نموده که همه آنها خود را ملزم به رعایت قوانین و ضوابط اسکار می دانند!!

 فی المثل امسال مانند هر سال و در یک اقدام نه چندان غیر معمول همه این مجموعه حلقات اسکار (بدون هر گونه لاپوشانی و تعارف) ، فیلم های "12 سال بردگی" ، "جاذبه" را برگزیده و در کنار آن به فیلم هایی مانند  "حقه بازهای آمریکایی" ، "گرگ وال استریت" ، "کاپیتان فیلیپس" ، "او" ، "نبراسکا" و "کلوپ دالاس بایرز" هم پرداختند که اغلب به لحاظ سینمایی و ساختار فنی و هنری در حد آثار متوسط و معمولی سینما هستند و حتی به اذعان بسیاری از منتقدین غربی، فیلم های بسیار قویتر وجود دارند که اساسا در لیست های اسکار و حلقات آن قرار ندارند. نکته طنز آمیز و کمدی آنجاست که مثلا لیست نامزدهای منتقدان آمریکا ( یا یکی دو تفاوت جزیی) تقریبا همانند فهرست کاندیداهای تهیه کنندگان آمریکایی است! و نامزدهای جوایز فیلم های مستقل تفاوت چندانی با جوایز بافتا یا گلدن گلوب و حتی خود اسکار ندارد!!(معلوم نیست در اینجا "مستقل"چه معنا و مفهومی می یابد؟!)

اما  چگونه می شود که به یکباره اتحادیه های تدوین گران ، مدیران صحنه، طراحان لباس، تدوینگران صدا،  کارگردانان، بازیگران، نویسندگان، تهیه کنندگان و...و انجمن های منتقدان بوستون، لندن، اوهایو ،شیکاگو، دالاس، فلوریدا، کانزاس، لاس وگاس، لندن، لس آنجلس، نیویورک، جامعه آنلاین، آستین، جامعه فیلم فونیکس، سن دیه گو، سانفرانسیسکو، ساوت استریم، واشینگتن و ...و جوایز AFI ، انستیتو فیلم استرالیا ، آکادمی فیلم ژاپن، جوایز بفتا (انگلیس) ، جوایز سزار (فرانسه) ، گلدن گلوب ، فستیوال فیلم هالیوود ، جوایز ایرلندی فیلم و تلویزیون ، فستیوال پالم اسپرینگ ، جوایز ستالایت ، فستیوال فیلم تورنتو و ... بدون توجه به صدها فیلمی که در آمریکا طی سال 2012 تولید شده و به نمایش درآمده و هزاران فیلم تولید شده در سایر کشورها که بسیاری از آنها به لحاظ سینمایی از 10-15 فیلم یاد شده، قوی تر هستند ، فقط از میان همان تعداد محدود 10-15 تایی ، برگزیده های خود را انتخاب می کنند. بدون توجه به دهها فیلمی که در نمایش عمومی، تحسین های مختلفی را برانگیختند ولی اصلا در میان نامزدهای اسکار حضور ندارند، مانند "اثرجانبی" (استیون سودبرگ)، "شراکتی که تو نگه می داری"(رابرت رد فورد)، "خارج از کوره"(اسکات کوپر) ، "پس از زمین" (ام نایت شیامالان) ،"پشت چلچراغ"(استیون سودربرگ)، "بنیاد گرای ناراضی" (میرا نایر)، "امپراتور" (پیتر وبر) ، "انتقال" (دنی بویل)،"بهترین پیشنهاد" (جوزپه تورناتوره)، "حالا تو منو می بینی" (لوییس لتریر) ، "پیشخدمت" (لی دانیلز) ، "همه چیز از دست رفت" (سی جی چاندور) ، "ایلیزیم" ( نیل بلومکمپ) ، "خانواده " (لوک بسون) ، "عشق سوزان"( برایان دی پالما) و ...  که از نظر خیل عظیمی از کارشناسان و منتقدان و مخاطبین، بسیار نسبت به فیلم های نامزد شده سر تر بوده و لایق تر برای دریافت اسکار ، اما همه حلقات و نهادها و انجمن ها و مراسم یاد شده یکصدا و یکپارچه ، به روال هرسال بهترین فیلم های سال را تنها از میان 10-15 فیلم برگزیدند!!

در واقع در اینجا مراسم اسکار همچون Big Brother یا برادر بزرگتر ( اصطلاحی که مابین شوروی سابق و کشورهای بلوک کمونیسم رایج بود ) عمل می کند که براساس قانون نادیده یا نانوشته و یا پنهانی ، آراء و نظرات و برگزیدگانش را دیگر نهادها و مراکز و مراسم سینمایی نیز لحاظ می کنند!!!

معلوم نیست که این چه نوع تکثر آراء و دمکراسی و تضارب آراء و عقاید است که همه یک حرف می زنند و یک انتخاب دارند و یک اظهار نظر می کنند؟! در حالی که اغلب منتقدان و سینماروها و اهالی سینما براین اصل همیشگی فیلم دیدن واقفند که اساسا سینما ورای همه اصول و ساختار و فرم ، محل اعمال سلیقه ها و عقاید گوناگون و مختلف است و این قول رایجی است که هر فیلم به تعداد نماشاگرانش منتقد و کارشناس دارد. حتی برترین آثار و فیلم های تاریخ سینما ، دارای موافقان و مخالفان جدی از معتبرترین منتقدان و کارشناسان سینما هستند. پس چگونه می شود که 10-15 فیلم نه چندان قوی و هنری و دارای بداعت و خلاقیت خاص به یکباره محبوب همه آن موسسات و حلقات و مجامع سینمایی گردد؟!!

 

با در نظر گرفتن این واقعیات ، آیا واقعا اسکار و جوایز پیرامونی آن ( اعم از گلدن گلوب و سزار و بافتا و ... ) مهمترین جوایز جهانی سینما هستند؟ آیا دریافت جوایز فوق افتخاری فوق العاده است و نشانه برتری یک فیلم یا یک سینما و حتی سرافرازی یک ملت به شمار می آید؟! آیا حقیقتا کسب جوایزی مانند اسکار بزرگترین حادثه سینمایی و بلکه ملی برای یک کشور محسوب می شود؟ اگرچه پاسخ این سوالات متاسفانه نزد برخی در این سوی آب ها به شکل ذوق زده و جوگیرانه ای مثبت است اما در آن سوی آب ها اوضاع فرق دارد و حتی خود آنانی که مراسمی از قبیل اسکار در کشورشان برگزار می شود، چنین جوگیر نشده و اغلب بیش از یک شوی تلویزیونی به آن نگاه نمی کنند. این وجه نمایشی مراسم اسکار بدان حد شور بوده و هست که به قول معروف خان هم فهمیده ، به طوری که چند سال پیش ، کریس راک به عنوان مجری مراسم اسکار در همان سخن اولیه اش برروی سن مراسم به صراحت گفت که : " این فقط یک بازی آمریکایی است و بس ! " و البته آن سال اولین و آخرین اجرای او در چنین مراسمی شد!!

آیا بدست آوردن جایزه و افتخار در مراسمی همچون اسکار و گلدن و گلوب نشانگر استقبال مردمی و پسند مخاطب از یک فیلم است؟ بازهم پاسخ منفی است ، چون در میان برگزیدگان آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا در طول برگزاری 85 دوره این مراسم ، کمتر فیلمی پیدا می شود که علاوه بر کسب اسکار بهترین فیلم ، توانسته باشد موقعیت تجاری خوبی هم کسب نماید. چنانچه اغلب آثار سینمایی پرفروش تاریخ سینما ، نه تنها به مراسم اسکار و جوایز اصلی آن راهی نیافتند بلکه حتی بعضا در مراسم بدترین فیلم و جایزه تمشک طلایی ، گوی سبقت را ربودند.

فی المثل سیلوستر استالونه به عنوان یکی از بازیگران فیلم های پرفروشی مثل راکی و رمبو و مانند آن بارها تمشک طلایی دریافت کرد و حتی باافتخار آن را بالای سر برد! و از بسیاری فیلم های پرفروش تاریخ سینما مانند ترمیناتور ، ماتریکس ، جنگ های ستاره ای ، هری پاتر ، جیمزباند ، ایندیانا جونز ، سوپرمن ، اسپایدرمن و ...در میان کاندیداهای جوایز اصلی آکادمی خبری نبوده و نیست. (مثلا قسمت دوم فیلم "هری پاتر و یادگاران مرگ " ، قسمت چهارم "دزدان دریای کاراییب " ، داستان جدید سری فیلم های "گرگ و میش" و "ترانسفورمرز 3" که 5 فیلم اول لیست پرفروشترین فیلم های سال 2011 بودند ، هیچ جایی در میان نامزدهای گلدن گلوب یا بافتا و سزار و همچنین هیچ یک از سایر لیست های برگزیدگان انجمن های نقد فیلم در آن سال نداشتند. راستی فیلم "هابیت : نابودی اسماگ" که رکورد همه فروش های تاریخ سینما را شکست ، چه جایی در میان جوایز اصلی اسکار امسال دارد؟!!)  این نشانگر آن است که نه تنها بسیاری از دست اندرکاران صحنه تولید و نمایش سینمای غرب و آمریکا به امثال اسکار توجه خاصی ندارند، بلکه اهمیت مراسمی همچون اسکار یا گلدن گلوب و مانند آن را نزد تماشاگران و سینماروها هم نشان می دهد.

زمانی که فکر تاسیس آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا به سال 1927 در یک مهمانی شام در خانه لویی ب مه یر ، رییس کمپانی مترو گلدوین مه یر مطرح گردید و قرار شد این آکادمی علاوه بر وظایف دیگر،همه ساله تعدادی هم جایزه به محصولات کمپانی های آمریکایی بدهد، اساسا نمایشی برای محصولاتی از این کمپانی ها مدنظر بود که علاوه بر دارا بودن نوعی ساختار به اصطلاح کلاسیک سینما (ساختار کلیشه ای هالیوودی)، به نحوی ایدئولوژی آمریکایی را ( با همه خصوصیات تاریخی و سیاسی و فرهنگی اش ) تبلیغ نماید و اینکه کمپانی ها در رقابت با یکدیگر، هر یک تا کجا می توانند در صنعت ساخت این دسته فیلم ها ، ابتکار بزنند و با ابزار و وسایل و امکانات پیشرفته تر، صحنه های خارق العاده تری را جلوی دوربین ببرند و بدین وسیله صنعت سینمای هالیوود را توسعه دهند. در چنین وادی ، به هیچ وجه هنر سینما مطرح نبوده و نیست، بلکه آنچه مد نظر بنیانگذاران آکادمی قرار داشت، استعداد سرو کله زدن با تولید و استفاده از ابزار و تکنولوژی برای به تصویر کشیدن شمایی از یک قهرمان آمریکایی بود که هر زمان در شکل وقواره ای نمایان می شد. زمانی داگلاس فرنبکس بود و ارول فلین و کاپیتان های دریانورد و قهرمانان شکست ناپذیر و زمان دیگر کلارک گیبل و گری کوپر که حتی اجازه نمی دادند ترکیب آرایش صورت و مدل موهایشان در فیلم های مختلف تغییر یابد! و بعد جان وین به عنوان نماد آمریکا سوار براسب آمد تا شر هرآنچه سرخپوست بود را بکند که به قول یک ضرب المثل آمریکایی " سرخپوست خوب ، سرخپوست مرده است!"

زمان بعدتر جین هاکمن با ارتباط فرانسوی آمد و پل نیومن و رابرت ردفورد در نقش بوچ کاسیدی و ساندنس کید و زمانی بعدتر ... و آنچه کمتر در این میان اهمیت داشت ، توانایی بهره گیری از عناصر سینما به نظر می آمد. چنانچه در همان نخستین سال اهدای جوایز آکادمی یعنی 1928 ، اسکار بهترین فیلم به "بالها" تعلق گرفت که هم از یک ساختار قراردادی و کلیشه ای برخوردار بود(فی المثل صحنه های جنگی فیلم کاملا شعاری و تبلیغاتی از کار درآمده بود که کمپانی پارامونت تا سال ها آن صحنه ها را در دیگر فیلم هایش به کار می برد) و هم به همان ایدئولوژی آمریکایی می پرداخت که همواره دغدغه و دل مشغولی غربی ها بوده است. این در حالی بود که در همان سال ، آثار خوش ساختی همچون "سیرک" ساخته چارلی چاپلین و "جمعیت" به کارگردانی کینگ ویدور ، مورد توجه اعضای آکادمی قرار نگرفت.

از همان سال مشخص شد، آنچه مورد نظر آکادمی اسکار برای اعطای جوایز است، لزوما ارزش های سینمایی و هنری یک فیلم نیست ، بلکه میزان کاربرد ساختار کلیشه ای معمول و مایه های ایدئولوژِیک آمریکاییان متعصب ، در درجه نخست اهمیت قرار دارد و البته امثال گلدن گلوب و بافتا و سزار و مانند آن نیز کپی بلافصل اسکار بوده و هستند.( با همان قواعد و قوانین و نوع نگرش )

نگاهی به برگزیدگان اسکاردر طی 85 دوره برگزاری این مراسم اغلب این نظر را تایید می کند ، اگرچه موارد معدودی هم به دلایل مختلف خلاف این دیدگاه اتفاق افتاده است.

به هرحال براساس زاویه نگرشی که شرحش رفت، در طول این 85 سال، بسیاری از فیلم های  ارزشمند سینمای آمریکا و فیلمسازان برجسته تاریخ سینمای این کشور از گردونه اسکار و گلدن گلوب و دنباله های آنان بیرون ماندند. دیگر فیلم ها و سینماگران دیگر کشورها که جای خود دارد. زیرا که اساسا اسکار، مجموعه جوایزی برای سینمای آمریکاست و اعتنایش به سینمای دیگر کشورها حداکثر در حد 4 درصد کل جوایز محاسبه می شود  یعنی درواقع حدود صفر!!

مثال ها و مصادیق بزرگ کردن فیلم های ایدئولوژیک و کلیشه ای از سوی مراسمی از این دست ، در مقابل سینمایی که هنر و بداعت سینمایی برایش در درجه نخست قرار دارد ، بسیار است. فی المثل فیلم "همشهری کین" فیلم معروف اورسن ولز که حدود نیم قرن مشترکا از سوی منتقدان و فیلمسازان و بسیاری انجمن ها و موسسات فیلم دنیا ، بهترین فیلم تاریخ سینما به شمار آمد  و ارزش های سینمایی آن غیر قابل شک تلقی شد ، تنها سهمش از اسکار فقط یک جایزه بهترین فیلمنامه نویسی بود و بس !

"دلیجان" ، اثر مهم جان فورد در مقابل رویا پردازی نژادپرستانه ویکتور فلیمینگ یا بهتر بگویم دیوید سلزنیک در "برباد رفته" و رنگ و لعاب آن رای نیاورد و بااهمیت ترین موزیکال تاریخ سینما به اعتقاد بسیاری از علاقمندان هنر هفتم یعنی "آواز در باران" ساخته جین کلی و استنلی دانن ، تنها نصیبش از اسکار ، دو نامزدی بهترین موسیقی  متن و بهترین بازیگر نقش دوم زن بود و دیگر هیچ! در حالی که موزیکال تهوع آوری مثل "ژی ژی" ساخته دوران افول وینسنت مینه لی ، 8 جایزه اسکار را از آن خود کرد!!

"بن هور" با 11 جایزه اسکار در حالی سال ها رکورد دار جوایز آکادمی بود که به لحاظ ساختار سینمایی و روایتی بسیار ضعیف به حساب آمده و به جز صحنه هیجان انگیز ارابه رانی ، شاخصه مهمش، تبلیغ برای ایدئولوژی آخرالزمانی آمریکایی بود.(همان خاصیتی که مشابه قرن بیست و یکمی آن یعنی "ارباب حلقه ها : بازگشت پادشاه" نیز داشت!) ، در حالی که در همان سال یعنی 1959 ، آثار مهمی همچون "تقلید زندگی "(داگلاس سیرک) ، "شمال از شمال غربی"(آلفرد هیچکاک) و "ریوبراوو"(هاوارد هاکس) به طور کلی از دید اعضای آکادمی دور ماندند. گویی هرگز چنین فیلم هایی در سینمای آمریکا تولید نشده اند!

همچنین است فیلم های برجسته ای مانند :"جویندگان"(جان فورد) ، "خواب بزرگ" (هاوارد هاکس) ، "رود سرخ"(هاوارد هاکس) ، "غرامت مضاعف"(بیلی وایلدر) ، "2001: یک ادیسه فضایی"(استنلی کوبریک) ، "مرد سوم" (کارول رید) ، "نشانی از شر"(اورسن ولز) ، "جنگل آسفالت"(جان هیوستن) ، "جانی گیتار"(نیکلاس ری) و ده ها و صدها فیلم دیگر سینمای آمریکا که به چشم رای دهندگان اسکار نیامدند.

آکادمی اسکار هیچگاه به کارگردانی مانند آلفرد هیچکاک ، جایزه نداد. تنها فیلم هیچکاک که جایزه اسکار گرفت ، فیلم "ربه کا" بود که آن هم به دلیل تهیه کنندگی دیوید سلزنیک ، مرد قدرتمند هالیوود، مورد توجه قرار گرفت و جایزه نیز در دستان وی قرار گرفت.

اسکار هیچگاه به فیلمسازان مشهوری همچون "چارلز چاپلین" ، "باستر کیتن" ، "هاوارد هاکس" ، "سمیوئل فولر" ، استنلی کوبریک " و "نیکلاس ری" اهداء نشد و این شرمندگی تاریخی برجبین آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا باقی ماند. اگرچه آکادمی سعی کرد بعدا با اهدای جوایز افتخاری به برخی از نامبردگان ، تا حدودی آن شرمندگی را جبران نماید.

وقتی چارلی چاپلین را پس از حدود 20 سال تبعید از آمریکا ، به روی سن دعوت کردند تا جایزه افتخاری یک عمر فعالیت هنری را به وی بدهند ، همه اعضای آکادمی از وی شرمنده بودند. خصوصا که او گفت ، فقط به خاطر دوستانش به آمریکا بازگشته است. اما بازهم آکادمی اسکار شرمنده نشد که اثر به یادماندنی چاپلین ، یعنی "لایم لایت" یا "روشنایی های صحنه" را بعد از گذشت 20 سال در فهرست کاندیداهای خود ، آن هم  فقط در یک رشته موسیقی متن قرار داد. قابل ذکر است که هیچکدام از فیلم های فیلمساز مشهور عالم سینما ، چارلی چاپلین ، مانند :"روشنایی های شهر" ، "جویندگان طلا" ، "عصر جدید" و ...و حتی "دیکتاتور بزرگ" که هریک تحسین نسل های مختلف تماشاگر و منتقد و سینماگر را برانگیخته بود ، حتی ذهن اعضای آکادمی را هم تکان نداد!

همان طور که گفته شد، از آن رو که اساسا مراسم اسکار ، یک مراسم آمریکایی بوده و هست و تنها یک جایزه از 26 جایزه آن ، به فیلم های غیر آمریکایی یا غیر انگلیسی زبان ، تعلق می گیرد، آن هم فیلم هایی که در زمانی خاص از سال و به مدت معینی در سینماهای شهر لس آنجلس به نمایش درآمده باشد( در واقع اسکار یک مراسم آمریکایی هم نیست بلکه کاملا لس آنجلسی است!) ، پس انتظاری بیهوده است که اسکار به سینماگران برجسته تاریخ سینما مانند سرگئی آیزنشتاین، کنجی میزوگوچی ، ماساکی کوبایاشی ، روبر برسون ، رنه کلر ، روبرتو روسلینی ، لوکینو ویسکونتی ، مارسل کارنه ، ژان کوکتو و ...عنایتی داشته باشد ، اگرچه به طور محدود به برخی فیلم های اینگمار برگمان ، آکیرا کوروساوا ، میکل آنجلو آنتونیونی ، فدریکو فلینی و لوییس بونوئل جوایزی داده اما اهم آثار معتبر و جاودانه تاریخ سینما از دید این مراسم دور مانده است.

ولی علیرغم همه این کاستی ها و نواقص ، پروپاگاندا و تبلیغات سرسام آور رسانه های جهانی که اغلب در تیول همان صاحبان کمپانی های آمریکایی و اعوان و انصارشان قرار دارد ، از مراسم اسکار اسطوره ای بسیار فراتر از آنچه هست ، در چشم جهانیان ساخت. به طوری که اعتبار این مراسم، بیرون از مرزهای آمریکا، افزون تر از داخل آن گردید. (جالب اینکه اگر فیلمی همه سینماهای آمریکا را زیرپا گذارده باشد ولی در سینمایی از لس آنجلس اکران نیافته باشد ، نمی تواند در مراسم اسکار حضور داشته باشد!!!) در واقع در شرایطی  که بسیاری از محافل سینمایی آمریکا ، خصوصا انجمن ها و موسسات نیویورکی یا مستقر در شهرهای شرقی آمریکا در اصطلاح خود ، این مراسم را نوعی "لوس بازی"تلقی می کنند، برخی در این سوی آب ها ، آراء و برگزیدگان آن را سینمای مطلق دانسته و اهمیت بسیاری برایش قائل می شوند ، در حالی که خود برگزار کنندگان اسکار ادعایی فراتر از این که یک مراسم محلی اهدای جوایز را برای انتخاب بهترین فیلم آمریکایی برپا می کنند، ندارند، حتی محدود تر از جوایز بافتا برای سینمای انگلیس ، سزار برای فرانسه و فیلم فیر برای سینمای هند.

از طرف دیگر مراسم اسکار ، بیشتر جنبه یک نمایش و شو پر زرق و برق آمریکایی دارد. در برنامه این مراسم، بخش پیش نمایش آن که به ارائه انواع مدهای لباس و مو و جواهرات برروی فرش قرمز     می پردازد، مدت زمانی تقریبا برابر اصل مراسم را شامل می شود و همچنان که خود این پیش نمایش بر ستارگان بازیگری و چهره ها و آرایش ها تاکید می کند ، اصل مراسم نیز چنین است. آن چه در حین اهدای جوایز خودنمایی می کند ، فقط و فقط ستارگان بازیگری پر سر و صدا هستند و حتی بخش های اصلی مانند کارگردانی، پیش از اعلام برندگان بهترین بازیگرهای مرد و زن (که دارای اهمیت کمتری محسوب می گردند) اعلام می شود. اهمیت بازیگران در این مراسم به حدی است که علاوه بر معرفی بهترین فیلم که همواره توسط یک ستاره/بازیگر  صورت می گیرد، اغلب جوایز فنی فیلم توسط بازیگران اعلام و اعطاء می شود، در حالی که هیچ سنخیتی در فضای این اهدای جوایز ،  حس نمی گردد. فرضا جیم کری اسکار بهترین تدوین را به فردی مانند جیمز کان می دهد. یا شارون استون از ویژگی های کار تدوین جلوه های ویژه صدا می گوید و یا سمیوئل ال جکسن ، محسنات فیلمبرداری را شرح می دهد!! مانند این است که در یک مراسم علمی ، یک دلال زمین از مناقب و ویژگی های یک استاد فلسفه سخن بگوید !!

از همین روست که معمولا سینماگران جدی به این مراسم پا نمی گذراند . مارلون براندو ، حتی هنگام دریافت جایزه اش به خاطر فیلم  "پدر خوانده" ، در سالن اهدای جوایز اسکار حضور نیافت  و کریستف کیسلوفسکی نیز در مراسمی که برای فیلم آخرش "قرمز" نامزد دریافت اسکار بهترین کارگردانی شده بود ، شرکت نکرد ، همچنانکه ژان لوک گدار حتی برای دریافت اسکار یک عمر فعالیت سینمایی نیز به لس انجلس نرفت و ترس از پرواز با هواپیما را بهانه آورد! وودی آلن ، سال ها اسکار را تحریم کرده بود و هنگامی که برای مراسم اسکار سال 2002 به خاطر قضیه 11 سپتامبر دعوت شد ، بهبرروی سن مراسم به شوخی گفت : "... اول فکر کردم برای جایزه جین هرشولت ( جایزه ای که ظاهرا به سینماگران بسیار خیر و نیکوکار داده می شود ) دعوت شده ام ، چون چند شب پیش چند سنت به یک گدا کمک کرده بودم!!"

او حتی برای دریافت جایزه اسکار بهترین فیلمنامه در سال 2012 که به فیلم "نیمه شب در پاریس" تعلق گرفته بود نیز در مراسم فوق حضور نیافت.

امثال دیوید لینچ و رابرت آلتمن و ترنس مالیک ، کمتر در این گونه مراسم ظاهر شده اند ،چراکه شان خود را فراتر از دلقک بازی های یک هنرپیشه دست چندم می دانند. و از طرف دیگر گاف های بسیاری نیز در مجموع مراسم اسکار از سوی از سوی منتقدان آن کشف شده است .

زیرا که اساسا بسیاری از حدود 6000 نفر اعضای آکادمی فرصت و یا حال تماشای فیلم ها را در طول سال ندارند. واقعا تصور می کنید این افراد که در اقصی نقاط آمریکا زندگی می کنند و در طول سال هم مشغول فعالیت در پروژه های سینمایی هستند، وقت اینکه صدها و هزاران فیلمی به نمایش درآمده سینماهای لس آنجلس را دارند؟ آن هم فیلم هایی که اکثرا در اواخر ماه دسامبر یا اوایل ژانویه در این شهر به صورت محدود به نمایش در می آیند.( نگاهی به بسیاری از برگزیدگان اسکار نشان می دهد که اغلب آنها درهفته های پایانی سال وبه طور محدود فقط در یکی دو سینمای لس آنجلس اکران یافته اند و اکران اصلی شان پس از مراسم اسکار انجام می شود. از همین رو بسیاری از فیلم های به نمایش در آمده در 9 ماه نخست سال در نظر گرفته نمی شوند و از همین رو معروف است که نگاه اعضای آکادمی از نوک دماغشان آن طرف تر نمی رود! ). چگونه می شود که همه اعضای آکادمی و بالتبع آنها رای دهندگان مراسم بافتا در انگلیس و سزار در فرانسه و انجمن های مختلف نقد فیلم در سراسر اروپا و آمریکا ، فرصت کنند آن فیلم ها را تماشا کرده و در موردشان قضاوت کنند؟!!

حقیقت این است ، سیستم تماشای فیلم برای اعضای آکادمی اسکار به این ترتیب نیست که در سالن های سینما به تماشای آثار هر سال بنشینند و یا حتی در زمان به خصوصی جمعا یک فیلم خاص را تماشا کنند.( مثل نحوه تماشای فیلم هیئت داوران جشن سینمای ایران در سالهای گذشته) بلکه این کمپانی های پخش و توزیع فیلم ها هستند که با صرف هزینه های هنگفت ، فیلم های خود  را در فرمت DVD یا مانند آن برای اعضای آکادمی ارسال کرده و با تبلیغات مختلف سعی در قبولاندن آنها به عنوان بهترین ها برای دریافت اسکار می نمایند. ( برخی فیلم هایی که در پایان سال مشاهده می کنیم ، عبارت " For Academy Awards Consideration" در زیر تصاویر آن به چشم می خورد. ) بنابراین فقط و فقط فیلم هایی فرصت می یابند در معرض دید اعضای آکادمی قرار گیرند که مورد پسند کمپانی خاصی از مجموعه کمپانی های بزرگ هالیوود قرار گرفته ، حقوق پخششان از سوی کمپانی مذکور خریداری شده و همان کمپانی با صرف هزینه و سرمایه، آن را با تبلیغات مناسب به نظر اعضای موثر آکادمی رسانده باشد.

یعنی صدها و هزاران فیلمی که در دنیا موفق به جلب نظر روسا و صاحبان کمپانی ها و استودیوهای هالیوودی نمی شوند، عملا از دور داوری و قضاوت اعضای آکادمی اسکار دور می مانند.

اما آیا واقعا اعضای آکادمی فرصت دارند تا همه فیلم هایی را که کمپانی ها بدستشان می رسانند ، دیده و در موردشان قضاوت نمایند؟ بازهم پاسخ منفی است ، زیرا چنین موضوعی اساسا عملی نیست. چراکه در این صورت قاعدتا بایستی همه این افراد ( که تماما از عوامل مختلف سینمای آمریکا هستند)، کار و زندگی خود را رها کرده و به تماشای فیلم های ارسالی مشغول شوند که در این صورت دیگر فیلمی در سینمای آمریکا ساخته نمی شود که بعدا بخواهند آن را دیده و در موردش قضاوت کنند!!

پس چگونه فیلم های یک سال سینمای آمریکا و جهان در آکادمی علوم و هنرهای سینمای آمریکا دیده می شود؟ خیلی واضح و روشن است، در اینجا کار اصلی را تبلیغات شدید و پروپاگاندای قوی رسانه های مختلف مکتوب ، دیداری و شنیداری انجام می دهند که متعلق به همان کمپانی های صاحب فیلم ها هستند. یعنی در واقع داوران اصلی مراسم اسکار و مانند آن ، نه اعضای آکادمی بلکه همان صاحبان و روسای کمپانی هایی هستند که فیلم ها را تولید یا حقوق پخششان را خریداری کرده و با صرف هزینه آن را به دست اعضای آکادمی رسانده و سپس با تبلیغات سرسام آور در رسانه هایی که گوش و هوش مردم را ربوده ، به خورد آنها داده تا رای خود را به نفع همان آثار در صندوق بریزند. یعنی به قول مرحوم  دکتر شریعتی که بیش از 40 سال پیش در سخنرانی معروف خود به نام "امت و امامت" گفت ، آنها هرگز رای به صندوق ها نمی ریزند بلکه با رسانه ها و تبلیغات خود ، رای را در اذهان ایجاد می کنند .

در این میان طبعا آثار و فیلم هایی که به هر نحو به مذاق صاحبان کمپانی های یاد شده خوش نیاید، نه در لیست تولیدشان قرار گرفته، نه توسط آنها پخش و توزیع می گردد و نه هزینه و سرمایه ای برای آنها خرج خواهد شد. کدام فیلم ها به مذاق صاحبان کمپانی ها و استودیوهای هالیوود ( که اکثرا همان مدیران و گردانندگان مراکز استراتژیک و اتاق های فکر یا تینک تانک ها و کارتل ها و تراست های اقتصادی و کارخانه های اسلحه سازی و یا حداقل مشاوران آنها هستند )خوش می آید؟

طبیعی است آثاری که منافع استراتژیک ایدئولوژیک ، سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی آنها را تامین کنند و یا لااقل بر علیه آنها نباشند. از اینجاست که کلیت چرخه سینمای غرب و آمریکا و تولید و پخش و مراسم اهدای جوایز آن ، ماهیت و رویکردی ایدئولوژیک ، سیاسی و سلطه طلبانه می یابند.

ملاحظه می فرمایید که هیچ توطئه و یا توهم توطئه ای درکار نیست، بلکه یک سیستم کاملا منطقی و چرخه ای مسلسل وار قرار دارد که با دلائل و علل محکم به یکدیگر چفت و بست شده و در آن همه این پدیده های سیاسی، فرهنگی ، اقتصادی و نظامی مانند حلقات یک زنجیر به هم بسته شده اند. زنجیره ای که درون قلاب و حلقه بزرگتری جوش خورده که همانا حلقه تفکر و اندیشه ایدئولوژیک غرب لیبرال سرمایه داری است با تمامی خصوصیات و پیشینه تاریخی مشرکانه، سرمایه سالار، نژادپرست و امپریالیستش که مجموعا همان ایدئولوژی آمریکایی را بوجود می آورد.

از همین رو وقتی امثال براین دی پالما ( که به همراه استیون اسپیلبرگ و فرانسیس فورد کوپولا و جرج لوکاس و مارتین اسکورسیزی یکی از 5 غول سینمای نوین هالیوود در آغاز دهه 70 میلادی به شمار می آمد ) فیلم هایی مانند "کوکب سیاه" و "Redacted" را ساخت ، نه تنها آثارش توسط همان کمپانی ها پخش نگردید بلکه برای سالهای بعد نیز بایکوت شده و حتی از هالیوود رانده شد. او پس از سال 2007 و بعد از گذشت 6 سال ، امسال فیلم "عشق سوزان" را روی پرده برد که در هیچ یک از جوایز یا مراسم و انجمن های پیرامونی اسکار حتی برای یک جایزه هم نامزد نشد! در حالی که تا پیش از آن ، هرسال حداقل یک فیلم را جلوی دوربین سینما می برد.

همین اتفاق در مورد فیلمسازان معروفی همچون بری لوینسون یا گمنام تر مثل فیلیپ هاس افتاد. بری لوینسون که زمانی اسکار بهترین فیلم را برای "رین من" دریافت کرده بود و زمانی هم با فیلم "باگزی" بیشترین نامزدی را برای تاریخ اسکار کسب نمود ، اینک پس از فیلم های به اصطلاح معترضانه و ضد سیستمی همچون " دمی که سگ را می جنباند"، "مرد سال "و" آنچه اتفاق افتاد" ، نزدیک به 6 سال اجازه نیافت تا فیلمی را به روی پرده سینماها ببرد و ناچارا به مستند سازی و تولید فیلم تلویزیونی پرداخت تا اینکه در سال 2012 فیلم "پرداخت" را ساخت که هیچ توفیقی کسب نکرد.

راستی علیرغم اینکه سینمای اشغال، یکی از دوجریان اصلی سینمای امروز آمریکا به حساب می آید و حتی دو سال پیش یکی از فیلم های همین جریان به نام "محفظه رنج " از کاترین بیگلو جوایز اصلی اسکار را دریافت کرد ، چرا از تنها آثار واقعا ضد جنگ مانند : " در دره اله" ، " موقعیت" و " Redacted" اثری در مراسم اسکار دیده نشد؟

چرا فیلمساز شناخته شده ای همچون تیم برتن ، اذعان می دارد که به دلیل فضای حاکم بر سینمای هالیوود هنوز نتوانسته فیلم خودش را بسازد و چرا کلینت ایستوود برای ساخت فیلم مستقلش یعنی "رود میستیک" ناچار شد تمام استودیوها را زیر پا بگذارد تا تهیه کننده بیابد و از آن پس دست به دامان امثال اسپیلبرگ و دریم ورکس شد تا بتواند فیلم هایش را بسازد؟ چرا و چرا؟

آیا در چنین سیستمی واقعا یک فیلم مستقل و به دور از ایدئولوژی آمریکایی فرصت طرح شدن را دارد؟ آیا مطرح شدن در چنین فضای ایدئولوژیک ، نژادپرستانه و سلطه گرانه آمریکایی باعث افتخار و مباهات آزادیخواهان و افراد مستقل است؟

                                             منبع:پایگاه خبری آفتاب
 
 
تعداد بازدید از این مطلب: 5443
موضوعات مرتبط: سینمای غرب , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

دو شنبه 17 آذر 1393 ساعت : 8:7 قبل از ظهر | نویسنده : م.م
اطلاعات کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



آخرین مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
درباره ما
تقدیم به عزیز سفرکرده ام (فاطمه) .گرچه ناگهان مراتنها گذاشتی ولی به دیداردوباره ات امیدوارم،درلحظه موعودی که ناگهان میآید. --------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- د رقرونی هم دور وهم نه چندان دور( ایران )باوجود نشیب و فراز های تاریخی بسیارش در بازه های زمانی مکرر،همواره ابرقدرتی احیا شونده و دارای پتانسیل و استعدادبالا برای سیادت برجهان بود .کشورما نه تنها از نقطه نظرقابلیتهای علمی و فرهنگی ،هنری ،ادبی و قدرت نظامی یکی از چندتمدن انگشت شماری بود که حرف اول را دردنیاهای شناخته شده ی آن زمانها میزد، بلکه در دوره هائی طلائی و باشکوه ،قطب معنوی و پرجلال و جبروت جهان اسلام نیز بشمار میرفت . در عصر جدید که قدرت رسانه بمراتب کارآمد تر از قدرت نظامیست باید قابلیتهای بالقوه و اثبات شده ایرانی مسلمان را برای ایجاد رسانه تعالی بخش،درست و کارآمدبه همه یادآوری نمودتا اراده ای عظیم درهنرمندان ما پدید آید درجهت ایجاد (سینمای متعالی)و پدیدآوردن رقیبی متفاوت و معناگرا برای سینمای پوچ ،فاسد و مضمحل غرب و شرق نسیان زده و بالاخص " غول هالیوود"که برکل جهان سیطره یافته است.شاید بپرسید چرا سینما؟...جواب این است : سینما تاثیر بخش ترین رسانه در عالم است و باآن میتوان وجود معنوی انسانها را تعالی دادویا تخریب کرد...و متاسفانه تخریب کاریست که در حال حاضر این رسانه با عمده محصولات خودبه آن همت گماشته است و تک و توک محصولات تعالی بخش آن همیشه در سایه قراردارندو بخوبی دیده نمیشوند چون جذابیت عام ندارندو قادر به رقابت با موج خشونت و برهنه نمایی موجودنیستند. دادن جذابیت و عناصر لذت بخش نوین و امتحان نشده بدون عوامل گناه آلود به محصولات تصویری بگونه ای که بتواند بالذات ناشی از محصولات سخیف و ضد اخلاقی رقابت نماید کاریست بس پیچیده که نیازمند فعالیت خالصانه مغزهای متفکر ومبتکراست و من فکر میکنم این مهم فقط از عهده هنرمندان و متفکران ایرانی برخواهد آمد و شاید روزی که من نباشم محقق گردد...شاید
منو اصلی
موضوعات
لینک دوستان
آرشیو مطالب
نویسندگان
پیوندهای روزانه
دیگر موارد
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 193
:: کل نظرات : 70

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 25

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 61
:: باردید دیروز : 64
:: بازدید هفته : 551
:: بازدید ماه : 4428
:: بازدید سال : 17084
:: بازدید کلی : 520438
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان CINTELROM و آدرس cintelrom.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.